کتاب «از امالرصاص تا خانطومان» در بازار نشر
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، نشر شهید کاظمی، پنجمین جلد از مجموعه «مدافعان حرم» را با عنوان «از امالرصاص تا خانطومان» نوشته مصیب معصومیان منتشر کرد.
حماسه فرزندان این سرزمین، در دفاع از حریم نظام جمهوری اسلامی ایران، تابلو و نماد جانفشانی برای برپایی عدالت و حاکمیت اسلام ناب محمدی است و اوج این حماسهها در هشت سال دفاع مقدس به ظهور رسید، از این رو حمیدرضا رستمیان، فرمانده لشکر 25 در مقدمه این کتاب چنین آورده است:
در این میان نقش پررنگ لشکر ویژه 25 کربلا چشمنواز بود و برای همیشه بر صفحه افتخارات سلحشوران مازندرانی و گلستانی حک گردید.
در اوج حماسههای سالهای دفاع مقدس، مظلومیت کربلای ۴ خودنمایی میکند. این، سختترین نبردی بود که در جزایر «امالرصاص» و «امالبابی» در گرفت و لشکر 25 کربلا، با دشمن مسلح به انواع سلاحها، پنجه در پنجه گردید و حاصل این رویارویی که در شرایط پیچیده نظامی، سیاسی و جغرافیایی انجام شد، ریخته شدن خون بسیاری از یلان وادی جهاد فی سبیل الله بود که ابدان مطهر صدها تن از این شهدا، در معرکه جهاد امانت سپرده شد تا سالها بعد به آغوش خانوادههای صبورشان بازگردد.
همچنین فرمانده لشکر 25 کربلا در بخش دیگر این مقدمه چنین نوشته است:
نبرد «خان طومان» یکی از این صحنههای نبرد بود که در آن، حماسههای ماندگاری به ظهور رسید و فروردین و اردیبهشت سال ۱۳۹۵، شاهد این حماسهآفرینی بود و تاریخ این مقطع، در حال ثبت و ضبط دلاوریهای شیر بچههای مازنی انقلاب بود.
شانزده شهید و نفراتی از برادران گردان «فاطمیون» و برخی نیروهای دیگر، در این حماسه نقشآفرینی کردند که در کتاب جانفشانی فرزندان امیرالمؤمنین(ع) ماندگار گردید.
شهیدان رحیم کابلی، حسن رجاییفر، علی عابدینی، محمود رادمهر، سید جواد اسدی، علیرضا بریری، محمد بلباسی، سعید کمالی، سید رضا طاهر، حسین مشتاقی، علی جمشیدی، روحانی شهید مجید سلمانیان و عزیز مفقودالاثر سید سجاد خلیلی، حماسهآفرینان نبرد خانطومان بودند تا یاد و خاطره مدافعان مازندرانی حرمین حضرت زینب(س) و حضرت(رقیه) در دفتر مدافعان حرم ثبت گردد.
نگارنده در بخش اول در نه فصل به بیان خاطراتی از شهیدان غواص هشت سال دفاع مقدس در منطقه عملیاتی «امالرصاص» ایران پرداخته و همچنین در بخش دوم دلاوریهای رزمندگان و شهیدان مدافع حرم در منطقه «خان طومان» سوریه را شرح داده است.
شب چهاردهم دیماه سال 1365، ام الرصاص، محل عروج بیش از 300 شهید از دامن این امت سرافراز بود که 300 شهید آن دست پروردههای مادران مازندرانی بودند، از این رو نگارنده در «اشاره» این کتاب چنین آورده است:
آن اوایل بنا کردن یادمان شهدا در ام الرصاص برای دستاندرکاران راهیان نور خجالت به بار میآورد! میگفتند: «به مردم چه بگوییم؟ بگوییم این جا شکست خوردیم!؟»
سی سال گذشت و دیدم 175 شهید غواص ودیعه گذاشته شده در آن سرزمین مقدس، چه انفجاری کردند و خودشان را به رخ ما کشیدند! روز تشییع این گلهای دست بسته، کسی خود را نمیدید.
13 نفر از بهترین لشکر 25 کربلا، در خان طومان کربلایی شدند تا به همه آزادگان جهان بگویند، باید برای دفاع از مظلوم برخاست و ما هم در ام الرصاص و هم خان طومان؛ خون را بر شمشیر پیروز کردیم و آیا میشود نام این را شکست گذاشت و آیا این عین پیروزی نیست؟
آری؛ ما به ظاهر شکست خوردیم و خون بهترینهایمان ریخته شد؛ اما جهاد فی سبیل الله حاصلی جزء پیروزی ندارد و ما اگر شکست هم بخوریم، پیروزیم. چون حسین و یارانش پیروز شدند و حاصل شهادت در ام الرصاص، برکتی بود که خدا در کربلای ۵ نصیب یاران دینش کرد و حاصل شهادت در خان طومان هم، میمنت و مبارکی آزادی حلب از دست تروریستهای تکفیری بود و هر چه بود پیروزی حق بر باطل بود.
نگارنده در یکی از خاطرات فصل اول چنین آورده است:
هر لحظه، انتظار میکشیدم که تیری جایی از بدنم را بشکافد، اما انگار هیچ تیری بیهدف و مقصود به کسی برخورد نمیکرد؛ مثل برگ درختی که بدون اراده حق، بر زمین نمیافتد.
ستون ما در حال پیش روی بود. از ام الرصاص به سمت امالبابی در حرکت بودیم.
رگبارهای دشمن لحظهای متوقف نمیشد. ستون شهدا در کنار ما روی زمین افتاده بودند و آنهایی که زخمی شده بودند؛ به ما روحیه میدادند و قوت قلب میدادند.
فریاد میزدند: «برید جلو! برید کمک کنید به امام زمان! برید اونها رو به درک واصل کنید!»
کمی جلوتر رفتیم متوجه شدیم دشمن ما را محاصره کرده است!...
همچنین نگارنده در یکی از خاطرات از فصل دوم چنین آورده است:
حالا شما اینجا نیستید تا ببینید ما چه احوالی داریم! شنیدهها حاکی از آن است که بیش از صد شهید دادهایم و نمیدانم چرا دیروز هواپیماها نیامدند و مواضع دشمن را نزدند! دیروز بچهها مظلومانه جان دادند. خدایا، خودت حال و روز بچهها را میبینی! ای خدای بزرگ؛ خودت به این بچهها و زخمهایی که در دلشان سنگینی میکند، آرامش و التیام ببخش!
لطفیان با گریه گفت: «خدایا داغ سید جلال حبیباللهپور کم بود؛ دوازده نفر دیگر هم باید مفقود میشدن!»
فرجی به حسین رضایی گفت: «خوبی؟»
رضایی جواب داد: «اگه آدم خوبی بودم که دیروز همراه بچهها شهید میشدم!»
فرجی طاقت نیاورد و اشکش جاری شد.
حسین رضایی خیلی بیطاقت شده است. او به شدت گریه میکند. آقای میثم بزرگنسب کنارش رفت و گفت: «حسین! تو نباید گریه کنی! تو باید به بچهها روحیه بدی!» اما گریه رضایی بیشتر شد.
و من ناظر این صحنهها بودم. میدیدم گه چگونه بزرگنسب با دو دستش، محکم به صورت رضایی میزد و از او میخواست دیگر گریه نکند! بغض گلویم را چنگ میزد و نمیدانستم در آن لحظات باید چه کار میکردم! خاطراتی که از بچهها داشتم، مدام در ذهنم مرور میشد و جلوی چشمانم رژه میرفت و به یاد بچههای کربلای ۴ افتادم.
نشر شهید کاظمی، کتاب «از ام الرصاص تا خان طومان» را با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه، در ۴۶۳ صفحه و به قیمت ۳۰۰۰۰ تومان منتشر کرده است و علاقهمندان برای تهیه این کتاب و دیگر آثار نشر شهید کاظمی میتوانند به آدرس قم، خیابان معلم، مجتمع ناشران، طبقه اول فروشگاه ۱۳۱ مراجعه یا با شماره ۰۲۵۳۳۷۸۴۰۸۴۴ تماس حاصل کنند./۹۹۸/ن ۶۰۲/ش