از واکنش جریان تشیع لندنی به محاکمه شیخ نمر تا تحول در تربیت طلاب خارجی
به گزارش خبرگزاری رسا، سیدمهدی مدرسی متولد ۱۳۵۵است. وی در کشورهای بحرین، کویت و ایران دوران تحصیلی خود را گذراند. چندسالی هم در سوریه دروس حوزوی را در محضر اساتیدی چون شهید باقرالنمر طی کرد. فعالیتهای تبلیغی خود را از استرالیا آغاز نمود و تا کنون در کشورهای مختلفی از جمله آمریکا و انگلستان حضور فعالی داشته است. از جمله فعالیتهای او تأسیس و مدیریت شبکه عربی و انگلیسی اهلالبیت است. با وی درباره نوع فعالیت شبکههای مختلف مذهبی، ویژگیها و چالشهای تبلیغ دین در کشورهای غربی به گفتوگو نشستهایم.
اگر مایل باشید در ابتدا درباره راهاندازی و فعالیت شبکه اهلالبیت گفتوگویمان را شروع کنیم
شبکه عربی اهلالبیت با هدف ترویج تشیع و تبلیغ آن در کشورهای مختلف در سال ۲۰۰۶ فعالیت خود را آغاز کرد. این شبکه به زبان عربی در حال فعالیت بود که با توجه به استقبال مخاطبان در سال ۲۰۰۹ میلادی زبان انگلیسی آن در لندن افتتاح شد و الحمدلله تا به امروز درحال تولید و پخش برنامه است.
البته شبکه عربی پس از مسائل اخیر که در بحرین پیش آمد و بهخاطر نقش فعال آن در حمایت از خیزش مردمی شیعیان بحرین توسط تأمینکنندگان فضای ماهوارهای محدود و تعطیل شد.
این شبکه بهخاطر رعایت جوانب مختلف و سیاستهایی مشخصی که داشت مورد اقبال بسیاری قرار گرفت تا جایی که مرکزی تحت نظر قرضاوی در گزارشی که از شبکههای ماهوارهای شیعه تهیه کرده بود اعلام کرد که اهلالبیت بالاترین تأثیر را در بین شبکههای ماهوارهای تشیع دارد.
علت این تأثیر بالا را بهصورت دقیق و جزئی بفرمایید.
ما از همان ابتدا تمام تلاش خود را بر استقلال و عدم وابستگی سیاسی متمرکز کردیم. با اینکه هویت مدیران آن مشخص بود، اما رفتار سیاسی به معنای جناحی نداشتیم. بسیاری از شبکههای دینی علیرغم نیت خالصی که دارند در مواقع مختلف ـ از جمله انتخابات ـ دچار موضعگیریهای سیاسی میشوند؛ بهویژه شبکههای عراقی. ما از ابتدا تا امروز تلاش کردیم سیاسیبازی بهمعنای رفتار جناحی نداشته باشیم. هرکدام از مراجع تقلید اگر بیانیهای داشتند که مربوط به حفظ کیان تشیع میشد یقیناً منعکس میکردیم.
نکته بعدی اینکه مقابله و نوک پیکان ما علیه وهابیت بود؛ نه اهلسنت. وهابیت جریان خطرناک عالم اسلام است که باید تمام تلاش خود را برای مقابله با آن به کار ببریم. دولت سعودی هم بهعنوان مولود این جریان و حامی اصلی آن هم مورد تهاجم اصلی ما بوده است.
ویژگی شبکه ما پرداختن به مسائل عالم تشیع بوده و صرفاً محدود به پخش روضه و سخنرانی مذهبی نبوده است. بالاخره عالم اسلام و تشیع مشکلات زیادی دارد و وظیفه خود میدانستیم از روز اول وارد این مسائل شویم. مظلومیت شیعیان بحرین از مسائل مهم تشیع است و ما باید وارد آن میشدیم. درحالی که برخی از جریانها مثل مجلس اعلای شیعیان عراق پس از دوماه یک حرکت بسیار ضعیفی نشان دادند.
نکته دیگر استقلال مالی ما بود؛ صددرصد آن کمکهای مردمی است؛ از نفری بیست پوند توانستیم به مبلغ مورد نیاز برای راهاندازی و ادامه فعالیت برسیم. این کانال در انگلستان کابلی و در خارج این کشور ماهوارهای است.
مخاطبان شبکه انگلیسی و عربی هم قاعدتاً متفاوت هستند؟
بله دقیقاً. ما در شبکه انگلیسی اصلاً به مسائل اختلافی شیعه و سنی نمیپردازیم؛ چون واقعاً در کشورهای انگلیسی زبان این مسائل اصلاً در اولویت نیستند. من خاطرهای عرض کنم خدمتتان تا بهتر متوجه اقتضائات شوید. یکبار از سوی مرکزی که تاکنون نامش را نشنیده بودم برای بنده دعوتنامهای آمد: مؤسسه «کارکنان مسلمان کنگره آمریکا». دعوت شده بودم تا برای آنها در ساختمان اصلی کنگره نمازجمعه اقامه کنم! اکثریت این جمع اهلسنت بودند؛ اما برای اولینبار از یک روحانی شیعه برای اقامه نماز جمعه دعوت کرده بودند. اتفاقاً موقعیت حساسی هم داشت و در قلب واشنگتن تنها نمازجمعهای بود که برگزار میشد. سایرین هم شرکت می کردند و جمعیت تا سیصد نفر هم میرسید. اتفاقاً در ایام ماه محرم بود و بنده از حضرتاباعبدالله در خطبههای خودم سخن گفتم. این نمونه را برای این عرض کردم که بگویم در فضای مخاطبان انگلیسی اختلاف شیعه و سنی اصلاً اولویت ندارد. لذا محتوای برنامههای ما هم متفاوت از عربی است.
البته باید عرض کنم این فضا بیشتر اختصاص به آمریکا و کشورهای غربی دارد و در این بین، انگلستان تفاوت زیادی با این کشورها دارد.
انگلستان چه تفاوتی با سایر کشورهای غربی دارد؟ اتفاقاً برای ما هم جالب بود که برخی شبکهها و افراد افراطی تشیع چگونه در این کشورها فعالیت و زندگی میکنند. چون به هرحال باید با جمعیت اهلسنت هم مراودهای داشته باشند. چطور میشود که هم به مقدسات اهلسنت توهین میکنند و هم در بین آنان ـ که اتفاقاً اکثریت هم هستند ـ زندگی میکنند؟
این موضوع واقعاً پیچیده و دامنهدار است؛ به برخی زوایای آن اشاره میکنم. اول اینکه خوب است آماری از تعداد شیعیان ساکن انگلستان و لندن عرض کنم. براساس آماری که بنده از مراکز مختلف به دست آوردهام در لندن یک میلیون شیعه زندگی میکنند!
یعنی به اندازه شهر قم در لندن شیعه وجود دارد؟
بله؛ نکته همین است که جامعه بسیار بزرگی از شیعیان در لندن حضور دارند؛ ملیتهای پاکستانی، هندی، افغانی، لبنانی و عراقی؛ که بسیار بیشتر از ایرانیها هستند. ایام محرم هیئات و دستههای عزاداری زیادی در خیابانها راه میافتد و حتی در عاشورا و تاسوعا از سایر کشورهای همسایه برای عزاداری به لندن میآیند. جو عجیبی در این شهر حاکم میشود.
سه سال پیش در عاشورا دعوت شد تا سخنرانی و ذکر مصیبتی داشته باشم. در وسط میدان بزرگ منبر گذاشتند و مراسم برگزار شد. وقتی وارد میدان شدم با دیدن جمعیت شوکه شدم. آمار پلیس در شروع مجلس چیزی نزدیک سیوپنجهزار نفر بود!
چیزی که لندن را بر همهی کشورهای غربی ممتاز کردهاست حضور غالب شیعیان است. چند حوزه علمیه و بیش از چهل حسینیه و مسجد و مراکز مذهبی و فرهنگی شیعی به میزان زیاد وجود دارد. پس میتوانید در لندن زندگی کنید و اصلاً با اهلسنت هیچ مراودهای نداشته باشید. تعداد مسلمانان وشیعیان در آمریکا زیاد هستند؛ اما بهخاطر ویژگی جغرافیایی بسیار پراکنده هستند؛ به جز دیترویت و مخصوصاً دیربورن (در ایالت میشیگان) که شیعیان اکثریت را دارند؛ حدود ۱۲۰هزار نفر شیعه در دیربورن حضور دارند و جا دارد بعد از لندن در این شهر هم سرمایهگذاری تبلیغی و مذهبی شود.
شما در معرفی شبکه اهلالبیت از کمکهای مردمی نام بردید. باتوجه به تجربه و تخصصی که در این زمینه دارید به نظر شما منبع مالی برخی شبکههای افراطی مستقر در لندن از کجا تأمین میشود؟ واقعاً همهی آنها مردمی است؟
در این زمینه نظریههای مختلفی هست. یکی اینکه دستگاههای امنیتی مانند MI6 کمک میکنند که بنده با توجه به تجربیاتی که در این زمینه دارم این نظریه را نمیتوانم قبول کنم. البته این را معتقدم که دستگاههای تبلیغاتی یا امنیتی غرب از وجود این جریان راضی هستند و برخی زمینهها را هم برای فعالیت آن فراهم میکنند؛ مثلاً یکی از این گروهها با تعدادی اندک چند بار برنامههای رزمی در محله خود داشتند؛ لباس رزم میپوشیدند و مانور میدادند و در شبکههای خودشان پخش میکردند. هیچ واکنشی از سوی پلیس رخ نداد؛ در حالی که بنده یا دیگر مبلغان باید برای کوچکترین برنامههای خود به پلیس لندن گزارش بدهیم و با سنگاندازیهای آنان هم مواجه هستیم.
باید توجه داشته باشید که متأسفانه در بین شیعیان بهویژه شیعیان عراق و پاکستان افرادی هستند که از نوع فعالیت این جریان افراطی حمایت میکنند؛ این فعالیتها را در مقابل دینستیزی غرب مفید میدانند و از این رفتار کسب هویت و احساس قدرت میکنند. ممکن است با برخی دیگر از اقدامات آنان موافق نباشند؛ اما در کل حرفهای آنان را میپسندند و حمایت مالی و معنوی میکنند. ویژگی باطل هم این است که در قالب حق و ظاهری درست اباطیل خود را عرضه کند. این افراد هم از منابع روایی نقل حدیث میکنند؛ اما معیار زمان و احکام ثانویه را در نظر نمیگیرند. بخش اعظم بودجه این شبکهها از سوی همین جمعیت از عراق و پاکستان تأمین میشود و بسیاری از شیعیان به تصور مقابله با دشمنان تشیع از این شبکهها حمایت میکنند.
اما در کنار همه این مسائل خوب است بدانید که کل این جریان افراطی در لندن جمعیت اندکی دارند و بهخاطر رفتارهای تند و افراطی خود عملاً از جامعه شیعیان رانده شده و در محافل خود منزوی هستند. اختلاف این طائفه با طیف علمای نجف و کربلا معروف است و عملاً یک گروه اندک اما با رسانه و تبلیغات سنگین هستند. مجالس خاص آنها در لندن با تعداد انگشتشماری برگزار میشود؛ اما بهخاطر انعکاس رسانهای بسیار بزرگنمائی شده است.
البته این انزوا را زیاد به صلاح نمیدانم؛ چون اگر بین جمع شیعیان باشند ممکن است برخی ملاحظات را رعایت کنند؛ اما وقتی در گروه محدود خود باشند دیگر هیچ محدوده و ملاحظه اخلاقیای ندارند و هرکاری بخواهند انجام میدهند.
شما طی سالهایی که در لندن فعالیت داشته اید آیا تلاش کردهاید با حامیان این جریان گفتوگو داشته باشید؟
بله. به دفعات مختلف با حامیان آنها که اغلب جوانان پرحرارت هستند گفتوگوهای طولانی داشتهام. همانطور که دیدهاید در مدینه یا قبرستان بقیع برخی از مبلغین وهابی هستند که یک سری مطالب را حفظ کرده و فقط آنها را تکرار میکنند و اگر بخواهید از زاویهای دیگر به موضوع نگاه و سؤال کنید، یا پرخاش میکنند و یا تکفیرتان میکنند. این افراد هم به همین روال تربیت شدهاند. اصلاً به دنبال فهم و یادگیری یا بحث نیستند؛ بلافاصله توهین و فحاشی میکنند.
البته یاسرالحبیب و تنی چند از افراد این گروه علیه بنده و آیتاللهمحمدتقی مدرسی چند بیانیه و مطالب توهینآمیز بیان کردهاند. اخیراً در یکی از برنامهها اقای اللهیاری به قاطبهی علما و مراجع توهین و خود را تنها عالم واقعی از زمان غیبت کبری تاکنون معرفی کرد! حتی به حضرت آیتالله سیستانی هم توهین کرد؛ که بعد از آن واریز کمکها به او کاهش زیادی پیدا کرد و اخیراً هم برنامهاش تعطیل شد. این نمونه از رفتارها به خوبی نشاندهنده نوع تفکر آنهاست.
* واکنش جریان تشیع لندنی به محاکمه شیخ نمر
یا مثلاً در زمان بازداشت و محاکمه شهید آیت الله نمر بارها از یاسرالحبیب سؤال شد که چرا هیچ واکنشی نسبت به این موضوع ندارید؟ یک عالم شیعی توسط وهابیت بازداشت شده و در معرض اعدام قرار گرفته است. یاسرالحبیب پاسخ داد که اگر من از ایشان حمایت کنم و این حمایت من در آزادی ایشان مؤثر باشد ممکن است در آینده او خمینی دیگری باشد و همیشه من خودم را بهخاطر آن گناهکار خواهم دانست! ببینید نوع استدلال و تفکر این جریان در قبال دفاع از تشیع چگونه است! بالاخره شهید آیت الله نمر واقعاً مظلوم واقع شد و همهی شیعیان جهان حتی در کانادا و آمریکا به اعدام او اعتراض کردند. اما مواجهه یاسرالحبیب با این موضوع اینچنین بود؛ که البته برای او بسیار گران تمام شد.
در اینجا لازم است عرض کنم که این تفکر و این جریان محدود به دونفر لیدر فعلی نیست. متأسفانه با توجه به قرائن و شواهد باید گفت افراد دیگری در حال رشد و بهدستگرفتن پرچم این تفکر هستند. این افراد جدید با استفاده از تجربیات قبلی و نقاط منفی یا مثبت اللهیاری و یاسرالحبیب ممکن است به مراتب خطرناکتر باشند. شاید خالی از لطف نباشد عرض کنم افراد جدید این جریان یا سایر سردمداران جریانهای انحرافی مانند جریان یمانی، السرخی والغزی محور مشترکی دارند و آن ضدیت و دشمنی با مرجعیت است؛ یعنی چارهای جز این ندارند و برای اثبات خود باید مرجعیت و علما را از ریشه بزنند؛ چون نمیتوانند از نظر محتوایی نظرات علما را رد کنند یا با آنها به مباحثه بنشینند.
در اینجا سؤال پیش میآید که رسالت و وظیفه حوزههای علمیه در این فضا چیست؟چرا برخی افراد مسألهدار رشد میکنند و چرا با این افراد یا کلاً با نظرات نادرست، مواجهه قدرتمند و صحیح نداریم؟
اول اینکه در حوزه به صورت تخصصی مبلغ ویژهی بحث و مناظره تربیت نشده است. تصور میکنیم اگر طلبهی فاضلی به مبانی فقهی و اصولی و کلامی مسلط شد، میتواند به مقابله با طرف مقابله برود؛ در حالی که اساساً بحث و مناظره، تخصص خاص خود را میطلبد. حتی روحیات شخصی هم در این موضوع مهم است؛ علمایی هستند که واقعاً در زمینه خود علامهاند؛ اما به وقت مناظره سریع ناراحت شده و از کوره در میروند. خب این افراد نمیتوانند گزینه خوبی برای مناظره باشند. در غرب و دانشگاههای مسیحیت به خوبی به این نیاز توجه شده است؛ مبلغانی مخصوص بحث و مناظره تربیت میشوند.
شاید علت این خلأ عدم وجود نظرات مختلف در حوزه است. یک طلبه در فضای کاملاً ولایی و یکدست قم تربیت میشود و در رشته خود هم متخصص است؛ اما هیچگاه با شبهات و سایر نظرات مواجههای نداشته تا احساس نیاز کند که روش بحث و مناظره را هم باید فرا گرفت.
بله؛ شاید خیلی کلی و تکراری است که بگویم نیازمند مبلغ در کشورهای مختلف هستیم؛ اما واقعا این موضوع در حد اضطرار است. هماکنون بیش از سی یا چهل مبلغ شیعه کاملاً مسلط به زبان خارجی و مبانی دینی نداریم؛ در حالی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی واقعاً نیاز شدید وجود دارد. مثلاً در همان شهر دیربورن که عرض شد، سه مسجد داریم که فقط یک امام جماعت راتب دارند. این آمار مربوط به زبان انگلیسی است؛ زبانهای اسپانیولی، فرانسه و… به جای خود.
با توجه به اینکه هر روز وضعیت ویزا و اقامت در آمریکا سختتر میشود، بنده به مسلمانان آمریکایی توصیه کردهام که شما از جوانان خود برای فراگرفتن دروس حوزوی انتخاب کنید و در این زمینه خودکفا باشید. به آیه شریفه عمل کنید که «فلولا نفر من کل فریقة…». الآن رعب و وحشت زیادی در بین مسلمانان آمریکا ایجاد شده و تنها خود آمریکاییها میتوانند از بین خود مبلغ تربیت کنند. مثلاً موردی داشتیم که یک نوجوان اتهام سنگینی داشت و زندانی شد. بلافاصله آزاد شد و بعد طلبه شد. چندسالی درس خواند و الآن در آمریکا مؤسسهای ایجاد کرده و کارفرهنگی در بین زندانیها انجام میدهد و صدها نفر را در زندان با ارسال کتاب و ارتباطهای مختلف شیعه کرده است. این جوان با من تماس داشت و نسبت به امنیت خود ابراز نگرانی میکرد. خب با این وضعیت واقعاً مبلغان دیگر کشورها به راحتی نمیتوانند به آمریکا بروند و آنجا زندگی کنند.
به نظر شما روش تربیت مبلغانی که از سایر کشورها میآیند چگونه باید باشد؟ الآن الگویی مانند جامعةالمصطفی موفق است؟
این باور وجود دارد که طلبه باید مجتهد شود تا بتواند وارد عرصه تبلیغ بینالملل شود. مگر قرار است طلبه در فلان مسجد در اروپا یا آمریکا کفایه درس بدهد؟ اگر طلبهای قرار است در ایران باشد و وارد فضای اجتهاد شود حرفی نیست؛ اما در خارج از ایران واقعاً نیازها بسیار متفاوت است.
اما درباره تربیت طلاب خارجی به نظرم باید یک انقلابی در ساختارآن بهوجود آید. روش فعلی این است که طلاب در دو یا سه سال اول زبان فارسی و بخشی از تاریخ اسلام و کلیات را فرامیگیرند. درحالی که سه سال از جوانی واقعاً زمان کمی نیست. این طلاب با اشتیاق فراوان و تصور رسیدن به جایگاه امامخمینی به ایران آمدهاند؛ اما بعد از چند سال دچار افسردگی میشوند؛ چون میبینند اصلاً به آن جایگاه نرسیدهاند.
برای آنکه تنها انتقاد نبوده باشد، بنده یک الگوی موفقی را برای شما معرفی میکنم. مدرسه قائمیه ابتدا در تهران فعالیت میکرد و اواسط دهه شصت به سوریه منتقل شد. تربیتشدگان این مدرسه کسانی مانند شهید باقر النمر یا رئیسجمهور کومور ـ که شیعه است و مدافع و مبلغ تشیع ـ هستند. رئیس جمهور کومور در مصاحبه با الجزیره میگوید من در مصر و چند کشور دیگر درس خواندهام؛ اما مهمتر از همه در تهران و در حوزهای درس خواندم که «تخرج الزعما»؛ یعنی رهبران شیعه را تربیت میکردند. این حوزه دورههای پنجساله داشت و رهبر تبلیغ میکرد و نه مبلغ! الآن در کشورهای غربی برخی آکادمیهای اینچنینی وجود دارند که رهبر تربیت میکنند. متأسفانه بنده چنین چیزی در حوزه علمیه قم ندیدهام. تجربه مدرسه قائمیه بسیار مهم است. برهمین اساس آیتاللهالعظمی سیدمحمدتقی مدرسی در عراق چنین مدرسهای تأسیس کرده و در همین راستا قدم برمیدارد؛ تعدادی از طلاب اروپایی و آمریکایی را در مدت کوتاهی تربیت کرده و هماکنون هریک از این افراد فعالیت گستردهای در کشورهای خود دارند.
کتابهای خوبی هم در این زمینه تألیف کردهاند؛ زوائد فقه و اصول که در طول عمر یکبار هم ممکن است دچار آن نشویم حذف شدهاند. این کتابها کاربردی و بسیار راهگشا هستند. یک دوره هم تفسیر با روش تدبر نوشتهاند که برای مبلغان بسیار راهگشات؛ یعنی تفسیرگفتن را به مبلغ یاد میدهد. توجه به درس تفسیر و کلام هم مهم است. آن هم در فضای حوزه نجف که هر درسی به جز فقه و اصول را کسر شأن خود میدانند و اصلاً چنین مسائلی در آنجا جا ندارد؛ در حالی که تاریخ، حدیث و کلام اهلبیت بیشترین تأثیر را در مخاطبان غیرمسلمان دارد. برای نمونه بنده یکبار به کلیسایی دعوت شدم. سخنرانیام را اینطور به پایان رساندم که قصهای برای شما تعریف میکنم و ماجرای حضرت علیاصغر را بسیار ساده و بدون نیت روضه خواندم. جمعیت شدیداً متحول شدند و واقعاً فضای دیگری حاکم شد. در پایان هم جمع شدند و گفتند سخنرانی امروز شما را هیچگاه فراموش نخواهیم کرد.
حوزه امروز نجف از این مسائل غافل و فقط بر اصول و فقه متمرکز است. در مدرسه آیتالله مدرسی اصول خوانده میشود؛ اما نه با روش سنتی. پس از خواندن یک دور اصول مظفر، کتاب «التشریع الاسلامی» تألیف ایشان را فرامیگیرند./۹۹۴/ب۱۰۱/ف
منبع: مباحث