کتاب «اِمدادگر کجایی؟» منتشر شد
کتاب «اِمدادگر کجایی؟» خاطرات علی عِچرِش، راننده آمبولانسی است که در دوران دفاع مقدس در نقش یک امدادگر، پابهپای رزمندگان ایثار کرد.
به گزارش خبرگزاری رسا،، کتاب «اِمدادگر کجایی؟» نوشته معصومه رامهرمزی، روایت سالهای جنگ از زبان یک راننده آمبولانس به نام علی عِچرِش است که مانند دیگر امدادگران، نقش تکمیلکننده رزمِ رزمندگان را در دوران دفاع مقدس برعهده داشت.
این اثر ماحصل 60 ساعت مصاحبه با علی عِچرِش بوده و موضوع اصلی کتاب نیز امداد درمان جنگ با تکیه بر فعالیتهای نهادهای مردمی و داوطلب و مرتبط با هلال احمر و ستادها و مراکز درمان است. این کتاب علاوه بر خاطرات، به موضوعاتی همچون مردمشناسی شهر آبادان، زندگی عشایر عرب در آبادان، فاجعه آتشسوزی سینما رِکس، زندگی مهاجرین جنگ تحمیلی در اردوگاهها و مشکلات آنها، ازدواج بیتکلف و ساده جوانان در زمان جنگ و اطلاعات هیأت پزشکی حج نیز گریزی زده است.
«روزهای خیلی دور»، «روزهای بیداری»، «روزهای بالندگی»، «روزهای ایستادگی»، «اعزام به ماهشهر»، «مهاجرت»، «روزهای حج و امداد» و «روزهای پایانی» فصلهای کتاب حاضر است. در صفحات پایانی نیز فهرست منابع و تعدادی اسناد و تصاویر ارائه شده است.
شروع مصاحبههای این کتاب از فروردین 1387 بوده و سال 1394 نیز به پایان رسید. معصومه رامهرمزی درباره طولانیشدن این روند در بخشی از مقدمه کتابش نوشته است: «بنا به دلایل متعددی مسیر کار طولانی شد؛ اولین مانع، دوری از راوی بود. حاج علی جزء کسانی است که پس از جنگ تاکنون حاضر نشده از خوزستان خارج شود. در این سالها برای گرفتن مصاحبه به آنجا سفر میکردم و زمانی کوتاه و فشرده در خانه یا محل کار حاج علی حاضر میشدم و میان انبوه کارهای اجرایی با او مصاحبه میکردم. بعد از انجام این کار متوجه شدم تحقق شعار تمرکززدایی در انتخاب سوژه و محدود نشدن به سوژههای پایتختنشین کار چندان آسانی نیست.
مانع دیگر، فقدان اطلاعات کافی و منابع مرتبط با موضوع بود. با اینکه حاج علی به صداقت و راستی شناخته میشود، اما فاصله زمانی با وقوع حوادث و نشستن غبار فراموشی بر حافظه راوی، واقعیتی است که نمیتوان آنرا نادیده گرفت. بنابراین رجوع به اطلاعات پیشین و منابع موجود، کمک زیادی میکند تا خاطرهنویس به اطمینانی نسبی برسد. با توجه به این مشکلات، زمان بیشتری برای یافتن راویان همعرض و مصاحبه با آنها جهت کنترل صحت و سقم بسیاری از خاطرات صرف شد. عامل دیگر طولانی شدن کار، پیچیدگی فعالیتهای موازی ستادهای درمانی در یک سال اول جنگ و همچنین درگیری نیروهای انقلابی با رئیسجمهور وقت (ابوالحسن بنیصدر) و منصوبان او بود. این مسائل همچون کلافی سردرگم درهم پیچیده بود و نیاز به گرهگشایی داشت.»
در بخشی از خاطرات این کتاب میخوانیم: «جلو رفتیم. با فرونشستن گرد و خاک انفجار، پسر نوجوانی را دیدم که روی زمین افتاده بود. از آمبولانس پیاده شدم و خودم را به او رساندم. حمید هم دنبالم دوید. شاهرگ گردن پسر ترکش خورده بود و خون با فشار از گردنش بیرون میزد. دستم را روی گلوی پسرک گذاشتم. حمید برانکارد را از آمبولانس بیرون کشید، نمیتوانستم دستم را از روی گردنش بردارم. باید به حمید هم کمک میکردم مجروح را روی برانکارد بگذاریم. در همان لحظه خواهر امدادگری از راه رسید و یک طرف برانکارد را گرفت. با کمک هم مجروح را به آمبولانس رساندیم. خواهر امدادگر قدرت زیادی داشت و گرنه بلند کردن برانکارد و تحمل وزن مجروح برای یک زن آسان نیست. حمید دستش را بهجای من روی محل خونریزی گذاشت. پریدم پشت فرمان و به سمت بیمارستان طالقانی حرکت کردم. حمید و خواهر امدادگر کنار مجروح بودند.
تمام وزنم را روی پای راستم انداختم و پای راستم را روی پدال گاز فشار دادم. دستم یک بند روی بوق آمبولانس بود. همیشه خودم را مسئول جان مجروحی میدانستم که داخل آمبولانسم بود. از آینه جلو، اتاقک آمبولانس و زخمی را میدیدم. نزدیکی بیمارستان وضعیت مجروح بحرانی شد. حمید و خواهر امدادگر به تقلا افتادند کاری کنند مجروح نفس بکشد و از دست نرود. فاصله در بیمارستان طالقانی تا اورژانس دویست متر بیشتر نبود. به سرعت وارد بیمارستان شدم و روبهروی در اورژانس ترمز گرفتم و بیرون پریدم. درِ اتاقک آمبولانس را باز کردم که برانکارد را بیرون بکشم. خواهر امدادگر با صدای بلند مشغول خواندن شهادتین برای زخمی بود: «اشهد ان محمد رسولالله و ...» خشکم زد: «یعنی چه؟!» خواهر امدادگر گفت: «لازم نیست عجله کنین، تموم کرده.» در کمترین زمان مجروح را به بیمارستان رساندم. باور نمیکردم شهید شده باشد.»
نخستین چاپ کتاب «اِمدادگر کجایی؟» در 376 صفحه با شمارگان یکهزار نسخه به بهای 30 هزار تومان به همت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس راهی بازار نشر شده است./۹۲۵/د ۱۰۳/ش
ارسال نظرات