تحلیلی از سیاست منطقه ای آمریکا در دوران ترامپ
به گزارش خبرگزاری رسا، سال 2001، نشست سالانه اعضای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در نیویورک؛ استراتژیست ها و سیاسیون آمریکا و غرب، گرد هم آمدند و مدعی شدند که جهان سیاست در خاورمیانه دچار سردرد عصبی مُزمن شده است! دلیل این سر درد را هم ناشی از درد «دندان» دانستند؛ استراتژیست ها گفتندکه این دندان، قابل ترمیم نیست و باید حتماً جراحی شود اما این سیاسیون کهنه کار همچون برژنسکی، مشاور امنیت ملی کاخ سفید بودند که گفتند؛ این کار نه به دست جراحان آمریکا، بلکه باید به دست جراحان داخلی در ایران انجام بگیرد!
چون آمریکا نباید هزینه خونریزی و درد این جراحی سخت را بپردازد و مقرر شد در ربع قرن هزاره سوم، اطراف این دندان را تخلیه نمایند!
حادثه یازده سپتامبر به عنوان بهانه خوبی برای اجرای این سیاست انتخاب گردید و در نتیجه، تکیه گاهها و پشتوانه های غربی و شرقی ایران یعنی عراق و افغانستان و چند سال بعد هم سوریه و در اواخر نیز یمن، مورد تاخت و تاز ائتلاف آمریکایی قرار گرفت. سیاست قطع بازوهای ایران با قدرت و ثروت متحدین آمریکا همراه با جنگ های نیابتی آغاز شد ؛ عراق ، سوریه ، افغانستان لبنان و یمن آماج اهداف ائتلاف غربی، عربی و عِبری قرار گرفت.کارخانه های ورشکسته تسلیحات غرب و آمریکا از قِبَلِ فروش جنگ افزار هایشان، حسابی احیا شدند و در عوض، بیش از 80 درصد از اراضی و زیر بناهای اقتصادی کشورهای هدف تخریب شد! اما سیاست قطع بازوها و تخلیه اطراف دندان، منجر به سقوطِ ایران نشد.
بنابر سیاستهای اعلامی و اعمالی آمریکا از چهار دهه گذشته می توانیم به یک اصل قاطع و مسلم دست یابیم و بدانیم که استراتژی «قطع بازو»، تنها بهانه ای بوده است برای ضربه به فرق سر!
در ائتلاف غربی - عربی و عبری، آمریکا در نقش کارفرما و عربستان در قامت پیمانکار ظاهر شدند و با استخدام ابزار کثیفی چون داعش و تروریسم، به قصد قطع بازوان ایران برآمدند. فرضیه آن ها این بود که با سقوط دولت ها در عراق، سوریه، لبنان، یمن و تسلیم گروه های فلسطینی، دولت های دست نشانده آنها روی کار خواهد آمد و از طریق بهکارگیری توان این دولت ها در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و نظامی می توانند عرصه را بر ایران تنگ نموده و با فشار و تهدید منطقه ای، ایران را ساقط نمایند.
در همین راستا، نقش محوری در ستیز با ایران را عربستان بر عهده گرفت. این کشور ارتباط سیاسی و اقتصادی خود را با ایران قطع کرد. استخراج روزانه نفت خود را با هدف تضعیف بازار نفت ایران از پنج میلیون بشکه به بیش از ده میلیون بشکه رساند و عملاً بازار نفت ایران را کساد کرد. عربستان در جنگ سوریه و عراق موظف به پرداخت حقوق 10 هزار نفر از تروریست های داعش شد. رقم پرداختی روزانه به هر تروریست 50 دلار بود. در جبهه یمن، عربستان و امارات در طول چهار سال جنگ، میلیارد ها دلار برای سرکوبی حوثی ها هزینه کردند تا بلکه بتوانند رابطه استراتژیک و ایدئولوژیک ایران با یمن را قطع نمایند اما به ناچار، تسلیم آتش بس شدند.
عربستان در لبنان میلیاردها دلار هزینه انتخاباتی کرد تا بلکه ترکیب مجلس و دولت را به نفع خود تغییر دهد اما شکست خورد. درسرزمین های اشغالی، رژیم صهیونیستی مغلوب موشک های حزب الله شد.
عربستان با حمایت آشکار از رژیم صهیونیستی تلاش کرد جبهه مقاومت در غزه را تسلیم صلح تحمیلی نماید اما جبهه مقاومت در غزه با موشک باران شهرهای فلسطین اشغالی طرح خائنانه عربستان را ناکام گذاشت.
متحدین آمریکا با دخالت در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری عراق نیز علیرغم هزینه های میلیاردی در پروژه دولت سازی، ناکام ماندند.
با توضیحات فوق مشخص شد که ائتلاف آمریکا در قطع بازوان ایران کاملا شکست خورده و ناموفق بوده است. حالا به چرایی خروج آمریکا و متحدین آن می پردازم و به دو سؤال اساسی پاسخ می دهم؛ به راستی چرا ترامپ از سوریه و افغانستان خارج می شود و چرا با چراغ سبز آمریکا، عربستان و امارات تسلیم آتش بس در یمن می شوند؟
درنهایت، راهبرد ائتلاف آمریکا در برخورد با ایران در آینده چیست؟ از سر ضعف و ناتوانی از منطقه خارج می شوند و یا با مکر و حیله برای طراحی یک توطئه خطرناکتر از گذشته ؟!
ترامپ رییس جمهور آمریکا ناگهان تصمیم می گیرد نیروهای نظامی خود را از سوریه خارج نماید. این تصمیم ترامپ از طرفی خشم بعضی از دولتمردان این کشور ازجمله دمکرات ها را بر انگیخت و از طرف دیگر بسیاری از محافل خبری و دولت های مخالف سیاست های وی در منطقه، عقب نشینی ترامپ را نشانه شکست او دانستند اما به نظر می رسد هیچکدام از این دو دیدگاه نزدیک به واقعیت نیست؛ نه پیروزی مطلق و نه شکست قطعی.
سیاست آمریکا مانند پاندول در حال چرخش، برای زمانها و فرصتهایی کوک شده است! ترامپ گفته است که نیروهای نظامی خود را خارج می کند اما برای بازسازی بر می گردد! تفسیر این حرف خیلی ساده و در عین حال بسیار معنادار است. آمریکا دیروز برای تخریب آمده بود و ثمره تخریب را از محل فروش تسلیحات و فرسایش انرژی دولت های منطقه، بُرد .... و امروز و فردا برای باز سازی می آید!
طبیعی ست که فایده بازسازی ترامپ در سوریه بیش از سود تخریب دولتمردان گذشته این کشور، به جیب آمریکا خواهد رفت! ترامپ سعی دارد با تغییر تاکتیک خود از دشمنان دیروزش دوستان جدیدی بسازد چون نه دوست دائم دارد و نه دشمن دائم. او به منافع دائم می اندیشد.
ترامپ با تغییر تاکتیک خود تلاش می کند انرژی و توان سیاسی، اقتصادی و نظامی متحدین خود را که تا امروز برای سرنگونی بازوهای ایران می جنگیدند مستقیماً بر علیه ایران بهکار گیرد و متحدین دیروز ایران از جمله عراق، سوریه، یمن، فلسطین و لبنان را به طرق گوناگون از دوستی و ادامه رابطه با ایران بر حذر کند و یا حداقل آن ها را در موضع خنثی نگهدارد. علائم این رفتارها در نزد بعضی از سیاسیون عراق در روزهای اخیر کاملا مشهود بود نظیر تصمیم عراق در قطع صدور برق ایران به خاطر فشارهای آمریکا.
آمریکا با خروج از برجام و اروپا با گرفتن فرصت از ایران در موضوع برجام اروپایی و با بهره مندی از جنگ روانی، فضا وآرامش روانی و اقتصادی مردم را هدف قرار داد و موجی از التهاب وتورم فزاینده را البته با بی تدبیری برخی مسؤولان دامن زد.
آمریکا و متحدان آن در منطقه در فکر این هستند که ایران را مانند سوریه کنند. دلار های عربستان برای عضو گیری در گروهای تروریستی در حواشی استان های فقیر نشین، از جمله شگردهای مخرب آن هاست.
آمریکا و عربستان سعی دارند پروژه استخدام تروریست در ایران را تمرین کنند و گمان می کنند که قطع بازوهای ایران، استراتژی کارسازی نبوده و باید این بار توان همه جانبه خود را صرف برخورد با خود ایران کنند اما نه با جنگ و نه با شلیک موشک و پرواز جنگنده. آن ها در تلاش هستند تا «استراتژی وحشت» را با پروژه های نا امنی، رعب، ترور و عملیات انتحاری، تست نمایند و جنگ داخلی را با بهکارگیری تروریسم و گروه های معاند نظام، با مطالبات اقتصادی به حق توده مردم در هم بیامیزند؛ به ویژه در سال 98 و در ورود به رقابت های انتخاباتی مجلس، فضای سیاسی جامعه را با تحریک وهدایت عوامل داخلی خود متشنج و ملتهب نمایند.
سرانجام بدخیم برجام، امید به قول های دروغین اروپا و خروج آمریکا از برجام و تصمیم ترامپ در خروج نظامی از سوریه و آتش بس در یمن و توجه عربستان به مرزهای ایران را در این راستا باید ارزیابی کرد.
نتیجه سخن این که؛ شرایط منطقه برای ایران بسیار حساس و سرنوشت ساز است. آگاهی بخشی عمومی از آسیب های نا امنی، بر خورد قاطع با مفاسد اقتصادی، نهادینه کردن فرهنگ مقاومت، ترمیم و بازسازی پایگاه های تخریب شده اجتماعی، اتکا به ظرفیت های داخلی، جلب اعتماد و امید مردم به آینده و البته با کاستن فاصله های طبقاتی و دوری از اشرافی گری مسؤولان، از جمله راهکارهای عبور از تنگناهاست./847/ب101/ف
حسین حاجی