انتشار «آن ره که آمدهایم»
کتاب «آن ره که آمدهایم: درآمدی تحلیلی بر تاریخ و جامعهشناسی مسأله علم در ایران» را انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر کرده است.
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از خبرگزاری کتاب ایران، کتاب «آن ره که آمدهایم: درآمدی تحلیلی بر تاریخ و جامعهشناسی مسأله علم در ایران» به قلم منوچهر آشتیانی، محمّدامین قانعیراد و اسمعیل خلیلی از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر شده است.
خلیلی در مقدمهای بر کتاب مینویسد: «دانش چیست، چگونه رُخ میدهد و چگونه میانِ اذهان و جوامع جاری میشود؟ این پرسشی است که پس از رویاروئی با احتمالِ ناکامی بسیاری از آرزوها و اُمیدها، ازجمله ناکامیِ ایده «انتقال علم و فنّآوری به ایران» بهویژه پس از احداث دانشگاه در ایران، از بیش از بیست و پنج سال قبل، ذهن نگارنده را به خود معطوف و مشغول داشته است. پرسشی که ابتدا موجب رویآوری به جامعهشناسیِ شناخت و چند سالی پس از آغازِ نوآموزی (تا کنون متداوم) در این علم، موجبِ مشارکت در ایجاد پژوهشکده که میبایست بهطور بُنیادی به مبانی و مبادی دانش و دانشگاه میاندیشید (و همچنان امروز نیز باید بیندیشد) و سپس فعّالیّت برای شناختِ بایستههای تأسیسیِ این کار شد تا شاید ـ و اُمیدوارانه ـ پس از نیل به چگالیِ درخوری از تأمّلات و نتایج پژوهشهای ژرف، روبهرویی با چالشهای بسیار، خودانتقادیِ ریشهایِ پنداشتهها و یافتههای متداومِ خویش و نقدهای جدّی و ریشهای به تاریخ اندیشه، سرانجام به ایده و حتّا نظریّاتی برای «تأسیس علم و دانشگاه» نائل آید.
از این روی در ابتدا از اصطلاح «احداث دانشگاه» استفاده شد، زیرا باور دارم دانشگاه، همچون هر نَهاد اجتماعی دیگر، محتاج مبانیِ فرهنگی (و لذا معرفتی)، اقتصادی و اجتماعی است؛ بنابراین، تنها بنانِهادن (احداثِ) آن از طریق تقنین قوانینِ ناظر به تعاملات درونی و روابط بیرونی، اختصاص بودجه و تنظیم «برنامهی درسی» و گماردنِ دانشدانانی بر آموزش علوم و فنون، موجد آن نَهاد نخواهد بود؛ همچنین از این روی در نوبت بعد از اصطلاح «تأسیس دانشگاه» بهره بُردم که باور دارم این امر نیازمند مقدّمات بسیار، از جمله «فلسفهی علم»، اندیشیدن به مناسباتِ این نَهاد با دیگر نهادهای جامعه، بنانِهادن و برقراری نسبتِ معقول میانشان و تألیف و تأسیس قواعدی متناسب با جامعه و فرهنگ، هم برخاسته از ایندو و هم پیوسته بدانهاست؛ بنابراین مانندِ تأسیس یک مکتب فلسفی، میبایست از فرهنگ برآمده و در فرهنگ ادامه یابَد؛ پس اگر از مبدئی دیگر به جامعه راه یابد نیز، باید یا طیِّ تعامل فرهنگی و حینِ آمیختنِ فرهنگها در هم پدید آیَد، یا در حینِ ادغام افقهای فرهنگی، ضمنِ فهمِ مختصّاتِ تاریخی، اجتماعی، فلسفی، فرهنگیِ مبدأ و مقصد و ترکیبِ خردمندانهی این دو.
از این روی، اندیشیدن به امر دانش و چگونگی حدوث و خلق (و نه حصولِ) آن، و ناگُزیر (لاجرَم) به نَهادی که باید این مهم را برعهده گیرد، از سالیانی قبل به پدیدار شدنِ راهی فراروی اندیشه و نُضجِ یک برنامهی پژوهشی منجر شد. هدفهای آغازینِ راهی را که از سالیانی قبل در پیش گرفته شده، در این عبارات میتوان برشمرد: اندیشیدن به بُنیادهای علم، به تکوین و تطوّر آن در تاریخ حدوثاش، به چیستیِ آن در نحوهی فهم فلسفی، به نَهاد و نَهادمندی جامعویاش، به نحوهی ایجادش در ذهن و زندگی آدمی و طیِّ زیستِ خردورزانهی ذهن و زیستِ فرهنگمندِ جریانِ زندگی، به فرآیندهایی که برای وقوع یا پدیدار شدن یا نیل بدان (یا با مفروض داشتنِ احتمالِ نیل بدان) در ایران اندیشیده شدهاند، به نقد این فرآیندها و بررسی احتمال موفقیّتشان. امّا در مسیر خود دریافتم که پرسش دربارهی علم، به تنهائی کفایت نمیکند؛ تأمّلاتی اندک در تاریخ علم، تحوّلات آن، تاریخِ علمِ مُدرن و پیامدهای آن، سرنوشت علمِ مُدرن در سایر جوامعی که خالق و مؤلّف آن نبوده، پستر به سراغ آن رفته و برای مشارت در آن کوشیدهاند و نیز تأمّلات ناقدانهی فلسفی و جامعهشناختی، نشان داد که همهی پرسشهای یادشده را باید از مبدأ پرسش دربارهی «خرد، اندیشه و معرفت و نسبت آنها با همدیگر و با علم»، هرچند همزمان و همراستا (موازی)، آغاز کرد.
پرسش از علم، ناگزیر، نیازمندِ شناخت و فهمِ آن از منظرِ فهمِ همزمان و همراستای هر چهار مقوله است، هم در ساحتِ خودِ اندیشه و هم در ساحتِ جامعه (ایضاً تاریخ) و فرهنگ؛ به همین دلیل دو صفتِ «فرهنگی و اجتماعی» در نامِ این پژوهشکده قرار داده شدند. بدین ترتیب، فهمِ تاریخی، اجتماعی، فرهنگیِ خرد، اندیشه، معرفت و نسبتشان با هم و با علم، بهعنوان ضرورتِ عقلیِ طرح پرسش اصولی دربارهی علم در ایران و ضرورتِ تجربی (تجربهی تاریخیِ جوامع و فرهنگها)، رُخ نمودند و مقدّمات برنامهی پژوهشی حاضر قرار گرفتند.
میتوان گفت اندیشیدن درباره امور مذکور، بهخودیِ خود، ارزشمند است و ضرورت ندارد که احساس یا ادراکِ نُقصانی ما را بدان برانگیخته باشد، یا حاصلِ این اندیشه در عمل، معیارِ درستیِ پرداختن به این امور قرار گیرد. به دیگر سخن، میتوان همچون سقرات در پیِ دلیلی خارجی برای درستیِ اندیشیدن به این چهار نبود.
نزد سقرات نه تنها حلاوتِ زندگی، که حتّا ارزش آن در گروِ اندیشیدن است؛ همچنانکه نیکزیستن منوط به اندیشیدن است و از ارزشهای اندیشیدن، یکی نیز دانستن است، همان که در اندرز معروف وی بیان شده است: «زندگی نیندیشیده ارزش زیستن ندارد». امّا بهعلاوه میتوان افزود که نفسِ اِشعار یا اطّلاع از بیشُمار آلامی که ناشی از درپیش گرفتن و پیمودنِ راههایی، بدون اندیشیدن به مبدأ و مقصدِ آن راهها، بودهاند، دلایلِ مضاعفی برای ضرورتِ اندیشیدن و بازاندیشیِ بیراهههای طیشده و راههای طی نشده، برمیانگیزند. علاوه بر آنکه ضرورتِ بازاندیشیدنِ فاهمهیی که بیراههها را از راه تمییز نداده بودهاند، نیز رُخ مینماید.
آری، بازاندیشیِ فاهمه نیز بالضّروره رُخ مینماید. زیرا خِرَد میپرسد «این چگونه فاهمهیی بوده است که پای در این راه یا پای در این بیراهه نهاده است؟». میتوان مقدّمتاً پذیرفت که اندیشیدن، یک فرآیند تجربی و عقلانی است که با انحاء خِرَد در فاهمه تدارک دیده میشود. اما بسی امور هستند که ما نمیدانیم و در غیاب فاهمهیی که فهم این امور را تدارک کند، یعنی بدون اِشراف یا وقوف به جهل خود، از آن امور سخن گفته یا بدانها عمل میکنیم. فهمِ امر شناخت نیز، که بنا به فرضی اصولی، بُنیاد فهمِ هر دانشِ خاصّ است، در شمار امور و بلکه از امّهات اموری است که تا کنون عملاً «در غیاباش» زیسته و لذا به بسیاری امور، از جمله به دانش، بدون فهم مقدّمهی ضروریِ آن (شناخت) پرداختهایم. علاوه بر ضرورتی که از این مقدّمه نتیجه میشود، اکنون درباره علم نیز، همچنانکه درباره بسیاری امور، پرسشهای متعددّی بروز یافته و جویای پاسخاند؛ عصر، عصر پرسشهای جدّی درباره همه اموری است که پیش از این بدیهی تلقّی میشدهاند. این پرسشآمیزی عصر کنونی، در ایران، بیش از هر علّتی، ناشی از مُبهم بودنِ شرایطی زندگانی ماست.
از سوی دیگر نیز خرَدِ جاری (کنونی) موجد پرسشهای پیدرپی است؛ نه تنها دربارهی همهی اموری که پیشتر از مشروعیّت یا از ایقان یا دستکم از وفاق بس کسان برخوردار بودهاند، بلکه بهعلاوه درباره همه اموری که حتّا تا کنون موضوعیّت هم نیافته بودهاند. از این روی، تقریباً همه انواع خرَد، ذیل خرَدی که بداهت هیچ مفروضی را پیشاپیش بَرنمیتابَد و پیشینی نمیداند، واقع شده و خود را مجبور به سازش با آن مییابند. گویی که شک، روحِ خرَد این عصر است. امّا آیا چنین شکّی از آن شکهای مقدّسی است که بُنیان مرصوص یقینهای جهانساز واقع میشدند، یا از آنگونه شکهایی که امکان هر ایقانی را مُنتفی میکنند؟ هنوز نمیدانیم (منظور من در این عبارات، عمدتاً در ایران، بهویژه در نیمسدهی اخیر و آیندهی تغییرات فکری و بُنیانهای اجتماعی در آن است)!»
پرسشِ مجموعه پژوهشهایی که اثر حاضر حاصل نخستین گفتگوهای آغازین آن مجموعه است، «پرسش از خرَد، اندیشه، معرفت و علم در ایران» است. این مجموعه بنا دارد درباره این چهار مقوله به طرح بحثِ ژرف، نُو، ریشهای، جدّی، پرهیخته (در پرهیز) از پاسخهای ازپیشآمادّه و حتَّالمقدور مُبتنی بر پیشفرضهایی مستقلّ از فروض و پاسخهای متعارف پرداخته و نیز پارهای پرسشهای اصولی را، بهویژه درباره چیستی و تاریخ تطّور فاهمه در ایران در میان نِهد؛ به همین دلیل مجموعهای از کاوشها و پژوهشها، مصاحبهها، مباحثات، تألیفات، مناظرهها و گاه تنها بر حسبِ ضرورت، ترجمههایی را نیز تحت عنوان کلّی «برنامه معرفت و علم» در دستور کار خود قرار داده و امید دارد که حاصل این برنامه طیّ نتایج پژوهشها، مسألههایی جدّی را در خصوص چهار محور مذکور، طرح و سامان دهد.
البتّه که این مجموعه را سرِ آن نیست که سخنِ پایانی یا طریقِ رهائی را در مسائلی که بدان خواهد پرداخت، کشف کرده و در میان نِهد؛ امّا سرِ آن دارد که طریقِ خود را محترم شمرده و هم بدین دلیل، پذیرای نقدِ ارزنده و گرامی همه صاحبنظران باشد. اگر در پاسخِ این پرسش که «غرب چگونه توانست این سه نقد را بنویسد؟»، دریافته باشیم که «پیش از آن دهها عنوان تاریخِ امور سادهی روزمرّه را نوشته بود!» و مضمون این سخن حاکی از حقیقتی ژرف دربارهی فرآیند تکوین و رُشدِ تاریخی و تدریجیِ ذهن و اندیشه باشد، ما نیز باید واقف باشیم که علم، مزرعهی یکشَبه نیست که با تأمّل و درنگ و حتّا جهدِ این مجموعه و دهها، چون آن، معجزهوار محصول دهد؛ امّا این وقوف، از مسؤولیّت ما نمیکاهد. کوشش برای سفر به نقاطی ناشناخته از تاریخِ ناکاویده و هنوز نامعلوم، و کندوُکاو در لایههای ناشناخته ذهن و فرهنگ ایرانیان، در شمار این مسؤولیّتها هستند. بیشک پیدایشِ این مجموعه، حاکی از نخستین باری نیست که بدین مهم پرداخته میشود؛ امّا در پیِ آن است که نخست از تأمّلاتِ ارزنده و ژرفنگر و حتّا از سخنان پراکنده، مجموعهیی کمابیش مُنسجم و دستکم پیوسته و متمرکز بر حیطهی اصلی یا حائلِ محوری واحد تدارک ببیند؛ سپس، گامبهگام در طریقِ هدفِ خود، که آشکار و ضمنی در سطرهای بالا اشاره شد، پیش رود.
گفته شد که بهطور کلّی «خرَد، اندیشه، معرفت و علم در ایران» چهار مبحث اصلی هستند که این مجموعه بدانها میپردازد؛ امّا همه در پرتو و در کوشش برای گشودنِ ابعاد و زوایایی بر آن مسأله که بهکوتاهی اشاره شد.
بنا بر اقتضای این مقولات چهارگانه، بر حسب ضرورت، مواقع و منصّههای گوناگون وقوع و بروز این چهار، از هنر و ادبیّات گرفته تا اسطوره و اقتصاد و تا تمدّن و معمّاری، هر موقع و منصّه دیگری که روایت یا دلالتی بر ماهیّت یا تطوّرِ این مقولات در ایران داشته باشند و هر کوششی برای طرح بحث درباره ماهیّت و تطّور این چهار در ایران و یافتنِ نقاطِ ناشناخته و مکتوم آنها، نوعاً و بالقوّه در دستور کار این برنامه واقع میشوند.
یکی از خصوصیّاتی که بر حسبِ موضوع برای این مجموعه اندیشیده شده، «کوشش برای طرح مسأله و یافتنِ افقهای گوناگون فهمِ مسأله» است. بنابراین، این مجموعه قائل بدان است که تلاشهای وی بدواً نه برای رسیدن به نظریّه و تدارکِ پاسخهای کوتاهبُرد، بلکه برای گام سپردن در طریق فهمِ هرچه روشنتر، ژرفبینانهتر، گسترهتر، جدّیتر، اندیشیده و متأمّلانهتر، بلندمدّتتر و نیز نُواندیشانهترِ «مسأله» است. از شمارِ خصوصیّاتی که بر حسبِ روش نیز برای این مجموعه در نظر گرفته شده، «گفتوگویی بودن» و فراز آمدنِ مسأله و سپس دیدگاهها از خلال و در فرآیند گفتوگوست؛ خواه گفتگو با تاریخ، خواه گفتگو میان آراءِ متفاوتِ غائب و بهویژه گفتگو میان آراء موجود. در این میان، رَواتر، ارزندهتر و متعیّنتر آنکه گفتگوکنندگان، حضوراً و در کنار هم به گفتگو نشسته باشند یا بپردازند. به دیگر سخن میتوان گفت که این مجموعه در پیِ «تفحّص و فهمِ هر چه گفتوگوئیترِ مسأله» در حیاط و حیطهی چهار مقولهی «خرَد، اندیشه، معرفت و علم در ایران» است.
پِیجویی و کوشش برای نیل به هدفهای آن مجموعه پژوهشها که اثر حاضر، محصول نخستین تأمّلات دراینباره است، هم مستوجب برخورداری از اندیشههای جدّی، واجدِ استمرار، متأمّل به خویش و متأمّل به موضوعِ خویش است و هم مستلزمِ گفتگوهای عدیده و تضارب جدّیِ آراء و اندیشهها؛ از این روی، کوشش شد که جُستارگشایی و فتحِ باب نیز کاملاً در این منهج جاری باشد. به همین دلیل، بنا بر آن نِهاده شد که نخستین تأمّل، با محوریّت منوچهر آشتیانی و هدایتِ بحث توسّط ایشان ارائه شود. با این حال، بنا به تفحّصِ دکتر محمدامین قانعیراد در فراز و فرود اندیشه و دانش در سدههای سوم تا پنجم هجری در ایران و تخصّص ایشان، نشست ششم با محوریّت و طرح بحث توسّط ایشان برگزار شد.
گرچه یکی از پرسشهای محوری در مجموعه نشستهایی که به پیدایش اثر حاضر نیز راه بُردهاند، پرسش از تطوّر فاهمه در ایران بوده است، امّا طرح مسألهی آغارین و مُصرّح برای این نشستها، «مسألهی علم در ایران» بود و این نشستها نیز در طول دوره برگزاری، با همین عنوان منعقد میشدند. به همین دلیل آنچه خواننده در صورتِ متن مییابد، شرحی دوسویه یا دو شرح تقریباً همزمان و موازی و حتّا گاه درهمتنیده و متداخل از «تطوّر معرفت و معرفتِ عاقلانه یا آگاهیِ عقلانی در میراث یونان و میراثِ یونانی در فرهنگ هلنی و غرب»، در یک سوی، و «شرحی روایتگونه از تطوّر اجتماعی و تاریخیِ اندیشه در ایران»، در سوی دیگر است. با این حال، دستکم این امکان را بر خواننده میگشاید که از خلال نوعی تطبیق و مقایسه، نگاهی به تطوّر فاهمه در ایران نیز داشته باشد.
شایان یادآوری است که این نشستها بهصورت درسگفتار یا طرح بحث توسّط منوچهر آشتیانی و سپس گفتوگوی شرکتکنندگان درباره موضوع هر نشست و پرسش و پاسخ آنان با یکدیگر، برگزار شده و به همین صورت نیز استنساخ و پس از ویرایش برای انتشار تنظیم شدهاند. شرکتکنندگان در هشت نشستی که به اثر حاضر منجر شدند، علاوه بر ویراستار اثر (اسمعیل خلیلی) بهترتیب حرف اول نام خانوادگی عبارت بودهاند از حسین ابراهیمآبادی، محمود اسماعیلینیا، ناصرالدّین علیتقویان، جبّار رحمانی، رضا صمیم، محمّدامین قانعیراد، ناهید کشاورز، رضا ماحوزی، حُسین میرزایی، سیّدمحمود نجاتیحُسینی، حُسین نورینیا، ماشاالله یوسفی. در طول متن برای رعایت اختصار، فقط نام خانوادگی شرکتکنندگان ذکر شده است.
درسگفتارها طیّ هشت نشست دو تا سهساعتی در روزهای دوشنبه هشت هفته متوالی در تابستانِ هزار و سیصد و نود و شش خورشیدی، در پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شدند.
شرکتکنندگان در این مباحث از دوازده تا هشت تن از اعضای هیأت علمی و اصحاب پژوهشکده که اهل پرسش در این زمینهاند، به فراخورِ مجال و فرصتِ بهره بُردن، در نوسان بودند. اسامی شرکتکنندگانِ هر نشست را میتوان در متون مستخرج از سخنان هر یک از نشستها در فصول این اثر ملاحظه کرد.
سرانجام آنکه هنگام تدوینِ مطالب این اثر، کماکان اصل بر این نِهاده شد که متن در همان روالِ زنده بحث، یعنی بهصورتِ «گفتوگویی» تدوین شود. بنابراین، چه حینِ استنساخ و تبدیلِ متن شفاهی به متن کتبی و چه طیّ چندین نوبت ویرایشِ متن، تلاش بر این بوده که زنده بودنِ گفتگوها حفظ شود و نقشهای خطیب و مخاطب در فرآیند مباحثات و فضایِ طرح بحث در فراز آمدن و دنبال شدنِ سخن، قابل تشخیص بمانند.
کتاب «آن ره که آمدهایم: درآمدی تحلیلی بر تاریخ و جامعهشناسی مسأله علم در ایران» به قلم منوچهر آشتیانی، محمّدامین قانعیراد و اسمعیل خلیلی با شمارگان هزار نسخه در ۵۶۲ صفحه به بهای ۴۰ هزار تومان منتشر شده است. /۹۲۵/د ۱۰۲/ش
خلیلی در مقدمهای بر کتاب مینویسد: «دانش چیست، چگونه رُخ میدهد و چگونه میانِ اذهان و جوامع جاری میشود؟ این پرسشی است که پس از رویاروئی با احتمالِ ناکامی بسیاری از آرزوها و اُمیدها، ازجمله ناکامیِ ایده «انتقال علم و فنّآوری به ایران» بهویژه پس از احداث دانشگاه در ایران، از بیش از بیست و پنج سال قبل، ذهن نگارنده را به خود معطوف و مشغول داشته است. پرسشی که ابتدا موجب رویآوری به جامعهشناسیِ شناخت و چند سالی پس از آغازِ نوآموزی (تا کنون متداوم) در این علم، موجبِ مشارکت در ایجاد پژوهشکده که میبایست بهطور بُنیادی به مبانی و مبادی دانش و دانشگاه میاندیشید (و همچنان امروز نیز باید بیندیشد) و سپس فعّالیّت برای شناختِ بایستههای تأسیسیِ این کار شد تا شاید ـ و اُمیدوارانه ـ پس از نیل به چگالیِ درخوری از تأمّلات و نتایج پژوهشهای ژرف، روبهرویی با چالشهای بسیار، خودانتقادیِ ریشهایِ پنداشتهها و یافتههای متداومِ خویش و نقدهای جدّی و ریشهای به تاریخ اندیشه، سرانجام به ایده و حتّا نظریّاتی برای «تأسیس علم و دانشگاه» نائل آید.
از این روی در ابتدا از اصطلاح «احداث دانشگاه» استفاده شد، زیرا باور دارم دانشگاه، همچون هر نَهاد اجتماعی دیگر، محتاج مبانیِ فرهنگی (و لذا معرفتی)، اقتصادی و اجتماعی است؛ بنابراین، تنها بنانِهادن (احداثِ) آن از طریق تقنین قوانینِ ناظر به تعاملات درونی و روابط بیرونی، اختصاص بودجه و تنظیم «برنامهی درسی» و گماردنِ دانشدانانی بر آموزش علوم و فنون، موجد آن نَهاد نخواهد بود؛ همچنین از این روی در نوبت بعد از اصطلاح «تأسیس دانشگاه» بهره بُردم که باور دارم این امر نیازمند مقدّمات بسیار، از جمله «فلسفهی علم»، اندیشیدن به مناسباتِ این نَهاد با دیگر نهادهای جامعه، بنانِهادن و برقراری نسبتِ معقول میانشان و تألیف و تأسیس قواعدی متناسب با جامعه و فرهنگ، هم برخاسته از ایندو و هم پیوسته بدانهاست؛ بنابراین مانندِ تأسیس یک مکتب فلسفی، میبایست از فرهنگ برآمده و در فرهنگ ادامه یابَد؛ پس اگر از مبدئی دیگر به جامعه راه یابد نیز، باید یا طیِّ تعامل فرهنگی و حینِ آمیختنِ فرهنگها در هم پدید آیَد، یا در حینِ ادغام افقهای فرهنگی، ضمنِ فهمِ مختصّاتِ تاریخی، اجتماعی، فلسفی، فرهنگیِ مبدأ و مقصد و ترکیبِ خردمندانهی این دو.
از این روی، اندیشیدن به امر دانش و چگونگی حدوث و خلق (و نه حصولِ) آن، و ناگُزیر (لاجرَم) به نَهادی که باید این مهم را برعهده گیرد، از سالیانی قبل به پدیدار شدنِ راهی فراروی اندیشه و نُضجِ یک برنامهی پژوهشی منجر شد. هدفهای آغازینِ راهی را که از سالیانی قبل در پیش گرفته شده، در این عبارات میتوان برشمرد: اندیشیدن به بُنیادهای علم، به تکوین و تطوّر آن در تاریخ حدوثاش، به چیستیِ آن در نحوهی فهم فلسفی، به نَهاد و نَهادمندی جامعویاش، به نحوهی ایجادش در ذهن و زندگی آدمی و طیِّ زیستِ خردورزانهی ذهن و زیستِ فرهنگمندِ جریانِ زندگی، به فرآیندهایی که برای وقوع یا پدیدار شدن یا نیل بدان (یا با مفروض داشتنِ احتمالِ نیل بدان) در ایران اندیشیده شدهاند، به نقد این فرآیندها و بررسی احتمال موفقیّتشان. امّا در مسیر خود دریافتم که پرسش دربارهی علم، به تنهائی کفایت نمیکند؛ تأمّلاتی اندک در تاریخ علم، تحوّلات آن، تاریخِ علمِ مُدرن و پیامدهای آن، سرنوشت علمِ مُدرن در سایر جوامعی که خالق و مؤلّف آن نبوده، پستر به سراغ آن رفته و برای مشارت در آن کوشیدهاند و نیز تأمّلات ناقدانهی فلسفی و جامعهشناختی، نشان داد که همهی پرسشهای یادشده را باید از مبدأ پرسش دربارهی «خرد، اندیشه و معرفت و نسبت آنها با همدیگر و با علم»، هرچند همزمان و همراستا (موازی)، آغاز کرد.
پرسش از علم، ناگزیر، نیازمندِ شناخت و فهمِ آن از منظرِ فهمِ همزمان و همراستای هر چهار مقوله است، هم در ساحتِ خودِ اندیشه و هم در ساحتِ جامعه (ایضاً تاریخ) و فرهنگ؛ به همین دلیل دو صفتِ «فرهنگی و اجتماعی» در نامِ این پژوهشکده قرار داده شدند. بدین ترتیب، فهمِ تاریخی، اجتماعی، فرهنگیِ خرد، اندیشه، معرفت و نسبتشان با هم و با علم، بهعنوان ضرورتِ عقلیِ طرح پرسش اصولی دربارهی علم در ایران و ضرورتِ تجربی (تجربهی تاریخیِ جوامع و فرهنگها)، رُخ نمودند و مقدّمات برنامهی پژوهشی حاضر قرار گرفتند.
میتوان گفت اندیشیدن درباره امور مذکور، بهخودیِ خود، ارزشمند است و ضرورت ندارد که احساس یا ادراکِ نُقصانی ما را بدان برانگیخته باشد، یا حاصلِ این اندیشه در عمل، معیارِ درستیِ پرداختن به این امور قرار گیرد. به دیگر سخن، میتوان همچون سقرات در پیِ دلیلی خارجی برای درستیِ اندیشیدن به این چهار نبود.
نزد سقرات نه تنها حلاوتِ زندگی، که حتّا ارزش آن در گروِ اندیشیدن است؛ همچنانکه نیکزیستن منوط به اندیشیدن است و از ارزشهای اندیشیدن، یکی نیز دانستن است، همان که در اندرز معروف وی بیان شده است: «زندگی نیندیشیده ارزش زیستن ندارد». امّا بهعلاوه میتوان افزود که نفسِ اِشعار یا اطّلاع از بیشُمار آلامی که ناشی از درپیش گرفتن و پیمودنِ راههایی، بدون اندیشیدن به مبدأ و مقصدِ آن راهها، بودهاند، دلایلِ مضاعفی برای ضرورتِ اندیشیدن و بازاندیشیِ بیراهههای طیشده و راههای طی نشده، برمیانگیزند. علاوه بر آنکه ضرورتِ بازاندیشیدنِ فاهمهیی که بیراههها را از راه تمییز نداده بودهاند، نیز رُخ مینماید.
آری، بازاندیشیِ فاهمه نیز بالضّروره رُخ مینماید. زیرا خِرَد میپرسد «این چگونه فاهمهیی بوده است که پای در این راه یا پای در این بیراهه نهاده است؟». میتوان مقدّمتاً پذیرفت که اندیشیدن، یک فرآیند تجربی و عقلانی است که با انحاء خِرَد در فاهمه تدارک دیده میشود. اما بسی امور هستند که ما نمیدانیم و در غیاب فاهمهیی که فهم این امور را تدارک کند، یعنی بدون اِشراف یا وقوف به جهل خود، از آن امور سخن گفته یا بدانها عمل میکنیم. فهمِ امر شناخت نیز، که بنا به فرضی اصولی، بُنیاد فهمِ هر دانشِ خاصّ است، در شمار امور و بلکه از امّهات اموری است که تا کنون عملاً «در غیاباش» زیسته و لذا به بسیاری امور، از جمله به دانش، بدون فهم مقدّمهی ضروریِ آن (شناخت) پرداختهایم. علاوه بر ضرورتی که از این مقدّمه نتیجه میشود، اکنون درباره علم نیز، همچنانکه درباره بسیاری امور، پرسشهای متعددّی بروز یافته و جویای پاسخاند؛ عصر، عصر پرسشهای جدّی درباره همه اموری است که پیش از این بدیهی تلقّی میشدهاند. این پرسشآمیزی عصر کنونی، در ایران، بیش از هر علّتی، ناشی از مُبهم بودنِ شرایطی زندگانی ماست.
از سوی دیگر نیز خرَدِ جاری (کنونی) موجد پرسشهای پیدرپی است؛ نه تنها دربارهی همهی اموری که پیشتر از مشروعیّت یا از ایقان یا دستکم از وفاق بس کسان برخوردار بودهاند، بلکه بهعلاوه درباره همه اموری که حتّا تا کنون موضوعیّت هم نیافته بودهاند. از این روی، تقریباً همه انواع خرَد، ذیل خرَدی که بداهت هیچ مفروضی را پیشاپیش بَرنمیتابَد و پیشینی نمیداند، واقع شده و خود را مجبور به سازش با آن مییابند. گویی که شک، روحِ خرَد این عصر است. امّا آیا چنین شکّی از آن شکهای مقدّسی است که بُنیان مرصوص یقینهای جهانساز واقع میشدند، یا از آنگونه شکهایی که امکان هر ایقانی را مُنتفی میکنند؟ هنوز نمیدانیم (منظور من در این عبارات، عمدتاً در ایران، بهویژه در نیمسدهی اخیر و آیندهی تغییرات فکری و بُنیانهای اجتماعی در آن است)!»
پرسشِ مجموعه پژوهشهایی که اثر حاضر حاصل نخستین گفتگوهای آغازین آن مجموعه است، «پرسش از خرَد، اندیشه، معرفت و علم در ایران» است. این مجموعه بنا دارد درباره این چهار مقوله به طرح بحثِ ژرف، نُو، ریشهای، جدّی، پرهیخته (در پرهیز) از پاسخهای ازپیشآمادّه و حتَّالمقدور مُبتنی بر پیشفرضهایی مستقلّ از فروض و پاسخهای متعارف پرداخته و نیز پارهای پرسشهای اصولی را، بهویژه درباره چیستی و تاریخ تطّور فاهمه در ایران در میان نِهد؛ به همین دلیل مجموعهای از کاوشها و پژوهشها، مصاحبهها، مباحثات، تألیفات، مناظرهها و گاه تنها بر حسبِ ضرورت، ترجمههایی را نیز تحت عنوان کلّی «برنامه معرفت و علم» در دستور کار خود قرار داده و امید دارد که حاصل این برنامه طیّ نتایج پژوهشها، مسألههایی جدّی را در خصوص چهار محور مذکور، طرح و سامان دهد.
البتّه که این مجموعه را سرِ آن نیست که سخنِ پایانی یا طریقِ رهائی را در مسائلی که بدان خواهد پرداخت، کشف کرده و در میان نِهد؛ امّا سرِ آن دارد که طریقِ خود را محترم شمرده و هم بدین دلیل، پذیرای نقدِ ارزنده و گرامی همه صاحبنظران باشد. اگر در پاسخِ این پرسش که «غرب چگونه توانست این سه نقد را بنویسد؟»، دریافته باشیم که «پیش از آن دهها عنوان تاریخِ امور سادهی روزمرّه را نوشته بود!» و مضمون این سخن حاکی از حقیقتی ژرف دربارهی فرآیند تکوین و رُشدِ تاریخی و تدریجیِ ذهن و اندیشه باشد، ما نیز باید واقف باشیم که علم، مزرعهی یکشَبه نیست که با تأمّل و درنگ و حتّا جهدِ این مجموعه و دهها، چون آن، معجزهوار محصول دهد؛ امّا این وقوف، از مسؤولیّت ما نمیکاهد. کوشش برای سفر به نقاطی ناشناخته از تاریخِ ناکاویده و هنوز نامعلوم، و کندوُکاو در لایههای ناشناخته ذهن و فرهنگ ایرانیان، در شمار این مسؤولیّتها هستند. بیشک پیدایشِ این مجموعه، حاکی از نخستین باری نیست که بدین مهم پرداخته میشود؛ امّا در پیِ آن است که نخست از تأمّلاتِ ارزنده و ژرفنگر و حتّا از سخنان پراکنده، مجموعهیی کمابیش مُنسجم و دستکم پیوسته و متمرکز بر حیطهی اصلی یا حائلِ محوری واحد تدارک ببیند؛ سپس، گامبهگام در طریقِ هدفِ خود، که آشکار و ضمنی در سطرهای بالا اشاره شد، پیش رود.
گفته شد که بهطور کلّی «خرَد، اندیشه، معرفت و علم در ایران» چهار مبحث اصلی هستند که این مجموعه بدانها میپردازد؛ امّا همه در پرتو و در کوشش برای گشودنِ ابعاد و زوایایی بر آن مسأله که بهکوتاهی اشاره شد.
بنا بر اقتضای این مقولات چهارگانه، بر حسب ضرورت، مواقع و منصّههای گوناگون وقوع و بروز این چهار، از هنر و ادبیّات گرفته تا اسطوره و اقتصاد و تا تمدّن و معمّاری، هر موقع و منصّه دیگری که روایت یا دلالتی بر ماهیّت یا تطوّرِ این مقولات در ایران داشته باشند و هر کوششی برای طرح بحث درباره ماهیّت و تطّور این چهار در ایران و یافتنِ نقاطِ ناشناخته و مکتوم آنها، نوعاً و بالقوّه در دستور کار این برنامه واقع میشوند.
یکی از خصوصیّاتی که بر حسبِ موضوع برای این مجموعه اندیشیده شده، «کوشش برای طرح مسأله و یافتنِ افقهای گوناگون فهمِ مسأله» است. بنابراین، این مجموعه قائل بدان است که تلاشهای وی بدواً نه برای رسیدن به نظریّه و تدارکِ پاسخهای کوتاهبُرد، بلکه برای گام سپردن در طریق فهمِ هرچه روشنتر، ژرفبینانهتر، گسترهتر، جدّیتر، اندیشیده و متأمّلانهتر، بلندمدّتتر و نیز نُواندیشانهترِ «مسأله» است. از شمارِ خصوصیّاتی که بر حسبِ روش نیز برای این مجموعه در نظر گرفته شده، «گفتوگویی بودن» و فراز آمدنِ مسأله و سپس دیدگاهها از خلال و در فرآیند گفتوگوست؛ خواه گفتگو با تاریخ، خواه گفتگو میان آراءِ متفاوتِ غائب و بهویژه گفتگو میان آراء موجود. در این میان، رَواتر، ارزندهتر و متعیّنتر آنکه گفتگوکنندگان، حضوراً و در کنار هم به گفتگو نشسته باشند یا بپردازند. به دیگر سخن میتوان گفت که این مجموعه در پیِ «تفحّص و فهمِ هر چه گفتوگوئیترِ مسأله» در حیاط و حیطهی چهار مقولهی «خرَد، اندیشه، معرفت و علم در ایران» است.
پِیجویی و کوشش برای نیل به هدفهای آن مجموعه پژوهشها که اثر حاضر، محصول نخستین تأمّلات دراینباره است، هم مستوجب برخورداری از اندیشههای جدّی، واجدِ استمرار، متأمّل به خویش و متأمّل به موضوعِ خویش است و هم مستلزمِ گفتگوهای عدیده و تضارب جدّیِ آراء و اندیشهها؛ از این روی، کوشش شد که جُستارگشایی و فتحِ باب نیز کاملاً در این منهج جاری باشد. به همین دلیل، بنا بر آن نِهاده شد که نخستین تأمّل، با محوریّت منوچهر آشتیانی و هدایتِ بحث توسّط ایشان ارائه شود. با این حال، بنا به تفحّصِ دکتر محمدامین قانعیراد در فراز و فرود اندیشه و دانش در سدههای سوم تا پنجم هجری در ایران و تخصّص ایشان، نشست ششم با محوریّت و طرح بحث توسّط ایشان برگزار شد.
گرچه یکی از پرسشهای محوری در مجموعه نشستهایی که به پیدایش اثر حاضر نیز راه بُردهاند، پرسش از تطوّر فاهمه در ایران بوده است، امّا طرح مسألهی آغارین و مُصرّح برای این نشستها، «مسألهی علم در ایران» بود و این نشستها نیز در طول دوره برگزاری، با همین عنوان منعقد میشدند. به همین دلیل آنچه خواننده در صورتِ متن مییابد، شرحی دوسویه یا دو شرح تقریباً همزمان و موازی و حتّا گاه درهمتنیده و متداخل از «تطوّر معرفت و معرفتِ عاقلانه یا آگاهیِ عقلانی در میراث یونان و میراثِ یونانی در فرهنگ هلنی و غرب»، در یک سوی، و «شرحی روایتگونه از تطوّر اجتماعی و تاریخیِ اندیشه در ایران»، در سوی دیگر است. با این حال، دستکم این امکان را بر خواننده میگشاید که از خلال نوعی تطبیق و مقایسه، نگاهی به تطوّر فاهمه در ایران نیز داشته باشد.
شایان یادآوری است که این نشستها بهصورت درسگفتار یا طرح بحث توسّط منوچهر آشتیانی و سپس گفتوگوی شرکتکنندگان درباره موضوع هر نشست و پرسش و پاسخ آنان با یکدیگر، برگزار شده و به همین صورت نیز استنساخ و پس از ویرایش برای انتشار تنظیم شدهاند. شرکتکنندگان در هشت نشستی که به اثر حاضر منجر شدند، علاوه بر ویراستار اثر (اسمعیل خلیلی) بهترتیب حرف اول نام خانوادگی عبارت بودهاند از حسین ابراهیمآبادی، محمود اسماعیلینیا، ناصرالدّین علیتقویان، جبّار رحمانی، رضا صمیم، محمّدامین قانعیراد، ناهید کشاورز، رضا ماحوزی، حُسین میرزایی، سیّدمحمود نجاتیحُسینی، حُسین نورینیا، ماشاالله یوسفی. در طول متن برای رعایت اختصار، فقط نام خانوادگی شرکتکنندگان ذکر شده است.
درسگفتارها طیّ هشت نشست دو تا سهساعتی در روزهای دوشنبه هشت هفته متوالی در تابستانِ هزار و سیصد و نود و شش خورشیدی، در پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شدند.
شرکتکنندگان در این مباحث از دوازده تا هشت تن از اعضای هیأت علمی و اصحاب پژوهشکده که اهل پرسش در این زمینهاند، به فراخورِ مجال و فرصتِ بهره بُردن، در نوسان بودند. اسامی شرکتکنندگانِ هر نشست را میتوان در متون مستخرج از سخنان هر یک از نشستها در فصول این اثر ملاحظه کرد.
سرانجام آنکه هنگام تدوینِ مطالب این اثر، کماکان اصل بر این نِهاده شد که متن در همان روالِ زنده بحث، یعنی بهصورتِ «گفتوگویی» تدوین شود. بنابراین، چه حینِ استنساخ و تبدیلِ متن شفاهی به متن کتبی و چه طیّ چندین نوبت ویرایشِ متن، تلاش بر این بوده که زنده بودنِ گفتگوها حفظ شود و نقشهای خطیب و مخاطب در فرآیند مباحثات و فضایِ طرح بحث در فراز آمدن و دنبال شدنِ سخن، قابل تشخیص بمانند.
کتاب «آن ره که آمدهایم: درآمدی تحلیلی بر تاریخ و جامعهشناسی مسأله علم در ایران» به قلم منوچهر آشتیانی، محمّدامین قانعیراد و اسمعیل خلیلی با شمارگان هزار نسخه در ۵۶۲ صفحه به بهای ۴۰ هزار تومان منتشر شده است. /۹۲۵/د ۱۰۲/ش
ارسال نظرات