به گزارش خبرگزاری رسا، مراسم رونمایی از کتاب «روزی که شهید شدم»، با حضور جمعی از همکاران و همرزمان شهید حسن زاده نمین، مدیر و اعضای انتشارات روایت فتح و همچنین اهالی کتاب و رسانه در محل پایگاه خبری تحلیلی مشرق برگزار شد.
در این مراسم ابتدا حسین امدادی، مسئول دفتر شهید حسن زاده نمین در دانشگاه جامع علمی کاربردی سخنانی ایراد کرد و گفت: شهید حسن زاده سوم اسفندماه ۱۳۹۳ به دانشگاه جامع آمدند و تا ۲ آبان ماه ۱۳۹۶ برای تک تک ما خاطرات زیادی را بر جا گذاشتند. ایشان حالتی داشت که مدام حرف از رفتن میزد و نمیخواست که بیشتر بین ما بماند. از ناملایمات جامعه خسته شده بود و حرف مردم را از طریق ارتباطاتش با مسئولان، منتقل میکرد. خودش هم در زمینه امور ایثارگران، کارها را تا آخر پیگیری میکرد و هیچ ارباب رجوعی را بدون انجام کارش، راهی نمیکرد.
همکار شهید حسن زاده افزود: در ماموریتی که به کرمان و زاهدان داشتیم در شهر زاهدان حدود ۲۵۰ کیلومتر تردد کردیم و از ۶ صبح تا ۱۲ شب بی وقفه به امور دانشجویان و اساتید رسیدگی کردیم. من خسته شده بودم، اما دکتر همچنان انرژی داشت و از هیچ جلسه و دیداری نمیگذشت. انگار نیرویی به ایشان میگفت فرصت نداری و باید هر کاری میتوانی برای مردم انجام بدهی.
امدادی افزود: دکتر حسن زاده گفتن تکبیر بعد از نماز را در سطح دانشگاه فراگیر کرد و سعی میکرد دانشگاهی در تراز انقلاب اسلامی داشته باشیم. ایشان در زمینه طبابت هم موفق بود و بیمارانی داشت که از راه دور میآمدند و عقیده داشتند دست ایشان شفا است.
وی تصریح کرد: افرادی را به رایگان طبابت میکرد و، چون متخصص طب سالمندان بود گاهی به خانه سالمندان میرفت تا آنها را طبابت کند. یادم هست پیرزنی بود که کارهای درمانی او را پیگیری میکرد و آخر که به رحمت خدا رفت، کارهای کفن و دفنش را هم انجام داد.
امدادی گفت: بعد از مجروحیت در جبهه به خدمت حضرت امام رفته بود و مورد تفقد ایشان قرار گرفته بود و تا آخرین لحظه عمرش در راه امام و رهبری بود. دکتر حسن زاده رنگ شهدا را گرفته بود و لباس شهادت برازنده او بود.
حجت الاسلام وحید بلندی معاون دفتر نهاد رهبری در دانشگاه علمی کاربردی، دیگر سخنران این مراسم بود. وی با اشاره به حال و هوای دهه شصتی دکتر حسن زاده گفت: اگر چیزی غیر از شهادت نصیب ایشان میشد، از عدالت خداوند به دور بود. او یک شهید زنده بود و یک بار هم تا مرز شهادت رفته بود و به همین خاطر در مسیر خدمت به مردم، محکم و فعال بود.
وی افزود: دکتر حسن زاده به نماز اول وقت اهمیت ویژهای میداد و همیشه در صف اول بود. او به روضه و گریه برای اهل بیت هم اهمیت زیادی میداد و برخی مادحین که به آنها علاقه داشت را به دانشگاه میآورد و مراسمهای فرهنگی برگزار میکرد.
بلندی همچنین به فضای مطب دکتر حسن زاده اشاره کرد و گفت: مطب ایشان بیشتر به خیمه عزاداری شبیه بود. در دانشگاه هم همیشه دفترشان به روی همه باز بود و هیچکس پشت در دفترشان معطل نمیشد.
همکار شهید حسن زاده تصریح کرد: بیماری ایشان که منجر به شهادتشان شد، از سفر حجشان و حادثه منا نشأت گرفت و با توجه به فشارهای روحی و جسمی که به ایشان آمد، دیگر بهبود نیافتند و مدتی هم با کپسول اکسیژن نفس میکشیدند. ایشان به عنوان کادر پزشکی به حج رفته بودند و فشار زیادی را متحمل شده بودند.
بلندی ادامه داد: شهید حسن زاده اگر چه یک آذریِ جوشی بود، اما دلسوز و مهربان بود و وقتی خبر شهادتشان آمد، همه سلیقهها و گرایشها در دانشگاه، متاثر و ناراحت شدند. با این همه شهید حسن زاده غریب بود و قدرش دانسته نشد لذا لازم است درباره این شهید مستندی تصویری هم ساخته شود.
در ادامه مراسم، احمد خداکرم از جهادگران دوران دفاع مقدس و همرزم شهید حسن زاده با اشاره به نقش جهاد سازندگی در جنگ، گفت: جهاد، وظیفه مهندسی جنگ را بر عهده داشت و بسیاری از افرادی که روحیه جنگی نداشتند، از این طریق به جبهه میآمدند و خدمت میکردند.
وی با اشاره به اولین دیدارش با شهید حسن زاده افزود: وقتی برادر حسن زاده به منطقه آمدند فکر میکردیم نیرویی ساده است، اما بعداً متوجه گوهر وجودی ایشان شدیم. ایشان روحانی تیپ ما بود و نمازهای یومیه را به جماعت ایشان میخواندیم. برادر حسن زاده به غیر از کارهای فرهنگی در میدان نبرد هم حاضر میشد و نقش مهمی داشت.
خدا کرم ادامه داد: رانندگان کمپرسی در سراسر کشور هر سال موظف بودند ۱۵ روز به جبهه بیایند و البته با توجه به روحیات آنها این کار برایشان سخت بود. شهید حسن زاده با این رانندگان حشر و نشر داشت و آنها را برای رفتن به خط مقدم، از نظر روحی آماده میکرد. گروهی از جهادگران هم جوانان کم سن و سال بودند که شهید حسن زاده با آنها هم شبانه به خط میزد تا اقدامات مهندسی را نظارت و هدایت کند.
همرزم شهید حسن زاده گفت: هر کاری که از دستش بر میآمد انجام میداد. گاهی ممکن بود یک روز تمام پشت آمبولانس بنشیند و مجروحان و شهدا را انتقال بدهد. روزها کار فرهنگی میکرد و شبها کارهای عملیاتی اش آغاز میشد.
سخنران پایانی مراسم هم ابوالقاسم وردیانی، نویسنده کتاب بود. او گفت: در نوشتن کتاب برای شهدا، این نویسنده است که انتخاب میشود نه اینکه انتخاب کند. باید از خانم نفیسه ثبات تشکر کنم که گفتگوهای کم نقصی گرفته بودند و من را برای نوشتن کتاب یاری کردند.
وی افزود: ارتباط من با شهید حسن زاده کوتاه، اما عمیق بود و، چون هر دو متولد سال ۱۳۴۷ بودیم و هر دو بی مجوز به جبهه رفته بودیم، حرف هم را به خوبی میفهمیدیم.
وردیانی درباره کتاب «روزی که من شهید شدم» گفت: کار من روایت داستانی است و برای جذابیت مجبورم بخشهایی را به کتاب اضافه کنم، اما وقتی دکتر حسن زاده این بخشها و فضاسازیها را میخواند همه اش را تایید میکرد. ایشان وقتی پیش نویس کتاب را خواندند خیلی تحسین کردند، اما متاسفانه مراحل گرفتن مجوز و آماده کردن کتاب طولانی شد و نتوانستیم کتاب را در زمان حیات ایشان، تقدیمشان کنیم و تا آخر عمر این حسرت با من خواهد ماند.
وی تصریح کرد: رفتن دکتر حسن زاده به جهاد به خاطر نداشتن روحیه نظامی نبود و در حقیقت به خاطر مجروحیتی که داشتند و تیر و ترکشی که به ناحیه رانشان اصابت کرده بود، امکان رزمیدن نداشتند و به همین خاطر جذب جهاد سازندگی شدند.
وی در پایان با یادی از شهید حسن زاده گفت: خنده هایشان را همیشه به یاد دارم و یادم هست که از معده تا دهان ایشان طاول زده بود و به سختی زندگی میکردند، اما در عین حال هیچکدام از فعالیت هایشان را تعطیل نکردند. امیدوارم با این کتاب، قدری از سهم خودمان از دین به این شهدا را ادا کنیم.
در بخشی از برنامه نیز مجری برنامه ضمن نشان دادن طرح جلد کتاب به تشبیه آن با عکس رادیولوژی اشاره کرد و گفت: این طرح جلد ضمن ارتباط مستقیم با موضوع کتاب و طبابت شهید حسن زاده نمین، مورد استقبال مخاطبین نیز قرار گرفته است.
در پایان مراسم، لوح یادبود کتاب روزی که شهید شدم توسط حضار امضا شد و هدایایی به نویسنده و محقق کتاب و همرزم شهید اهدا گردید.
کتاب «روزی که شهید شدم» را انتشارات روایت فتح تهیه کرده و در کتابفروشیهای معتبر در دسترس علاقهمندان است. /۹۲۵/د ۱۰۲/ش
در این مراسم ابتدا حسین امدادی، مسئول دفتر شهید حسن زاده نمین در دانشگاه جامع علمی کاربردی سخنانی ایراد کرد و گفت: شهید حسن زاده سوم اسفندماه ۱۳۹۳ به دانشگاه جامع آمدند و تا ۲ آبان ماه ۱۳۹۶ برای تک تک ما خاطرات زیادی را بر جا گذاشتند. ایشان حالتی داشت که مدام حرف از رفتن میزد و نمیخواست که بیشتر بین ما بماند. از ناملایمات جامعه خسته شده بود و حرف مردم را از طریق ارتباطاتش با مسئولان، منتقل میکرد. خودش هم در زمینه امور ایثارگران، کارها را تا آخر پیگیری میکرد و هیچ ارباب رجوعی را بدون انجام کارش، راهی نمیکرد.
همکار شهید حسن زاده افزود: در ماموریتی که به کرمان و زاهدان داشتیم در شهر زاهدان حدود ۲۵۰ کیلومتر تردد کردیم و از ۶ صبح تا ۱۲ شب بی وقفه به امور دانشجویان و اساتید رسیدگی کردیم. من خسته شده بودم، اما دکتر همچنان انرژی داشت و از هیچ جلسه و دیداری نمیگذشت. انگار نیرویی به ایشان میگفت فرصت نداری و باید هر کاری میتوانی برای مردم انجام بدهی.
امدادی افزود: دکتر حسن زاده گفتن تکبیر بعد از نماز را در سطح دانشگاه فراگیر کرد و سعی میکرد دانشگاهی در تراز انقلاب اسلامی داشته باشیم. ایشان در زمینه طبابت هم موفق بود و بیمارانی داشت که از راه دور میآمدند و عقیده داشتند دست ایشان شفا است.
وی تصریح کرد: افرادی را به رایگان طبابت میکرد و، چون متخصص طب سالمندان بود گاهی به خانه سالمندان میرفت تا آنها را طبابت کند. یادم هست پیرزنی بود که کارهای درمانی او را پیگیری میکرد و آخر که به رحمت خدا رفت، کارهای کفن و دفنش را هم انجام داد.
امدادی گفت: بعد از مجروحیت در جبهه به خدمت حضرت امام رفته بود و مورد تفقد ایشان قرار گرفته بود و تا آخرین لحظه عمرش در راه امام و رهبری بود. دکتر حسن زاده رنگ شهدا را گرفته بود و لباس شهادت برازنده او بود.
حجت الاسلام وحید بلندی معاون دفتر نهاد رهبری در دانشگاه علمی کاربردی، دیگر سخنران این مراسم بود. وی با اشاره به حال و هوای دهه شصتی دکتر حسن زاده گفت: اگر چیزی غیر از شهادت نصیب ایشان میشد، از عدالت خداوند به دور بود. او یک شهید زنده بود و یک بار هم تا مرز شهادت رفته بود و به همین خاطر در مسیر خدمت به مردم، محکم و فعال بود.
وی افزود: دکتر حسن زاده به نماز اول وقت اهمیت ویژهای میداد و همیشه در صف اول بود. او به روضه و گریه برای اهل بیت هم اهمیت زیادی میداد و برخی مادحین که به آنها علاقه داشت را به دانشگاه میآورد و مراسمهای فرهنگی برگزار میکرد.
بلندی همچنین به فضای مطب دکتر حسن زاده اشاره کرد و گفت: مطب ایشان بیشتر به خیمه عزاداری شبیه بود. در دانشگاه هم همیشه دفترشان به روی همه باز بود و هیچکس پشت در دفترشان معطل نمیشد.
همکار شهید حسن زاده تصریح کرد: بیماری ایشان که منجر به شهادتشان شد، از سفر حجشان و حادثه منا نشأت گرفت و با توجه به فشارهای روحی و جسمی که به ایشان آمد، دیگر بهبود نیافتند و مدتی هم با کپسول اکسیژن نفس میکشیدند. ایشان به عنوان کادر پزشکی به حج رفته بودند و فشار زیادی را متحمل شده بودند.
بلندی ادامه داد: شهید حسن زاده اگر چه یک آذریِ جوشی بود، اما دلسوز و مهربان بود و وقتی خبر شهادتشان آمد، همه سلیقهها و گرایشها در دانشگاه، متاثر و ناراحت شدند. با این همه شهید حسن زاده غریب بود و قدرش دانسته نشد لذا لازم است درباره این شهید مستندی تصویری هم ساخته شود.
در ادامه مراسم، احمد خداکرم از جهادگران دوران دفاع مقدس و همرزم شهید حسن زاده با اشاره به نقش جهاد سازندگی در جنگ، گفت: جهاد، وظیفه مهندسی جنگ را بر عهده داشت و بسیاری از افرادی که روحیه جنگی نداشتند، از این طریق به جبهه میآمدند و خدمت میکردند.
وی با اشاره به اولین دیدارش با شهید حسن زاده افزود: وقتی برادر حسن زاده به منطقه آمدند فکر میکردیم نیرویی ساده است، اما بعداً متوجه گوهر وجودی ایشان شدیم. ایشان روحانی تیپ ما بود و نمازهای یومیه را به جماعت ایشان میخواندیم. برادر حسن زاده به غیر از کارهای فرهنگی در میدان نبرد هم حاضر میشد و نقش مهمی داشت.
خدا کرم ادامه داد: رانندگان کمپرسی در سراسر کشور هر سال موظف بودند ۱۵ روز به جبهه بیایند و البته با توجه به روحیات آنها این کار برایشان سخت بود. شهید حسن زاده با این رانندگان حشر و نشر داشت و آنها را برای رفتن به خط مقدم، از نظر روحی آماده میکرد. گروهی از جهادگران هم جوانان کم سن و سال بودند که شهید حسن زاده با آنها هم شبانه به خط میزد تا اقدامات مهندسی را نظارت و هدایت کند.
همرزم شهید حسن زاده گفت: هر کاری که از دستش بر میآمد انجام میداد. گاهی ممکن بود یک روز تمام پشت آمبولانس بنشیند و مجروحان و شهدا را انتقال بدهد. روزها کار فرهنگی میکرد و شبها کارهای عملیاتی اش آغاز میشد.
سخنران پایانی مراسم هم ابوالقاسم وردیانی، نویسنده کتاب بود. او گفت: در نوشتن کتاب برای شهدا، این نویسنده است که انتخاب میشود نه اینکه انتخاب کند. باید از خانم نفیسه ثبات تشکر کنم که گفتگوهای کم نقصی گرفته بودند و من را برای نوشتن کتاب یاری کردند.
وی افزود: ارتباط من با شهید حسن زاده کوتاه، اما عمیق بود و، چون هر دو متولد سال ۱۳۴۷ بودیم و هر دو بی مجوز به جبهه رفته بودیم، حرف هم را به خوبی میفهمیدیم.
وردیانی درباره کتاب «روزی که من شهید شدم» گفت: کار من روایت داستانی است و برای جذابیت مجبورم بخشهایی را به کتاب اضافه کنم، اما وقتی دکتر حسن زاده این بخشها و فضاسازیها را میخواند همه اش را تایید میکرد. ایشان وقتی پیش نویس کتاب را خواندند خیلی تحسین کردند، اما متاسفانه مراحل گرفتن مجوز و آماده کردن کتاب طولانی شد و نتوانستیم کتاب را در زمان حیات ایشان، تقدیمشان کنیم و تا آخر عمر این حسرت با من خواهد ماند.
وی تصریح کرد: رفتن دکتر حسن زاده به جهاد به خاطر نداشتن روحیه نظامی نبود و در حقیقت به خاطر مجروحیتی که داشتند و تیر و ترکشی که به ناحیه رانشان اصابت کرده بود، امکان رزمیدن نداشتند و به همین خاطر جذب جهاد سازندگی شدند.
وی در پایان با یادی از شهید حسن زاده گفت: خنده هایشان را همیشه به یاد دارم و یادم هست که از معده تا دهان ایشان طاول زده بود و به سختی زندگی میکردند، اما در عین حال هیچکدام از فعالیت هایشان را تعطیل نکردند. امیدوارم با این کتاب، قدری از سهم خودمان از دین به این شهدا را ادا کنیم.
در بخشی از برنامه نیز مجری برنامه ضمن نشان دادن طرح جلد کتاب به تشبیه آن با عکس رادیولوژی اشاره کرد و گفت: این طرح جلد ضمن ارتباط مستقیم با موضوع کتاب و طبابت شهید حسن زاده نمین، مورد استقبال مخاطبین نیز قرار گرفته است.
در پایان مراسم، لوح یادبود کتاب روزی که شهید شدم توسط حضار امضا شد و هدایایی به نویسنده و محقق کتاب و همرزم شهید اهدا گردید.
کتاب «روزی که شهید شدم» را انتشارات روایت فتح تهیه کرده و در کتابفروشیهای معتبر در دسترس علاقهمندان است. /۹۲۵/د ۱۰۲/ش