۱۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۷
کد خبر: ۶۱۹۱۵۱

چاپ پنجم «شهید علم» درباره شهید هسته ای داریوش رضایی نژاد

چاپ پنجم «شهید علم» درباره شهید هسته ای داریوش رضایی نژاد
کتاب «شهید علم»، حاوی ۱۰۶ خاطره از دوستان، همکاران و خانواده‌ شهید داریوش رضایی‌ نژاد، به همراه خلاصه‌ چند مقاله‌ علمی از شهید و آلبوم تصاویر اوست.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، دفتر دوم کتاب «شهید علم» درباره شهید هسته ای داریوش رضایی نژاد به همت دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و دفتر نشر معارف به چاپ پنجم رسید.

داریوش رضایی ‌نژاد، یکی از شهدای برجسته انقلاب اسلامی ایران در مسیر پیشرفت و عدالت است. نخبه‌ نابغه ‌ای از عشایر آبدانان ایلام که علم و اخلاق و آرمان‌خواهی و دین و میهن ‌دوستی را در خود جمع کرد و با شهادت، چون ستاره‌ ای در تاریخ درخشان فرهنگ ایرانی جاودانه شد... شهید رضایی نژاد در تاریخ اول مرداد 1390 به دست عوامل رژیم صهیونیستی و با همکاری اطلاعاتی منافقین دریک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل شد. مجله اشپیگل به نقل از یک مقام اطلاعاتی اسرائیل، ترور رضایی نژاد را اولین اقدام جدی رئیس موساد، تامیر پاردو اعلام کرد. از وی دختری به نام «آرمیتا» به یادگار مانده است.

کتاب «شهید علم»، حاوی ۱۰۶ خاطره از دوستان، همکاران و خانواده‌ شهید داریوش رضایی‌ نژاد، به همراه خلاصه‌ چند مقاله‌ علمی از شهید و آلبوم تصاویر اوست.

گزیده ای از خاطرات شهید رضایی نژاد

  1. در یک مسأله علمی‌ پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمی‌‌کردیم. گفتیم، رضایی نژاد می ‌تواند کار را ادامه بدهد، موضوع را با او در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم. بی ‌توجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم می ‌خوره؟ ما هم گفتیم: نه، به دردی نمی‌ خوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل می‌کنه. داریوش گفت: من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچ‌ گوشتی درست کنم که به درد چهارنفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ‌ کس مثل اون رو نداره یا مسأله‌ ای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده. (راوی: همکار شهید)
  2. یک روز آمدم، دیدم داریوش در آزمایشگاه من مشغول کار است. از منشی پرسیدم: من با آقای رضایی ‌نژاد قرار داشتم؟ گفت: نه. جلو رفتم و پرسیدم: داریوش اینجا چه کار می ‌کنی؟ گفت: «بعضی از دانشجوهای تو از من سئوال داشتند، نمی ‌شد تلفنی حل کنم. قرار گذاشتم تا در آزمایشگاه مسأله‌ ها رو حل کنم.» برای من عجیب بود. آنها دانشجویان من بودند و داریوش هیچ مسئولیتی نسبت به آنها نداشت. فقط وجدان کاری او بود که به آنجا کشیده بودش. (راوی: همکار شهید)
  3. داریوش اصلاً اهل تلویزیون نبود. اما این اواخر تا از سر کار می ‌آمد، می‌نشست پای تلویزیون و مرتب شبکه ‌ها را بالا و پایین می‌کرد. گفتم: «چی شده؟ تلویزیونی شدی!» گفت: «بچه ‌ها گفتن قراره یک فیلم در مورد شهید بابایی پخش کنن، می ‌خوام ببینیم زمان پخشش کیه. نکنه از دست بدمش.» به او فرصت این را ندادند که حتی یک قسمت از «شوق پرواز» را ببیند؛ ولی ما به یاد او سریال را دنبال کردیم. بعد از آن هر جا عکسی از شهید بابایی را می ‌بینیم یادی از داریوش می‌کنیم. (راوی: همکار شهید)
  4. رفتار داریوش با دیگران به صورتی بود که پس از مدت کوتاهی، هر کس احساس می‌‌کرد که جزو دوستان صمیمی ‌داریوش است. برای همین کم کم داریوش در زندگی‌اش جایی پیدا می‌ کرد و جزء مهمی‌از زندگی آن فرد می ‌شد. او اهل جنب و جوش و تحرک بود و در زندگی افراد زیادی صاحب نقش‌های مهم بود. برای همین، وقتی به شهادت رسید تا مدتی زندگی خیلی از کسانی که با او رابطه داشتند، فلج شده بود. (راوی: همکار شهید)
  5. وقتی داریوش می‌آمد آبدانان، خیلی با ما گرم می‌گرفت؛ با هم کوه می ‌رفتیم، صحرا می‌ رفتیم، شوخی می‌ کردیم، او برایمان آواز می‌ خواند، به فامیل سر می‌زد، سر به سر رفقا می ‌گذاشت، مدام می ‌گفت و می ‌خندید. هیچ موقع از کارش و از مرتبه علمی ‌اش چیزی برای ما نمی ‌گفت. سؤال هم که می ‌کردم به صورتی که خود ما هم نفهمیم از جواب فرار می‌‌کرد. حقّا که روی تواضع را کم کرده بود. (راوی: دوست و همشهری شهید)
  6. برای یک کار علمی‌، در سایت «سیویلیکا1» جستجو می‌‌کردم؛ چند تا مقاله خوب پیدا کردم. یک مرتبه اسم داریوش به چشمم خورد. باورم نمی شد که برادرم در این سطح علمی‌ باشد. روز بعد، داریوش را دیدم و گفتم: «داداش، شما، تو سطح عالی مقاله داری و ما نمی‌ دونیم.» داریوش مثل همیشه خندید و با زیرکی و طبع شوخی که داشت، بحث را عوض کرد. (راوی: برادر شهید)
  7. بعد از ترور شهید شهریاری و دکتر عباسی، پیش ‌بینی شده بود که او را هم ترور می‌‌کنند. اما داریوش هیچ کاری نمی‌کرد. مثلاً بیاید برویم آبدانان، یا اینکه برویم یک جای امن. شاید احساس مسئولیت می‌‌کرد و می ‌ترسید پروژه‌ها لطمه بخورد... داریوش اصلاً به فکر نجات جانش نبود! (راوی: همسر شهید)
  8. تلفن همراهش زنگ خورد. داریوش دستش بند بود، گفت: ببین کیه؟ دیدم نوشته مشکوک. گفتم: مشکوک دیگه کیه؟ گفت ولش کن. جواب نده. چند روزیه زنگ می‌زنه و از من اطلاعات می‌خواد. رقم خوبی هم پیشنهاد میده. این روزهای آخر مرتب تماس می‌گرفت و دیگر خبری هم از پیشنهاد رقم‌های بالا نبود. فقط تهدیدش می‌ کرد. آخر سر هم کار خودش را کرد. (راوی: همسر شهید)
  9. در روزهای بعد از شهادت، همه جا حرف از داریوش بود و ذکر خیر او می ‌کردند. پدرش می‌گفت: هر سال دو سه بار برای من پول می ‌فرستاد تا به فقرا بدهم. پدر خانمش را هم که دیدم به این موضوع اشاره کرد. بعضی از رفقای نزدیکش هم گفتند، مبلغی برای فقرا به حساب ما می ‌ریخت. تازه فهمیدم داریوش چقدر اهل انفاق و اخلاص بوده. ایشان پول را تقسیم می‌کرد تا مبلغ انفاقی به چشم نیاید و هیچ کس پیش خودش فکر نکند: «داریوش چقدر دست و دل باز است.» (راوی: همسر شهید)

چاپ پنجم دفتر دوم کتاب «شهید علم» در 148 صفحه، قطع پالتویی، شمارگان هزار نسخه و قیمت 12 هزار تومان عرضه شده است. دفتر اول كتاب «شهيد علم» خاطراتي است از زندگي دانشمند شهيد مجيد شهرياري كه تاكنون در چهار نوبت به چاپ رسيده است. علاقه‌مندان برای تهیه این کتاب علاوه بر کتاب‌فروشی‌ها و فروشگاه های زنجیره ای پاتوق کتاب در سراسر کشور می‌توانند به واحد فروش دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی واقع در میدان انقلاب اسلامی، خیابان ۱۶آذر، روبروی پورسینا، پلاک ۶۰، حسینیه هنر یا سایت های «عماریار» ammaryar.ir   و «پاتوق کتاب فردا» bookroom.ir  و «من و کتاب» manvaketab.ir مراجعه و یا نام کتاب را به شماره ۰۹۱۹۹۰۳۸۲۷۰ پیامک کنند./925/ن 603/ش

 

ارسال نظرات