۰۴ آبان ۱۳۹۸ - ۱۶:۳۸
کد خبر: ۶۲۵۰۳۲
محمدحسین رجبی دوانی؛

رفتار امام رضا(ع) الگوی کار رسانه‌ای است

رفتار امام رضا(ع) الگوی کار رسانه‌ای است
در آستانه شهادت آن حضرت امام رضا(ع) با محمد‌حسین رجبی‌دوانی، کارشناس تاریخ اسلام درباره سیره سیاسی آن حضرت به گفت‌وگو نشستیم.

به گزارش خبرگزاری رسا، زندگی ائمه علیهم‌السلام به‌دلیل شخصیت ویژه‌ای که دارند، دارای ابعاد مختلفی است. بعد از گذشت حدود 1400 سال از آغاز اسلام اما آنچه بیش از همه از نظر مسلمانان مغفول مانده جنبه سیاسی زندگانی این پیشوایان دین بوده است. به این دلیل که درنظر انسان متجدد و دنیازده امروز، دیانت تنها مربوط به سعادت فردی آدمی است و اجتماع را باید با عقل منقطع از وحی تدبیر کرد و اساسا آموزه‌های وحیانی هیچ ربطی به اداره دولت و حکومت ندارد.

آنچه مسلم است، جامعه سعادتمند آن جامعه‌ای است که زیر سایه دولت عدل باشد و این جز به قیام حکومت الهی معصومین علیهم‌السلام ممکن نیست. از این جهت، امروز و در زمان غیبت امام دوازدهم، آنچه می‌تواند چراغ راه مسلمانان برای اداره حکومت اسلامی باشد، اقتدا به سیره سیاسی ائمه علیهم‌السلام است که جز با مطالعه و بازخوانی زندگی و زمانه آنها امکان‌پذیر نیست. بیست‌و‌هشتم ماه صفر، سالروز شهادت مظلومانه حضرت ثامن‌الحجج امام علی بن موسی الرضا‌(ع) در سرزمین خراسان است. امامی که سال‌ها تبعید را تحت کنترل نظام منحط و منحرف عباسی تحمل کرد و درنهایت نیز به جرم محبوبیت نزد مردم به نوشیدن جام زهر محکوم شد و به شهادت رسید. در آستانه شهادت آن حضرت با محمد‌حسین رجبی‌دوانی، کارشناس تاریخ اسلام درباره سیره سیاسی آن حضرت به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

در برخی منابع چنین آمده است که ظاهرا در زمان امامت امام رضا(ع) مشی آن حضرت متفاوت از ائمه پیشین بود. اگر ائمه قبل از ایشان تقیه می‌کردند و برخورد مستقیم با حکام جور نداشتند، امام رضا(ع) تقیه را کنار گذاشتند و با دست باز به تبلیغ امامت و ولایت پرداختند. سوال اینجاست که این برداشت تا چه اندازه درست است و این مشی حضرت چقدر بر روند امامت ائمه بعد از ایشان تاثیرگذار بود، با توجه به اینکه ائمه بعد از ایشان هم در سنین پایین به شهادت رسیدند و این امر می‌تواند یکی از قرائنی باشد که نشان می‌دهد روند حرکت ائمه پس از امام رضا(ع) تغییر کرده است.

نمی‌شود بگوییم مشی حضرت امام رضا(ع) با پدران بزرگوارشان متفاوت بود. اگر شرایط آن حضرت و پدران بزرگوار ایشان یکی بود عملکرد و مشی هم یکسان می‌شد، اما چون شرایط سیاسی و اجتماعی هر یک از ائمه متفاوت بود عملکرد آنها نیز با هم فرق می‌کرد. امام رضا سلام‌الله‌علیه 10سال با هارون‌الرشید معاصر بود، هارونی که قاتل پدر بزرگوار ایشان بود. در این 10سال امام(ع) جنبه تقیه را هرگز رها نکرد. کل دوره امامت حضرت رضا(ع) 20 سال طول کشید. ایشان نیمی از این مدت را معاصر هارون بودند اما هیچ بهانه‌ای دست هارون ندادند که او به واسطه آن بخواهد با حضرت برخورد کند و ایشان را در زندان بیفکند. کمااینکه امام کاظم(ع) هم مدتی که با منصور- قاتل پدرشان یعنی امام صادق(ع)- معاصر بودند تقیه کردند تا منصور مزاحمتی برای حضرت نداشته باشد و مانعی در روند فعالیت‌های ایشان ایجاد نکند، اما وقتی شرایط تغییر کرد نحوه فعالیت امام کاظم(ع) هم تغییر کرد.

امام رضا(ع) هم همین‌طور بودند چون هارون با به شهادت رساندن امام کاظم(ع) سعی کرده بود زهرچشمی بگیرد. او حتی به پسر خود به‌صراحت اعلام کرد که اگر مقابل حکومت من بایستید چشمان شما را درمی‌آورم. با این اوصاف تکلیف دیگران و امام رضا(ع) هم معلوم است وقتی هارون مرد و پسر هرزه، عیاش و بی‌مغز او امین روی کار آمد و به عیش و نوش پرداخت و از طرفی هم با برادر خود مامون درگیر شد، توجه دستگاه خلافت از امام رضا(ع) برداشته شد؛ لذا امام یک آزادی عمل نسبی پیدا می‌کند. اگر نقل‌ها صحیح باشد، حتی حضرت به بصره و کوفه سفر و جلسات و مناظرات علمی برگزار کردند، آن هم بصره‌ای که به ناصبی بودن و دشمنی با اهل‌بیت(ع) معروف بودند. ایشان در این سفرها موقعیت امامت خود را به رخ معاندان می‌کشاند. بعد از اینها بود که مامون بر برادر خود امین چیره شد و خلافت را به دست گرفت.

مامون در بین خلفای غاصب و جائر از همه با سوادتر، هوشمندتر و زیرک‌تر بود. مامون از یک طرف با قیام‌های متعدد علویان مواجه شده بود و از طرف دیگر هم به خاطر قتل برادرش امین مشروعیت خود را در بین سنی‌ها و بنی‌عباس در مخاطره می‌دید، لذا سعی کرد امام رضا(ع) را به خود جلب کند به این خیال که اگر ایشان در حکومت حضور داشته باشد، هم می‌تواند جلوی قیام‌های علویان را بگیرد با این حجت که نفر دوم حکومتی که با آن درافتاده‌اند بزرگ و مولای آنهاست و هم می‌تواند اهرم فشاری بر بنی‌عباس باشد با این تهدید که اگر بخواهید با من دربیفتید خلافت را از شما می‌گیرم و به رقبای علوی شما می‌دهم. اما این عمل مامون در ادامه عمل پدرش هارون بود.

هارون امام کاظم(ع) را به زندان انداخت تا ارتباط امام را با بدنه جامعه و نمایندگان و وکلا در عالم اسلام قطع کند، مامون هم با آوردن امام رضا(ع) در کنار آن دو هدفی که بیان کردم، همین رویه را پی ‌گرفت؛ یعنی می‌خواست ارتباط امام با بدنه جامعه را قطع کند تا وکلای امام نتوانند با ایشان ارتباط برقرار کنند. با این تفاوت که مامون از پدر خود هوشمندانه‌تر عمل کرد. آن خبیث امام کاظم(ع) را در زندان و سیاهچال انداخت، مامون امام رضا(ع) را در کاخ خود حبس کرد.

درواقع اگرچه ظاهر ماجرا فرق می‌کرد، اما در باطن حضرت رضا(ع) نیز زندانی بودند...

بله، به ظاهر امام رضا(ع) را به ولایتعهدی منصوب کرد تا نفر دوم حکومت باشد، اما همان هدف پدرانش را پیگیری می‌کرد. منتها چیزی که مامون با همه زیرکی خود نفهمید آن بود که امام(ع) از او زیرک‌تر و باهوش‌تر بودند. داریم که مامون علاقه‌مند به مباحث علمی بود و روزهای سه‌شنبه جلسات و مناظرات علمی برگزار می‌کرد و خودش هم در آن جمع حضور می‌یافت و با علمای حوزه‌های گوناگون بحث می‌کرد، اما برخی فکر می‌کنند این جلسات منحصر به زمانی است که حضرت به مرو آمدند. اگر خوشبینانه نگاه کنیم او پیش خود فکر می‌کرد حالا که امام رضا(ع) هم به خراسان آمده و عالم آل‌محمد(ص) است، به رخ دیگران بکشد که چه شخصیتی ولیعهد ماست.

اما اگر بخواهیم بدبینانه نگاه کنیم، مامون می‌خواست علمای حوزه‌های گوناگون امام رضا(ع) را به چالش بکشانند و به شخصیت ایشان ضربه بزنند. برخی این دیدگاه را دارند ولی من دیدگاه اول را بیشتر می‌پسندم. در این میان حضرت‌آقا به زیبایی مطرح می‌کنند که امام‌رضا(ع) از این فرصتی که مامون در اختیار ایشان قرار داده به‌خوبی استفاده کردند و به اصطلاح پرده تقیه در زمان ایشان دریده شد. جلسات علمی با حضور علما و دوستداران دانش است و جمع کثیری هم حضور دارند، امام رضا(ع) از تریبون دستگاه خلافت که خود دستگاه در اختیار او قرار داده، استفاده کردند و حقایقی را درباره امامت و ولایت خود و پدران‌شان که آن بزرگواران جز در خفا برای عده‌ای خاص از اصحاب نمی‌توانستند بگویند، به صورت علنی و گسترده مطرح کردند.

اینجا مامون هم دیگر نمی‌تواند بهانه‌ای داشته باشد که چرا حضرت این مطالب را بیان می‌کند چون خود او جلسه علمی را تشکیل داده و مباحث کلامی را مطرح کرده و یکی از مباحث مهم کلامی هم امامت و خلافت است و امام رضا(ع) در این عرصه وارد شده است. لذا مامون در این زمینه به تعبیری رودست خورده و فهمیده که امام رضا(ع) از او زرنگ‌تر است. او خواست امام را محدود کند تا در شرق عالم اسلام شناخته نشود اما به دست خود باعث شد امام بسیار بهتر از گذشته شناخته شود. داریم تا امام رضا(ع) در مدینه بودند عمدتا مسائل فقهی در محضر ایشان مطرح می‌شد. خود امام رضا(ع) می‌فرمایند موقعی که در مدینه بودم بعد از ظهرها تا غروب درمسجدالنبی انبوه علمای عامه می‌آمدند و معضلات فقهی خود را با من در میان می‌گذاشتند و پاسخ را دریافت می‌کردند. یعنی تا زمانی که حضرت رضا(ع) در مدینه بود علما فکر می‌کردند که ایشان فقیه بزرگی است، اما وقتی مامون حضرت را به خراسان آورد مشخص شد فقه یکی از ابعاد علمی آن حضرت است.

در مسائل تفسیر و کلام و عرفان و موارد گوناگون نیز ایشان دارای جامعیت عظیم و بی‌پایان علمی است. بنابراین امام برخلاف هدفی که مامون در پی آن بود، بیشتر از پیش به مردم معرفی شد. لذا نمی‌توان گفت مشی امام رضا(ع) با ائمه قبل از ایشان تفاوت داشت؛ یعنی اگر چنین موقعیت و جلساتی که مامون ایجاد کرد، هارون گذاشته بود، امام کاظم(ع) هم همین رویه را در پیش می‌گرفت. کمااینکه هارون در برخوردی که با امام کاظم(ع) دارد، قبل از اینکه حضرت را دستگیر کند، می‌گوید من حاضرم فدک را به شما برگردانم! در موسم حج است و جمعیت هم زیاد.

حضرت می‌فرمایند شما این کار را نمی‌کنید. هارون می‌گوید حاضرم بدهم، شما حد و حدود آن را مشخص کنید من آن را به شما برمی‌گردانم. امام کاظم(ع) حد و حدود، شرق و غرب و شمال و جنوب عالم اسلام را مطرح می‌کنند؛ یعنی کل عالم اسلام را مشخص می‌کند که هارون دید عجب کاری کرده است. خواست چیزی را بگوید که جلوی چشم همه خودش باعث شد امام کاظم(ع) کل خلافت و رهبری عالم اسلام را مطالبه کند. پس حتی در چنین موقعیت محدودی که هارون ایجاد می‌کند امام کاظم(ع) همان کاری را می‌کند که امام رضا(ع) در تریبون بازی که مامون در اختیار او قرار داد، انجام داده بود.

پس به زعم شما عمل ائمه تابع اقتضائات شرایط است.

قطعا چنین است.

بنا بر روایات ریا و نفاق از زمان روی کار آمدن خلفای عباسی گسترده‌تر شد، در زمان امامت امام رضا(ع) مامون ظاهرسازی می‌کرد و می‌خواست نشان دهد فرد مقید و متشرعی است در‌صورتی‌که قبل از این و در زمان بنی‌امیه فسق حکام آشکار بود و این شاید زحمت را برای ائمه کمتر می‌کرد یا حداقل از باب محرز بودن انحراف حاکمان برای مردم دغدغه نداشتند. این موضوع را می‌توان در جهت‌گیری ائمه علیهم‌السلام دخیل دانست؟

اشاره خوبی داشتید. بنی‌امیه به‌عنوان دشمنان دیرینه بنی‌هاشم، قبل از اسلام و خاندان پیامبر‌(ص) بعد از اسلام، وضع‌شان معلوم بود. آنها لعن به ساحت مقدس امیرالمومنین علی‌(ع) را در عالم اسلام الزامی و اجباری کردند، امام حسین‌(ع) را کشتند و روز عاشورا را تا پایان دوره بنی‌امیه جشن می‌گرفتند و به‌عنوان روز پیروزی بر امام حسین‌(ع)، علویان و اهل‌بیت‌(ع) می‌دانستند. چون با درندگی و خونریزی از جماعت زهر‌چشم گرفته بودند. با این موضوع که پسر پیامبر‌(ص) را کشته‌ایم، بقیه چه حرفی می‌توانستند بزنند؟ لذا به‌قول شما فسق و فجور را علنی کردند. ولید بن یزید بن عبدالملک خبیث، حوضی از شراب ساخته بود و در آن شنا می‌کرد و شراب می‌خورد. خلیفه بود و جای پیامبر می‌نشست و می‌خواست بالای کعبه برود اتاقی بسازد و فسق و فجور کند که عجل به او مهلت نداد. اما عباسیان خویشاوندان اهل‌بیت علیهم‌السلام بودند و تیره‌ای از بنی‌هاشم هستند.

به‌عنوان دشمنان بنی‌امیه همین چیزها را بر بنی‌امیه عیب گرفته بودند و حرکت خود را آغاز کردند و نمی‌توانستند همانند آنها عمل کنند. به‌خصوص به‌عنوان خویشاوندان پیامبر یک منطقی داشتند و این‌طور می‌خواستند خلافت خود را جا بیندازند که پیغمبر‌(ص) در زمان رحلت خود پسر نداشت، عموی ایشان که جد ما بود، زنده بود لذا ارث پیامبر‌(ص) به عموی ایشان می‌رسید و لذا خلافتی که از پیغمبر باقی می‌ماند حق ماست. با طرح این ادعا آنها نمی‌توانستند فسق و فجورها را علنی کنند. فاسد بودند، امین فسق و فجور و عیاشی داشت، اما در خفا بود و علنی نمی‌کرد. همانند یزید یا ولید بن یزید بن عبدالملک و اینها نبود. لذا برای امامان علیهم‌السلام افشا کردن چهره خائنانه و مزور بنی‌عباس که خودشان را میراث‌داران واقعی پیغمبر به‌عنوان خویشاوندان و عموزادگان پیغمبر مطرح می‌کردند، سخت‌تر بود.

همانند هارون که در کنار امام کاظم‌(ع) خطاب به قبر مقدس پیغمبر‌(ص) درحالی‌که انبوه مردم هم حضور داشتند، برای آنکه بگوید این جایگاه برای ما است، گفت السلام‌ علیک یابن عم! به پیغمبر گفت سلام بر تو ای پسرعمو! امام کاظم‌(ع) دید اگر اینجا در دهان او نزند، مردم می‌گویند پسرعموی پیامبر است و حضرت جلو رفت و فرمود السلام علیک یا اب! یعنی ایشان پدر من است، اگر شما افتخار می‌کنید پیغمبر پسرعموی تو است، او پدر من است و اگر به این واسطه خواستید حکومت او را قبضه کنید و خلافت او را ببرید، من به‌عنوان فرزند او اولی هستم. لذا برای امامان عصر عباسی همان‌طور که اشاره کردید مقابله و افشاگری غاصب‌، جائر و منافق بودن خلفا نسبت به دوره بنی‌امیه سخت‌تر بود و از این جهت نحوه مواجهه آنها با دولت عباسیان نیز متفاوت بود.

نکته‌ای که در فرمایش‌های شما دیدم این بود که امام رضا‌(ع) فضای تهدیدی که مامون ایجاد کرده بود را در یک حرکت زیرکانه تبدیل به یک فرصت قطعی کرد، مخصوصا برای تبیین بحث امامت و ولایت ائمه! به‌نظر می‌رسد ما‌به‌ازای چنین فضایی در زمان ما دوران 40 ساله پیروزی انقلاب اسلامی است که در فضای تهدیدی جهانی جمهوری اسلامی توانست به گشایشی نسبتا جامع دست پیدا کند و تهدیدها را به فرصت تبدیل کند. رهبری صحبتی دارند با این تعبیر که زندگی معصومین علیهم‌السلام فقط داستان و قصه نیست و زندگی آنها باید الگویی برای ما باشد. با توجه به خط‌مشی و جهت حرکت امام رضا‌(ع) از جمله نحوه مواجهه و تعامل ایشان با مستکبران زمان خود و حکام جور و آیا می‌توان از این نحوه از مواجهه را الگویی کارآمد برای وضع فعلی بدانیم؟ اگر نحوه مواجهه و تعامل ایشان را کلید تبدیل تهدید به فرصت بدانیم، به‌نظر شما چقدر می‌توان از این عمل امام رضا‌(ع) در رابطه با مذاکره و مراوده با دشمن و تبدیل کردن فضای تهدید قطعی به فرصت قطعی درس گرفت؟

من به یاد دارم در آستانه پیروزی انقلاب، امام خمینی‌(ره) در نجف بودند و در آنجا محدودیت‌هایی وجود داشت. رژیم صدام به رژیم شاه کمک می‌کرد البته صدام آن موقع نفر دوم بود و احمد حسن البکر نفر اول عراق بود. در منطقه به‌صورت محدودی انقلاب پا گرفته بود و اخبار آن در دنیا انعکاس پیدا می‌کرد، ولی هیچ‌کس نمی‌دانست رهبر این انقلاب چه شخصیتی دارد چون عراق اجازه ورود خبرنگاران و دیدار با امام را نمی‌دادند. بعد که رژیم عراق به درخواست شاه می‌خواست امام را محدود کند، ایشان را به فرانسه فرستاد. فرانسه هم ناخواسته فرصت‌هایی را دراختیار امام قرار داد، امام آنجا شناخته شد. اگر هجرت امام به پاریس نبود شاید انقلاب یا به پیروزی نمی‌رسید یا به آن زودی‌ها شناخته نمی‌شد و نتیجه نمی‌داد، لذا انبوه خبرنگاران از سراسر عالم آمدند و صحبت‌ها و مواضع ضد استکباری امام و ضد نظام سلطه ایشان آنجا شناخته شد؛ یعنی از دست دشمن در رفت و ناخواسته خودشان امام را معرفی کردند و امام هم نهایت بهره‌برداری را کردند و در دنیا امام شناخته شد.

متاسفانه ما از این فرصت‌ها در این 40 سال بعد از پیروزی انقلاب کمتر استفاده کردیم. البته دشمن هم فهمیده است، دشمن هم سعی کرد اجازه ندهد صدای انقلاب به دنیا برسد. وقتی رژیم طاغوت سقوط کرد و ایران پایگاه بزرگ ضد استکبار و استعمار و پایگاه مقاومت شد، آنها ضرر کردند و به دست خود آسیب به اهداف خود وارد کردند. لذا با ابزارهای مختلف رسانه‌ای خواستند انقلاب ما را مشوه جلوه دهند و اجازه ندهند در ممالک دیگر تاثیر‌گذاری داشته باشد. منتها ما باز می‌توانستیم از فرصت‌ها به‌خصوص الان و با وجود فضای مجازی بهره‌برداری اساسی کنیم و نشان دهیم راه ما، راه حقیقت است. در ارتباط با اینکه می‌فرمایید مذاکرات آن حضرت می‌تواند الگو باشد یا خیر، آنکه در زمان امام رضا‌(ع) اتفاق می‌افتد امری درون‌‌خانوادگی است؛ یعنی در جامعه اسلامی انحرافی پدید آمده و به‌جای اینکه اهل‌بیت رهبری اسلام را در دست داشته باشند، بنی‌امیه و بعد بنی‌عباس سرکار بودند.

این فرق دارد با دشمنی که می‌خواهد از بیرون ضربه بزند و با کلیت اسلام مشکل دارد و می‌خواهد آن را از بین ببرد. اگر در آن ارتباط بخواهیم بیان کنیم صلح حدیبیه و مذاکراتی که پیغمبر‌(ص) داشت، مهم است. حتی به‌نظر من مکاتبات و به‌نوعی فرستادن پیک‌ها و نمایندگانی از سوی امیرالمومنین‌(ع) برای معاویه را نمی‌توانیم به‌عنوان مذاکره با دشمن تلقی کنیم چون آن هم مساله داخلی عالم اسلام بوده است. اما اینکه امام هشتم(ع) از فرصت‌ها به‌خوبی بهره‌برداری کرد و حقیقت و حقانیت جبهه خود را ندا داد، این را امام رضا‌(ع) به‌خوبی برای ما ترسیم کرده است؛ یعنی یک فرصت محدود و چند جلسه مناظره که دستگاه خلافت برای امام رضا‌(ع) فراهم کرد، امام توانست چنین تاثیری بگذارد و حتی من معتقدم برکات حضور ایشان و استفاده امام از این فرصت تا امروز در ایران و شرق عالم اسلام ادامه دارد.

از این جهت باید هوشمندانه از فرصت‌های رسانه‌ای برای معرفی جبهه حق و باطل بهره‌برداری کرد. امام رضا(ع) هم همین کار را کردند؛ یعنی مناظراتی که تشکیل شد یک فرصت رسانه‌ای مهم بود که امام رضا(ع) از آن نهایت بهره‌ را بردند و این مساله باعث شد حضرت و اهل بیت(ع) در نیمه شرقی عالم اسلام آن هم خراسان که از مرکز تحولات عالم اسلام دور بود، شناخته شود. من معتقدم اینکه ایران پایگاه اهل بیت(ع) و تشیع شد به برکت حضور امام رضا(ع) بود. حضرت آمد و با آن نمودی که از شخصیت خود نشان داد و آن مواردی که حضرت در مرو و خراسان بروز داد باعث شد مکتب اهل بیت(ع) در ایران به‌خوبی جا باز کند و شناخته شود و مردم پیرو اهل بیت(ع) شوند.

حتی ما شاهد این هستیم علوم عقلی که به‌خصوص در عصر متوکل به بعد به‌شدت با آن مقابله شده و به حاشیه رانده شده بود در شرق- یعنی در ایران امروز و خراسان بزرگ گذشته- مانند چراغی تا حمله مغول روشن ماند و من این را به برکت وجود و حضور امام رضا(ع) و این مباحثی که حضرت در آن مناظرات مطرح کردند، می‌دانم. بنابراین امروز باید از فرصت‌های رسانه‌ای به‌خوبی استفاده کرد. روسای جمهور ما گهگاه به سازمان ملل می‌روند و می‌خواهند در مجمع عمومی شرکت کنند، مصاحبه‌هایی با شبکه‌های آمریکایی دارند و فکر می‌کنند به این صورت می‌توانند حقایق را مطرح کنند، ولی با توجه به اینکه اصل رسانه دست آنهاست قطعا با پخش کردن برنامه‌های دیگر و مصاحبه با افراد دیگر آن را از تاثیرگذاری می‌اندازند. از این جهت به نظر من کار امام رضا(ع) یک کار رسانه‌ای زیرکانه بود و از این جهت ما در کار رسانه‌ای عقب هستیم.

بعد از امامت امام صادق(ع) دوران اوج‌گیری نهضت ترجمه در جهان اسلام آغاز شد، خیلی از علوم غربی و مشخصا علوم یونانی به این منطقه آمد و به صورت چشمگیری هم گسترش یافت. تا جایی که برخی تحت‌تاثیر این علوم حتی به مادی‌گرایی و متریالیسم هم گرایش پیدا کردند، اما نکته‌ای که وجود دارد این است که برخورد ائمه و امام رضا(ع) با این مساله یک برخورد کاملا علمی بود و هیچ بگیر و ببندی در کار نبود. به‌طور کلی در بدترین شرایط ائمه(ع) اهل بگیر و ببند نبودند و تا جای ممکن مساله را در فضای استدلالی حل و فصل می‌کردند، اگر چه به جز علی(ع) کسی از آنها بر مسند حکومت نبود، اما جهت حرکت و نحوه مواجهه آنها نشان نمی‌دهد که اگر صاحب منصب هم بودند از برخوردهای تند پرهیز می‌کردند. از این خط رویه و نحوه مواجهه ائمه به‌خصوص امام رضا(ع) چقدر استفاده کرده‌ایم؟ می‌بینیم برخورد آزاداندیشانه ائمه چه ثمراتی داشته و چقدر در گسترش گفتمان امامت و ولایت تاثیر گذاشته است اما گاه از این موضوع غافل می‌شویم، تبیین شما در این درباره چیست؟

نهضت ترجمه و ورود علوم بیگانه در اسلام درست است و همان‌طور که اشاره کردید قدم‌های اولیه آن در دوره امامت امام صادق(ع) برداشته شد. اما اوج‌گیری آن پس از شهادت امام رضا(ع) است؛ یعنی بیت‌الحکمه‌ای که مرکز ترجمه آثار تمدن‌های گوناگون به زبان عربی بود بعد از شهادت امام‌رضا(ع) تاسیس شد، درست زمانی که مامون مرکز حکومت را به بغداد منتقل کرد. یعنی از سال 203 تا 218 هجری به مدت 15سال، در آن زمان بود که بیت‌الحکمه به اوج ‌رسید. زمان امام صادق(ع) نه تحت‌تاثیر علوم بیگانه و ترجمه آثار، بلکه به خاطر مفاسدی که بنی‌امیه ایجاد کرده بودند و اسلام را از آن مسیر الهی خود دور کرده بودند، یک عده به اصطلاح دهریون ملحدانی پیدا شدند که مبدا و معاد را انکار می‌کردند. امام صادق(ع) حتی در مسجدالحرام- که مقدس‌ترین مکان است- و در مسجدالنبی، نمی‌فرمودند که اینها نجس هستند و حق ورود به این اماکن مقدس را ندارند، با اینها بحث و مناظره می‌کردند و درنهایت آنها را یا مجاب یا محکوم می‌کردند، چون نمی‌توانستند از پس منطق نیرومند امام صادق(ع) بربیایند.

صوفی‌گری هم پیدا شده بود؟

بله، تصوف هم پدید آمده بود. منتها اولا ائمه حکومت نداشتند و ثانیا دهری‌ها و منحرفان آن عصر غرض و مرض سیاسی نداشتند. واقعا در اثر شرایطی که ایجاد شده بود وقتی می‌دیدند خلیفه‌ای چگونه جنایت، فسق و فجور می‌کند و به‌عنوان نماینده خدا معرفی می‌شود -می‌دانید در عصر بنی‌امیه به این قانع نبودند که حاکم و خلیفه، خلیفه رسول‌الله است بلکه می‌گفتند خلیفه‌الله و جانشین خدا روی زمین است- مردم می‌گفتند اگر جانشین خدا این است ما اصل خدا را قبول نداریم و زیر خداپرستی می‌زدند. لذا چون این حرکت‌ها و این گرایش‌ها بعد سیاسی نداشتند و فقط بحث اعتقادی مطرح بود و شبهه و شکی وجود داشت امامان هم با طیب خاطر پاسخ می‌گفتند و شاگردان خود را می‌فرستادند.

در عصر امام صادق(ع) با این مساله مواجهیم اما نتایج نهضت ترجمه در اعصار بعدی است که عده‌ای تحت‌تاثیر منطق و فلسفه یونانی قرار گرفتند و یک‌سری اعتقادات متزلزل شدند. مثلا کندی، فیلسوف معروف که معاصر امام عسکری(ع) است آن‌طور که معروف است- گرچه شهید مطهری این روایت را زیرسوال می‌برد- می‌خواست کتابی در تناقضات قرآن بنویسد که امام‌عسکری(ع) از درون زندان و از طریق یک شاگرد مشترکی که داشتند او را متوجه خبط و خطای خود می‌کند و او هم درنهایت هر چه را نوشته بود، از بین می‌برد.

ولیکن در عصر امام رضا(ع) ما این گونه موارد را نداریم. در جلسات مناظرات مامون از ادیان مختلف دعوت کرده بود مثلا از جاسلیق، بزرگ مسیحیان، موبد بزرگ زرتشتی‌ها و بزرگ یهودی‌ها را و در عین حال بزرگان فرق کلامی مسلمان را به محضر امام رضا(ع) آورده بودند و اینها بحث علمی است و خلیفه هم در جای خود نشسته و امام رضا(ع) مسائلی که آنها مطرح و شبهاتی که عنوان می‌کنند یک به یک پاسخ می‌دهند و حتی متن انجیل را حضرت از حفظ می‌خوانند، به‌گونه‌ای که جاسلیق مدهوش و بیهوش بر زمین می‌افتد ولی اینکه مثل زمان امام صادق(ع) یا در عصر امام عسکری(ع) افرادی را داشته باشیم به‌عنوان ملحدان که مقابله می‌کردند، زمان امام رضا(ع) شاهد نیستیم یا حداقل تاریخ ثبت نکرده و نگفته است.

اما در نظام جمهوری اسلامی چون بنده به‌خوبی به خاطر دارم از اول انقلاب یک آزادی بسیار گسترده برای هر عقاید و افکاری و هر جریان سیاسی‌ای وجود داشت و اینها به‌راحتی می‌توانستند حرف‌های خود را بیان کنند. گروه‌های مختلفی بودند حتی گروه‌هایی پدید آمده بود که ضددین و ضدنظام ولایت فقیه آزادی عمل داشتند. گروه فرقان که خدا آنها را لعنت کند تا وقتی دست به ترور نزده و شهید مطهری را به شهادت نرسانده و جنایت بعدی را انجام نداده بودند کسی با آنها کاری نداشت. فعالیت آشکار داشتند حتی یک پله معتدل‌تر از فرقان که آنها هم منحرف بودند به نام «آرمان مستضعفین» فعالیت  و علیه نظام،حاکمیت و اعتقادات صحبت می‌کردند و اعتقادات انحرافی را ترویج می‌دادند.

از همه آزادتر هم مجاهدین خلق بودند...

بله، مجاهدین خلق، فداییان خلق، مرام‌های کمونیستی و... فعالیت می‌کردند، حتی در تلویزیون به مناسبت‌هایی مناظراتی گذاشتند. مثلا آیت‌الله مصباح می‌آمد با سران کمونیست‌ها مناظره فکری می‌کرد، مثلا با احسان طبری یا شهید بهشتی با نورالدین کیانوری که رئیس حزب توده بود بحث سیاسی داشتند. پس همه نوع بحثی آزاد بود، چون بحث براندازی و مقابله با نظام مطرح نبود، بعد که ترور‌ها و مواجهه نظامی با نظام به وجود آمد با آنها مقابله شد، و الا تا زمانی که چنین مواردی را از خود بروز نداده کاملا آزاد بودند و بحث می‌کردند، کمااینکه الان هم آزاد هستند. الان هم در دانشگاه‌ها به‌صراحت خدا، پیغمبر، نظام و اعتقادات زیرسوال می‌رود حتی استاد توهین می‌کند.

امروزه اینها را شاهد هستیم. برخی اوقات نیروهای انقلابی توهین و جسارت را برنمی‌تابند و ممکن است درگیری پیش بیاید ولی واقعا این جفایی است که به نظام جمهوری اسلامی شده و می‌گویند فضای دانشگاه‌ها را امنیتی کرده‌اند و کسی نمی‌تواند حرفی بزند. این دروغ بزرگی بیش نیست. الان استادی داریم که بچه‌های معتقد و مقید را به خاطر اعتقادات‌شان از درس می‌اندازد، یا طوری برخورد می‌کند که با اهرم نمره با آنها مقابله کند و کسی هم با او کاری ندارد. لذا مقام معظم رهبری بارها فرمودند نباید نیروهای انقلابی را مورد هجمه قرار داد یا در دانشگاه‌ها به آنها سخت گرفت. یعنی ما از این حیث نسبت به دوران امامان خود هیچ کمبود و کسری نگذاشتیم. منتها روش اینها و اهداف آنها متفاوت است. بحث رفع شبهه نیست، بحث ارائه یک نگاه و ایده جدید نیست، بلکه دنبال زیرآب زدن هستند.

عبدالکریم سروش در ایران بود که آن شبهه‌های عجیب و غریب را مطرح کرد و کسی هم با او کاری نداشت، ولی معلوم شد که این مسائل بعد سیاسی داشت و درنهایت فرار کرد و به آمریکا رفت و اکنون با پشتوانه آمریکایی‌ها برای زیرآب زدن اعتقادات مردم در ایران کار می‌کند؛ او و کدیور و امثال اینها. تا زمانی که اینجا بود بعد سیاسی به حرکت خود نداده بود آزادانه بحث می‌کرد و کتاب‌ها را داشت و کسی با او کاری نداشت و کسی او را تعقیب نمی‌کرد، خود او به آمریکا رفت و چهره واقعی‌اش را نشان داد.

نکته بنده درباره برخوردهای موردی بود که وقتی کنار نگاه آزاداندیشانه و برخورد آزاداندیشانه می‌گذاریم به این نتیجه می‌رسیم که صبوری و ژرف‌نگری حتی در برابر برخی گستاخی‌ها و تندروی‌ها نتایج پربارتری دارد؛ نسبت به مواجهه تند و بگیر و ببند. مثلا برخی مواجهات با مسائل فرهنگی و اجتماعی. درموارد مختلف وقتی به دل ماجرا می‌زنیم و با مسائل مستقیما مواجه می‌شویم و با استفاده از مبانی اعتقادی و عقلی حل‌وفصل آن را پی می‌گیریم نتایج بهتری حاصل می‌شود. این را در زمان حکمرانی امیرالمومنین به‌عنوان تنها امامی که حکومت کرد، داریم... .

به‌وجود مقدس امیرالمومنین‌(ع) اشاره کردید، از این جهت که حضرت حکومت داشت. بعضی از خوارج در مسجد با حضرت بحث و گستاخی می‌کردند، اما حضرت تحمل می‌کرد و جواب نمی‌داد؛ اما اگر بنای کسی بر این بود که با دشمن هماهنگ باشد و بخواهد به نظام حق ضربه بزند، حضرت بسیار سخت می‌گرفت. حتی در نقل داریم حضرت به جنگ صفین می‌رفت و حاکم و جانشین حضرت در کوفه نامه‌ای فرستاد که در غیاب شما، دو قبیله دست به دعا برداشته‌اند که خدا دشمن شما را بر شما پیروز کند. این بحث اعتقادی نیست، بلکه دنبال نابود کردن حاکمیت حق هستند. حضرت فرمود تمام آنها را تبعید کنید.

تمام قبایل را اخراج و تبعید کردند. اینجا باید بگوییم حضرت نگاه امنیتی داشته است؟ اینها جاده‌صاف‌کن دشمن می‌شوند. موقعی که آمریکا به افغانستان حمله کرد یک سری خائن در کشور داشتیم که ذوق می‌کردند که آمریکا به افغانستان می‌آید و دو روز دیگر هم به ایران حمله می‌کند و حتی می‌گفتند فرش قرمز هم جلوی پای آنها پهن کنیم. تازه نظام ما با اینها برخوردی نکرد، ولی امیرالمومنین‌(ع) آنها را تبعید کرد. کسی که چنین حالتی دارد را تبعید می‌کند، لذا باید به این نکته دقت داشته باشیم تا موقعی که بحث امنیتی و ضدیت با نظام حق نشده، آزادی عمل است و افراد می‌توانند صحبت و فعالیت خود را داشته باشند و کسی با آنها کاری ندارد و ما فقط امیرالمومنین(ع) را داشتیم که چهار سال و 9 ماه حکومت کرد و می‌تواند برای امروز ما ملاک باشد، ولی ائمه دیگر چون در جایگاه حاکمیت نبودند، کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرند. همین وجود مقدس امام رضا‌(ع) وقتی ولایت‌عهدی را پذیرفت، شرط ‌کرد در هیچ امور اجرایی و حکومتی دخالت نکند، لذا وقتی حضرت نشان می‌دهد حاکمیت را قبول ندارد و هیچ دلبستگی به حکومت وقت ندارد، ما نمی‌توانیم بگوییم امام رضا‌(ع) در این عرصه نوعی رفتار کرده که می‌تواند امروز برای ما ملاک باشد.

در کتاب انسان 250 ساله، رهبری یک جمله‌ای دارند که می‌گویند پیام زندگی امام رضا‌(ع) در یک کلمه «مبارزه دائمی خسته‌ناپذیر» است. تبیین شما از این عبارت رهبر انقلاب چیست؟ مبارزه دائمی خستگی‌ناپذیر امروز به چه ‌کار ما می‌آید؟

این تعبیر زیبا شاید در وجود مقدس امام رضا‌(ع) تبلور بیشتری داشته، ولی در همه امامان ما بوده است. اگر این بزرگواران مبارزه دائمی خستگی‌ناپذیر نداشتند که باید عمرشان طولانی می‌شد! خود شما اشاره کردید که امامان بعد از امام رضا‌(ع) همه در سنین پایین به شهادت رسیدند. برای چه اینها هیچ‌کدام به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند و عمرها کوتاه بود؟ به‌خاطر مبارزه‌ای است که به تعبیر حضرت‌آقا خستگی‌ناپذیر بود. جائران با ایمان، زهد و تقوای امامان ما مشکل نداشتند چراکه می‌بینیم برخی فقها، زهاد، عالمان و فقیهان مورد حمایت بنی‌امیه و بنی‌عباس قرار می‌گرفتند. ائمه ما چون برنامه‌ای برای بصیرت دادن به مردم و به میدان آوردن آنها و مقابله با حاکمیت طاغوت داشتند، مورد غضب حاکمان بودند. اینها مبارزه گسترده سیاسی منتها در ابعاد گوناگون داشتند، لذا حکام احساس خطر می‌کردند. علمای حدیث از امام رضا‌(ع) در نیشابور می‌خواهند که می‌گویند از جد خود، پیامبر(ص)، حدیثی بگویید و سنی هم هستند.

شیعه که از امام سند نمی‌خواهد که سند شما درباره حدیث پیامبر چیست؟ اینها سنی بودند و حدیث معروف سلسله‌الذهب را حضرت می‌فرماید که «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی». علما می‌خواهند بساط نوشتن را جمع کنند. امام‌(ع) اضافه می‌کنند: «بشرطها و شروطها و انا من شروطها». می‌گوید: «بشرطها» یعنی اصل امامت و ولایت است. بدون اعتقاد به امامت و ولایت نمی‌توانید وارد حصن حصین الهی شوید.

وقتی مشروط می‌کنند یعنی از ایــــــــــنجا عبور نکنید، نمی‌توانید پیش‌تر بروید... .

بله، توحید در گرو اعتقاد به ولایت و امامت ماست. یعنی الان من هستم که باید امام زمان شما باشم، لذا ظاهر هم حدیث پیامبر است. یا همان‌طور که عرض کردم در مناظرات وقتی بحث روی مسائل کلامی می‌رود، بحث امامت را حضرت به زیبایی بیان می‌کنند و در مجلس هارون اثبات می‌کند که این امامت و ولایت از آن اهل‌بیت‌(ع) است، لذا مامون می‌خواست با آن اهدافی که اشاره کردم، امام محدود شود و ارتباط او با جامعه قطع شود، ولی دید امام بیشتر شناخته شد و مردم این‌طور به او اقبال می‌کنند. لذا اینجاست که فهمید اقدام او نتیجه عکس داده و خودش باعث معرفی بیشتر امام شده و مردم -حتی کسانی که به امامت حضرت اعتقاد نداشتند- ایشان را برای رهبری مناسب می‌دانند. این است که دست به قتل امام می‌زند که حضرت آقا به‌خوبی اشاره می‌کنند مامون با همه ظاهرسازی‌ها، زیرکی‌ها و حسابگری‌هایی که داشت درنهایت وقتی دید امام توانسته اهداف خود را پیش ببرد و او به‌نوعی رودست خورده، نتوانست تحمل کند و امام را به شهادت رساند و بعد از این چهره واقعی او مشخص شد.

وقتی مامون به بغداد بازگشت، ریاکاری‌هایی که در مرو داشت و خود را آدم متشرع نشان می‌داد را کنار گذاشت و به مفاسدی در بغداد مبتلا شد که جای خود دارد. لذا امام رضا‌(ع) همانند پدران بزرگوار خود و فرزندان طیبین و طاهرین خود به‌عنوان امام حق و حجت خدا از هر لحظه‌ و ساعتی برای هدایت، بصیرت دادن به جامعه و مقابله با طاغوت زمان بهره می‌بردند. حضرت آقا تعبیری در همین کتاب دارند که هدف همه امامان ما این بود که حکومت الهی، نبوی و علوی تشکیل دهند، چون با حاکمیت است که می‌توان جامعه را به درستی هدایت و سعادتمند کرد. بدون حکومت کردن معصومان و با وجود حکومت طاغوت می‌شود کار کرد، ولی در خفا و سختی است و جامعیت ندارد و موانع زیادی دارد، اما در حاکمیت امامان است که می‌توان نجات بشریت را رقم زد و لذا همه این بزرگواران درصدد به دست آوردن حکومت بودند، ولی نه به این سبکی که مامون می‌خواهد ولایتعهدی به امام رضا‌(ع) بدهد. مامون به قول حضرت‌آقا است که می‌فرمایند سر این حکومت به برادر خود رحم نکرد و برادر خود را کشت، حالا اینقدر خداشناس شده و حقیقت را شناخته که دو دستی حکومت را تقدیم امام کند؟ امام هم می‌داند هدف او چیز دیگری است، لذا نمی‌پذیرد. امام در راس حکومتی که با زور ایجاد شده ولو مامون از ته دلش هم می‌گفت، باز امام نمی‌پذیرفت همان‌طور که امام صادق‌(ع) پیشنهاد ابوسلمه خلال که سرکرده دعوت‌کنندگان به بیعت با بنی‌عباس بود را نپذیرفت، در‌حالی‌که بنی‌امیه داشت سقوط می‌کرد اما امام نپذیرفت.

ابوسلمه می‌گفت با شما بیعت می‌کنیم و خلافت را به شما می‌دهیم، ولی امام صادق‌(ع) قبول نکردند. در‌حالی‌که امام صادق‌(ع) به‌دنبال به‌دست گرفتن حکومت بودند، ولی حکومتی که با جنایات ابومسلم خراسانی پدید آمده بود، با کشت و کشتار و رعب و وحشت پیدا شده بود که مورد قبول ایشان نبود. اساسا امام راس چنین حکومتی قرار نمی‌گیرد. مردم باید با کاری که امام می‌کند، تلاش خستگی‌ناپذیر امام رضا‌(ع)، به‌جایی برسند که مقام امام را بشناسند و باز سراغ امام بیایند.

امام خمینی‌(ره) هم به تبع پیشوایان معصومش همین‌طور بود. زمانی که گفتند سلطنت هم باشد و شما هم باش، ایشان نپذیرفت...

دقیقا، خود مردم وقتی در خیابان‌ها فریاد زدند ما رهبری امام را می‌خواهیم برای امام تکلیف ایجاد شد که رهبری ایشان را بپذیرند. فلذا امامان ما دنبال این بودند چنین معرفتی در جامعه ایجاد شود. حضرت زهرا‌(س) می‌فرماید مثل امام همچون کعبه است که مردم باید در اطراف او طواف کنند و دور او بگردند. کعبه سراغ مردم نمی‌آید. لذا امام رضا‌(ع) چنین تلاشی می‌کرد که مردم جایگاه امام را بشناسند و به‌سوی امام بیایند و خودشان درخواست کنند که رهبری را به دست بگیرند. امام حسین‌(ع) هم هدف اولیه‌اش تشکیل حکومت نبود، مقابله با منکر بزرگ یعنی حاکمیت یزید بود، ولی وقتی مردم کوفه آمدند و درخواست کردند و نامه‌ها نوشتند و بیعت خون کردند، برای امام تکلیف ایجاد شد که بیاید چون حالا مردم به صحنه آمدند و از او می‌خواهند رهبری آنها را به دست بگیرد. البته کار امام رضا‌(ع) اگرچه با شهادت آن وجود مقدس به‌نوعی ناتمام ماند، ولی اثر خود را گذاشت. لذا امامان بعدی اعم از امام جواد، امام هادی، امام عسکری‌(ع) همه را ابن‌الرضا می‌خواندند؛ یعنی فرزند رضا نام این امامان شده بود. کاری که امام رضا‌(ع) کرده بود چنین اثر گذاشت و شناخت نسبت به اهل‌بیت‌(ع) زیاد شد، لذاست که امامان بعدی کاملا زندانی هستند. امام جواد را مامون و بعد معتصم زندانی کردند و اجازه ندادند بیشتر از25 سال عمر کنند.

امام هادی(ع) و امام بعدی را عسکریین می‌گوییم که در منطقه نظامی تحت کنترل شدید بودند و بارها به زندان افتادند. به‌خصوص امام عسکری‌(ع) 6 سال بیشتر امامت نداشتند و 28 سال عمر شریف ایشان بود. در همین 6 سال بارها زندان افتاده بود و در زندان بود که به کندی پیام دادند حضرت در زندان هستند. وقتی راهب مسیحی آمد و ایشان دعا ‌کردند و باران بارید. آن کار را امام عسکری از زندان هدایت کردند تا در زمان معتمد عباسی آبروی اسلام مقابل آنها خریداری شود. لذا کار امام رضا‌(ع) نتیجه داد منتها این جنایتکاران بعدی نگذاشتند امامان ما عمر کنند و جامعه در سطح گسترده‌ای به‌سوی آن بزرگواران بیاید و حاکمیت اهل‌بیت(ع) محقق شود./1360/

* نویسنده:  محمدحسین نظری، روزنامه‌نگار
ارسال نظرات