بادبادک باز به چاپ پانزدهم رسید
کتاب بادبادکباز اولین اثر منتشرشده خالد حسینی با ترجمه مهدی غبرایی به چاپ پانزدهم رسید.
به گزارش خبرگزاری رسا، کتاب بادبادکباز اولین اثر منتشرشده خالد حسینی و همچنین نخستین اثر یک نویسنده افغانستانی به زبان انگلیسی است. در سال ۲۰۰۷ میلادی فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد.
داستان از زبان امیر روایت میشود، امیر نویسندهای اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستان میشود؛ افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سختترین دوران تاریخ چند هزار سالهاش را سپری میکند و به بهانه این سفر، امیر داستان زندگیاش را تعریف میکند. بادبادکباز وجهههای گوناگون زندگی را نشان میدهد.
بخشی از کتاب: آیا اصلا داستان کسی به پایان خوش میانجامد؟ هر چه باشد، زندگی فیلم هندی نیست که همه چیز به خیرو خوشی تمام شود. افغانها دوست دارند که بگویند زندگی میگذره بی اعتنا به آغاز و پایان، زندگی مثل کاروان پر گرد و خاک کوچ کنندگان آهسته آهسته پیش میرود.
بابا گفت: «فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است.» اگر مردی را بکشی، یک زندگی را میدزدی. حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر میدزدی. وقتی دروغ میگویی، حق کسی را از دانستن حقیقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی. میفهمی؟
ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است. گفت: خیلی میترسم. گفتم: چرا؟ گفت:، چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. اینجور خوشحالی ترسناک است. پرسیدم آخر چرا و او جواب داد: وقتی آدم اینجور خوشحال باشد، سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد.
رمان بادبادکباز را مهدی غبرایی به فارسی برگردانده و انتشارات نیلوفر آن را به بازار کتاب عرضه کرده است. /۹۹۸/د ۱۰۱/ش
داستان از زبان امیر روایت میشود، امیر نویسندهای اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستان میشود؛ افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سختترین دوران تاریخ چند هزار سالهاش را سپری میکند و به بهانه این سفر، امیر داستان زندگیاش را تعریف میکند. بادبادکباز وجهههای گوناگون زندگی را نشان میدهد.
بخشی از کتاب: آیا اصلا داستان کسی به پایان خوش میانجامد؟ هر چه باشد، زندگی فیلم هندی نیست که همه چیز به خیرو خوشی تمام شود. افغانها دوست دارند که بگویند زندگی میگذره بی اعتنا به آغاز و پایان، زندگی مثل کاروان پر گرد و خاک کوچ کنندگان آهسته آهسته پیش میرود.
بابا گفت: «فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است.» اگر مردی را بکشی، یک زندگی را میدزدی. حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر میدزدی. وقتی دروغ میگویی، حق کسی را از دانستن حقیقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی. میفهمی؟
ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است. گفت: خیلی میترسم. گفتم: چرا؟ گفت:، چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. اینجور خوشحالی ترسناک است. پرسیدم آخر چرا و او جواب داد: وقتی آدم اینجور خوشحال باشد، سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد.
رمان بادبادکباز را مهدی غبرایی به فارسی برگردانده و انتشارات نیلوفر آن را به بازار کتاب عرضه کرده است. /۹۹۸/د ۱۰۱/ش
ارسال نظرات