نگاهی بر زندگینامه شهید ابراهیم هادی + صوت
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، کتاب «سلام بر ابراهیم» حاوی زندگینامه و خاطرات پهلوان شهید بی مزار ابراهیم هادی است. این کتاب به دلیل شخصیت والا و خاص ابراهیم هادی از جذاب ترین و پرشمارگان ترین کتاب های نوشته شده در وصف شهدای دفاع مقدس است،
سبک کتاب به صورت داستان ها و خاطرات مجزا از زبان دوستان و آشنایان نوشته شده است.
رهبر معظم انقلاب در تقریری بر این کتاب چنین آورده است:
آن جاذبه شخصیت، شخصیتی که در این کتاب(«سلام بر ابراهیم») معرفی شده، به قدری جاذبه دارد این شخصیت که آدم را مثل مغناطیس به خودش جذب میکند، آدم را میخ کوب میکند، بگردید این شخصیتها را پیدا کنید. از این قبیل شخصیتهای برجستهای هستند که اینها سردار هم نیستند، حتی فرمانده گردان هم نیستند، اما حکایتها دارند، ماجراها دارند...
"بیانات رهبر انقلاب در جمع فرماندهان- ۱۳۹۴"
داستان دوم:
زندگینامه
ابراهيم در اول ارديبهشت سال 1336 در محله شهيدآيت الله سعيدي حوالي ميدان خراسان ديده به هستي گشود.
او چهارمين فرزند خانواده به شمار مي رفت. با اين حال پدرش، مشهدي محمد حسين، به او علاقه خاصي داشت.
او نيز منزلت پدر خويش را به درستي شناخته بود. پدري که با شغل بقالي توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد.
ابراهيم نوجوان بود که طعم تلخ يتيمي را چشيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگي را به پيش برد.
دوران دبستان را به مدرسه طالقاني رفت و دبيرستان را نيز در مدارس ابوريحان و کريم خان زند.
سال 1355 توانست به دريافت ديپلم ادبي نائل شود. از همان سا لهاي پاياني دبيرستان مطالعات غير درسي را نيز شروع كرد.
حضور در هيئت جوانان وحدت اسامي و همراهي و شاگردي استادي نظير علامه محمدتقي جعفري بسيار در رشد شخصيتي ابراهيم موثر بود. در دوران پيروزي انقلاب شجاعت هاي بسياري از خود نشان داد.
او همزمان با تحصيل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربيت بدني و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد.
ابراهيم در آن دوران همچون معلمي فداکار به تربيت فرزندان اين مرز و بوم مشغول شد.
او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان يعني ورزش باستاني شروع کرد. در واليبال وکشتي بي نظيربود. هرگز در هيچ ميداني پا پس نکشيد و مردانه مي ايستاد.
مردانگي او را مي توان در ارتفاعات سر به فلک کشيده بازي دراز و گيلا نغرب تا دشت هاي سوزان جنوب مشاهده کرد.
حماسه هاي او در اين مناطق هنوز در اذهان ياران قديمي جنگ تداعي مي کند.
در والفجر مقدماتي پنج روز به همراه بچه هاي گردان هاي کميل و حنظله درکانال هاي فكه مقاومت کردند. اماتسليم نشدند.
سرانجام در 22 بهمن سال 1361 بعد از فرستادن بچه هاي باقي مانده به عقب، تنهاي تنها با خدا همراه شد. ديگر كسي او را نديد.
او هميشه از خدا مي خواست گمنام بماند، چرا كه گمنامي صفت ياران محبوب خداست. خدا هم دعايش را مستجاب كرد. ابراهيم سال هاست كه گمنام و غريب در فكه مانده تا خورشيدي باشد براي راهيان نور.