۰۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۹
کد خبر: ۶۳۶۶۹۸

اهداف و پیامدهای ترور سپهبد قاسم سلیمانی توسط نظامیان متجاوز آمریکا

اهداف و پیامدهای ترور سپهبد قاسم سلیمانی توسط نظامیان متجاوز آمریکا
با ترور شهید سپهبد قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس توسط آمریکا، برگی دیگر بر کتاب خباثتها و جنایتهای آمریکایی در رابطه با ایران ورق خورد. اقدامی تروریستی و بدور از هرگونه عرف بین المللی و حتی نظامی که بیانگر اثر ویژه آن شهید سرافراز در منطقه و قدرت منطقه ای چشمگیر ایران است.

به گزارش خبرگزاري رسا، شاید بتوان این عملیات ترور را در کنار کودتای 28 مرداد و واقعه طبس یکی از نقاط خاص رابطه بین دو کشور محسوب نمود. اهداف و دلایل این ترور، تاثیر آن بر نفوذ منطقه ای ایران و نهضتهای مقاومت و بر همبستگی ملی و دلیل انتخاب زمان فعلی برای انجام این عملیات تروریستی از سوالاتی است که در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین صفدری سردبیر فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران به آنها پرداخته ایم.

مجری: با سلام و تسلیت شهادت سردار رشید جبهه مقاومت به عنوان اولین سؤال لطفاً درباره اهداف آمریکا از این ترور توضیح دهید.

اینجانب نیز با تسلیت شهادت سردار سرافراز اسلام شهید سلحشور قاسم سلیمانی و محکوم کردن اقدام وحشیانه نظامیان آمریکا در ترور این بزرگمرد و همراهانش در خصوص اولین سؤالی که عنوان کردید، معتقدم این ترور در نگاه اول نمایش‌دهنده توان و قدرت عملیاتی آمریکا نیست این اقدام یک گام منفعلانه و ناشی از شکست و بیمی است که مقامات آمریکایی از خود بروز دادند. از طرف دیگر حکایت از این دارد که آمریکائی‌ها به دنبال آن هستند که شکست‌های پیاپی خود در برابر جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت را به هر قیمتی جبران کنند. آنها قصد دارند برای خودشان یک پیروزی در مقابل ایران ثبت کنند. آنها احساس می‌کردند با ارتکاب این ترور، پیروزی بزرگی ثبت می‌کنند، فکر می‌کردند این پیروزی همه شکست‌های قبلی آنان را جبران می‌کند. شکست‌های پیاپی در معادلات منطقه و جهان اسلام، شکست در دستیابی به اهدافی که گروه‌های تکفیری را برای آن ایجاد کردند. ناکامی در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده در سوریه که برای آن به بحران چندین ساله دامن زدند.

هدف آنها از این بحران‌آفرینی‌ها این بود که ایران را در معادلات منطقه‌ای شکست دهند و محور مقاومت را متاثر کنند. تصور خام آنها این بود با ترور این سردار بزرگ قادرند موجی از فضای روانی به نفع خود ایجاد کرده و شکست‌های قبلی را جبران کنند. اما بر عکس، آنها ناخواسته موجی را ایجاد کردند که همه رویکردهای آمریکا را تحت الشعاع قرار داد و اعتبار کشوری به بزرگی آمریکا را به چالش کشید. امروز آمریکائی‌ها که به عنوان یک هم‌پیمان وارد عراق شدند و به ظاهر با دولت این کشور برای مقابله با تروریسم همکاری می‌کنند، سیادت این کشور را نقض کرده و بر خلاف سیاست‌های رسمی مقامات عراقی، رویکردهای تروریستی را بطور وحشیانه‌ای تعقیب می‌کنند.

آنها هفته قبل حشدالشعبی را هدف قرار دادند، یعنی جوانان مبارزی را که با خون خود از خاک، ناموس و کشورشان در برابر تجاوز گروه‌های تروریستی ایستادگی کردند، به خاک و خون کشیدند و با قیافه حق به جانب ادای کسانی را درآوردند که با تروریسم مبارزه می‌کنند. آنها این بار فرمانده حشدالشعبی را در کنار حاج قاسم سلیمانی که بزرگترین هم‌پیمان ملت عراق است، هدف قرار داده‌اند. امروز در پی این اقدام وحشیانه آمریکا برای هیچ کشور دیگری در منطقه قابل اعتماد نیست، کشوری که نه در هم‌پیمانی نظامی قابل اعتماد است و نه کوچکترین صداقتی از خود در پیمان‌های سیاسی به نمایش گذاشته است. برجام را امضا می‌کنند، سپس یکطرفه آن را نقض می‌کنند. آنها در فعالیت‌های مشترک نظامی برای اروپائی‌ها و ناتو هم، همپیمان خوبی نیستند. در پیمان‌های مربوط به آب و هوا و مسائل اجتماعی و اقتصادی نیز وفای به‌تعهدات از خودش نشان نداده ‌است. اکنون آمریکا در باور جهانیان، کشور ضعیف و شکست خورده‌ای است. کشوری که برای جبران مجموعه شکست‌هایش به جنایت و آدم کُشی روی آورده است. به نظر می‌رسد این قضاوت که ترور سلیمانی اقدامی از سر ضعف است، قضاوت درستی است. این کار یک ابتکار نیست، بلکه یک انفعال است.

آیا آمریکا با این اقدام تروریستی و خطرناک قادر به بازسازی اعتبار از دست رفته خود هستند؟

خیر، آمریکائی‌ها تاکنون برای پیشبرد سیاست‌هایشان از ابزار ثروت، ابزار قدرت و هژمون استفاده کرده‌اند. با این سه ابزار در طول سالهای گذشته برای ما چالش‌آفرینی کرده‌اند. تحریم‌های ظالمانه علیه ملت ایران ناشی از این سه ابزار مهم آمریکائی‌ها شکل گرفته است. آمریکا که سه یا چهار درصد جمعیت جهان، 33 درصد ثروت دنیا را در اختیار دارد. آنها با بکار گرفتن این ثروت بسیار عظیم برای ناکارآمدکردن انقلاب ایران همه تسلیحات و تجهیزات خود را به میدان آوردند. هم‌پیمانان خود را فعال کردند. با مشارکت هشتاد کشور نشست‌های بین‌المللی تحت عنوان دوستان سوریه را تشکیل دادند. تا نظام سوریه را که در هم‌پیمانی با ایران است، ساقط کنند اما نتوانستند به اهداف خود برسند و مجبور شدند خاک سوریه را ترک کنند.

امروز عناصر قدرت آمریکا در همآوردی در برابر ایران ناکارآمد هستند و این کشور نمی‌تواند خواسته‌های خود را محقق سازد. حالا هم برای این که نفوذ خود در عراق را حفظ کرده و به اعتبار ایران در عراق پایان دهند، به تقابل ملت عراق با ایران، دامن می‌زنند. بحران تصنعی در این کشور ایجاد کرده و علیه ایران فضا سازی می‌کنند. آنها تصور این را داشتند که فضای سیاسی عراق پذیرای دامن زدن به جو ضد ایرانی و از میان برداشتن سردار سلیمانی و فرماندهان حشدالشعبی است.  این خطای محاسباتی باعث شد اعتبار نیم‌بند آمریکا در عراق و منطقه فرو ریزد. این خود گویای ضعف آمریکا در ادراک راهبردی از تحولات منطقه است. آمریکا در عین حالی که به لحاظ سخت‌افزاری قوی است و از عناصر قدرت برخوردار است، از ضعف مزمن راهبردی رنج می‌برد و قادر به درک واقعیت‌های منطقه نیست و همین باعث کاهش اعتبار این کشور در سطح بین‌المللی شده است.

منشأ نگرانی آمریکا چیست و چرا رویکرد آنها علیه ایران خصمانه است؟

علت رویکرد آمریکا علیه ایران، عقب‌ماندگی کاخ سفید در معادلات منطقه‌ای است. جمهوری اسلامی ایران، آمریکا را در دو زمینه به چالش کشیده و با آن همآوردی می‌کند. علیرغم برخورداری آمریکا از ظرفیت‌های مختلف و عناصر قدرت، سران این کشور در پیشبرد اهداف خود در این رقابت‌ها ناموفق هستند. رقابت در حوزه‌های نظری و گفتمانی که جمهوری اسلامی منطق برتر را در این هماوردی از خود به نمایش گذاشته است. ایران از عدالت؛ از انسانیت؛ از مقاومت؛ از آزادیخواهی؛ از استقلال و... مقوله‌هائی از این دست سخن می‌گوید و از رویکرد مقاومت حمایت می‌کند. اینها ارزش‌های اصیلی هستند که همه ملت‌های منطقه به آن علاقمندند و برای آن از خود مایه می‌گذارند. و می‌جنگند.

اما آمریکا برای چپاول و منافع خودش در کشورهای دیگر دست درازی می‌کند. به نفت و ثروت‌های دیگران چشم طمع دارد. هم‌پیمان کشوری مانند عربستان سعودی است که یک رژیم انسان‌کُش است. کشور ثروتمندی که با تسلیحات آمریکائی کودکان یمن را قتل عام می‌کند. آمریکا به کجای افکار و اندیشه‌هایش می‌تواند ببالد؟ آن عنوانی را که می‌خواهند برجسته کنند و بگویند ما این هستیم، چیست؟ آدم‌کشی را می خواهند برجسته کنند؟ ترور را می خواهند برجسته کنند؟ تاراج کردن ثروت ملت‌ها را می‌خواهند برجسته کنند؟ کاشتن بذر بی اعتمادی و دشمنی در بین مردم کشورهای منطقه می‌خواهند برجسته کنند؟ این‌ها هیچ‌یک مایه مباهات و سربلندی سران آمریکا نیست. آمریکا به لحاظ منطق گفتمانی یک کشور ضعیفی است و آنچه برای ارائه کردن در چنته دارد، سرکوب و قتل و غارت است. سران این کشور در عرصه‌های میدانی نیز علیرغم همه ظرفیت‌هائی که دارد، نتوانسته موفق عمل کنند، هر چند به برداشتن صدام از راس قدرت در عراق کمک کردند، اما آینده عراق را به ایران واگذار کردند. در افغانستان نیرو پیاده کردند ولی قادر به بقاء در این کشور نیستند. نمی‌توانند سیاست‌های خود در فلسطین را عملیاتی کنند.

آنها گروه‌های تروریستی را تولید کردند، ولی نه اینکه موفقیتی از این رهگذر عائدشان نشد بلکه سرافکنده هم شدند. آنها در تک‌تک معادلات منطقه از حریف قدر و بی‌ادعایی مثل ایران عقب ماندند و شکست خوردند باید جبران کنند، چطور می خواهند شکستشان در برابر ایران و جبهه مقاومت جبران بکنند؟ چطور؟ به نظر می‌آید طی چهل سال گذشته از هیچ اقدامی فروگذار نبوده و هر ابتکاری را تجربه کرده‌اند. جنگ تحمیلی، عملیات طبس، کودتای نوژه، تحریم‌های فلج کننده، افزایش فشارسیاسی، مقابله با پیشرفت‌های هسته‌ای صلح آمیز، مقابله با مجموعه توانمندی‌های دفاعی و نظامی و موشک‌های بالستیک و... را یکی پس از دیگری تجربه کردند تا ابزار اعمال سیاست جمهوری اسلامی را ناکارآمد کنند و اینک بدنبال آن هستند تا با ترور شهید سلیمانی کار ناتمام خود را به پایان برسانند. از نگاه آنها ترور شهید سلیمانی در حقیقت پلی است بر روی همه آن شکست‌های قبلی.

باور آنها این است که این ترور یک هدف ساده‌ای است که ساده محقق می‌شود ولی دستاورد بزرگی به همراه خواهد داشت. ولی واقعاً اینگونه نبود. این اقدام وزر و وبال آمریکا را سنگین کرد. به نظر من رویکرد آمریکائی‌ها در ترور قاسم سلیمانی یک تصمیم دفعی نبود که یک شبه تصمیم اتخاذ شود و ایشان را در عراق هدف قرار دهند. این کار حتی یک کار اطلاعاتی قوی هم نبود. مقامات عراقی اعلام کردند که ما رسماً به نظامیان آمریکا اطلاع رسانی کرده بودیم و گفته بودیم با این هواپیما چه کسی وارد می‌شود و چه کسی از او استقبال خواهد کرد. خب وقتی آنها رسماً در جریان این سفر هستند، کاملاً پیداست هدف قراردادن سرنشینان این هواپیما اصلاً ارزش اطلاعاتی و عملیاتی ندارد. این ترور، اقدام از پیش طراحی شده‌ای بود برای اینکه مجموعه شکست‌های آمریکا را به حاشیه ببرد اما ارزیابی ما این است که با این اقدام شکست غیر قابل جبرانی متوجه آمریکا شده است.

چرا آمریکاییها زمان حاضر را برای انجام این ترور انتخاب کرده بودند و چرا پیشتر به این کار اقدام نکردند؟

انتخاب مقطع کنونی به نظرم به دلیل محاسبات غلط مقامات آمریکایی است. آنها در حقیقت از سوی رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی بازی خوردند. در ماجرای مربوط به هدف قرار گرفتن پهپاد آمریکایی توسط ایران، سیاستمداران آمریکایی توصیه کردند که مواظب باشید که وارد جنگ با ایران نشوید. وقتی آرامکو توسط مبارزان یمنی هدف قرار گرفت، سیاستمداران و نظامیان آمریکایی به آقای ترامپ توصیه کردند مواظب باش به جای عربستان سعودی با ایران وارد جنگ نشوی. برخی می‌گفتند که آمریکا نباید در برابر آسیبی که عربستان سعودی دیده است، هزینه جنگ با ایران را بپردازد یا می گفتند نباید عربستان سعودی توقع داشته باشد که آمریکا تا آخرین قطره خون سربازانش با ایران بخاطر عربستان بجنگد.

اینها همه نشانه‌هایی بود از اینکه آمریکایی‌ها از مواجهه نظامی با ایران ابا داشتند و نگرانی آنها به ناحق هم نیست. این برداشت آمریکائی‌ها غلط نیست که اگر به ایرانی‌ها تعرض شود، قاطع می‌ایستند. مقام معظم رهبری هم چند روز قبل اعلام کردند که ما به دنبال راه انداختن جنگ نیستیم نمی‌خواهیم کشور را به دهانه جنگ ببریم، اما اگر به ما تعرض شود، قاطعانه پاسخ خواهیم داد. با این برداشت از ایران و سرسختی ایران، تمایل عمومی در آمریکا پیش‌گیری از بروز تنش نظامی بین دو کشور است. ولی ترامپ بخاطر خطای محاسباتی و غرور غیرمنطقی یا در اثر اشتباهاتی که به او القا شد و محاسبات غلطی که به عمل آورد، وارد این ریسک بزرگ و ماجراجوئی شد. شاید برداشت آنها این بود که ایران در حال حاضر در وضعیت ضعف قرار دارد. برخی از نظریه‌پردازان آمریکائی اینگونه القا می‌کنند که ایران مشکلات اقتصادی عدیده‌ای دارد. وقتی از مشکل اقتصادی رنج می‌برد با مردمش نیز دچار چالش است و نگران حمایت مردم از نظام است.

در منطقه هم متکی به شیعیان عراق و لبنان و سوریه و یمن و اینها است وقتی ایران در داخل خودش مشکل دارد، در لبنان مشکل هست در عراق  بین نظام و مردم مشکل هست. یک عده‌ای را هم تحریک کردند تا سرکنسولگری ایران را مورد هجمه قرار دهند. و از طرفی در سطح بین‌الملل هم آمریکا توانسته فشار علیه ایران را تشدید کند و با آدرس غلطی که از حوادث آبان ماه دریافت کردند، این احساس به عناصر افراطی آمریکا دست داد که می‌توانند ایران را مورد هجوم قرار داده و مهمترین فرمانده نظامی آن را هدف قرار دهند. آنها معتقد بودند ایران واقعاً در ضعف مفرط چند لایه بسر می‌برد. بنابراین ترامپ با ترکیبی از غرور و خودپسندی اعلام کرد دستور این حمله را من صادر کردم. آمریکائی‌ها متأثر از این رویکرد محاسباتی و خطای راهبردی احساس کردند که اگر ایران را در این مقطع زیر ضربه عملیاتی برده و تضعیف کنند باصطلاح خودشان برای همیشه از شر ایران در امان خواهند بود.

و اگر این کار را به تاخیر بیندازند برای همیشه  با دشمن سرسختی مثل ایران مواجهند. یکی از را‌ه‌های تضعیف هم در نگاه آنها این بود که مردان قوی ایران که نفوذ منطقه‌ای ایران را تدارک دیده‌اند و الگوی عملی جهاد و مقاومت هستند را از میان بردارند. و از این طریق منطق ایران را سرکوب کنند. علت اینکه این مقطع و این دوران را انتخاب کردند پالس‌های غلطی است که به ترامپ داده شد. ترامپ در اثر این پالس‌ها به این جمع‌بندی رسید که در این مقطع اگر ایران را درونگرا کرد بزرگترین دستاورد را خواهد داشت. از طرف دیگر آمریکاییها فشار سنگینی را در ماه قبل به بهانه استیضاح به شخص ترامپ آوردند. در حقیقت ترامپ با انجام این ترور یک فرار به جلو هم داشت. کاری کرد که همه جریان‌های سیاسی را دنبال خودش بکشاند و بگوید ما در یک وضعیت جنگی با ایران هستیم و رئیس‌جمهوری که امروز دارد با دشمن بیرونی (ایران) مبارزه می‌کند را نمی‌توان و نباید استیضاح کرد. نمی‌شود او را تحت فشار سیاسی قرار داد. در حقیقت آقای ترامپ برای فرار از فشارهای داخلی متوسل به این اقدام می‌شود و رسماً هم مسئولیتش را به عهده می‌گیرد و با پذیرش رسمی این جنایت غیر قابل انکار می‌‌خواهد مجموعه جریان‌های سیاسی مخلف خود در آمریکا را که کم هم نیستند، به همراهی با خودش در معادلات منطقه‌ای و بین المللی وادار کند.

به نظر شما نقش منطقه‌ای ایران از ترور صورت گرفته چه تأثیری می‌پذیرد؟ و تأثیر آن بر وضعیت آمریکا چگونه است؟

به نظرم این ترور و تأثیرات آن  از چند زاویه قابل ملاحظه و دقت است.

اولاً ایران یک فرمانده بزرگ و یک انسان والا که فقدانش خسارت بزرگی برای ملت ایران و ملت‌های منطقه را در پی داشت از دست داد. خلا وجودی شخص سردار سلحشور سلیمانی به زودی پر نخواهد شد مشابه همان روایتی که در باره علما مطرح می شود که «اذا مات العالم ثلم في الاسلام ثلمه لایسدها شیء» فراق آقای سلیمانی را هم نمی شود به راحتی پر کرد. از ناحیه شخص آقای سلیمانی این یک فوز عظیم بود، شهادت تنها قله فتح نشده شهید سلیمانی به حساب می آمد، ایشان وقتی این قله بزرگ را فتح کرد در حقیقت همه خوبیها و همه فضائل را درک کرد، او جاودانه شد اسطوره شد باقی ماند و برای همیشه در ذاکره تاریخ ملتها می‌درخشد و تلألو دارد با شهادت به کمال رسید اما از ناحیه آمریکاییها چهره کریه آنها را بیشتر از گذشته به نمایش گذاشت امروز آمریکاییها با این ترور اعتبار نداشته‌شان را هم از دست دادند مردم دنیا کاملاً فهمیدند که یک کشور بزرگی با  320 میلیون جمعیت، با دارای و ثروتهای زیاد با در اختیار داشتن قدرت و مکنت و هژمون و ارتش قوی چطور از یک فرمانده ایرانی در هراس است فهمیدند یک فرمانده بعضی وقتها در کفه ترازو می تواند از همه این پتانسیلهایی که آنها دارند، قوی‌تر جلوه بکند و همینطور هم بود او با اراده قوی‌ای که داشت همه ظرفیت‌های آمریکاییها را به چالش کشید و موفق هم بود. داغ سلیمانی برای مدتها و سالیان طولانی بر دل ملت ایران سنگینی خواهد کرد و از همین سنگینی داغ است که ملت ایران حق دارد در زمان مناسب و مکان مناسب و کیفیت مناسب آنرا تلافی کند

ثانیاً اما قصه به اینجا ختم نمی شود شهادت شهید سلیمانی به این وضعیتی که اتفاق افتاد روحیه حماسه، جهاد و شهادت را در منطقه تقویت کرد. دیدید جوانهایی از کشمیر چطور با حجم انبوه علیه آمریکا و رویکردهای استکباریش شعار سر می‌دادند. در جهان اسلام از کشمیر تا فلسطین شعار مرگ بر آمریکا طنین انداخت. احیای روحیه مبارزه و آرمانخواهی و اسلامگرایی و ضد آمریکایی با این ترور بین مسلمانان و جوانان منطقه تقویت شد این هم یکی از تأثیرات  شهادت این دلیر مرد هست.

ثالثاً مواضع ضد آمریکایی ملت ایران تقویت شد. همینطور که می دانید بخشهایی از مردم هستند که با یک نگاه خوشبینانه‌تری به آمریکاییها نگاه می‌کنند. لذا در طول سالیان گذشته با همین نگاه از گفتگوهای صلح آمیز که به بهانه مسأله هسته‌ای ادامه داشت حمایت می‌کردند. خب این بخش از جامعه ایرانی هم احساس کرد که این نگاه منطقی نیست و فهمید سیاستمداران آمریکایی واقعاً افرادی هستند که یک طرفه به معادلات نگاه می‌کنند و فقط منافع خودشان را دنبال می‌کنند و هیچ ارزشی برای مردم سایر کشورها قائل نیستند.

 رابعاً . این ترور در معادلات داخلی آمریکا هم دودستگی ایجاد کرد. مردم آمریکا و جریانهای سیاسی آمریکایی را به دو بخش تقسیم کرد موافق یا مخالف، کسانی که کف می زنند برای آقای ترامپ و می گویند کار خوبی کردی و کسانی که می گویند کشور را در دهانه جنگ بردی، کشوری که می توانست با آن شعارهایی که ترامپ داده بود از جنگهای بی‌مورد در خاورمیانه کناره‌گیری کند و ثروت آمریکا را خرج بازسازی آن کند. اما با این رفتار نایخردانه مجدداً آمریکا وارد جنگ شد و هر لحظه باید هر آمریکایی در هر کجای دنیا که هست احساس ناامنی کند که نکند انتقام شهید سلیمانی در نقطه‌ای گرفته شود که او هم هست و مجبور شود هزینه آنرا پرداخت بکند. این دو قطبی شدن جامعه آمریکایی یکی از چالش‌هایی است که در فضای سیاست تأثیرات خودش را خواهد داشت.

خامساً از نظر راهبردی هم آمریکائی‌ها این همه هزینه‌ها را دادند و دستاوردی به دست نیاوردند. اینکه رئیس‌جمهور آمریکا با پررویی کامل و بدون توجه به عرف بین المللی و رویکردهای شناخته شده در سازمان ملل و مجامع حقوقی، رسماً یک ترور را بر عهده بگیرد و بگوید من این کار را کردم، در حقیقت جایگاه حقوقی یک رئیس جمهور در دنیا را به اندازه یک تروریست تنزل داده است. این وضعیت در حقیقت همه دستاوردهای راهبردی قبلی را هم به چالش کشیده است. آمریکاییهایی که به خیال خودشان از رهگذر تحریمها به چالش داخلی در ایران دامن می زدند و سعی داشتند مردم ایران را در مقابل نظام قرار دهند بلکه از این رهگذر یک گام در مسیر شکست دادن نظام ایران موفق شوند، امروز با طوفان کوبنده ملت مواجهند و همه دستاوردهایی که می خواستند داشته باشند از دست دادند.

این که فاقد دستاورد راهبردی هستند یک مسأله کاملاً روشنی است که همه مقامات آمریکایی ریز و درشت به آن اعتراف می کنند. ثبات فکری و روانی آمریکاییها با این ترور بهم ریخت امروز آمریکاییها همه تصمیماتشان را با احتمال تنبیه شدن از سوی ایرانیها، تنظیم می‌کنند. این که غضب انتقامجویان مسلمان در هر لحظه ممکن است آمریکاییها را تعقیب کند، راه را برای تصمیم‌گیری و رفتار آنها سخت می‌کند و مجبورند در فضایی به دور از ثبات و آرامش در هم‌پیمانی‌ها و دشمنی‌ها، تعامل، رفت و آمد و نشست و برخاست خودشان را انجام دهند.

 این کار هزینه اعمال سیاست و سیاست‌ورزی آمریکاییها در دنیا را بالا برد. آمریکاییها اگر مردمشان و خودشان و مقاماتشان با هزینه کمی به کشورهای منطقه تردد می کردند، امروز با هزینه‌های چندبرابری باید از خودشان حفاظت و حراست کنند. آیا موفق بشوند یا نه؟ باید هزینه پرداخت آماده‌باش‌های خودشان، در پایگاههای نظامی را افزایش دهند. هزینه‌های اقتصادی هم در آمریکا بالا رفت علاوه بر هزینه‌های معنوی که هر لحظه می‌پردازند. نکته آخر اینکه آمریکاییها کاملاً خط کاری خودشان را در دنیا سوزاندند که قدرت مفاهمه با جهان را ندارند. راه گفتگو برای آنها ابزاری برای تفاهم نیست برای آنها ابزار اثبات حرف خودشان است این مدل گفتگو به نتیجه نخواهد رسید. گفتگو که دائما به آن اصرار می‌ورزند و تمنای آن را دارند، از گلوله و لوله تفنگ مؤثر نخواهد افتاد و راهکار نجات وضعیت فعلی آمریکاییها نیست.

آمریکاییها در حقیقت ثابت کرده اند سر میز مذاکره اهل تعامل نیستند به دروغ ایرانیها را دعوت می کردند برای مذاکره و ایران بعد از این ترور کشوری مصممتر از گذشته به دنبال احقاق حقوق خودش هست و آمریکا بسیار زبون‌تر از گذشته به دنبال این است که چطور خودش را از آتش غضب ملت ایران در امان نگه دارد. این‌ها بخشی از تأثیرات این ترور بر وضعیت ایران، منطقه و آمریکا است.

آیا می‌توان ادعا کرد پس از این ترور نقش منطقه‌ای ایران با کاهش مواجه خواهد شد؟

این که با این ترور نقش منطقه‌ای ایران کاهش می یابد درست نیست،  ترور شهید سلیمانی یک قیامتی از تجمع به‌وجود آورده و لشکری از مردم خاورمیانه را بسیج کرده و به میدان آورده است، اینهایی که می‌آیند به نفع آقای سلیمانی شعار می‌دهند یعنی شعارهای انقلاب را قبول دارند و حاضرند مسیری را که شهید سلیمانی طی کرده است طی کنند اینها از انسانیت شهید سلیمانی، از دلاوری‌های او، از رویکردهای درست ایران، از ارزشهایی که ایران به آن پایبند است، از مبارزه در راه استقلال، از مبارزه در راه آزادی و... تمجید می‌کنند. مردم عراق تا کی باید بنشینند و منتظر این باشند که هر روز که آمریکاییها اراده کردند هواپیماهایشان بلند بشود به بهانه مبارزه و مقابله علیه تروریسم یک نقطه از خاک کشورشان را بمباران کند و فرزندان آب و خاک عراق را به خاک و خون بکشد؟ افغانستان باید تا کی صحنه های اینچنینی را شاهد باشد؟ وقتی شعار استقلال طلبی ملت ایران و شعار استقلال طلبی شهید سلیمانی و آرمانها بلند امام و مقام معظم رهبری را می شنوند حتماً علاقمندترند.  وقتی درنده خویی آمریکاییها را می‌ بینند حتماً انگیزه‌هایشان قوی تر می شود و در چنین وضعیتی به نظرم نقش آفرینی ایران در معادلات منطقه‌ای رو به رشد خواهد بود.

آیا ترور شهید سلیمانی نشان می‌دهد راهبردهای آمریکا در مهار قدرت منطقه‌ای ایران تغییر کرده است؟

به نظرم آمریکاییها در طول چهل سال گذشته راهبردشان مهار ایران بوده است اگرچه در این مدت موفق نشده‌اند ولی همواره از این شاخه به آن شاخه پریده‌اند و برای مهار ایران تلاش کرده اند، امروز آمریکاییها همانطور که در سؤالهای قبلی گفتم به این جمع‌بندی رسیده‌اند، حالا که مهار ایران امکان پذیر نیست آنها تئوری مقابله با ایران و حل کردن معضلات داخلی خودشان بوسیله هجومی کردن گارد سیاست خارجی آمریکا علیه ایران را در دستور کار قرار دهند. ما در مقطع پیش رو حتماً شاهد تحولات دیگری بین خودمان و آمریکا خواهیم بود ولی این به آن معنا نیست که در این تحولات، نقش آفرین اصلی، آمریکاییها باشند.

حتماً در این معادله مردم ایران نشان خواهند داد که مهارپذیر نیستند. روی شعار استقلال‌طلبی خود ایستاده‌اند. آن کشوری که باید در منطقه غرب آسیا مهار بشود آمریکاییها هستند. سیاست زدن و فرار کردن آمریکا حتماً مهار خواهد شد. ما به مهار سیاست‌های آمریکا همچنان پایبندیم و احساس می‌کنیم خون شهید سلیمانی در مسیر مهار کردن رویکردهای آمریکا در منطقه غرب آسیا حتماً موفقیت خواهد داشت. حتماً ما آمریکا را از کشورهای منطقه با این تحولاتی که رخ داده بیرون خواهیم کرد آمریکاییهایی که مجبور شدند از ایران بروند، مجبور به ترک سوریه شدند، به ناچار بقیه کشورهای منطقه را هم ترک خواهند کرد. نحوه خروج و هزینه عقب‌نشینی به این بستگی دارد که خودشان چقدر سیاستهای منطقی در تعامل با منطقه اتخاذ کنند. هر مقدار سیاستهایشان غیر منطقی باشد هزینه‌های آنان را افزایش می‌دهد.

تهدیدهای اخیر ترامپ را چقدر جدی می دانید؟

واقعیت آن است که ترامپ یک اقدامی را کرده و دو هدف را از نگاه خودش هم داشته است، یکی خواسته بحران سیاسی خودش در داخل آمریکا را خاتمه دهد، دیگری هم این که ایران را مهار و در معادلات منطقه کم تأثیر سازد. با این دو توجیه آمده این کار وحشیانه را انجام داده است. اما الآن که فکر می‌کند نگران تبعات و بازتاب‌های این اقدام است. ابهام در مدل انتقامجویی ایران او را نگران کرده است. برای فرار از این فضای روانی، مردم ایران را تهدید می‌کند، به نظر من آمریکائی‌ها اگر ظرفیت اقدام نظامی علیه آب و خاک ایران را داشته باشند و بتوانند بازتاب‌ها و پیامدهای چنین اقدامی را مهار کنند، حتماً درنگ نخواهند کرد. آنها قدرت تحمل بازتابهای اقدام نظامی علیه ایران را ندارند و نقطه‌ای که در ایران مورد هدف قرار بدهند تعریف شده خواهد بود اما نقطه‌ای که از آن آسیب ها را دریافت می‌کنند و پاسخها را دریافت می‌کنند تعریف شده نیست، گسترده و همه جانبه است و در وقت مشخصی نخواهد بود، هم زمانش طولانی است هم در یک افق گسترده‌ای از این سرزمین خاکی انجام خواهد شد. چون نمی‌توانند پژواک آن را تحمل کنند. به نظرم تهدیدهای توخالی می‌نمایند. از تهدیدها که گذشته سایر کارها را به حد توان انجام داده‌اند، تحریم و تهدید دیگر ملت ایران را نگران نمی‌سازند.

اثر این ترور بر جریان مقاومت در منطقه را چه می دانید؟

به نظر من این به تقویت جریان مقاومت خواهد انجامید و نه غیر از این.

نقش جریان سعودی و اسرائیلی را در این عملیات چقدر می دانید؟ آیا ابعاد پاسخ واکنشی ایران می تواند کشورهای فوق را نیز در بر بگیرد؟

به نظرم نیازی نیست سعودیها و اسرائیلیها در این عملیات نقش مستقیمی داشته باشند اما نقش تشویق کننده و حمایت کننده، تشویق کننده قبل از عملیات و حمایت کننده بعد از عملیات را دارند ولی در حال حاضر عربستان سعودی و اسرائیل الآن در نگرانی گسترده‌ای بسر می‌برند. سعی می‌کنند بیش از اندازه ابراز خوشحالی و خرسندی نکنند زیرا ممکن است خوشحالی‌شان به خاطر رویکرد انتقام آمیز هواداران ایران تبدیل به عزای گسترده شود. بنابراین به نظرم می آید به همین دلیل است که سکوت اختیار کرده‌اند اما حتماً نقش تشویق کننده داشته‌اند. کف زده‌اند. و هورا کشیده‌اند، به نفع اینهاست که آمریکا با ایران درگیر باشد تا آنها در پشت نیروهای آمریکا برای غلبه بر ظرفیت‌های ایران برنامه ریزی نمایند. امروز رژیم صیهونیستی حس می‌کند که موفق شده است که آمریکا را وارد یک فضای جدیدی در تقابل با ایران کند.

تصمیم خروج نیروهای آمریکا از عراق را با توجه به ترور اخیر چطور ارزیابی می کنید؟

اینکه مقامات آمریکایی یا مجلس عراق برای اخراج دیپلماتها و نیروهای آمریکایی از عراق چه خواهند کرد این به اختیار و صلاحدید مقامات عراقی است، عراقیها نشان داده اند که در این زمینه احساس نگرانی می‌کنند احساس می‌کنند که حاکمیتشان نقض شده است، احساس می‌کنند که همه شرارتهایی که در خاک خودشان با آن مواجهند منشأ آمریکایی دارد. آمریکاییها یأس، ناامنی و خشونت و بی ثباتی را در عراق پمپاژ می‌نمایند. این را مقامات عراقی کاملاً ادراک می کنند و آمریکاییها چه بخواهند چه نخواهند مجبورند خاک عراق را ترک کنند در غیر اینصورت اگر سرسختی کنند مجبورند در کوچه پس کوچه‌های شهرهای مختلف آمریکا جنازه سربازان خود را بر دوش حمل کنند و بر تلفات گسترده تأسف بخورند.

ابعاد شخصیتی شهید سلیمانی را چگونه توصیف می‌کنید و نقش ایشان در همبستگی ملی ایرانیان را چطور ارزیابی می کنید؟

شهید سلیمانی آن شخصیت والاییست که اگر بخواهیم از زبان ملکوتی امیرالمومنین تعریف بکنیم همانطور که حضرت برای مالک‌اشتر فرمود که «مالک اگر کوه بود کوهی بی‌همتا بود و اگر سنگ بود سنگی سخت بود هیچ پرنده‌ای بر اوج او نمی توانست پرواز کند و هیچ ستوری نمی‌تواند بر روی دامنه این کوه بلند پا بگذارد» دست نیافتنی بود. جامع دو خصوصیت بود او بر دشمن بسیار با صلابت و انتقام گیر ظاهر می‌گشت و در کنار دوستان و خودیها بسیار نرم و مهربان بود. ابن‌ابی‌الحدید وقتی می‌خواهد جمله امیرالمومنین در توصیف مالک‌اشتر را تبیین ‌کند، تأکید می‌نماید که مالک استحقاق چنین توصیفی را از امیرالمؤمنین داشته است مرد بزرگی بود چون اشداء علی الکفار بود و واقعاً رحماء بینهم. شهید سلیمانی نه فقط یک مرد نظامی در صحنه بلکه یک سیاستمدار کاملاً مسلط بود یک فرمانده موفق بود. با انگیزه بود. پر ابتکار بود.

هیچگاه از راه و هدفی که داشت احساس خستگی نمی‌کرد. در مسیر رهبری بود، همواره به اینکه مطیع رهبری است افتخار می‌کرد. برای عظمت ملت ایران تلاش می‌کرد. جناحی نبود متعلق به همه کشور بود. آرمانها برایش دست‌یافتنی شده بودند و برای رسیدن به آرمانها از آرامش خودش مایه گذاشت، هیچ‌گاه آرام نبود تلاش کرد، مثل سیل خروشان بود سیلی که وقتی در دشت پهن می‌شود از برکاتش دشت را سیراب می‌کند و با خروشی که داشت دشمن را ناامید می‌کرد، روح بلند او با اولیاء خدا مشهور باد و إن‌شاءالله نامش همیشه جاوید خواهد بود.

ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

تاریخ مصاحبه 16/10/98

/1360/

منبع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی

ارسال نظرات