شماره 14 فصلنامه «حکمت صدرایی» منتشر شد
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، چهاردهمین شماره فصلنامه علمی ـ پژوهشی «حکمت صدرایی» به صاحب امتیازی دانشگاه پیام نور با مدیر مسؤولی علیرضا پارسا و سردبیری سید علی علم الهدی منتشر شد.
در این فصلنامه در 14 مقاله و در 197 صفحه منتشر شده است و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:
تبیین مسئله «امکان حرکت در مجردات» و پاسخ به اشکالات پیرامون آن
حسین اسلامی و عبدالله نصری
چکیده: یکی از مسائل مهم فلسفی در مبحث حرکت، مسئله «امکان یا امتناع حرکت در مجردات» است. این مسئله پیوند وثیقی با مسئله وجود عینی هیولا و ماده المواد دارد. فیلسوفان مشائی با براهینی همچون «برهان قوه و فعل» و «برهان فصل و وصل»، تلاش کردهاند اثبات کنند که هیولای اولی وجود عینی در عالم جسمانیات دارد؛ از سویی دیگر، آنها حرکت را مبتنی بر وجود هیولا دانستهاند. بدین ترتیب، از آنجا که موجودات مجرد، خالی از ماده هستند، وقوع حرکت در مجردات را انکار کردهاند. بسیاری از فیلسوفان معاصر، با نقد براهین دال بر هیولا، وجود عینی هیولا و ملازم بودن حرکت با ماده را انکار کرده و به اثبات امکان حرکت در مجردات پرداختهاند. از دیگر مسائل مهمی که حل آنها مبتنی بر مسئله «امکان حرکت در مجردات» است، مسئله «حرکت جوهری نفس» و «تکامل نفس در برزخ و قیامت» است.
تحلیل و بررسی نظام احسن از منظرحکمت متعالیه
سیدحسن بطحایی
چکیده: نظام احسن بهمعنای بهترین و کاملترین نظامی است که خدا آفریده است. پرسش این است که آیا نظام آفرینش فعلی، کاملترین جهان ممکن است؟ آیا با وجود علم، قدرت و خیرخواهی خدا، آفرینش دنیایی کاملتر از این عالم ممکن نبود؛ آفرینشی که در آن هیچ شر و زشتی نباشد؟ ملاصدرا با توجه به صفات کمالی خداوند (مانند: علم، حکمت، قدرت و رضایت الهی)، و نیز وجود مقتضی و نبود مانع در آفرینش، با تبیین و تحلیل عقلی، اثبات میکند که کاملتر از آفرینش کنونی قابل تصور نیست. از اینرو، نظام آفرینش فعلی (با وجود شر قلیل) کاملترین نظام ممکنی است که خدای تعالی آفریده است، چرا که اگر کاملتر از آن شدنی بود، با وجود مقتضی و نبود مانع، آن را میآفرید. آنچه در این پژوهش خواهد آمد مبانی و دلایل عقلی و وحیانی حکمت متعالیه در اثبات کامل بودن جهان موجود، علیرغم وجود برخی شرور، و تحلیل و بررسی آن با توجه به آثار فلسفی و تفسیری صدرالمتألهین و برخی پیروان حکمت متعالیه است.
خوانشی دینی ـ فلسفی از هبوط نفس انسانی در نگاه صدرالمتألهین
راحله بطلانی اصفهانی، مجید صادقی حسن آبادی، جعفر شانظری و علی ارشد ریاحی
چکیده: هبوط انسان از مهمترین مسائل حوزه انسانشناسی در دینپژوهی و مطالعات فلسفی است که نه تنها به تبیین ماهیت نفس، بلکه به چگونگی و نحوه پیدایش آن اشاره دارد. اگر چه در بعضی از آیات قرآن و روایات متعدد، هبوط بهوضوح مطرح شده، اما در آثار فلسفی ملاصدرا آمیخته با بحث حدوث نفس توصیف گردیده است. بههمین دلیل، نوشتار حاضر بر آن است که به واکاوی مسئله هبوط در نظام فلسفی صدرالمتألهین و برخی از آیات و روایات مربوطه بپردازد و تصویری از هویت و چیستی هبوط از منظر دینی و فلسفی ارائه نماید. این پژوهش با رویکردی مسئلهمحور، به تبیین نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس انسانی پرداخته و این ادعا را اثبات میکند که در نگرش صدرایی نسبت «حدوث» و «هبوط» نه از نوع تقابل و تعارض و نه از سنخ تمایز و تغایر، بلکه بهگونهای سازگار و سازوار است. ما میکوشیم با تمایز قائل شدن میان رویکرد فلسفی، عرفانی و تفسیری صدرالمتألهین از اطوار نفس انسان و شناخت صحیح مقام روح و نفس، جایگاه وجودی انسان در دایره هستی را مورد کنکاش قرار دهیم و با رهیافتی فلسفی، از ابعاد وجودشناختی هبوط انسان، متناسب با دیدگاه خاص ملاصدرا در نحوه تحقق انسان، تفسیری عقلانی عرضه نماییم.
حل مسئله منطقی شر از دیدگاه شهید مطهری و جان هیک
علیرضا پارسا، مرتضی عسگری، محمدحسین مهدوینژاد و رجب اکبرزاده
چکیده: مسئله شر قدمتی به بلندای طول تاریخ تفکر فلسفی دارد و یکی از مهمترین و چالشبرانگیزترین موضوعها در میان فیلسوفان و الهیدانان است که در بدبینانه ترین حالت، عامل انکار خداوند و در خوشبینانه ترین حالت، عامل نقض برخی صفات ثبوتی خداوند شده است. برای مثال، شر و بهویژه شر گزاف، قدرت مطلق و خیرخواهی محض خداوند را نقض میکند. هدف از تدوین این نوشتار، بررسی مسئله منطقی شر و حلّ آن از نگاه دو متفکر اسلامی و غربی، استاد مطهری و جان هیک است. شهید مطهری بر اساس نظام منسجم «عدل الهی» اعتقاد دارد که حکمت و مصلحت خداوند بر نظام هستی حاکم است و شر، امری «نسبی و عدمی» است. او در انتها نتیجه میگیرد که شرور مبتنی و منتهی به خیر میشود و ایندو، امری «غیر قابل تفکیک» از هم هستند؛ حتی مزایایی نیز برای شر برمیشمارد. جان هیک نیز به خالق قادر و عالم اعتقاد دارد که بهترین جهان ممکن را خلق کرده است. او نگاهی ایرنائوسی به شر دارد و نظریه «پرورش روح» را بسط داده و هدف خداوند از خلق شرور را تعالی بخشیدن به انسان و رشد معنوی او معرفی میکند و آن را عامل کمال و تکامل میداند. اما هیک از مشکلی لاینحل و «گرهی ناگشوده» بهنام شر گزاف سخن میگوید و در انتها حکمت وجود شرور را «رازآلود» و به عبارت دیگر، غیر قابل شناخت و ورایِ درک میداند.
مقایسه دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا درباره ادراکات جزئی
جواد پارسایی و حسین غفاری
چکیده: بحثهای هستیشناختی علم و ادراک یکی از مسائل مهمی است که فلاسفه و دانشمندان درباره آن اظهار نظر کردهاند. در بین فلاسفه اسلامی، ابنسینا و ملاصدرا بهتفصیل به مسئله علم و ادراک پرداختهاند. از نظر این دو حکیم، علم حصولی به حسی، خیالی، وهمی و عقلی تقسیم میشود. ابنسینا و ملاصدرا، ادراکات عقلی را مجرد از ماده میدانند اما در مورد مجرد یا مادی بودن ادراکات جزئی (حسی، خیالی و وهمی) اختلاف نظر دارند. ابنسینا ادراکات جزئی را منطبع در مغز و ماده میداند اما ملاصدرا قائل به تجرد همه ادراکات است. در این نوشتار ابتدا توضیحاتی در مورد تعریف علم و مراتب ادراک داده شده است، سپس ادله ابنسینا در مورد مادی بودن ادراکات جزئی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و مشخص شده که این ادله سینا قابل مناقشهاند و دیدگاه ابنسینا در مورد مادی بودن ادراکات جزئی قابل پذیرش نیست. در ادامه به بررسی ادله ملاصدرا بر تجرد ادراکات جزئی پرداخته شده است.
بررسی و تحلیل مسئله خلود اهل عذاب از منظر آگوستین و ملاصدرا
زهره زمانی و فتحعلی اکبری
چکیده: در رویکرد منطقی به مسئله خلود اهل عذاب در جهان دیگر، پرسشهای زیادی در ذهن بشر وجود دارد که در حوزه فلسفه، تعارضاتی میان دیدگاههای اندیشمندان بهدنبال داشته است. فیلسوفان خدا را قادر مطلق، خیرخواه مطلق و دارای رحمت گسترده شناخته و از طرفی، بینیاز از هر چیزی، از جمله اطاعت بندگان میدانند و معتقدند هیچ امری نمیتواند به وی ضرری برساند، از جمله معصیت گناهکاران. پس علت آنکه خداوند بندگان گناهکار را عذاب میکند چیست؟ آگوستین در مورد سرنوشت اجسامی که در رنج ابدی بهسر خواهند برد بحث میکند و معتقد است باور به رنج ابدی جسمانی از سعادت ابدی انسانها سختتر است. بر همین اساس ابتدا درباره کسانی که به عذاب ابدی محکوم شدهاند صحبت میکند. بهنظر میرسد دیدگاه ملاصدرا در اینباره تا حدودی دچار ناسازگاری است. او از یک طرف، بر اساس آیات قرآن معتقد به خلود اهل عذاب است و از طرف دیگر، بر اساس اصول فلسفی این دیدگاه را نفی میکند. این مقاله به توصیف و تحلیل دیدگاه دو اندیشمند جهان اسلام و مسیحیت درباره مسئله خلود اهل عذاب پرداخته است.
تبیین رابطه اتحادی نفس و بدن از نگاه حکیم مدرس زنوزی
زینب شکیبی
چکیده: در فلسفه مشائیان مسلمان، کندی و فارابی نگاهی نوافلاطونی به نحوه ارتباط نفس با بدن دارند و نحوه ارتباط مزبور را از سنخ رابطه صورت با ماده میپندارند ولی ابنسینا اگرچه در برخی مواضع این نوع نگاه به رابطه یاد شده را تأیید نموده است ولی با توجه به اینکه نفس ناطقه انسانی را محل دریافت معقولات کلی مجرّد میداند، از همین رو نفس را ذاتاً جوهری مجرد میپندارد و بر همین اساس نگاهش به نحوه ارتباط نفس با بدن آنستکه بدن نمیتوان محل برای نفس باشد و نفس در تشخصش وابسته به بدن بشود (آنچنانکه در خصوص صورت و ماده گفته میشود) بلکه بدن حداکثر میتواند ابزار و آلت برای تحقق برخی افعال نفس باشد. این دو نوع نگاه به نحوه تعامل نفس با بدن تا قبل از ملاصدرا پیرامون رابطه نفس با بدن در مشائیان مسلمان وجود دارد و البته غلبه با نگاه سینوی است. اما در حکمت متعالیه، مبتنی بر اتحادی دانستن رابطه ماده با صورت این انگاره شکل میگیرد که رابطه نفس با بدن از سنخ روابط اتحادی است و نه انضمامی. اما اینکه دقیقاً توضیح داده شود نفس با بدن به چه نحو رابطه اتحادی دارد در لسان ملاصدرا مغفول میماند و این حکیم زنوزی است که به این مهم پرداخته و توضیح میدهد مقصود از رابطه اتحادی نفس با بدن آنستکه بدن تجّلی مادی نفس است و نفس تجلی روحانی بدن و ایندو دو سر یک طیف هستند. زیرا انسانیت یک حقیقت ذوامراتب و مشکک است که جلوه مادی آن بدن و جلوه مجرد آن نفس است پس بدن همان نفس بصورت لابشرط است و نفس همان بدن بشرط لا (از نواقص و کاستیهای مادّی)است.
چگونگی امکان معرفت از دیدگاه علامه طباطبایی و کانت
محمدعلی عبداللهی و محمد محمدی نیا
چکیده: کانت فیلسوف شهیر آلمانی در کتاب دورانسازش، نقد عقل محض، کوشیده است شرائط امکان معرفت کلی و ضروری را به دست دهد و در پی آن مرزهای دانستن را مشخص کند. از نظر کانت، حکم تالیفی پیشینی تنها زمانی امکان میپذیرد، که صورتهای محض زمان و مکان، تمثلات دادهشده در شهود را متعین کنند. او تلاش میکند نشان دهد شرط صدور حکم تجربی عینی، اطلاق صورتهای محض فاهمه و مقولات 12گانه بر شهودهایی است که به تعینات زمانی و مکانی متعین شدهاند. از دیدگاه او، همه شرطهای شناخت نیز خود، مشروط به وحدت استعلایی ادراک نفسانیاند. من استعلایی کانت و تبیین او از شرائط امکان شناخت، دستمایهای برای مقایسه دیدگاه او با آموزهی معرفت حضوری و نظریه نحوه پیدایش کثرت در ادراکات در دستگاه فلسفی علامه طباطبایی دراختیار مینهد. او شرط امکان هر گونه دانستن، حتی دانش حصولی را وابسته به حضور معلوم نزد نفس فاعل شناسا و اتحاد و اتصال وجودی این دو میداند. او نخستین فیلسوف در سنت حکمت اسلامی است که تبیینی خلاقانه از پیدایش کثرت در ادراکات و چگونگی حصول مفاهیم بدیهی اولیه به دست داد. توصیف و تفسیر سازوکار معرفتشناختی امکان شناخت در دو دستگاه فکری کانت و علامه، مسالهای است که این مقاله درصدد توضیح آن است.
ضرورت نظم در تکالیف شرعی از منظرحکمت متعالیه
فاطمه علیپور
چکیده: از آنجا که خداوند حق داشتن اختیار را به انسان عطا نموده است و اعطای هر حقی مستلزم انجام وظیفه یا وظایفی است، خداوند انسان را ملزم به رعایت نظم و ترتیب در انجام تکالیف شرعی، عبادی و اجتماعی نموده است. حال پرسش این است که منشأ فلسفی این ضرورت و التزام چیست؟ ملاصدرا در فرایند پاسخ به این پرسش که در حوزه حکمت عملی است، در مورد رابطه نظر و عمل نظریه ویژه ای ارائه نمود که بر اساس آن ثابت می شود که منشأ ضرورت الزامات عملی ریشه در حکمت نظری دارد و بر اساس نظام ربانی یا علم عنایی، خداوند که یگانه ناظم هستی است، هرگز بی واسطه و بی ضابطه عمل نمی کند و همانطور که تکوین الهی نظام مند است، تشریع الهی نیز نظام مند بوده و داشتن نظم در انجام دستورات الهی و اعمال عبادی ضرورت دارد. لذا نظام تشریعی تابع نظام تکوینی است، چنانکه نظام تکوینی نیز تابع نظام ربانی است.
هستیشناسی صدرایی و حکمت زندگی
علی غزالی فر و حسین هوشنگی
چکیده: زندگی و مسائل آن به هیچ وجه از فلسفه جدا نیستند. از همان آغاز کاوشهای فلسفی در روزگار باستان، توجه به زندگی و یافتن شیوه درست زیستن یکی از مهمترین موضوعات تفکر فلسفی فیلسوفان بود. این روند با فراز و فرودهایی در طول تاریخ فلسفه ادامه داشت و امروزه نیز احیا شده است. بررسی فلسفی این موارد را میتوان حکمت زندگی نامید. برخی از فیلسوفان چنین چیزی را موضوع اصلی تأملات فلسفی خود قرار دادهاند. در این میان ملاصدرا اینگونه نبوده است و در فلسفه متافیزیکمحور او به طور مستقیم چنین مباحثی یافت نمیشود، اما این مطلب بدین معنا نیست که نمیتوان از اندیشههای او چنین استفادهای کرد. ادعای ما این است که اصول و مبانی هستیشناسی او این قابلیت را دارند که در زمینه حکمت زندگی مورد بهرهبرداری قرار بگیرند؛ مبانی و اصولی همچون اصالت وجود، بساطت وجود، تشخص وجود، سنخیت و یکی بودن کمالات و تشکیک وجود. این مبانی و اصول لوازم و دلالتهای مهمیدر مورد زندگی در بر دارند به طوری که میتوانند راهنمای چگونگی زیست انسان واقع شوند.
تأویل باطنی نماز بهقرائت صدرالمتألهین شیرازی
ناصر محمدی
چکیده: نماز تدبیری است از سوی شرع برای از میان رفتن آلودگیهای حسی و بهمنزله طهارت از حدثهای اصغر و اکبر نفسانی است. نماز قالب، نماز ظاهری جسمانی و نماز قلب، نماز باطنی حقیقی است. نماز قلب، عرفان و شناخت خدا و شناخت افعال و صفات او، و از سنخ حکمت و معرفت است. نماز قالب، تعبد جسم و خضوع بدن و تشبه به حقیقت انسانیت و جدایی از حیوانات و بهائم است. این دو گونه نماز، نشان از ارتباط غیب و شهادت و ملک و ملکوت و تبلور ارتباط نفس و بدن دارند. نماز جسمانی و قالبی در تنویر قلب مـؤثر است، همانطور که از سوی قلب انواری بهسوی ظاهـر انسان بالا میآید. امر شارع به نماز قالب، هماهنگی قلب و جسم یا صورت و باطن است تا مزاحمتی از جانب ظاهر برای عمل باطن نباشد و در نتیجه این همراهی، باطن از کار خویش باز نماند.
مسئله عوارض بهواسطه اخص از ابنسینا تا ملاصدرا
موسی ملایری
چکیده: علمشناسی یا فلسفه علم حکیمان مسلمان، جوانب و زوایای مختلفی داشته است که یکی از مهمترین آنها مشکلِ «عوارضِ اخص» یا «عوارض بهواسطه اخص» است. این معضل اگرچه برای گذشتگان تنها یکی از مسائل علمشناختی بود، اما بهتدریج به مهمترین مسئله و برای برخی، به تنها مسئله تبدیل شد. ماحصل این مشکل آن است که بر اساس قواعد علمشناسی، جایز نیست در علوم از اوصاف و عـوارضی بحث کرد که با واسطه بـر موضوع علم حمل می شوند. اما میبینیم که در بسیاری از علوم این توصیه مراعات نمی شود و غالباً در علومِ مختلف از احوال و عوارض مختص به انواع و اقسام موضوعِ علم، که همه با واسطه هستند، گفتگو میشود. در اینباره و برای حل این مشکل، تا زمان ملاصدرا، چهار راه حل از سوی ابنسینا، قطب رازی، جرجانی و محقق دوانی عرضه شده است اما ملاصدرا اعتقاد دارد که هیچیک از پیشینیان از عهده حل مشکل بر نیامده و همه در مقابل آن متحیر و سرگردان شدهاند. او معتقد است منشأ مشکل، خلط میان دو دسته عوارض، یعنی عوارضِ اخص و عوارضِ بهواسطه اخص، بوده است؛ لذا با تمایز نهادن میان آنها مشکل فیصله پیدا میکند. این نوشته، نخست راهحلهای پیشینیان برای حل این مشکل را گزارش کرده، سپس انتقادهای ملاصدرا به هر یک از آنها را بررسی میکند، آنگاه با گزارش نظریه ملاصدرا، به ارزیابی آن پرداخته و نشان میدهد که این راهحل نیز اگرچه برخی از زوایای مشکل را میگشاید اما مشکل همچنان در ناحیه دیگر حل نشده باقی مانده است. در نهایت روشن میشود که تقریرهای جدیدتر از نظریه جرجانی، که آن را «نظریه مواضعه» مینامیم، برای حل مشکل کارآمدترند.
وجوه تشابه و تفاوت نوظهورگرایی با علم النفس ملاصدرا
مهدی همازاده ابیانه
چکیده: مقاله حاضر به بررسی مقایسهای نظریه حکمت متعالیه درباره حدوث و نحوه وجود نفس با یکی از نظریات فلسفه ذهن معاصر در اینباره میپردازد. ابتدا بهتفصیل نظریه مشهور به «نوظهورگرایی» واکاوی میشود و با تفکیک دو نسخه قوی و ضعیف این نظریه، دو چالش مهم تبیینی که فیلسوفان فیزیکالیست علیه این نظریه اقامه کرده اند را توضیح دادهایم. در ادامه، ضمن مروری اجمالی بر نظریه صدرالمتألهین درباره حدوث و مراتب نفس، شباهت و تفاوت آن با نسخه قوی نوظهورگرایی بررسی شده است. سپس، ضمن تأکید بر جنبه های اساسی شباهت و برخی تفاوت های این دو نظریه، نشان داده ایم که چالش های پیش روی نوظهورگرایی که از سوی فیزیکالیستها مطرح شده نیز قابل بازسازی در برابر نظریه ملاصدرا است. نگارنده در انتها با اشاره به برخی توضیحات فیلسوفان صدرایی درباره رابطه نفسـبدن، آن را در مواجهه با اشکالات و ابهامات فیزیکالیست های معاصر کافی نمی بیند و فلسفه صدرا را در راستای چالش تبیینی مذکور نیازمند تکمیل می داند. بیان نقاط اشتراک و افتراق این دو دیدگاه و تشریح برخی کاستی ها و ابهامات نظریه حکمت متعالیه برای مواجهه با اشکالات فیزیکالیستی معاصر، از نوآوری های این مقاله است.
تحلیل نقدهای متأخران بر دیدگاه ملاصدرا درباره ادراک صورتهای خیالی
محمدعلی وطن دوست حقیقی مرند و سید مرتضی حسینی شاهرودی
چکیده: حقیقت علم و ادراک و چگونگى حصول آن برای نفس ناطقه، در حکمت متعالیه صدرایى از مرحله معرفتشناسى فراتر رفته و وارد مباحث هستىشناسى شده است. صدرالمتألهین در دو حوزه ادراکات جزئی خیالی و ادراکات کلی عقلی، نوآورىهایی دارد که در فلسفههاى پیش از او سابقه نداشته اما دیدگاه او درباره مصدر بودن نفس در حصول ادراکات جزئی خیالی، از سوی برخی شارحان فلسفه او پذیرفته نشده است. در نوشتار حاضر، تلاش شده مظهریت نفس در ادراکات خیالی جزئى اثبات شود و نقدهای متأخران بر دیدگاه ملاصدرا مورد ارزیابی قرار گیرد. بر اساس دیدگاه مظهریت نفس نسبت به ادراکات جزئی خیالی، این نتیجه بهدست میآید که همه انسانها در ادراک امور مادى و محسوس، در عالم مثال منفصل سیر کرده و ارتباط دائمى با این عالم برقرار مىکنند، بدون اینکه خود توجه تفصیلی به این ارتباط داشته باشند.