۲۸ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۵:۵۹
کد خبر: ۶۳۹۷۵۴

بین امام (ره) و آیت‌الله حکیم چه گذشت؟

بین امام (ره) و آیت‌الله حکیم چه گذشت؟
دقت در محتوای بحث دو مرجع، به ما می‌فهماند که آن دو در مباحث کلی خیلی باهم اختلافی نداشتند. آنچه مسیر این دو نفر را از هم جدا می‌کند، شناختی است که از مردم و زمانه دارند.

به گزارش خبرگزاري رسا، حجت‌الاسلام حسین کاظم‌زاده در بخش دیگری از سلسله مطالب سیره مردمسالار امام خمینی (ره) نوشت: امام بر خلاف بسیاری از علما و سیاسیون فعال در صحنه اجتماعی، نگاه واقعی و امیدوارانه‌ای به مردم داشت و ظرفیتی را در مردم می‌دید که بسیاری از خواص از دیدن آن محروم بودند. یکی از این موارد متمایزکننده ایشان از بقیه نخبگان سیاسی، گفت‌وگوی مفصل ایشان با آیت‌الله حکیم در بدو ورود امام به عراق است که به خاطر اهمیت والای آن در موضوع بحث، مباحثه این دو بزرگوار کامل نقل می‌شود:

شرح ماجرا اینکه با اعلام کاپیتولاسیون امام دست به اقدام جدی زدند. گروه‌‏هایی از طلاب را با پیام‌‏های کتبی و شفاهی برای علمای بلاد و شهرهای ایران و مردم نقاط مختلف گسیل داشتند و در ضمن اعلام کردند که در روز ۴ آبان ۱۳۴۳ در این مورد در قم سخنرانی خواهند کرد. شاه که از این امر مطلع و وحشت‏‌زده شده بود، پیامی برای امام می‌‏فرستد و از ایشان می‌‏خواهد که در سخنرانی خود به آمریکا و اسرائیل تندی نکند. علی‌رغم این پیام‏‌ها، امام سخنرانی معروف و کوبنده خود را ایراد کردند و در آن اعلام داشتند:

«رئیس جمهور آمریکا بداند... که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما.»

‏به دنبال این سخنرانی سحرگاه ۱۳ آبان ۱۳۴۳ امام دستگیر و ابتدا به ترکیه و پس از چند ماه به عراق تبعید می‏‌شود. شاه خیال می‏‌کرد، شرایط حوزه نجف، امام را در خود تحلیل برده و حرکت ایشان به خاموشی خواهد گرایید. گفت‌وگوی ایشان با آیت‌الله حکیم در نجف در همان روزهای اول ورودشان، روشنگر نشان از عزم جدی امام برای مبارزه است:

امام خمینی می‌گوید: «خوب است برای تغییر آب و هوا به ایران بروید و اوضاع آن‏جا را از نزدیک ببینید و مشاهده کنید که بر این ملت مسلمان چه می‌گذرد. در زمان مرحوم بروجردی عدم اقدام ایشان را علیه دولت جابره حمل بر صحت می‌کردم و می‌گفتم مطالب را به ایشان نمی‌‏رسانند. نسبت به جناب‏عالی هم این‏طور معتقدم که فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمی‌‏رسانند والا شما هم ساکت نمی‌‏ماندید. در تهران به عنوان ۲۵ سال سلطنت پهلوی جشن گرفتند و به زور چهارصد هزار دلار از این مردم فقیر برای مصارف جشن گرفتند. ۸۰۰ دختر و ۸۰۰ پسر را به عنوان دعا در محلی به جان هم انداختند. به عنوان دعا چه کرده‌‏اند! از گفتنش خجلم.»

آیت‌الله حکیم می‌گوید: شما که این‏جا هستید، به من لطفی ندارد ایران بروم؛ وانگهی چه می‏‌شود کرد، چه اثری دارد؟

امام می‌فرماید: قطعاً اثر دارد، ما با همین قیام تصمیمات خطرناک دولت را متوقف کردیم. چطور اثر ندارد؟ اگر علما اتحاد داشته باشند قطعاً مؤثر است.

آقای حکیم می‌گوید: اگر احتمال عقلایی نیز داشته باشد و از طریق عقلایی اقدام شود، خوب است.

امام در پاسخ می‌گوید: قطعاً تأثیر دارد، چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدام عاقلانه است و اقدام غیرعاقلانه اصلاً مورد بحث نیست. مقصود، اقدام علما و عقلاء ملت است.

آیت‌الله حکیم می‌گوید: اقدام حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمی‏‌کنند... برای دین سینه چاک نمی‏‌کنند.

امام می‌فرماید: مردم در ۱۵ خرداد جوانمردی و صداقت خود را نشان دادند.

آقای حکیم اظهار می‌دارد: اگر قیام کنیم و خونی از بینی کسی بریزد، سروصدایی بشود مردم به ما ناسزا می‏‌گویند و سروصدا راه می‏‌اندازند.

امام می‌فرماید: ما که قیام کردیم از احدی بجز مزید احترام و سلام و دستبوسی ندیدیم و هر که کوتاهی کرد حرف سرد شنید و مورد بی‌‏ارادتی مردم واقع شد. در تبعید ترکیه به یکی از دهات ترکیه که اسمش یادم نیست رفتم. اهالی آن ده گفتند وقتی آتاتورک مشغول عملیات ضد دینی خود شد علمای ترکیه جمع شدند و به اتفاق مشغول فعالیت علیه تصمیمات آتاتورک شدند. آتاتورک ده را محاصره و چهل نفر از علمای ترکیه را به قتل رسانید. من شرمنده شدم، پیش خود فکر کردم که آن‏ها سنی می‏‌باشند. وقتی خطر را به دین اسلام نزدیک می‏‌بینند، چهل نفر کشته می‏‌دهند ولی علمای شیعه در این خطر عظیمی که بر دیانتمان وارد آمده خون از دماغمان نیامد (نه از دماغ من و نه شما و نه دیگری). واقعاً جای خجلت است.

آقای حکیم می‌گوید: چه باید کرد بایستی احتمال اثر بدهیم، کشته دادن چه اثر دارد؟

امام می‌فرماید: عملیات ضد دینی دو جور است. یکی مثل رضاخان، بی‏‌دینی می‌کرد و می‏‌گفت: من می‌کنم و نسبت به شرع بی‌اعتنا بود. البته موضوع اقدام علیه او از باب نهی از منکر بود ولی شاه فعلی هر عمل ضد قرآن و مذهب می‌کند و می‌گوید: از دین است، نظر قرآن چنین است، من از قرآن کریم می‏‌گویم. این بدعت عظیم که بر اساس دیانت لطمه وارد می‌کند قابل تحمل نیست. باید جانبازی کرد، بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتی دین مورد حمله واقع شد عده‏‌ای از علمای شیعه قیام کردند و دسته‌‏ای از آن‏ها کشته شدند.

آقای حکیم می‌گوید: تاریخ چه فایده‌‏ای دارد باید اثر داشته باشد.

امام می‌فرماید: چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسین‏ بن علی علیهم السلام به تاریخ خدمت مؤثری نکرد؟ و چه بهره بزرگی از قیام آن حضرت می‏‌گیریم؟

مرحوم حکیم می‌گوید: راجع به امام حسن چه می‏‌فرمایید؟ ایشان که قیام نکردند.

امام می‌فرماید: اگر امام حسن هم به اندازه شما مرید داشت قیام می‌کرد. در اول امر قیام کرد، دید مریدها فروخته شدند لذا فتح نکرد. اما شما در تمام ممالک اسلامی مقلد و مرید دارید.

آیت‌الله حکیم می‌گوید: من که نمی‏‌بینم کسی را داشته باشم که اگر اقدامی کردیم تبعیت نماید.

امام می‌فرماید: شما اقدام و قیام نمایید من اولین کسی خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد!

آیت‌الله حکیم لبخند می‌زند و سکوت می‌کند. ۱

دقت در محتوای بحث این دو مرجع، به ما این را می‌فهماند که این دو بزرگوار در مباحث کلی خیلی باهم اختلافی ندارند. آنچه مسیر این دو نفر را از هم جدا می‌کند، شناختی است که از مردم و زمانه دارند. یکی زمانه را زمانه امام حسن و بی‌وفایی مردم و صلح و سازش با دشمن می‌داند و دیگری زمانه را زمانه مبارزه و حضور مردم می‌داند و تاریخ نشان داد که امام مردم ایران را بهتر از هر کس دیگری شناخته بود. لذا آنها را به عنوان مخاطب خود تعیین کرده بود.

وقتی امام، مخاطب خود را مشخص کرد دیگر بر همین اساس، حرف زد، پیش رفت، امام صحبت درگوشی و خصوصی با کسی نداشت:

«امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کردند؛ معنای حکومت را بیان کردند؛ معنای انسان را بیان کردند و برای مردم تشریح کردند که چه بر آنها می‌گذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را که اشخاص جرأت نمی‌کردند بگویند، ایشان به‌طور صریح ـ نه به شکل درون گوشی، نه به شکل شبنامه، نه آن طوری که گروه‌ها و احزاب به‌صورت بسته و سلّول‌های حزبی و برای کادرهای حزبی بیان می‌کنند ـ روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان کردند. این بود که مردم پاسخ گفتند» ۲

و این چنین بود که او توانست، یک ملت را بسیج کند که با بدن‌هایشان مقابل توپ و تانک یک رژیم تا دندان مسلح، بایستند و هیچ قدرتی نتواند در مقابل آنها قد علم کند.

به همین جهت امام تاکید دارد که انقلاب اسلامی ایران بدون دخالت دسته جات و احزاب و با دخالت مستقیم خود مردم شکل گرفت:

«انقلاب‌هایی که در دنیا واقع شده یا پس از این واقع می‌‏شود، یا از طریق ملت‌ها بوده است و یا از طریق حکومت‌ها که به نحو کودتا یک انقلابی انجام می‏‌دادند. اکثراً انقلابات کودتایی بوده، آن انقلاب‌ها هم که از قِبَل ملت بوده است شاید کم انقلابی پیدا بشود که به هدایت احزاب و دستجات معین واقع نشده باشد. شما اگر بگردید در تمام انقلاباتی که واقع شده است، نخواهید پیدا کرد انقلابی که این دو خاصیت را داشته باشد: یکی اینکه از ملت واقع شده باشد بدون دخالت احزاب و گروه‌ها و دستجات سیاسی و امثال اینها، و یکی دیگر اینکه مکتبی باشد و آن هم یک مکتب الهی. در همه انقلاباتی که در دنیا واقع شده است، مثل انقلاب ایران پیدا نخواهید کرد... هیچ یک از گروه‌های دیگر چه سیاسی و چه غیر سیاسی هیچ دخالتی در این نهضت نداشت.»

پی‌نوشت:
۱. خاطرات دکتر صادق طباطبائی ج ۱ـ ص ۱۹۷ـ ۲۰۰ آرشیو موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی
۲. بیانات مقام معظم رهبری ۱۳۷۷/۱۱/۱۳
۳. صحیفه امام، ج ‏۱۲، ص: ۴۴۷

/1360/

منبع: فارس
ارسال نظرات