۱۹ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۱:۴۳
کد خبر: ۶۴۳۰۶۸
نشر هاجر منتشر کرد؛

مجموعه داستانک آستین‌های خالی

مجموعه داستانک آستین‌های خالی
مجموعه داستانک های آستین‌های خالی محصول مطالعه انبوه آثاری بوده که با عنوان ادبیات پایداری عرضه شده و حاصل مشاهدات عینی نویسنده در هنگامه دفاع مقدس است.

به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشرخبرگزاری رسا، مؤسسه انتشارات هاجر ناشر تخصصی زن و خانواده وابسته به مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه خواهران کتاب مجموعه داستانک آستین‌های خالی نوشته عزیراله محمدپور را روانه بازار نشر کرده است.

ناگفته پیداست؛ بعد از گذشت سی و پنج سال از تحمیل جنگ بر انقلاب نوپای اسلامی، تلاش ارجمندی بر واگویی این حماسه سترگ توسط نویسندگان متعهد و ارگان‌ها و ادارات ذی‌ربط شده و تالی تلو آن، آثار ارزشمندی خلق شده است، اما با توجه به ماهیت و ناهمگونی آن با دیگر جنگ‌ها، هنوز ناگفته‌های فراوانی باقی مانده که همت اهالی فرهنگ و ادب و هنر را می‌طلبد. به ویژه آنکه، خیل عظیم این حماسه آفرینان هنوز به‌عنوان الگویی مسلم و مجسم برای حاضران. آیندگان، در جمع ما می‌درخشد.

مجموعه داستانک های «آستین‌های خالی» محصول مطالعه انبوه آثاری است که با عنوان ادبیات پایداری عرضه شده و گاه، حاصل مشاهدات عینی نویسنده در هنگامه دفاع مقدس و نیز حضور در جمع خانواده‌های شهدا و جانبازان گزان سنگ جنگ تحمیلی است.

این داستان ریزه‌ها که به قول مولانا، حاصل کوزه‌ای از بحری است، بیشتر به نیت دل نوشته‌ای شخصی (سولی لوگ) واگویه شده و قصد و غرضی برای عرضه آن نبود. اما دم گرم دوستان و اصرارشان در تایپ و چاپ آن کارگر افتاد... امید است مقبول افتد.

ساختار کتاب:

ساختار کتاب به‌صورت داستان واره کوتاه می‌باشد که خواننده را به تفکر در سیره شهدا می‌اندازد و گاه می‌توان ساعت‌ها در آن فکر غوطه‌ور ماند. شهدایی که از جنس مردم بودند و از بین ما چه راحت رخت سفر بربستند و به‌سوی لقاءالله کوچ کردند و در محضر الله زنده‌اند و روزی می‌خورند.

برش‌های از کتاب:

1-نشانی

آمبولانس که می‌رسد، پیرمرد پیشانی شهید اول را می‌بوسد و می‌فرستد برای شناسایی. پیشانی دو شهید دیگر را می‌بوسد و می‌گوید: "این دو را بفرستین بابل."

راننده می‌پرسد:"مگه می‌شناسی شون؟"

پیرمرد می‌گوید:"چطوری بچه هامو نشناسم؟"

2-آستین‌های خالی

می‌دانست سمیه به‌محض دیدنش می‌پرد بغلش و تا چند بار به هوا پرتش نکند، ولش نمی‌کند. رزمنده جوان، همان‌طور پشت در ایستاد و زل زد به آستین‌های خالی‌اش.

3-سقف

جای بابا دراز می‌کشم و زل می‌زنم به سقف، یهو بغضم می‌ترکد و با خود نجوا می‌کنم: "چطور بیست‌وپنج سال، بابای شهیدم گردنش درد نگرفته!"

4- سینه پهلو

پیرزن با خود نجوا کرد: "اسماعیلم لابد، بعد این همه سال، تو آب‌های سرد اروند سینه پهلو کرده."

فلاسک آب جوش و یک استکان و قاشق چای‌خوری و مشتی نبات تبرک حرم امام حسین (علیه‌السلام) برداشت و سراسیمه در ازدحام تشییع‌کنندگان، به تابوت نزدیک شد.

5-زنده به گور

افسر عراقی تپه‌ای را نشانمان داد و گفت: "غواص بودن، بیشترشون زخمی بودن، نه ضجه‌ای می‌زدن، نه ناله‌ای می‌کردن، اول دستاشونو بستیم و با چوب و چماق افتادیم به جونشون، بعد انداختیمشون تو چال و بستیمشون به رگبار و روشون خاک ریختیم. صدای یا حسین اونا هنوز تو گوشمه."

در پشت جلد چنین می‌خوانیم:

حسین! به چی زل زدی؟

به عکس‌هایی که قبل از شهادتمون گرفته بودیم.

مؤسسه انتشارات هاجر ناشر تخصصی زن و خانواده وابسته به مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه خواهران، کتاب مجموعه داستانک آستین‌های خالی نوشته عزیراله محمد پور را در ۷۲ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه به قیمت ۱۰۰۰۰ تومان روانه بازار نشر کرده است.

علاقه‌مندان می‌توانند برای تهیه این کتاب به آدرس قم، بلوار معلم، مجتمع ناشران، واحد ۱۱۴ مراجعه و یا با شماره تلفن: ۳۱۰۱۵ تماس حاصل نمایند. /۹۹۸/ن ۶۰۲/ش
میثم صدیقیان
ارسال نظرات