۱۸ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۶:۲۱
کد خبر: ۶۴۷۱۰۵
میدان به‌ جای منبر؛

مردم به جای سیاست +عکس

مردم به جای سیاست +عکس
فصل جدید حیات آرمانگرایان ایرانی با ورود ویروس کرونا به ایران شدت و قوت گرفته است. توجه به مردم به یکی از اساسی‌ترین جلوه‌های آرمانگرایی در ایران تبدیل شده است.

به گزارش خبرگزاري رسا، اولین روزهایی است که کرونا وارد ایران شده است. محل حادثه فعلاً قم است. مشهورترین شهر مذهبی ایران. قم به شهر روحانیون مشهور است و طلاب و روحانیون زیادی در آن تحصیل و زندگی می‌کنند. ورود کرونا به این شهر مذهبی در عین حال که حرم مطهر حضرت معصومه (س) را با احتمال تعطیلی روبرو کرده است (اتفاقی که سوابق تاریخی نشانی از تعدد و تکرار آن ندارد) مردم قم را نیز به شدت هراسان کرده است. اخبار سراسری هر روز اخباری از افزایش مبتلایان به کرونا در این شهر اعلام می‌کند.هراس بر شهر سایه انداخته است. خیابان‌های قم چنین خلوتی را به خود ندیده‌اند؛ مغازه‌ها بسته‌اند و سایه ترسناک کرونا؛ این بیماری اپیدمیک بر شهر سنگینی می‌کند. مبتلاشده ها، پرستارها، پزشکان و همه کسانی که این روزها در بیمارستان‌ها هستند در ناامیدترین حالت ذهنی و روحی به سر می‌برند. بیماری جدید است و میزان درگذشتگان روزانه آن هراس را به دل هر مبتلاشده و پزشک و پرستاری که در معرض این آلودگی قرار گرفته است انداخته است.

شهر همچنان خلوت است و در سکوت؛ هراسناک و ترسیده. اخبار دفن کشته شدگان کرونا بدون برگزاری مراسم تغسیل و کفن و دفن شرعی در شهری همانند قم به شدت دلهره آور است و این هراس اجتماعی هولناک تازه آغاز شده است.

در همین حوالی و در میانه اخبار هولناک شدت گرفتن بیماری و افزایش تعداد کشته شدگان، اتفاق جالب‌توجهی در شهر قم رخ می‌دهد که به زودی شهرهای درگیر دیگر را نیز دربرمی‌گیرد. طلبه‌ها و روحانیون جوان به طرز غافلگیرکننده و بی سابقه‌ای برمی‌خیزند و وارد بیمارستان‌ها و مراکز درمانی می‌شوند. عبا از تن بیرون می‌کنند؛ لباس‌های مختص حفاظت در برابر بیماری را به تن می‌کنند؛ عمامه‌های سفید و سیاه را بر سر می‌گذارند و در بیمارستان‌ها، روحیه مردمانی می‌شوند که به شدت ترسیده‌اند و امیدشان را از دست داده‌اند. گل می خرند و به بیمارستان‌ها می‌برند و از پزشکان و پرستارانی که ساعت‌ها بدون وقفه کار کرده‌اند و خسته شده‌اند؛ این‌گونه قدردانی می‌کنند. لباس خدمت به تن می‌کنند و از جارو کردن زیر تخت بیماران تا غذا دادن به بیماران مسن و همه کارهایی که پرستاران خسته به آنها نمی‌رسند را بر عهده می‌گیرند و با روی باز و شوق انجام می‌دهند.

آنها روح تازه‌ای هستند که در شهر قم دمیده شده است. روح نزدیکی به مردم؛ کمک به مردم؛ بودن در کنار مردم آسیب دیده و علاوه بر همه آنها حمایت از مردمانی که روزگاری ولی نعمت همه انقلابیون و به ویژه روحانیون بودند. حضور طلاب و روحانیون در بیمارستان‌ها و مراکز درمانی شهر قم به عنوان یکی از مؤثرترین حرکات آرمانگارایان ایران به زودی ثبت و ضبط می‌شود و با استقبال گسترده مردم دیگر مناطق ایران مواجه می‌شود. آنها خطر کردند و مزد خطر کردن‌شان را با همراهی مردم گرفته‌اند.

چندی بعد اتفاقی جالب توجه که به افسانه‌ها می‌ماند حضور طلاب و روحانیون در قم را به شدت تاثربرانگیز می‌کند. یک طلبه جوان که برای کمک‌رسانی و همیاری به مبتلایان به کرونا در بیمارستان‌های قم حضور پیدا کرده است همسر و فرزند هنوز متولد نشده‌اش را از دست می‌دهد. در همان روز تصویری مبهم از او منتشر می‌شود که به بیرون بیمارستان آمده است و تنها و آرام گریه می‌کند تا روحیه خدمه بیمارستان و بیماران را مکدر نکند.

این تصویر شاید از لحاظ رسانه‌ای بردی یک هفته‌ای داشت و به زودی از صدر رسانه‌ها به ذیل آمد؛ اما برای تاریخ روحانیت و انقلابیون در ایران تصویری به شدت تاریخ ساز است. روحانیون، طلاب، انقلابی‌ها، آرمانگرایان و … وارد مرحله جدیدی از تاریخ حیات خود شده‌اند. آنها در مرحله‌ای که به تعبیر رهبرشان گام دوم انقلاب لقب گرفته است بار دیگر بعد از چند ده سال حاشیه‌روی تعداد زیادی از آنها وارد فاز خدمت به مردم شده اند. آنها با مردم یکی شده اند و تصور کلیشه‌ای و رنگ و رورفته جدایی روحانیون و حزب‌اللهی‌ها از مردم را به همین سادگی از بین برده‌اند.

در میان همه شلوغی‌های این روزها و آن روزهای ورود کرونا به ایران؛ به دلایلی طبیعی مثل ترس و وحشت سراسری از فراگیری مردم به این اتفاق مهم تاریخ حضور آرمانگرایان و انقلابی‌ها در ایران توجه چندانی نشد. مذهبی‌ها، حزب‌اللهی‌ها، بسیجی‌ها، روحانیون و طلاب از امتحان برگ کرونا سر بلند بیرون آمدند. اگر قائل به این باشیم که وظیفه اصلی آرمانگرایان در دوران جدید توجه به مردم است. از بیمارستان‌ها و غسال‌خانه‌ها و درمانگاه‌ها تا اماکن عمومی و خیابان‌ها و کوچه‌ها در تمام این روزها مردمی آدم‌هایی را می‌دیدند که به حزب‌اللهی‌ها مشهور بودند و حالا به این نتیجه رسیده بودند که ایدئولوژیک ترین کار ممکن، مفیدترین اتفاق حاضر و پرنتیجه‌ترین اقدام ممکن توجه به مردم است. این راه اما آسان به دست نیامده است...

***

«میلیون‌ها ماهی در یک ماه گذشته در خشکی دریاچه‌های کشور تلف شدند»؛ «موج مهاجرت از روستاها به تدریج در حال افزایش است و تعدادی از روستاهای مناطق مختلف کشور بدون سکنه رها شده‌اند»؛ «دومین کودک سیستانی و بلوچستانی در تابستان اخیر زیر آوار مدرسه فرسوده‌ای جان داد»؛ «بیش از هزاران تن از کودکان جنوب کشور همچنان در مدارس کپری تحصیل می‌کنند»؛ «زنان روستایی در بخش جنوبی کرمان همچنان در دریاچ روستا استحمام می‌کنند»؛ «میزان رشدیافتگی استان سیستان و بلوچستان، کماکان در رده آخر ۳۲ استان کشور است» و...

اخباری از این دست به شکل مرتب و متناوبی در رسانه‌های ایرانی تکرار می‌شود و طرفداران بی‌شماری دارد. بمبارانی از اخبار تلخ و تکان‌دهنده درباره مصائب کشور که متضمن به وجود آوردن نوعی خشم اخلاقی بی‌پیرایه است. چیزی که به طور ضمنی حاوی نوعی تأمل ضدنظری هم است؛ فکر کردن را رها کنید. بس است دیگر. اما این تأمل، جدای از ضدنظری بودنش سویه دیگری هم دارد که مدنظر ماست. آرمانگرای داستان ما، سهم خود از محرومیت در ایران را در فرایندی شیک، سریع و بی‌دردسر، با سرپرستی یک کودک درمانده در روستاهای محروم منطقه، ماه به ماه بدون این‌که حتی یک روز به تأخیر بیفتد پرداخت می‌کند و حالا دیگر وجدانش آسوده است. گویی حق‌السکوتی برای دیگر نشنیدن صدای کودکان درمانده و تضمینی برای وجدان آرام گرفته بعد از این… این سرنوشت تعداد زیادی از مذهبیونی بوده است که این سال‌ها به قصد انجام یک عمل خیر وارد این عرصه شده اند.

این شکل از توجه به مردم و ورود به عرصه خدمات اجتماعی و رسیدگی به آسیب‌های اجتماعی دچار یک آسیب اصلی بود.طلبه و دانشجوی بسیجی، دو هفته در سال را به سیستان و بلوچستان اختصاص می‌دهد و بقیه سال را روزگار می‌گذارند، با این تفاوت که از کشیدن بار دیدن و شنیدن محرومیت منطقه‌ای در نظام اسلامی، چون سهم خودش را پرداخت کرده، آسوده شده است. کاهش‌دهند سریع و تضمینی رنج برخوردار بودن خود و برخوردار نبودن دیگری؛ یک معامله دو سر سود.

این مسیر ادامه پیدا می‌کند تا به بزرگ‌ترین خیرین ایرانی می‌رسد. عجیب نیست که خیلی‌ها وقتی از نزدیک با بزرگ‌ترین خیرین ایرانی برخورد می‌کنند که سالانه صدها میلیون تومان صرف امور خیریه می‌کنند، متعجب می‌شوند. بازاریان بی‌رحمی که برای رسیدن به سود بیشتر هر مانعی را از سر راه خود برمی‌دارند و بخشی از این سود سالانه که رقم اندکی هم نیست را به طور منظم و بی‌تأخیر به نیازمندان می‌بخشند؛ سبک جدید زندگی متمولانه در ایران. واقعیت‌های دردناک اجتماعی بیرون حالا دیگر انکار نمی‌شود.

این بخشی از تاریخ توجه آرمانگرایان به مسئله ویژه و خاص مردم است و این البته یک سر ماجراست.

**

کمی آن طرف‌تر ماجرای دیگری هم در جریان است. «غر زدن» و «تقدیس بی‌عملی» ارزش‌های نوظهوری بودند که بی‌رویه در حال پاگرفتن در طیف‌های فکری و فرهنگی مذهبی جامعه ایرانی بودند. ارزش پررونقی که علاوه بر این‌که نشانه‌ای سخیف برای نمایشی برتری‌جویانه بر توده‌های عادی مردم بدل شده بود دوباره خدمت اجتماعی و رسیدگی به مردم در قشرهای مذهبی را دچار سوءتفاهم کرده بود.

به چند نمونه از گزاره‌های عامه‌پسندانه ای که در این سر ماجرا تکرار می‌شود توجه کنیم.

*صد جفت کفش امروز به کودکان روستایی در منطقه محرومی اهدا شد.

- فقط صد جفت؟ می‌دانید چند کودک در این منطقه وجود دارد که در کپرها از گرسنگی در حال مرگ هستند. اصلاً کفش می‌خواهند چه کار؟ وقتی نانِ خوردن ندارند.

*یک مسجد در روستایی از مناطق دورافتاده ساخته شد.

- ما نان نداریم بخوریم این‌ها به فکر مسجد هستند. خدا راضی است؟

*یک مستندساز برجسته ایرانی، مستند جدیدش را با موضوع محرومیت در ایران کلید زد.

- چه چیزی می‌خواهد بگوید؟ چیزی هم مگر باقی مانده است که ندانند. همه می‌دانند این‌جا چه خبر است. نمی‌خواهند بشنوند.

*طرح فراخوان سرمایه‌های خرد برای ساخت کارخانه‌ای در مناطق محروم آغاز شد.

- ۳۰ سال کجا بوده‌اند که الان پیدایشان شده است؟

این انفعال و بی‌عملی فقط به توصیه‌ای ضمنی درباره بی‌عملی محدود نمی‌شود، در لوای خود به کاهش شدید انگیزه‌ها تا سطح صفر دلزدگی و نهایتاً رها شدن در این وضعیت بغرنج می‌انجامد. جدای از جنبه‌های اغراق در عمق فاجعه که با لذت بردن دیوانه‌واری از خودمفلوک‌بینی مداوم همراه است و معلوم نیست از کی و کجا دامنگیر حزب اللهی‌ها شده است؛ این غر زدن‌های مداوم به هر نوع تلاش برای رهانیدن آدم‌ها از وضعیت رهاشده ایران نشانه خوبی برای نبود همبستگی میان شاخص‌های نمادین رشد فکری مثل رفتن به دانشگاه و دسترسی به رسانه‌ها و … با رشد واقعی در کشور است.

واقعیت این است که در فضای ابتذال‌آمیز سالیان پیش، چیزی به نام اصالت «مکتب غر» به وجود آمده است. هر دستگاهی که وارد میدان می‌شود، توهم توطئه‌ای سریع طرح می‌شود و کل پروژه برچسب بی‌اعتمادی می‌خورد و فرصت‌ها به همین راحتی از دست می‌رود. کسی تکانی نمی‌خورد، مطالبه‌ای وجود ندارد و هر حرکت اصلاحی برای رشد با واکنش‌های ناشیانه‌ای مواجه می‌شود و همین چرخه دوباره تکرار می‌شود.آنها نام خود را عدالتخواهان می‌گذارند اما هر تلاش واقعی هر چند مختصر برای عدالت جویی را به شدت به حاشیه‌های مأیوس کننده می‌برند. فضا را انقدر بد و سیاه نمایش می‌دهند که هر روزنه نوری را به سان نوری قطاری تعریف می‌کنند که در حال رد شدن از روی ماست.

این وضعیت از این هم پیچیده‌تر می‌شود وقتی ما در موضع یک انقلاب مذهبی متکی بر مردم قرار می‌گیریم. انقلابی که به دست روحانیون مذهبی شکل گرفته است؛ در شرایطی که هیچ رسانه رسمی و هیچ قدرت اجرایی و هیچ نهاد حکومتی مؤثری در دست آن‌ها نبوده است. روحانیون مذهبی توانستند در ایران یک انقلاب زیر و زبرکننده اجتماعی به راه بیندازند که رمز موفقیتش در به میدان آمدن مردم و استفاده از یک سرمایه اجتماعی عظیم بود و حالا رهبران انقلاب، روحانیون و طلاب و وابستگان به نهاد روحانیت که بر مصدر امور نشسته‌اند و بخش عظیمی از سرمایه مادی و اجرایی کشور به دست آنان است، در سالهای گذشته در حال از دست دادن این سرمایه اجتماعی بی‌سابقه بودند و مجموعه قریب‌به‌اتفاق اتفاقات اجتماعی معاصر امروز ایران، کاملاً در غیاب آن‌ها در در سالهای گذشته در حال شکل گرفتن بود.

کرونا اما در حال تغییر دادن این وضعیت است. هر چند این وضعیت فقط به کرونا هم محدود نمی‌شود. مجموعه‌ای از کارهای جهادی و خدمت رسانی و رسیدگی به آسیب‌های اجتماعی در سالهای اخیر همه نمایشی بر تاکید دوباره بر توجه به مردم در منظومه جدید انقلابیون جوان است./1360/

ارسال نظرات