معرفی کتاب؛
آیینهها را باور کن
نویسنده در این مجموعه سعی داشته تا به بهانه بیان خاطرات خود از بزرگ شدن فرزندش، نکاتی اخلاقی و فرهنگی را در موقعیتهای مختلف داستانی روایت کند.
به گزارش خبرگراری رسا، مجموعه داستان «آئینهها را باور کن»، نوشته محمدحسن ارجمندی منتشر شده است.
نویسنده در این مجموعه سعی داشته تا به بهانه بیان خاطرات خود از بزرگ شدن فرزندش، نکاتی اخلاقی و فرهنگی را در موقعیتهای مختلف داستانی روایت کند. همه داستانهای این کتاب با موضوعی واحد نوشته شدهاند. در واقع شاید بتوان گفت که مقصود اصلی نویسنده از نگارش این خاطرات، تبیین مفاهیمی اخلاقی در مواجهه با موضوعاتی است که همه انسانها در گروههای سنی متفاوت با آن دست و پنجه نرم میکنند. مراقبت خداوند از انسانها مانند مراقبت پدر و مادر از فرزندانشان است و در این کتاب این رابطه را براساس رابطه خود با فرزندش روایت کرده است.
ارجمندی معتقد است: این حرکت در کتاب آئینهها را باور کن از آنجا آغاز شد که با تولد دخترم ریحانه و بزرگشدنش احساس کردم این ما نیستیم که او را بزرگ میکنیم بلکه اوست که، چون فرستادهای از جانب خدا، آمده تا ما را بزرگ کند. وقتی به زبان آمد و تفکر و انتخاب چاشنی رفتارش شد، رابطه من به عنوان پدر، بیشتر و بیشتر به رفتار یک مربی یا مشاور دلسوز تبدیل شد تا آنجا که شباهتی عجیب در رفتار او با خود و رفتار خود با خدا دیدم. خودکامگیها و گردنکشیهای او به عنوان یک بچه که میخواست همه چیز را خود به انجام برساند و گردن به اطاعت فرمان ما نمینهاد، با خودکامگیها و گردنکشیهای من ـ به عنوان یک انسان ـ در برابر خدا شباهت بسیار داشت. به طوری که در بیشتر خاطراتی که از دوران دو تا پنج سالگی ریحانه در این کتاب روایت کردم، این شباهت به طور مشهودی دیده میشود و این چنین بود که کتاب آئینهها را باور کن جان گرفت و ۲۴ خاطره را شامل شد که در هر بخش پس از روایت خاطرهای از کودکیهای ریحانه، به بیان این شباهت پرداختم.
این کتاب که توسط انتسارات کتاب نیستان منتشرشده شامل ۲۴ داستان است با نام های: سرسره بادی ـ مقصر کیه؟ ـ فلفل ـ مراقبت ـ قرص کاکائویی ـ بیا! بخشیدمت ـ دیگه دوستت ندارم ـ قولهای بچهگانه ـ آبروداری ـ خوابگاه امن ـ میگفت: میتونم، اما ـ، ولی من دوستت دارم ـ خطاکار عزیز ـ درد دندان ـ تخممرغ آبپز ـ ترس از دوری ـ آخر دنیا ـ عذرخواهی زبانی ـ قرص نعنایی ـ بستنی دیگه چیه؟ مگه نگفتم چیزی از کسی نگیر ـ حلقه اشک ـ بشین غذاتو بخور ـ دوگانگی.
در مقدمه این کتاب آمده است: داستانسرایی و تشبیه، از ابزارهای موثر کلامی برای درک بهتر و آسانتر مفاهیم است و خداوند کریم بارها در کتاب آسمانیاش قرآن از این دو ابزار استفاده کرده و این چنین او به حق توانسته است گوهر معنا را در صدف تشبیه و داستانسرایی به دیده فهم خوانندگان این اعجاز مکتوب بنشاند و درک مفاهیمی بلند را با ابزار تشبیه، آسان سازد.
در کتاب «آیینه هارا باور کن» نیز سعی شده است تا با بهرهگیری از داستانسرایی و تشبیه، نخست با روایت خاطراتی واقعی، توجه خواننده به موضوع جذب شود تا در ادامه، معانی نهفته در داستان با بیان شباهتهای رابطهی پدر و فرزند با رابطه پروردگار و بنده هویدا گردد. ناگفته پیداست که رابطهی پروردگار به بنده به مراتب متعالیتر و متفاوتتر از رابطهی پدر با فرزند است و تشبیه این دو فقط و فقط به منظور درک آسانتر و مطلوبتر مفاهیم، صورت گرفته و ساحت حضرت پروردگار ـ از هر تشبیه و همانندی مبراست. مجموعه داستان «آئینهها را باور کن»، نوشته محمدحسن ارجمندی، از سوی انتشارات کتاب بیستان در شمارگان دو هزار و ۲۰۰ نسخه و۱۲۱ صفحه و طرح جلدی از محمدرضا هادوی منتشر شده است. بخشی از این کتاب اینگونه نوشته شده است: «همه ما به اقتضای زندگی و تصمیمی که خداوند برای ما میگیرد، در زندگی سهم مشخصی از قرص کاکائویی نعمتها داریم. حال این خداست که تصمیم میگیرد قرصهای کاکائویی را چگونه و به چه مقدار به ما بدهد. براین اساس انسانها به چند گروه تقسیم میشوند؛ گروه اول: این گروه سهم قرص کاکائویی خود را یکباره دریافت میکنند. به نظر میرسد خداوند به دو دلیل سهم قرص کاکائویی این گروه را اینگونه دریافت میکند…»
در بخشی از داستان «دیگه دوستت ندارم!» میخوانیم:
خانه ما مثل محل فیلمبرداری یک فیلم سینمایی شده بود که برداشت اول سکانس مربوطه مورد تایید کارگردان قرار نگرفته و کار به برداشتهای مجدد کشیده شده بود. ریحانه هم مثل بازیگری بود که وظیفه داشت بر اساس فیلمنامهای که خود نوشته بود، صحنه را به هم بریزد. این چنین بود که او خانه را به هم میریخت و ما مثل عوامل صحنه با تایید سکانس از سوی کارگردان، صحنه را به حالت نخست برمیگردانیم. خانه را مرتب میگردیم و ریحانه باز آن را به هم میریخت.
برداشتهای مجدد، بارها و بارها تکرار میشد و ما هر بار با درجات عصبانیت مختلف، بازسازی صحنه فیلمبرداری را انجام میدادیم
ارجمندی معتقد است: این حرکت در کتاب آئینهها را باور کن از آنجا آغاز شد که با تولد دخترم ریحانه و بزرگشدنش احساس کردم این ما نیستیم که او را بزرگ میکنیم بلکه اوست که، چون فرستادهای از جانب خدا، آمده تا ما را بزرگ کند. وقتی به زبان آمد و تفکر و انتخاب چاشنی رفتارش شد، رابطه من به عنوان پدر، بیشتر و بیشتر به رفتار یک مربی یا مشاور دلسوز تبدیل شد تا آنجا که شباهتی عجیب در رفتار او با خود و رفتار خود با خدا دیدم. خودکامگیها و گردنکشیهای او به عنوان یک بچه که میخواست همه چیز را خود به انجام برساند و گردن به اطاعت فرمان ما نمینهاد، با خودکامگیها و گردنکشیهای من ـ به عنوان یک انسان ـ در برابر خدا شباهت بسیار داشت. به طوری که در بیشتر خاطراتی که از دوران دو تا پنج سالگی ریحانه در این کتاب روایت کردم، این شباهت به طور مشهودی دیده میشود و این چنین بود که کتاب آئینهها را باور کن جان گرفت و ۲۴ خاطره را شامل شد که در هر بخش پس از روایت خاطرهای از کودکیهای ریحانه، به بیان این شباهت پرداختم.
این کتاب که توسط انتسارات کتاب نیستان منتشرشده شامل ۲۴ داستان است با نام های: سرسره بادی ـ مقصر کیه؟ ـ فلفل ـ مراقبت ـ قرص کاکائویی ـ بیا! بخشیدمت ـ دیگه دوستت ندارم ـ قولهای بچهگانه ـ آبروداری ـ خوابگاه امن ـ میگفت: میتونم، اما ـ، ولی من دوستت دارم ـ خطاکار عزیز ـ درد دندان ـ تخممرغ آبپز ـ ترس از دوری ـ آخر دنیا ـ عذرخواهی زبانی ـ قرص نعنایی ـ بستنی دیگه چیه؟ مگه نگفتم چیزی از کسی نگیر ـ حلقه اشک ـ بشین غذاتو بخور ـ دوگانگی.
در مقدمه این کتاب آمده است: داستانسرایی و تشبیه، از ابزارهای موثر کلامی برای درک بهتر و آسانتر مفاهیم است و خداوند کریم بارها در کتاب آسمانیاش قرآن از این دو ابزار استفاده کرده و این چنین او به حق توانسته است گوهر معنا را در صدف تشبیه و داستانسرایی به دیده فهم خوانندگان این اعجاز مکتوب بنشاند و درک مفاهیمی بلند را با ابزار تشبیه، آسان سازد.
در کتاب «آیینه هارا باور کن» نیز سعی شده است تا با بهرهگیری از داستانسرایی و تشبیه، نخست با روایت خاطراتی واقعی، توجه خواننده به موضوع جذب شود تا در ادامه، معانی نهفته در داستان با بیان شباهتهای رابطهی پدر و فرزند با رابطه پروردگار و بنده هویدا گردد. ناگفته پیداست که رابطهی پروردگار به بنده به مراتب متعالیتر و متفاوتتر از رابطهی پدر با فرزند است و تشبیه این دو فقط و فقط به منظور درک آسانتر و مطلوبتر مفاهیم، صورت گرفته و ساحت حضرت پروردگار ـ از هر تشبیه و همانندی مبراست. مجموعه داستان «آئینهها را باور کن»، نوشته محمدحسن ارجمندی، از سوی انتشارات کتاب بیستان در شمارگان دو هزار و ۲۰۰ نسخه و۱۲۱ صفحه و طرح جلدی از محمدرضا هادوی منتشر شده است. بخشی از این کتاب اینگونه نوشته شده است: «همه ما به اقتضای زندگی و تصمیمی که خداوند برای ما میگیرد، در زندگی سهم مشخصی از قرص کاکائویی نعمتها داریم. حال این خداست که تصمیم میگیرد قرصهای کاکائویی را چگونه و به چه مقدار به ما بدهد. براین اساس انسانها به چند گروه تقسیم میشوند؛ گروه اول: این گروه سهم قرص کاکائویی خود را یکباره دریافت میکنند. به نظر میرسد خداوند به دو دلیل سهم قرص کاکائویی این گروه را اینگونه دریافت میکند…»
در بخشی از داستان «دیگه دوستت ندارم!» میخوانیم:
خانه ما مثل محل فیلمبرداری یک فیلم سینمایی شده بود که برداشت اول سکانس مربوطه مورد تایید کارگردان قرار نگرفته و کار به برداشتهای مجدد کشیده شده بود. ریحانه هم مثل بازیگری بود که وظیفه داشت بر اساس فیلمنامهای که خود نوشته بود، صحنه را به هم بریزد. این چنین بود که او خانه را به هم میریخت و ما مثل عوامل صحنه با تایید سکانس از سوی کارگردان، صحنه را به حالت نخست برمیگردانیم. خانه را مرتب میگردیم و ریحانه باز آن را به هم میریخت.
برداشتهای مجدد، بارها و بارها تکرار میشد و ما هر بار با درجات عصبانیت مختلف، بازسازی صحنه فیلمبرداری را انجام میدادیم
ارسال نظرات