مروری سریع بر چند کتاب با محوریت رنگینپوستان و تبعیضنژاد در غرب
شاید باید اتفاقاتی مثل قتل جورج فلوید یا مثلا مالکوم ایکس بیفتد تا ما به فکر این بیفتیم که میتوانیم درباره انسانها بیشتر بدانیم.
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، بخواهیم یا نخواهیم، خوشمان بیاید یا نه؛ ما اطلاعاتمان درباره اطرافمان کم است. مثلا سر همین ماجرای رنگینپوستها و اعتراضاتی که حالا تبدیل به یک بحران سراسری در آمریکا شده و قصههای تبعیضنژادی در این کشور خیلی نمیدانیم. البته ندانستن عیب نیست، ولی خب راههای بسیاری وجود دارد که میتوانیم از آنها برای غلبه بر ندانستن استفاده کنیم.
شاید باید اتفاقاتی مثل قتل جورج فلوید یا مثلا مالکوم ایکس بیفتد تا ما به فکر این بیفتیم که میتوانیم درباره انسانها بیشتر بدانیم. درباره تبعیض و طبقهبندی انسانها به درجه یک و دو بیشتر بدانیم و به آنها دامن نزنیم. کلیشههایی که رسانههای متنوع غربی درباره آنها حرف زدهاند و ما را مقلد خود کردهاند. ما را تبدیل به مصرفکنندههای چشم و گوش بسته خود کرده و اجازه دیدن و نتیجه گرفتن را از ما سلب کردهاند. در این گزارش چند رمان که در آنها گوشهای از تبعیضنژادی و قصههای آن بازگو شده را با هم روی دور تند مرور کردهایم.
دنیای آشنا
شاید عناوین برخی رمانها به دلیل تکرار بسیار برایمان آشنا باشد و بیدرنگ وقتی در موضوعی قرار است حرفی زده شود یاد آنها بیفتیم. مثلا در مورد ماجرای تبعیضنژادی علیه رنگینپوستها رمانهای مشهور کلاسیک به ذهن هر شنوندهای خطور میکند و ما هم در این مرور به برخی از آنها اشاره کردهایم، ولی این رمان که در ادامه خیلی کوتاه و گذرا معرفی خواهد شد عنوان «بهترین رمان چاپ شده قرن بیست و یکم» را با خود همراه دارد.
برای همین بد نیست مقداری از کلیشههای رایج ذهنی فاصله بگیریم و سراغ کتابی تازهتر برویم (در ادامه کتابهای قدیمیتر را هم معرفی میکنیم). داستان این کتاب درباره بردهای است که حالا ارباب شده، ارباب سیاه به آیندهای میاندیشد با مزرعه پنجاه هکتاری با سیوسه برده سیاه. او با بردهها به همان شکلی برخورد میکند که ارباب سفیدپوستش ویلیام رابینز با او رفتار میکرده است...
کشتن مرغ مینا
امتیاز چهار برای یک رمان که به زبانهای بسیاری ترجمه شده امتیاز بالایی است و این نشان میدهد مخاطبان بسیاری با آن ارتباط برقرار کردهاند. این موضوع درباره کشتن مرغ مقلد یا «کشتن مرغ مینا» صدق میکند. رمانی که یکسال پس از نوشته شدن برنده پولیتزر شد و اقتباس سینمایی آن نیز با اقبال روبهرو شد.
داستان این رمان در شهری روی داده که مردم آن به خودپسندی و نژادپرستی شهرت دارند و حالا وکیلی سفیدپوست قرار است از یک سیاهپوست در برابر اتهامی ناروا دفاع و عدالت را احیا کند. او با قدرت و بیباکی از عدالت و انسانیت دفاع میکند و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم میایستد. تم اصلی رمان، معصومیت و قربانیشدن آن در برابر بیعدالتی و تعصب نژادی است که مایه تحسین خوانندگان آن شده است.
رگتایم
باید گفت فارغ از اینکه این رمان چه مضمونی دارد یا قرار است چه تصویری به شما نشان دهد و فرم و قالب آن چیست، این رمان را از دست ندهید. نام ادگار لورنس دکتروف و همنشینی آن با نام مرحوم نجف دریابندری این اجازه را میدهد که چشمبسته کتاب را تهیه کنیم تا ببینیم آقای نویسنده چه چیزی برایمان آماده کرده و مترجم چگونه آن را به دست ما رسانده است.
با این اوصاف این رمان پستمدرن که در آن تصویری از سوءاستفاده صاحبان صنایع در ابتدای قرن بیستم از مهاجران و کارگران به نمایش در آمده میتواند یکی از آثار متفاوتی باشد که در این روزها میتوان توصیه کرد. رمانی که تصویر ایستادگی در برابر زورگویی را نشان میدهد هرچند ممکن است نتیجه آنچیزی که انتظار میرود، نشود.
بد نیست بگویم «رگتایم» از ترانههای بردگان سیاهپوست آمریکا سرچشمه گرفته است. «رگ» به معنای ژنده و پاره و گسیخته است و «تایم» به معنای وزن و ضربان موسیقی.
قیام یک برده
جنگهای داخلی آمریکا، بردهداری را به ظاهر لغو کرد، اما تلاش سیاهپوستان برای لغو آن در فکر و ذهن اندیشه سفیدپوستان تا سالهای متمادی ادامه داشت. یکی از معروفترین سیاهپوستانی که در این زمینه قدمهای اساسی برداشت، «بوکر تی واشنگتن» است. او در این کتاب خاطراتش را از دوران کودکی، از زمانی که برده بوده برای خواننده بازگو میکند. او در اواسط قرن نوزده به دنیا آمده، در زمانی که همچنان بردهداری ادامه دارد. با آزاد شدنش، زندگی او نیز مانند بسیاری دیگر از بردههای سیاهپوست دچار تغییر میشود.
او از این فرصت، نه تنها برای تغییر خودش که برای تغییر زندگی دیگر سیاهپوستان نیز استفاده میکند. تلاشهای او به رهبری جنبش سیاهان منجر میشود. او در چند مؤسسه مهم مانند هامپتون و توسکجی فعالیتهای مدنی خود را ادامه داد. نکته جذاب کتاب، نحوه نگارش آن است.
بوکر تی واشنگتن، بهخاطر شرایط مالی و کاری سخت خود، فرصت نشستن پشت میز برای نوشتن را نداشته است. او از کوچکترین فرصتهایش برای نوشتن استفاده کرده است. هنگامی که در ایستگاه راهآهن منتظر قطار بوده، در هتلها زمانی که برای سخنرانی به مسافرت میرفته است یا حتی اوقات استراحتش در مؤسسه توسکجی را صرف نوشتن این کتاب کرده است. این اثر را باید تلاشهای فرهنگی و مدنی یک سیاهپوست برای رسیدن به حقوق اولیهشان در کشور ایالات متحده آمریکا دانست.
ریشهها
ریشهها، حماسه یک خانواده آمریکایی و نوشته الکس هیلی، نویسنده معاصر آمریکایی است. او در این داستان، زندگی خانواده و نیاکانش را به تصویر میکشد. پیام محوری این داستان، وضعیت نابسامان آمریکاییان آفریقاییتبار و بیان رنجها و کاستیهای زندگی آنها در دوران بردهداری و پس از آن است. در نگاهی دقیقتر، نویسنده به شناساندن مفاهیم تبعیضنژادی، بردگی، بیگاری و زیر تملک دیگران بودن میپردازد و آن را محکوم میکند.
این نیمهمستند که به شکل رمان نوشته شده و بیانی واقعگرایانه دارد، با تولد قهرمان اصلی داستان کونتا کینته در دهکدهای مسلمان و در قاره آفریقا آغاز میشود. او با فرهنگ سنتی رشد میکند و زندگی آرام و بیدغدغهای را بههمراه خانواده و قبیلهاش میگذراند، اما تراژدی از جایی آغاز میشود که بازرگانان برده او را غافلگیر میکنند و میربایند.
او بههمراه عدهای دیگر در بدترین وضع با کشتیهای تجارت بَرده به آمریکا بُرده میشود و به فروش میرسد. کونتا کینته در آمریکا متحمل رنجهای بسیاری میشود. او که تا پیش از این آزاد و شرافتمندانه زندگی کرده است، باید صبح تا شام عرق بریزد و کار کند و ناظر تصاحب دسترنجش به دست دیگران باشد./د101/ف
نویسنده: مصطفی وثوق کیا
منبع: منانشر
ارسال نظرات