معرفی کتاب تسخیرشدگان
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، چندی پیش خبر دستگیری دو دانشجوی دانشگاه شریف در فضای مجازی دست به دست شد. عدهای این سؤال را مطرح کردند که چرا باید دو نفر از نخبگان کشور دستگیر شوند؟ با پیگیری اخبار متوجه شدم که در خانه یکی از همین دانشجویان مواد منفجره پیدا کردهاند که نشان از تصمیم اجرای برنامهای خرابکارانه در کشور داشت. از سوی دیگر، خانواده یکی از این دانشجویان سابقه طولانی در ارتباط با سازمان منافقین داشته است؛ سازمانی که اوج شقاوت و بیرحمی را در ترور مخالفانش به کار برد. با خودم گفتم چطور این جریان منحوس هنوز هم جوانان و نوجوانان را میفریبد و از میانشان یارگیری میکند؟ چقدر خام و نا پختهاند آنان که هنوز نفهمیدند که این جریان ماهیتش چیست؟ به این موضوع که میاندیشیدم، این سئوال توبیخی را از خودم پرسیدم که ما انقلابیها و وفاداران به ایران و اسلام برای شناساندن ماهیت این جریان پلید به نسل حاضر چه کردهایم؟
در میان انبوه رمانهای منتشر شده در سال، چند موردشان به این موضوع پرداختهاند؟ چند فیلم درست و حسابی با این موضوع ساخته شده است؟ از سر همین سؤال جستوجویی در میان رمانهای نوجوان منتشر شده ناشران معتبر جبهه فرهنگی انقلاب کردم، دریغ از یک اثر مخیل داستانی در وصف جنایتهای این جریان تروریستی. تا اینکه یکی از دوستان رمان تازه منتشر شده «تسخیرشدگان» را به من معرفی کرد. مینا شاییلوزاده، نویسنده این داستان، وارد دنیای «بهار» دختری دبیرستانی در اولین سالهای انقلاب شده است. بهار که حدود یک سال است پدرش را از دست داده، نامهای عجیب در جیب کاپشن برادرش پیدا میکند و با کمک مدیر مدرسهاش متوجه میشود برادرش که مدتی است وارد دانشگاه شده، جذب سازمان مجاهدین خلق شده است. بهار در ادامه این داستان، دنبال راهی برای کمک به برادر میگردد که در همین راه دچار تحول فکری و احساسی میشود.
«تسخیرشدگان» اسمی رازآلود دارد که در مواجهه نخست ترس را به مخاطب خود تزریق میکند؛ نکتهای مثبت در جذب مخاطب نوجوان. ویژگی ماجراجویی و تعلیق در حد نام برای این اثر باقی نمانده است؛ بلکه نویسنده داستان را بهگونهای پردازش کرده که مخاطب پا به پای «بهار» به همه جا سرک میکشد و کنجکاو است تا سر از کار و عاقبت این خواهر و برادر درآورد. کشش داستان بهگونهای است که مخاطب عجلهای برای کنار گذاشتنش ندارد.
زوایه دید رمان، اول شخص و از منظر «بهار» روایت شده است. از آن جایی که نویسنده هنگام نوشتن اثر فاصله سنی چندانی با شخصیت اصلی داستان نداشته به خوبی از پس روایت از این زاویه برآمده است. کشف پرده به پرده رازها، خواننده را شگفتزده و تشنه رسیدن به کشفهای بعدی میکند. زبان کتاب ساده و روان است، لهجه شیرین اصفهانی در دیالوگهای بعضی از شخصیتهای فرعی هم بر شیرینی داستان افزوده است. هرچند با به کارگیری این المانها، نویسنده به مخاطب نشان میدهد که ماجراهای کتاب در یکی از شهرهای اصفهان رخ میدهد، اما برای مخاطب این پرسش مطرح است که چرا تنها خانواده «بهار» این لهجه را ندارند؟
نویسنده در این کتاب دغدغه شناساندن گروهک منافقین را به نسل جوان امروز جامعه دارد. اما چرا؟ چرا حالا که بیشتر از 30 سال ازفرار این گروهک از ایران گذشته است؟ با بررسی اتفاقات سیاسی و حتی امنیتی- که در ابتدای یادداشت به یک نمونه از آن اشاره کردم- در مییابیم که این گروهک همچنان در کشور به دنبال جذب نیرو است و برای موفقیت در این کار به دنبال راهی برای تطهیر چهره خود است؛ از همین رو نویسنده سعی دارد ماهیت این گروهک تروریستی را به نسلی که هیچ تصوری از روزهای پرالتهاب دهه 60 ندارد، نشان دهد تا راهی برای پاک کردن جنایتهای آنها باقی نماند. به نظرم نویسنده برای رسیدن به این هدف موفق عمل کرده است. طرح جلد کتاب که بخش فرامتن اثر را تشکیل میدهد، نقابی سفید و صیقلی را به تصویر کشده که قسمت خالی چشمها و اطرافش را خون گرفته است؛ طرحی که بر تفاوت ظاهر و باطن گروهک منافقین اشاره دارد.
نکته دیگر، شخصیتپردازی اثر است. به نظر میرسد شخصیتها در داستان به خوبی نشستهاند. مخاطب چنان با شخصیتها ارتباط برقرار میکند که همراه بهار پشت مسجد شیخ لطفالله نفسش به شماره میافتد، موقع دیدن عکس پدر، همانند «بهار» اشک در چشمهایش حلقه میزند و با دیدن بدن خونی «روزبه» ترس همه وجودش را می گیرد. فضاسازی داستان از همان صفحات اول، روزهای پر التهاب دهه 60 را به خوبی نمایش داده است: «باباتونم یه شب انقدر دیر کرد که دیگه ندیدمش. من از این دیر اومدنا میترسم بهار!»
فضای جذب جوانها توسط منافقین با به کارگیری نقاب نفاق- که نویسنده در پی آن است- نیز به خوبی نشان داده شده است. به عنوان نمونه، در صفحه 102 کتاب، دختری که دنبال جذب «بهار» است خطاب به او میگوید: به ظاهرت هم میخورد دختر مذهبی و نجیبی باشی. واقعاً خوش به حالت، خدا تو رو به مسیر درستی هدایت کرده! باورت میشه وقتی نگاه میکنم، اراده و مصمم بودن رو در رفتارت میبینم! تو خیلی شبیه خودمی، به نظرم خیلی زود میتونی خودتو بالا بکشی! تو با استعدادی که داری میتونی خیلی از دخترهای هم سن خودت رو جذب کنی و مافوق اونا بشی! ...
قهرمان داستان، «بهار»، دختری است که با ماجراجوییها و غلبه بر ترسها سعی در شناخت واقعیتهای مه گرفته دارد و بارها روی لبه تیغ راه میرود. باید داستان را تا آخر خواند تا فهمید سقوط میکند یا نجات مییابد.
این کتاب لزوم خوانش تاریخ انقلاب را برای جوان و نوجوان امروز به خوبی نشان میدهد تا در فتنههای جدید با چشمی باز پیش روند. این کتاب که مهر فیروزهای بر آن ثبت شده توسط نشر معارف به چاپ رسیده تا حفره و خلأ بازگویی جنایتهای جریان تروریستی مجاهدین خلق برای نسل نوجوان امروزی محاکات و بازآفرینی ادبی شود./925/د102/ق