۱۴ تير ۱۳۹۹ - ۱۸:۴۸
کد خبر: ۶۵۶۹۳۹
معرفی کتاب؛

دهم عید

دهم عید
کتاب قالبی داستانی دارد که بدون مقدمه وارد داستان و صحنه ماجراجویی آن می‌شود. بدون هیچ فصل‌بندی و کاملاً یک داستان دنباله‌دار که سعی می‌کند خواننده را دنبال خود بکشد.

به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، مؤسسه انتشارات مسجد مقدس جمکران کتاب داستانی «دهم عید» نوشته فاطمه سلطانی را روانه بازار نشر کرده است.

در دی‌ماه سال 1291 شمسی مصادف با محرم سال 1330 قمری، قشون روس به جهت مقابله با جنبش مشروطه مشهد را اشغال نمود. شهر در تقابل با سه گروهِ موافقان مشروطه، مخالفان مشروطه و طرفداران محمدعلی شاه که از مملکت گریخته بود، در آشوب و اغتشاش فرورفته بود. در این بین جیران، دختر شمس‌الدین طوسی یکی از بازاریان مشهور مشهد و موافق دوآتشه مشروطه در پی گم‌شدن پدرش راهی ارگ حکومتی می‌شود تا سراغ او را از رکن‌الدوله، والی مشهد بگیرد… .

ساختار کتاب:

کتاب قالبی داستانی دارد که بدون مقدمه وارد داستان و صحنه ماجراجویی آن می‌شود. بدون هیچ فصل‌بندی و کاملاً یک داستان دنباله‌دار که سعی می‌کند خواننده را دنبال خود بکشد تا پایان کتاب و داستان به‌قدری قلم جذاب و روان است که تا خسته نشوید کتاب را کنار نمی‌گذارید.

برش‌های از کتاب:

برش اول:

روی یکی از صندلی‌های پشت مخملی در اتاق مهمان بخش تابستانی عمارت نشسته بود و یکی از پاهایش را با حرص تکان تکان می‌داد. دلش شور می‌زد و نمی‌توانست آرام و قرار بگیرد.

بعد از اینکه داخل باغ شده بود، در گذر از میان درختان کوتاه میوه و خیابان‌کشی زیبایی که داشت با عمارت غول‌پیکر رکن‌الدوله روبه‌رو شده بود. عمارتی که سه طرف آن را ساختمان احاطه کرده بود. ساختمان اصلی دوطبقه بود. دو ردیف پله در جلوی ساختمان به ایوان منتهی می‌شد که با ستون‌های بلند گچ‌بری شده تزئین شده بود. نرده‌های پیچ در پیچ فلزی پله‌های نیم‌دایره را محافظت می‌کرد.

به لبه ایوانی که با گلدان‌های بزرگ آراسته شده بود، رنگ زرد کاشی‌های معرق که در نمای ساختمان به کار رفته بود، حتی در چنان شبی هم می‌درخشید و چشم را خیره می‌کرد. پنجره‌های ردیف شده در دو طرف ایوان نشان از تعداد زیاد اتاق داشت. ظلماتی که از پشت پنجره‌ها سرک کشیده بود، عظمت ساختمان را بیشتر به  رخ می‌کشید؛ اما نور از پشت پنجره‌های ضلع روبه‌رویی بیرون زده بود. ساختمان آن طرف هم دو طبقه بود، ولی شاه‌نشین و ایوان نداشت. صدای خنديدن ريز چند زن از طبقه بالا که قاطی صدای بلبل‌ها و شرشر نهر وسط خانه بود، به گوشش رسیده بود و صدای قدم‌های سبک زنی که از دری در طبقه پایین بیرون آمده بود، نگاهش را سوق داده بود به آن سمت، زن مجمعه‌ای در دست داشت که داخلش پر بود از پیاله‌های کوچک و بزرگ. از لای در نیمه‌باز، صدای برخورد ظرف و ظروف و صحبت چند زن و مرد می‌آمد. مردی بلند بر سر کسی داد کشیده و گفته بود: «مگه نگفتم برن زیرتون حموم رآتیش کنن کلپسه؟» زنی جواب داده بود: «بابا به خدا مومترسم. اون پایین پر اجنه يه. او كرت تا یک هفته نمی‌ذشتن بخوابم. تو رو امام هشتم یک کس دیگه رو بفرستن .»

برش دوم:

آن شب ذبیح زودتر به خانه برگشته بود. کسی نفهمید از ترس جیران بود یا غیرتش از سرگردانی نیمه‌شب خواهرش قلنبه شده بود. البته این اولاً هرچه بود باعث نشده بود که از سرکشی‌اش کم کند. در مقابل استنطاق‌های جیران همچنان شش زرع و نیم‌زبان داشت و رفته بود توی حلقوم خواهرش که هرکجا دلش بخواهد می‌رود و مجبور نیست حداقل به او جواب پس بدهد. بدتر از همه این بود که زور بازویش به جیران می‌چربید و دیگر کسی نمی‌توانست با کتک هم از او زهرچشم بگیرد. خاله کهربا که این روزها برعکس پنج ماه گذشته از سلول انفرادی‌اش بیرون آمده و نطقش باز شده بود، بعد از مشاجره خواهر و برادر، مجمعه غذا را از موصول گرفته بود و برده بود برای ذبیح تا حین شام خوردن بتواند از او زیر پا بکشد.

دم دم های اذان صبح بود و به جز جیران همه خواب بودند. جیران پشت پنجره اتاق آقاجانش ایستاده بود. منتظر شنیدن نقاره‌خانه بود تا وقت اذان را معلوم کند، رفت‌وآمد امیر آب را زیر نظر داشت. آن شب نوبت آب آن‌ها بود و قرار بود بعد از چند ماه سوز و سرما، علاوه بر آب انبار خانه، حوض را هم آب بیندازند. میر آب با بیل جلوی جوی آب داخل خانه ایستاده بود و هنوز آب‌بند را بالای آب که در جوی بالا آمد و سرریز شد، میر آب خار و خاشاک را بیل گرفت و مسیر آب را به سمت باغچه تغییر داد. چند لحظه‌ای بیش از هم‌آغوشی آب‌وخاک تشنه نگذشته بود که این بار آب زلال را سمت حوض فرستاد. نگاهش به کوزه‌های کوچک سبز شده با تخم ترتیزک افتاد که موصول آن‌ها را برای هفت‌سین سبز کرده بود و پشت هر پنجره چیده بود. با خودش فکر کرد پس‌فردا، روز اول سال نو است ولی کی حال و حوصله عید را دارد با این وضع و اوضاعی که برای مرده درست کرده‌اند. به یاد حرف‌های سر شب ذبیح افتاد.

مؤسسه انتشارات مسجد مقدس جمکران کتاب داستانی «دهم عید» نوشته فاطمه سلطانی را در 156 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 20000 تومان روانه بازار نشر کرده است.

علاقه‌مندان می‌توانند برای تهیه این کتاب به آدرس قم – خ معلم – پاساژ ناشران و یا بلوار پیامبر اعظم، مسجد مقدس جمکران، انتشارات کتاب جمکران مراجعه و یا با شماره ۳۷۸۴۲۱۳۱-۰۲۵ تماس حاصل نمایند./ن602/ف

ارسال نظرات