ماهر حمود؛
شهید سلیمانی با برخورداری از امدادهای غیبی مقاومت را با صلابت هدایت کرد
دبیر کل اتحادیه علمای محور مقاومت گفت: جنگ 2006 لبنان موجب شد تا صهیونیست های ساکن اراضی اشغالی و تمامی سران آنان بیش از پیش به قدرت حزب الله و نصرالله اعتقاد پیدا کنند.
به گزارش خبرگزاری رسا، ماهر الحمود دبیر کل اتحادیه علمای محور مقاومت و عالم اهل سنت لبنان، گفت وگویی پیرامون جنگ تموز داشته است که متن آن به شرح ذیل است:
اهداف اصلی رژیم صهیونیستی از حمله به لبنان چه بود؟ با توجه به اینکه حمله اسراییل در حالی انجام شد که سران این رژیم ادعا کردند جنگ را پس از ربایش دو نظامی ارتش شان بدست نیروهای حزب الله در نزدیکی مرز لبنان آغاز کردند.
برای همگان واضح است که جنگ 2006 یا همان حرب تموز بخاطر ربایش دو نظامی اسراییلی آغاز نشد بلکه مقدمات آغاز جنگی تمام عیار علیه لبنان از قبل برنامه ریزی شده بود و قرار بود تا بمباران اراضی لبنان در پاییز آن سال شروع شود اما به هر حال خانواده های نظامیان صهیونیستی در این راستا پا پیش گذاشتند و سریعتر از رژیم شان به شعله ور ساختن آتش جنگ دامن زدند.البته بعد تر مشخص شد که اقدام آنان به نفع محور مقاومت رقم خورد و این حاصل توفیق الهی بود.
نزدیکان به سید حسن نصرالله و خود ایشان بارها در سخنرانی هایشان اشاره کرده اند، حجم آتشی که علیه لبنان سرازیر شد کار آماده شدن در یک روز یک هفته و چند ماه نبود این پروژه خون بار بسیار قبل تر از این ها توسط مقامات آمریکایی و اسراییلی برنامه ریزی شده بود. در این باره اطلاعات دقیقی نزد حزب الله وجود دارد. در جریان حمله به لبنان و در ساعات ابتدایی و بعدتر از آن، حامیان اسراییل برای تسریع جریان کشتار دست به هر اقدامی زدند تا اهداف فرومایه تل آویو را ضد ملت لبنان پیاده کنند و عنصر محکم و ریشه ای آن یعنی حزب الله را از بین ببرند و بدین صورت راه را برای چپاول لبنان و استعمار دوباره آن باز کنند.
جنگ سال 2006 ضعف خجالت آور ارتش پرادعای منطقه یعنی ارتش صهیونیستی را به همگان نشان داد و این چیزی است که کارشناسان خارجی و فرماندهان اسراییلی به آن اذعان کرده اند. اما نکته این است که چرا ارتش اشغالگر با وجود پیروزی در جنگ های عربی ( 1967 و 1973) در جنگ در مقابل حزب الله، جنبشی نچندان برخوردار از امکانات مالی و تسلیحاتی، شکست خورد؟
پیروزی در جنگ ها تنها نتیجه رقم و تعداد سربازان و تسلیحات طرف ها نیست علاوه براین، موفقیت ها نتیجه فشار رسانه ای و انتشار پیاپی بیانیه و رجزخوانی هم نیست و نخواهد بود؛ اما با این حال تمامی جنگ هایی که از سوی اعراب علیه اسراییل شکل گرفت همه در همین راستا طی شد! پشت همه آن داد و قال ها هیچ نیروی قوی و حقیقی وجود نداشت و تمامی این موارد همزمان شد با جاسوسی و انتقال اطلاعات از جانب برخی سران فاسد و خائن منطقه به سران صهیونیستی که با آن ها در ارتباط بودند، همین مسئله باعث شد تا مقدمات شکست طرف عربی راحت تر رقم خورد.
در مقابل نیروهای اسراییلی نیز از حمایت بی چون و چرای آمریکایی ها و دیگر کشورهای قدرتمند جهان برخوردار بودند و پیروزی آن ها علیه اعراب تنها با اتکای به نیروهای خودی شان حاصل نشد؛ به عنوان مثال در جریان حمله اسراییل به دیوار دفاعی مصر در جنگ 1973 این رژیم با اتکا به چندین ماهواره هوایی و تصاویری که ایالات متحده آمریکا برای آن فرستاد توانست نقشه منطقه را بدست آورده و حمله خود را آغاز کند و موفق شود.
اما در نزد مقاومت لبنان بر خلاف آن ها تنها عزم و اراده نیروها و همچنین حمایت جمهوری اسلامی ایران و اعضای محور مقاومت فراهم بود و این نیروهای مقاومت بودند که در نهایت توانستند با همه آنچه در توان داشتند از جمله نیروی ایمان در جنگ با اسراییل موفق شوند.
پیامدهای داخلی جنگ تابستان 2006 در داخل اراضی اشغالی چه بود؟
تردیدی نیست که تمامی آن تبلیغات ها و فشارهای رسانه ای مبنی بر اینکه ارتش اسراییل شکست ناپذیر است و هیچ نیروی منطقه ای تاب مقابله با آن را ندارد در نتیجه این جنگ نابود شد و از اذهان اشغالی نشینان صهیونیست به طور کل پاک گردید و فکر و اندیشه یهود که مبنی بر بازگشت به ارض موعود بود از ریشه دچار لرزه شد.
در نتیجه این جنگ، موج معکوس مهاجرت ها از اراضی اشغالی به خارج از آن دوباره جان گرفت.
و در آخر و مهم ترین وجه تاثیر گذاری آن این بود که باعث شد تا صهونیست های ساکن اراضی اشغالی و تمامی سران آنان بیش از پیش به قدرت حزب الله و نصرالله اعتقاد پیدا کنند و به طرق مختلف به وعده ها و سخنرانی های او و هر آنچه می گوید اطمینان پیدا کنند.( حتی بیش از فرماندهان حزب الله!)
معادلات منطقه ای پس از جنگ 2006 دچار چه تحولاتی شد؟
به جرئت می توانم بگویم که برقراری توازن قوا در منطقه و اینکه دیگر این اسراییل نیست که قواعد بازی و آغاز جنگ را مشخص کند از بزرگترین نتایج قابل توجه جنگ تابستان 2006 بود. پس از این جنگ رژیم اشغالگر صهیونیستی دیگر نتوانست به خاک لبنان به چشم یک ارض حلال برای خود نگاه کند اینکه هر لحظه خواست وارد آن شود و دست به کشتار و جنایت بزند!
از دیگر نتایج چشمگیر این جنگ تمام عیار می توان اشاره کرد به پیروزی هایی که بعدتر برای احزاب و گروه های فلسطینی علیه دشمن اسراییلی بدست آمد.
جنگ سال های 2009 ،2012 و 2015 هر کدام به نوبه خود نشان می دهد که رژیم صهیونیستی با تسلیم شدن، اذعان به شکست و ارسال التماس نامه آتش بس به گروه های فلسطینی تاچه حد از حرب تموز ( جنگ 33 روزه) تاثیر پذیرفته است.
شما نقش فرماندهان محور مقاومت مانند شهید حاج قاسم سلیمانی و عماد مغنیة را در جنگ 2006 چگونه توصیف می کنید؟
اما در رابطه با نقش فرماندهان حزب الله و محور مقاومت در جنگ 33 روزه بایستی بگویم که حضور آنان در کنار ما یک موهبت الهی بود.
فرماندهان جنگی و ژنرال های غربی در تاریخ جهان تعالیم جنگی و تاکتیکی خود را با رفتن به دانشگاه های افسری پر آوازه و شناخته شده و کسب تجربه از اساتید خود آموخته اند.
در عین حال ما در طول تاریخ پیش از اسلام و پس از اسلام بیشمار دیده ایم که فرماندهان بزرگ بسیاری (اسلامی) با وجود کسب تجربه و علم در زمینه مهارت های جنگی، البته بدون رفتن به دانشگاه های خاص و برخورداری از امکانات، در نهایت با معجزه توانسته اند به اهداف خود در درگیری ها دست یابند و ما این مهم را بارها در عرصه های مختلف جنگی شاهدش بوده ایم.آن ها با توسل به خداوند و مواهب او موفق شدند در بسیاری از عرصه ها و موقعیت ها که شرایط برای پیروزی هموار نبود، پیروز از میدان بیرون بیایند.(بدون کمک گیری از طرف انسانی)
اشخاص بزگوارای مانند شهید سردار "قاسم سلیمانی" و "عماد مغنیه" که سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله در خلال سخنرانی های شان از آنان یاد میکنند اشخاص نابغه و پدیده ای در زمینه جنگ و تاکتیک های جنگی بودند. کسانی که در عین داشتن علم نظامی از موهبت الهی و رحمت پروردگار نیز در شرایط بحرانی برخوردار بودند؛ همانطور که در سخنان سردار شهید قاسم سلیمانی درباره حضورشان در جنگ 2006 مطرح شد، ایشان بشدت در طول جنگ طاقت فرسای 2006 با راهنمایی هایشان به ما کمک کردند.
آنان کسانی بودند که از قدرت شان و از ظرفیت های مدیریتی نظامی شان در هیچ جایی دست به فساد نزدند و در راستای اعمال نیات شخصی شان اقدام نکردند و تنها برای مردمان خود مجاهدانه و فداکارانه خدمت نمودند. خداوند آنان را قرین رحمت فرماید.
اهداف اصلی رژیم صهیونیستی از حمله به لبنان چه بود؟ با توجه به اینکه حمله اسراییل در حالی انجام شد که سران این رژیم ادعا کردند جنگ را پس از ربایش دو نظامی ارتش شان بدست نیروهای حزب الله در نزدیکی مرز لبنان آغاز کردند.
برای همگان واضح است که جنگ 2006 یا همان حرب تموز بخاطر ربایش دو نظامی اسراییلی آغاز نشد بلکه مقدمات آغاز جنگی تمام عیار علیه لبنان از قبل برنامه ریزی شده بود و قرار بود تا بمباران اراضی لبنان در پاییز آن سال شروع شود اما به هر حال خانواده های نظامیان صهیونیستی در این راستا پا پیش گذاشتند و سریعتر از رژیم شان به شعله ور ساختن آتش جنگ دامن زدند.البته بعد تر مشخص شد که اقدام آنان به نفع محور مقاومت رقم خورد و این حاصل توفیق الهی بود.
نزدیکان به سید حسن نصرالله و خود ایشان بارها در سخنرانی هایشان اشاره کرده اند، حجم آتشی که علیه لبنان سرازیر شد کار آماده شدن در یک روز یک هفته و چند ماه نبود این پروژه خون بار بسیار قبل تر از این ها توسط مقامات آمریکایی و اسراییلی برنامه ریزی شده بود. در این باره اطلاعات دقیقی نزد حزب الله وجود دارد. در جریان حمله به لبنان و در ساعات ابتدایی و بعدتر از آن، حامیان اسراییل برای تسریع جریان کشتار دست به هر اقدامی زدند تا اهداف فرومایه تل آویو را ضد ملت لبنان پیاده کنند و عنصر محکم و ریشه ای آن یعنی حزب الله را از بین ببرند و بدین صورت راه را برای چپاول لبنان و استعمار دوباره آن باز کنند.
جنگ سال 2006 ضعف خجالت آور ارتش پرادعای منطقه یعنی ارتش صهیونیستی را به همگان نشان داد و این چیزی است که کارشناسان خارجی و فرماندهان اسراییلی به آن اذعان کرده اند. اما نکته این است که چرا ارتش اشغالگر با وجود پیروزی در جنگ های عربی ( 1967 و 1973) در جنگ در مقابل حزب الله، جنبشی نچندان برخوردار از امکانات مالی و تسلیحاتی، شکست خورد؟
پیروزی در جنگ ها تنها نتیجه رقم و تعداد سربازان و تسلیحات طرف ها نیست علاوه براین، موفقیت ها نتیجه فشار رسانه ای و انتشار پیاپی بیانیه و رجزخوانی هم نیست و نخواهد بود؛ اما با این حال تمامی جنگ هایی که از سوی اعراب علیه اسراییل شکل گرفت همه در همین راستا طی شد! پشت همه آن داد و قال ها هیچ نیروی قوی و حقیقی وجود نداشت و تمامی این موارد همزمان شد با جاسوسی و انتقال اطلاعات از جانب برخی سران فاسد و خائن منطقه به سران صهیونیستی که با آن ها در ارتباط بودند، همین مسئله باعث شد تا مقدمات شکست طرف عربی راحت تر رقم خورد.
در مقابل نیروهای اسراییلی نیز از حمایت بی چون و چرای آمریکایی ها و دیگر کشورهای قدرتمند جهان برخوردار بودند و پیروزی آن ها علیه اعراب تنها با اتکای به نیروهای خودی شان حاصل نشد؛ به عنوان مثال در جریان حمله اسراییل به دیوار دفاعی مصر در جنگ 1973 این رژیم با اتکا به چندین ماهواره هوایی و تصاویری که ایالات متحده آمریکا برای آن فرستاد توانست نقشه منطقه را بدست آورده و حمله خود را آغاز کند و موفق شود.
اما در نزد مقاومت لبنان بر خلاف آن ها تنها عزم و اراده نیروها و همچنین حمایت جمهوری اسلامی ایران و اعضای محور مقاومت فراهم بود و این نیروهای مقاومت بودند که در نهایت توانستند با همه آنچه در توان داشتند از جمله نیروی ایمان در جنگ با اسراییل موفق شوند.
پیامدهای داخلی جنگ تابستان 2006 در داخل اراضی اشغالی چه بود؟
تردیدی نیست که تمامی آن تبلیغات ها و فشارهای رسانه ای مبنی بر اینکه ارتش اسراییل شکست ناپذیر است و هیچ نیروی منطقه ای تاب مقابله با آن را ندارد در نتیجه این جنگ نابود شد و از اذهان اشغالی نشینان صهیونیست به طور کل پاک گردید و فکر و اندیشه یهود که مبنی بر بازگشت به ارض موعود بود از ریشه دچار لرزه شد.
در نتیجه این جنگ، موج معکوس مهاجرت ها از اراضی اشغالی به خارج از آن دوباره جان گرفت.
و در آخر و مهم ترین وجه تاثیر گذاری آن این بود که باعث شد تا صهونیست های ساکن اراضی اشغالی و تمامی سران آنان بیش از پیش به قدرت حزب الله و نصرالله اعتقاد پیدا کنند و به طرق مختلف به وعده ها و سخنرانی های او و هر آنچه می گوید اطمینان پیدا کنند.( حتی بیش از فرماندهان حزب الله!)
معادلات منطقه ای پس از جنگ 2006 دچار چه تحولاتی شد؟
به جرئت می توانم بگویم که برقراری توازن قوا در منطقه و اینکه دیگر این اسراییل نیست که قواعد بازی و آغاز جنگ را مشخص کند از بزرگترین نتایج قابل توجه جنگ تابستان 2006 بود. پس از این جنگ رژیم اشغالگر صهیونیستی دیگر نتوانست به خاک لبنان به چشم یک ارض حلال برای خود نگاه کند اینکه هر لحظه خواست وارد آن شود و دست به کشتار و جنایت بزند!
از دیگر نتایج چشمگیر این جنگ تمام عیار می توان اشاره کرد به پیروزی هایی که بعدتر برای احزاب و گروه های فلسطینی علیه دشمن اسراییلی بدست آمد.
جنگ سال های 2009 ،2012 و 2015 هر کدام به نوبه خود نشان می دهد که رژیم صهیونیستی با تسلیم شدن، اذعان به شکست و ارسال التماس نامه آتش بس به گروه های فلسطینی تاچه حد از حرب تموز ( جنگ 33 روزه) تاثیر پذیرفته است.
شما نقش فرماندهان محور مقاومت مانند شهید حاج قاسم سلیمانی و عماد مغنیة را در جنگ 2006 چگونه توصیف می کنید؟
اما در رابطه با نقش فرماندهان حزب الله و محور مقاومت در جنگ 33 روزه بایستی بگویم که حضور آنان در کنار ما یک موهبت الهی بود.
فرماندهان جنگی و ژنرال های غربی در تاریخ جهان تعالیم جنگی و تاکتیکی خود را با رفتن به دانشگاه های افسری پر آوازه و شناخته شده و کسب تجربه از اساتید خود آموخته اند.
در عین حال ما در طول تاریخ پیش از اسلام و پس از اسلام بیشمار دیده ایم که فرماندهان بزرگ بسیاری (اسلامی) با وجود کسب تجربه و علم در زمینه مهارت های جنگی، البته بدون رفتن به دانشگاه های خاص و برخورداری از امکانات، در نهایت با معجزه توانسته اند به اهداف خود در درگیری ها دست یابند و ما این مهم را بارها در عرصه های مختلف جنگی شاهدش بوده ایم.آن ها با توسل به خداوند و مواهب او موفق شدند در بسیاری از عرصه ها و موقعیت ها که شرایط برای پیروزی هموار نبود، پیروز از میدان بیرون بیایند.(بدون کمک گیری از طرف انسانی)
اشخاص بزگوارای مانند شهید سردار "قاسم سلیمانی" و "عماد مغنیه" که سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله در خلال سخنرانی های شان از آنان یاد میکنند اشخاص نابغه و پدیده ای در زمینه جنگ و تاکتیک های جنگی بودند. کسانی که در عین داشتن علم نظامی از موهبت الهی و رحمت پروردگار نیز در شرایط بحرانی برخوردار بودند؛ همانطور که در سخنان سردار شهید قاسم سلیمانی درباره حضورشان در جنگ 2006 مطرح شد، ایشان بشدت در طول جنگ طاقت فرسای 2006 با راهنمایی هایشان به ما کمک کردند.
آنان کسانی بودند که از قدرت شان و از ظرفیت های مدیریتی نظامی شان در هیچ جایی دست به فساد نزدند و در راستای اعمال نیات شخصی شان اقدام نکردند و تنها برای مردمان خود مجاهدانه و فداکارانه خدمت نمودند. خداوند آنان را قرین رحمت فرماید.
گفتنی است که رژیم اشغالگر قدس روز دوازدهم جولای ۲۰۰۶ میلادی تجاوز نظامی همه جانبه خود را علیه لبنان آغاز کرد، جنگی که ۳۳ روز به طول انجامید و به جنگ ۳۳ روزه(حرب تموز) نامگذاری شد، اما نتیجه آن آغاز شکستهای استراتژیک رژیم اشغالگر و افول نقش منطقهای آمریکا بود.
منبع: القدس
ارسال نظرات