۰۹ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۰
کد خبر: ۶۵۸۹۰۱

بررسی جنبش «برهمو سماج» در آیین هندوئیسم

بررسی جنبش «برهمو سماج» در آیین هندوئیسم
انجمن برهمن ها، اولین جنبش اصلاح طلبانه ی دینی هند است که در سال 1828 رسماً شکل گرفت و پرستش بت و تمثال خدایان را منع کرد.

خبرگزاری رسا - بین الملل: هند دومین کشور پرجمعیت دنیا است که قریب به یک ششم جمعیت جهان را در خود جای داده است، تنوع نژادی، فرهنگی، زبانی و مذهبی به این کشور چشم انداز شگرفی از یک هارمونی و زندگی مسالمت آمیز را میان اعتقادات گوناگون بخشیده است.

این کشور پهناور و متمدن مشرق زمین معجونی از ادیان مختلف و فرقه های مذهبی و آیینی گوناگون است که اغلب آنها از هندوئیسم، بودیسم، اسلام و غیره نشأت گرفته اند. حدود 79.8 درصد از جمعیت هند را هندوها، 14.2 درصد را مسلمانان و 6 درصد را بقیه ادیان و مذاهب تشکیل می دهند.

بی تردید آئین هندوئی جزء یکی از مهمترین آیین های مذهبی در جهان محسوب می شود. فرهنگ کهن، دیدگاه ها و فرقه های گوناگون، کتب دینی متعدد، خدایان و اسطوره ها (اهریمنان و شیاطین)، داستان های حماسی، فلسفه و عرفان، همگی از وجوه متمایز و برجسته ی این آیین هستند. هندوئیسم یکی از آیین های است که پیروان بسیاری را به خود اختصاص داده است. اگر چه اعتقاد به رب النوع های کهنی چون شیوا، سرسوتی، ویشنو و ... همچنان در بین هندوان رواج دارد و بسیاری از آداب دینی و رسوم اجتماعی دیرینه ی هند به همان روش گذشته به طور شگفت آوری امروزه نیز برپا می شود؛ امّا از سوی دیگر، قرن نوزدهم و بیستم شاهد تحوّلات و تغییرات بنیادی در آئین هندوئیسم بوده است. جنبش های مذهبی بسیاری به وجود آمد که یا خواهان اصلاحات(reform) در سنّت هندویی بودند و یا از احیا گری (revival) سخن می گفتند و یا ترکیبی از هر دو را مدّنظر داشتند. درحقیقت می توان گفت که از قرن نوزدهم، هندوها به بازبینی آگاهانه ی سنّت خود پرداختند و با جرح و تعدیل آن، درجهت اصلاحات دینی و معرّفی سنّت خود، مطابق شرایط دوران جدید کوشش کردند.

 در تاریخ هند جدید، سه جریان کلیدی وجود دارد؛ که عبارت اند از:

1. غلبه انگلیس بر حاکمان مسلمان و سیطره بر حکومت هند در قرن هجدهم و نوزدهم. در ابتدا کمپانی هند شرقی در سه شهر مهم هند یعنی کلکته، بمبئی و مدرس مراکزی را ایجاد کرد و پس از آن بریتانیای کبیر به دنبال دستیابی به تمام نقاط شبه قاره، حضور خود را پررنگ تر نمود و در نهایت درسال 1857 موفّق شد حکومت رسمی هند را بدست آورد.

2. استقلال هند شکل گیری هند سکولار. تلاش های آزادی خواهانه رهبران هندی از جمله جواهر لعل نهرو (1964-1889) و گاندی (1948-1869) سرانجام به نتیجه رسید و هند در 1947 استقلال خود را باز یافت. البته پس از روی کار آمدن حکومت هندی، نوع حکومت رسماً غیر دینی (سکولار) اعلام شد.

3. ظهور ناسیونالیسم هندی. ناسیونالیسم هندی در اواخر دهه ی 80 قرن بیستم، خصوصاً با تخریب مسجد «آیودیا» به اوج خود رسید و هنوز این جریان ، بحث انگیزترین مسائل در خصوص نحوه ارتباطش با سنّت هندویی و ادیان موجود دیگر در هند را به خود اختصاص داده است.

بررسی هندوئیزم جدید از آن نظر می تواند حائز اهمیّت باشد که اولاً میزان ارتباط و پیوستگی دیدگاه های نوین دینی را با آن سنّت کهن روشن می کند و نیز میزان هماهنگی این اعتقادات را با عقلانیّت و فلسفه جدید یا به طور کلی با اصول فکری و ارزش های مقبول جهانی روشن می سازد. در این میان، دوره رنسانس هندویی نیز حائز اهمیت خاصی است؛ چرا که حلقه ی واسط میان سنّت و مدرنیته است و شناخت اجمالی جنبش های دینی شکل گرفته در آن مقطع زمانی، افقی بازتر و روشن تر جهت بررسی دین شبه قاره هند در عصر حاضر به ما می دهد.

تحـولات اولیه ی هندوئیسم جدید یعنی از تسلّط  بریتانیا بر هند تا پیش از استقلال این کشور می باشد. دوره ای که به اعتقاد برخی از محققین، به "رنسانس هندویی" مشهور است.

این کشور باستانی برای مدت چندین دهه زیر سلطه استعمار بریتانیا بود. با تسلط انگستان، هند گام های بلندی را به سمت مدرنیزه شدن برداشت. با غرب و علوم و فنون آن آشنا گردید و از پوسته سنّتی خود بیرون آمد؛ امّا این تنها تمدن مادی و ظاهری غرب نبود که وارد هند شد؛ بلکه فرهنگ و ارزش های حاکم بر جامعه غربی نیز به دنبال این تمدّن مادی و ظاهری آمد و همین مسأله بود که به شکل گیری جنبش های دینی در شبه قاره ی هند دامن زد و بر دین هندویی که آمیزه ای از اعتقادات دینی و آداب و رسوم بود، نگاهی تازه افکند. در این میان به خصوص قشر متوسط و تحصیل کرده جامعه که اولین لایه این برخورد فرهنگی را تشکیل می دادند، به بازبینی دین و سنّت خود پرداختند. عوامل بسیاری در این نگرش نوین مؤثّر بود. در واقع می توان گفت حکومت انگلیس، لوازمی را برای تحوّلات دینی و فرهنگی هند به همراه خود آورد که از مهمترین آنها می توان به نکات ذیل اشاره کرد:

  • تبلیغ و فعالیّت بیش از پیش مبلّغین مسیحی؛

 گرچه تا پیش از مستعمره ساختن هند نیز مبلّغین مسیحی در هند فعالیت داشتند؛ اما پس از حضور فراگیر انگلیس است که فرصت برای فعالیّت های دینی، اجتماعی و فرهنگی مسیحیان مهیّا می شود. با وجود آن که اسلام و تصوّف اسلامی توانست خود را با فرهنگ هند سازگار کند و در عمق دینداری این سرزمین نفوذ کند؛ امّا دین مسیحیت میان هندوان جایی برای خود باز نکرد و نتوانست وارد بطن سنّت دینی هند شود. یکی از مهمترین عـوامل این امـر ایـن است که مسیحیت انجیلی Evangelical، اعتقاد به برتری فرهنگ غرب، مدرنیته و مسیحیّت داشت. از سوی دیگر، مبلّغان مسیحی بر تمامی اشکال تعبّد و آداب و رسوم  هندویی ـ و حتّی اسلام ـ برچسب عقب ماندگی می زدند و به شدّت در برابر آن ها عکس العمل نشان می دادند. البته برخی از محقّقان غربی در خصوص جنبه های رشد مسیحیّت نیز سخن گفته اند و گاه در این امر دچار اغراق و دوری از حقیقت گشته اند. برای مثال جی. ویلکینز می گوید: «اگر مسیحیّت در هند تبلیغ نمی شد، فرق گوناگون خداپرست در هند بوجود نمی آمد». حال آن که به گواه تاریخ، اگر بخواهیم در خارج از این سرزمین به دنبال علّتی برای این امر باشیم، باید آن را مدیون جریان های صوفیانه و چند قرن تلاش عارفان مسلمان دانست و نه مبلّغان مسیحی.

  • سفر به انگلستان و دیگر کشورهای مغرب زمین و آشنایی با نظام اجتماعی آن ها
  • تاسیس و تحصیل در مدارس انگلیسی زبان

تحصیل در مدارس و کالج های انگلیسی، تاسیس دانشگاه ها و مراکز آموزشی در شهرهای مختلف و سخن گفتن به زبان انگلیسی از مواردی بود که به وسیله ی مبلّغین مسیحی و کارگزاران بریتانیا تشویق و حمایت می شد.

  • غلبه سرمایه داری (کاپیتالیسم) وحکومت استعمارگرایانه (امپریالیسم) در جهان

شبکه ای از اقتصاد جهانی را بوجود آمد که برای هیچ کشوری راه گریز باقی نگذاشت و در نتیجه برخی منابع بومی را از بین برد.

  • نقد محقّقین غربی و خصوصاً انگلیسی ها از هندوئیزم که پس از آشنایی آنان با سنّت هندویی و آموختن زبان سنسکریت پیش آمد.

 نقدی که تا حدّ زیادی غیر منصفانه انجام می شد و هویّت، فرهنگ، سنّت، دین و نظام اجتماعی هندویی را یکپارچه زیر سؤال می برد. به گفته ی ریچارد دیویس، «محقّقین غربی ابتدا به آموختن زبان سانسکریت رو آوردند و پس از آن به سرزنش سنّت هند پرداختند».  وی در کتاب خود به جیمز میل اشاره می کند. جیمز میل در 1820 کتابی را با عنوان تاریخ هند بریتانیایی نوشت و تلاش کرد الزام حضور بریتانیای کبیر در میان مردم هند را تحت این علّت که آنان قادر به حکمرانی بر خود نیستند توجیه کند. وی در کتاب خود به شدّت از هندوئیزم انتقاد کرد و آن را آیین شعاری، خرافاتی، غیر عقلانی و تحت نظارت روحانیون دینی نامید و ضمن آن، مسیحیّت را به عنوان عالی ترین دین اعلام کرد. همین طرز تفکّر جیمز میل برای چند دهه به وسیله ی شرکت های بریتانیایی به کارمندان انگلیسی تزریق شد تا برتری خود را نسبت به هندیان همیشه مدّ نظر داشته باشند و به هندوان نیز انتقال دهند.

این نوع مواجهه ی بریتانیا با شبه قاره ی هند، سبب شد جنبش ها و نهضت های دینی مهمی در دو طیف متفاوت بوجود آید: طیف اول، کسانی بودند که همان آموزه های سنّتی خود را با اعتماد و اطمینان تکرار کرده، بر متعالی بودن دین هندویی تأکید داشتند. هدف اینان، بازگشت به دین اولیه  پدران آریایی شان بوده است. طیف دوم، کسانی که تحت تأثیر چارچوب ارزشی و قالب علم و دانش غرب قرار گرفتند و در اثر انتقادات وارد بر سنّت خود، به بازبینی مجدّد دین هندویی پرداختند.

بررسی جنبش «برهمو سماج» در آیین هندوئیسم

  • برهموسماج

برهموسماج (انجمن برهمن ها یا روحانیون دینی) اولین جنبش اصلاح طلبانه است که در 1828 رسماً شکل گرفت. مؤسّس این حرکت، «راجا رام موهان رُی» ـ Ram Mohan Roy Rajaـ (1772ـ 1833)  نام دارد.  همچنین وی را "پدر هند جدید" نامیده اند.  

 «راجا رام موهان ری» اهل یک خانواده برهمن بنگالی بود و در دانشگاهی اسلامی تحصیل کرده بود. او ابتدا زبان فارسی و عربی را آموخت و سپس به آموختن زبان سانسکریت روی آورد. گرایش زبانشناسی، وی را به آموختن زبان انگلیسی سوق داد. موهان ری در 1803، برای کار در شرکت هند شرقی به کلکته رفت. او حین تحصیلاتش با فلسفه  اسلامی و فلسفه  غرب آشنا گردید و به مطالعه  ادیان دیگر پرداخت. می توان گفت که وی تقریباً تمام زندگیش را به مطالعه درباره ادیان دیگر خصوصاً اسلام و مسیحیّت اختصاص داد. از این رو در بیان دیدگاههایش، از مجموع کتب عرفانی اوپا نیشادها، مکتب ادویته و دانته شنکره، کلام و تصوّف اسلامی و توحید گرایی و خدا گرایی مندرج در اسلام و مسیحیّت بهره برد.

وی بدلیل آشنایی با زبان فارسی اولین نوشته خود را با نام تحفه الموحّدین در 1803 و به زبان فارسی منتشر کرد و با این اثر، خود را به عنوان متفکّری آزاد از دین معرفی نمود. وی در این کتاب خود می گوید: «من به دورترین نقاط دنیا سفر کردم، به دشت ها و کوه ها رفتم و دریافتم که ساکنان آن مناطق همگی به یک وجودی اعتقاد دارند که سرچشمه ی همه هستی و فرمانروای عالم است. آن ها اختصاص دادن صفات مشخّصی به آن وجود مطلق را رد می کنند. از این رو بر من آشکار شد که روگرداندن به سوی وجودی ابدی، در حقیقت همچون رویکردی طبیعی به ذات بشر است؛ چرا که این امری معمول بین همه انسان هاست... همیشه در درون ما و در ذات بشر قوّه ای هست که صدای ذهن ماست و قبل یا بعد از پذیرش اصل هر دینی، عادلانه و بی طرفانه ما را به سمت ذات اصول اعتقادات دینی ملل مختلف فرا می خواند. جای بسی امیدواری است که انسان بتواند از این طریق حقیقت را از باطل و قضیه های حقیقی را از موضوعات سفسطه آمیز تمیز دهد و در نتیجه، از قید و بندهای بیهوده ی دین که منبع تعصّب یک انسان علیه دیگری می شود و مشکلات روحیـ روانی و جسمانی ایجاد می کنند آزاد شود و به یگانه وجود مطلقی که سرچشمه ی نظام سازگار عالم است و نیز به آنچه که خیر جامعه است  معطوف گردد.» از این سخنان برمی آید که آشنایی وی با ادیان اسلام و مسیحیّت تا چه حد بر شکل گیری دیدگاه وی در توصیف تنزیهی خداوند تأثیرگذار بوده است.

همین آشنایی و همدلی او با اسلام و مسیحیّت است که راجا رام موهان ری را به نظریه وحدت متعالی ادیان کشانده است. او بر یکسری عناصر مشترک میان سه دین اسلام، مسیحیت و هندوئیزم تأکید می کرد و آن عناصر را حقایق اصیل هندوئیزم و دینی جهانی که قابل پذیرش همگان باشد نامید. موهان ری بیان داشت که همه ادیان در آن لبّ و اصل خود، به خدایی واحد (همان گونه که خود معرّفی کرده بود) باور دارند، علیرغم آن که در اعمال و تظاهرات بیرونی با هم متفاوتند. از این جهت او بر تسامح دینی تأکید ورزیده و همه ی ادیان را در نهایت یک دین و طریقه دانست.

او اعتقاد داشت هر گونه نظام فکری که از بیرون فرهنگ هند بیاید دارای ارزش نیست؛ مگر آنکه بومی و ملّی شود. بنابراین وی از سویی با خرافات و اعمال غیر اخلاقی موجود در سنّت هندویی مبارزه کرد و از سویی بیان داشت که حقیقت، در اسلام و مسیحیت هم مندرج است همانگونه که در اوپا نیشادها آمده است. به اعتقاد او، تعبّد و اخلاص نسبت به خدای یگانه، هسته ی دین است ودر برخی اوپانیشادها به صراحت بیان شده که انجام مراسم دینی امری اختیاری است. وی به صراحت مراسم پیچیده ی عبادی را که تحت نظارت روحانیون دینی انجام می شد، مورد نکوهش قرار داد و ابراز داشت که اوپا نیشادها درصدد آزاد سازی روح از زنجیر عادات و رسوم هستند.

  • تأثیر جنبش دینی برهموسماج بر اصلاحات اجتماعی

«راجا رام موهان رُی» آموزه های اوپا نیشادها و برهماسوتره را متعال ترین حکمت می دانست و می خواست هندوئیسم را از انحطاط اخلاقی که در قرون متأخّر به این سنّت اضافه شده بود، تطهیر و پاک نماید. وی اعمالی چون ازدواج در سنین کودکی، و سَتی (sati)، یا رسم زنده سوزاندن زنان پس از فوت همسر را رد کرد و این گونه اعمال را دارای هیچ پایه و مبنایی در متون دینی اوپانیشادها ندانست. وی از برخی مراسم دینی چون تنتریک ها اظهار تأسّف کرد. تنتریک ها از جریان های دینی کهن و مهم هند هستند که اعمال جنسی خاصی دارنـد و بـه دو دستـه ی اصلی تقسیم می شوند: چپ دست هـا یا پرستندگـان رب النوع ها و راست دست هـا یـا پرستندگـان خـدایـان مـذکـر. در ایـن فـرقـه دینـی ایده هـای نظری و متافیـزیکـی، سحر و جادو و اعمال جنسی درکنـار یکـدیگـر قـرار می گیرند. در واقع او  تمایلی به دین عامه مردم نداشت و تنها تصوّر الوهیّت موجود در اوپانیشادها را که به صورت خدایی مطلق و غیر شخصی است پذیرفت. این جریان در حلقه های خود بخش هایی از اوپانیشادها را می خواندند.

شاید بتوان مهمترین اصلاح دینی او را در منع پرستش بت و تمثال خدایان و احترام بدان ها بیان کرد. وی هرگونه تجلّی بیرونی خداوند را منکر می شود و جایگاه الوهیّت را تنها قلب انسان می داند.  او در خصوص پرستش بت ها  که جزء لاینفک دین هندویی است، نقد تند و تیز خود را ابراز می دارد. وی در مقدمه مُنداک اوپانیشاد می نویسد: « کتب دینی ودا ها بت پرستی را ـ به عنوان پایین ترین مرتبه دینداری ـ تنها برای کسانی می پذیرد که  نمی توانند ذهن خود را برای تعمّق در ذات خدای غیر قابل رویت شکوفا سازند و همزمان این تفسیر را مطرح می کنند که انجام شعائر بت پرستی هرگز نمی تواند انسان را به سعادت جاودانه برساند و از این رو مصرّانه به چشم پوشی از مراسم بت پرستی و سازگار شدن با نظام انتزاعی از دین اصرار می ورزد.»

موهان رُی دو دفاعیه مشهور در سال 1817 با نام های دفاع از توحیدگرایی هندویی در پاسخ به حمله یکی از طرفداران بت پرستی در مدرس و دفاع دوم از نظام موحّدانه ودا ها در پاسخ به مدافعه ای از وضعیّت فعلی پرستش در هندوئیزم" نوشت. او در این دو دفاعیه متذکّر شد: «من اولین کسی هستم که از پوچی بت پرستی و از برتری دینداری الهی ناب می گویم؛ یعنی آنچه که در مجموعه کتب ودا ها (مهمترین بخش از کتب مقدس هندویی که بنابر سنت کهن به وسیله ی حکمای باستان کشف و بازگو شده اند) ، «اسمرتی ها»  کتب دینی که از حیث اهمیت پس از ودا ها قرار می گیرند و دارای اعتبار و نفوذ فراوانی در بین عامه مردم می باشند) و پورانه ها (قدیمی) (مجموعه ای از داستان های اسطوره ای مربوط به خدایان، خلقت، کیهان شناسی و سرانجام عالم) آمده است.» بنابراین از نظر راجا رام موهان ری، بت پرستی هم بنابر وجدان بشری و هم مطابق کتب مقدس از جمله ودا ها امری مذموم است و موجب فساد اخلاقی و ایجاد خلل در رفاه اجتماعی می شود. وی به جای بت پرستی، انسان ها را دعوت به «تفکّر در مورد خالق و حافظ جهان نموده و از آنان می خواهد در تعالی بخشیدن به ارزش های اخلاقی همچون بخشندگی، پاکی و صداقت و تقویت اتّحاد میان پیروان ادیان مختلف کوشا باشند». همان گونه که خود او در مقدّمه دانته می گوید: «من می خواهم به هموطنان خود، روح حقیقی متون مقدس هندویی را معرّفی کنم... و به تصحیح تفاسیری از ودا ها بپردازم که مفهومی مجازی دارند... تا مردم هند از رفاه اجتماعی عمومی محروم نمانند، به فساد اخلاقی دچار نگردند و ناچار به ترک روابط خویش با دوستانشان نشوند.»

به طور خلاصه، راجا رام موهان رُی اقدام به ارائۀ تعریفی جدید از هندوئیسم کرد، کاری که متفکران دینی هند قرن ها بود انجام می دادند؛ امّا این بار تفاوت در این بود که این عمل براساس خود آگاهی تاریخی انجام می شد؛ چرا که او در بسیاری موارد از جمله مذموم دانستن پرستش خدایان مختلف و بت ها و یا منع انجام مراسم ستی (زنده سوزاندن زنان پس از فوت همسر) با قضاوت دنیای جدید همراه می گردد. وی در خصوص اصالت بخشیدن به عقل با دنیای غرب همراه شده و با اصل قرار دادن این قوّه پیشتاز خرافه زدایی از بسیاری آراء و آداب هندویی می شود. می توان گفت همین عقلانیّت بوده که او را از توده مردم جدا کرده است؛ امّا در عین حال، او هیچگاه از بستر سنّت خود فاصله نگرفت و بیان داشت که هندوئیزم از گذشته ای درخشان نشأت گرفته است و به دوره هایی پیشین باز می گردد که حاوی اعمال و اعتقاداتی ناب و خالص است. به همین جهت وی اوپا نیشادهای اولیه و توحید مندرج در آن را بستری مبنایی برای ایجاد هندوئیزم جدید قرار داد. وی اساس جنبش خود را بر پایه عناصری که در گذشته موجود بوده اند بنا نهاد؛ یعنی همان عناصری که آغاز گر سنّت دینی هستند. این نوع بازگشت به عقب را برخی  محقّقین "بنیاد گرایی نوین" Neo – Foundationalism) خوانده اند.

نهضت دینی برهموسماج برای هندوان مقدّمات اصلاح اعتقادات و برخی اعمال هندویی را که از حیث اخلاقی هیچگونه راه توجیهی نداشت فراهم کرد، بدون آن که ذرّه ای از احترام به هویّت و نهضت آن ها بکاهد. همان گونه که خود او در مقدّمه ی و دانته می گوید: «من می خواهم به هموطنان خود، روح حقیقی متون مقدس هندویی را معرفی کنم... و به تصحیح تفاسیری از ودا ها بپردازم که مفهومی مجازی دارند... تا مردم هند از رفاه اجتماعی عمومی محروم نمانند، به فساد اخلاقی دچار نگردند و ناچار به ترک روابط خویش با دوستانشان نشوند.»

همچنین، رُی تلاش کرد تا تحصیلات علمی غربی و نظام آموزشی مغرب زمین را در هند پیاده کند.  نظریات دیگر این جنبش نیز مطابق با اقتصاد جدید و نظام اجتماعی غرب بود و با تحصیلات غربی مدرن سازگاری داشت. 

از آنجا که حرکت برهموسماج، حرکتی اصلاح طلبانه خاص طبقات مشخّصی بوده است، مخاطبان مخصوص خود را نیز داشته است. اکثر پیروان این فرقه را برهمن هایی که ارتدوکس شدید نبودند و در طبقات پایین تری بودند تشکیل می دادند؛ چرا که رُی از اعتقاد به خدایی یگانه صحبت می کرد که بیشتر برای برهمن ها و خواصّ قابل فهم بود. از سوی دیگر، تحصیل کردگان و طبقه ی متوسط نوظهور شهری که شامل تاجران، بازرگانان و زمینداران می شد، نیز به این حرکت پیوستند تا بتوانند اصلاحاتی را در جامعه خود ایجاد کنند. امّا طبقه ی بزرگ کشاورزان، به جهت آن که مشغول همان عبادت شعاری و پرستش بت ها و شمایل بود، جذب این حرکت نشد. اگرچه تأثیری که این جنبش به طور غیر مستقیم بر کلّ جامعۀ هند گـذاشت غیـر قـابـل انکـار است.

راجا رام موهان رُی فرقه بر هموسماج یا "جامعه ی الهی" (Divine Society) را بنیان نهاد، حرکتی که اساس آن انجام اصلاحات اجتماعی و دینی از دیدگاهی هندویی برای رسیدن به جامعه ای مطلوب بود. قطعاً اندیشه های وی در تحریک هیجانات مردم نسبت به لغو و ممنوعیّت رسم ستی در سال 1829 بسیار مؤثّر بوده است. پس از فوت وی، عدّه ای از پیروانش از پوشیدن لباس های مقدّس مربوط به کاست خودداری کردند تا نشان دهند که میان طبقات بالا و پایین هیچگونه تفاوتی نیست؛ امّا بر عکس برخی از محافظه کاران، همچنان به سلسله مراتب کاست ها اعتقاد داشتند.

بررسی جنبش «برهمو سماج» در آیین هندوئیسم

  • تاگور و پیوستن ام به جنبش برهمو سماج

پس از به وجود آمدن جنبش برهمو سماج توسط «راجا رام موهان ری» نهضتی بزرگ در هند شکل گرفت که خواستار اصلاحات در آیین باستانی هندوئیسم بودند. این جنبش در بنگال غربی بسیار فراگیر شد و شاعر  معروف هند تاگور در سال 1842 به این جنبش پیوست. پیوستن وی در جهت مخالفت با گسترش مسیحیت و همچنین استعمار انگلستان بر هند بود. پس از تاگور «کیشان چندرا سن»  نیز در سال 1858 به این جنبش پیوست .وی یکی از اندیشمندان بزرگ آیین هندوئیسم بود و خواستار اصلاحات کامل و به روز نمودن آیین هندوئیسم در جهان بود و همچنین با مسیحیت و اشاعه آن در یک کشوری که خود دارای تمدنی بزرگ و با شکوه است به شدت مخالفت می ورزید. اما پس از اختلاف با تاگور در بر خی از مسائل در سال 1865 جنبشی جدید را به نام برهمو سماج آف ایندیا را تشکیل داد. 

بررسی جنبش «برهمو سماج» در آیین هندوئیسم

  • انشقاق در جنبش برهمو سماج

پس از جدا شدن «کیشان چندرا سن» از جنبش برهمو سماج در سال 1866، جنبشی جدید زیر مجموعه برهمو سماج به نام برهماسماج آف ایندیا را تشکیل داد و طرفداران تاگور نیز جنبشی به نام آدا براهما سماج را پایه گذاری کردند. «کیشان چندرا سن» مبارزات خود را با کلیسا و سلطه بریتانیا در هند آغاز و در یک سخنرانی به صراحت اعلام کرد که دکترین کلیسا که با عنوان «عشق به حاکمیت» تهیه شده است چیزی جزء تسلط بر هند برای همیشه و تصرف زمین های  شبه قاره نمی باشد. وی از اصلاحات و بروز کردن آیین هندوئیسم حمایت می کرد و آنرا لازم و ضروری می دانست و در بسیاری از سخنرانی های تبلیغاتی خود با ازدواج دختران خردسال و نوجوان  مخالفت می کرد. اما در سال 1878 پس از آنکه دختر خودش با سن کم ازدواج کرد، بسیاری از طرفدارنش شعارهای وی را تنها جنبه تبلیغاتی دانسته و او را رها کردند.   

نویسنده: وابسته فرهنگی ایران در بمبئی هند

ارسال نظرات