سیری در عالم مردگان در «آن سوی مرگ»
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، میل به جاودانگی و ترس از آینده مبهم گاهی باعث می شود که انسان از خود این سؤال را بپرسد که پس از مرگ چه چیزهایی وجود دارد و چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؟ روایت شاهدان عینی که خود این مسیر را تجربه کرده اند در این زمینه می تواند پاسخگوی خوبی برای سؤالات ما باشد.
"آن سوی مرگ" یکی همین کتاب هاست که در آن روایت سه نفر از کسانی که مرگ را حتی برای چند دقیقه تجربه کرده اند و سپس به کالبد دنیایی خویش برگشته اند، مطرح می شود. کتابی با نثری خوش خوان به قلم جمال صادقی که به صورت مصاحبه نوشته شده و نویسنده در آن سعی دارد که تمام این تجربه را با جزئیاتش بیان کند.
در مواجهه اول با این نوع کتاب ها اولین سؤالی که به ذهن متبادر می شود این است که چقدر از این روایت ها می تواند متقن و صحیح باشد؟ برای پاسخ به این مسأله، آقای صادقی در مقدمه کتاب بیان می کند که ما برای راستی آزمایی گفتار افراد، علاوه بر مصاحبه با خود این افراد، با افراد دیگری که در خلال روایت ها، اسمشان مطرح می شد نیز مصاحبه کرده و از صحت مطالب بیان شده توسط شاهدین مرگ باخبر شده ایم. علاوه بر این راستی آزمایی، فیلم مصاحبه نیز گرفته شده تا سند محکمی برای مجموعه باشد.
پس از این مباحث مقدماتی، متن اصلی کتاب در سه فصل به تناسب سه روایت برزخی تنظیم شده است که در هر فصل آقای صادقی به همراه دوست خود در قامت دو مصاحبه گر پیگیر، مهمان هر یک از راویان شده و روایت هرکدام را بیان می کنند.
در فصل اول راوی یک دختر خانومی 24 ساله است که پس از یک حادثه راهی بیمارستان شده و پس از ایست قلبی، روح از بدن خارج شده و عالم پس از مرگ را تجربه می کند. سیر حرکت او بیشتر در بیمارستان و حواشی آن بوده است و نتوانسته از بیمارستان خارج شود.
در فصل دوم نیز راوی یک مهندسی است که پس از سقوط از بالای ساختمان دچار ایست قلبی و روحش وارد عالم مردگان می شود. تفاوتی که در این ماجرا با ماجرای قبلی وجود دارد، این است که دامنه سیر وی از بیمارستان فراتر رفته و توانسته در شهر نیز پرسه بزند و به اعمال و رفتار دیگران نگاهی کند.
فصل دوم اما حاشیه ای نیز دارد که در آن فرد راوی از ارتباط خود با چند تن از اجنه کافر سخن به میان می آورد که هرچند بی ربط به قضیه عالم مردگان است ولی بر جذابیت کتاب افزوده است.
فصل سوم روایت دکتری است که روحش بلافاصله پس از مرگش به عالم برزخ منتقل می شود و 135هزار سال در آن وادی، سرگردان، تنها و وحشت زده زیسته است.
کتاب آنقدر نثر روان و موضوع جذابی دارد که بتواند مطالعه کننده را برای ساعت ها میخکوب کند اما در حین مطالعه کتاب گهگاهی نکاتی بوجود می آید که می توان در چند بند بیان کرد:
1. فرم کتاب چون به صورت مصاحبه ای تنظیم شده گاها سؤالات و حواشی ایجاد می کند که اصلا ربطی به اصل داستان نداشته و این اتفاق از مقدمه بسیار بلند اول کتاب تا مقدمات و مؤخرات و حواشی مصاحبه ها وجود دارد. از طرف دیگر نویسنده می توانست توضیحات بیشتری داده و پاورقی هایی برای توضیح دقیق متن و روایت بیاورد البته این کار در یک مورد که در مورد جن گفته شده انجام شده است.
2. موضوع اصلی کتاب هرچند ربطی به جن ندارد و خود نویسنده نیز به آن اذعان کرده ولی به آن پرداخت شده است و این برای روایت اصلی کتاب صدمه ای جدی تلقی می شود. علاوه بر اینکه برای فضای فرهنگی جامعه جالب نیست و در گسترش خرافات و بدعت های جدید می تواند نقش آفرین شود. هر چند باور همه ماست که چنین موجوداتی وجود دارد ولی دامن زدن به آنها به نفع افراد و فضای فکری و فرهنگی جامعه نیست.
3. روایت های اشخاص اکثرا با هم متفاوت است. فردی که اجازه خروج از بیمارستان نداشته و فردی که در شهر پرسه زده اند و افرادی بوده اند که مستقیم وارد برزخ شده اند. یکی اجنه و شیاطین دیده و دیگری فقط انسانها را و دیگری هیچ. این با انگیزه نویسنده که در ابتدای کتاب گفته می خواهد پازل را تکمیل کند، همخوانی ندارد. در واقع هیچ پازلی تکمیل نشده است چون تفاوت ها بسیار بوده و نویسنده نیز نتوانسته آنطور و باید و شاید به آن پرداخت کند.
4. برخی از موارد در روایت دیده های افراد بوده که به نظر با آنچه در متون است تفاوت دارد که روح فرد پس از خروج از بدن وارد دنیای برزخی می شود ولی روایت این افراد متفاوت است و به نظر با آنچه که پس از مرگ واقعی به وجود می آید متفاوت است. در این روایت ها روح افراد وارد برزخ و سیر منازلی که در روایات هست نشده بلکه در عالم دنیا سرگردان بوده البته بغیر مورد سوم که در جایی اسیر بوده که مشخص نیست دنیاست یا برزخ و اصلا چرا بدون هیچ مقدمه ای وارد چنین فضایی شده است. به نظر می رسد این نوع از سیر روح انسان تنها عنایتی از جانب حق تعالی است و با سیر واقعی پس از مرگ تفاوت بسیاری دارد.
5. در فصل دوم کتاب به فرد عنایت هایی شده است که توانسته حکایت زندگی برخی افراد را ببیند و آثار و عواقب برخی گناهان را ببیند. این نکته با برخی از روایت هایی که ما در مورد ستار العیوب بودن خداوند داریم در تضاد است. رضایت خداوند برای دیدن گناهان و فسق و فجور افراد برای برخی چگونه می تواند توجیه شود؟ جدای از این قضیه، دو راوی اول کتاب یعنی خانم 24 ساله و آقای مهندس هر دو روی خوش قضیه را دیده اند، اینکه با آنها با ملاطفت برخورد شده و عنایت هایی هم شده است. اما به عنوان یک خواننده، هیچ گونه اطلاعاتی از فضای زندگی این افراد ندارم و دلیل این ملاطفت را نمی دانم. گاهی نیز نویسنده نظر خودش را دخیل می کند.
6. در خلال مصاحبه با خانوم راوی اول، خیلی از جذابیت و زیبایی ایشان صحبت می کند و این به نظر خواننده، جالب نیست. خانومی که مانتویی است و به تنهایی در خانه خودش میزبان این افراد است و آنها را به شام دعوت می کند و روابط اجتماعی بالایی دارد. این نوع برخوردها برای خانمی که با خدا ارتباط گرفته، کمی مشکوک به نظر می رسد و با انگاره های دینی که برای یک خانم بیان شده در تضاد است.
در پایان هریک از روایت ها نیز هدف مهمی که به عنوان یادگاری دوران تجربه مرگ افراد ذکر می شود، نیکی به افراد است. هر چند این مسأله مهمی است ولی آنچه در روایات نیز مطرح شده است، اعتقاد به خدا و ایمان نقش اساسی در زندگی دارد و دعوت تنهایی به نیکی کردن به دیگران، عین مفاهیمی است که در برخی از ادیان و فرق نوظهور رواج یافته است و این قابل تأمل است./826/ی703/ق
جواد محمدلو