یادداشت؛
اتحاديه كشورهای عربی؛ از طرح انگليس تا طرح سازش
روند شكلگيری و فراز و نشيبهای اتحاديه عرب طی هفتاد و پنج سال را در این یادداشت بررسی میکنیم.
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری رسا، در پي انصراف رئيس دولت خودگردان فلسطين محمود عباس از رياست دوره اي اتحاديه كشورهاي عربي بدليل سازش دو كشور عضو اين اتحاديه يعني امارات متحده عربي و بحرين با رژيم صهيونيستي و زمزمه هاي پيوستن برخي ديگر از اعضاي آن به كاروان سازش؛ ساختار سست و بي رمق اين تشكيلات، ضربه اي ديگر را بر كالبد خود احساس نمود تا بتوانيم در يك كلام صداي نفس هاي آخر آن را بشنويم لذا بر آن شديم تا هر چند مختصر و گذرا نگاهي به روند شكل گيري و فراز و نشيب هاي اين اتحاديه طي هفتاد و پنج سال را داشته باشيم.
از انديشه تاسيس تا عمل
شايد براي برخي و در وهله نخست تعجب آور باشد كه بدانند اولين شخصي كه بطور رسمي از ضرورت وجودي يك تشكيلات سياسي كه باعث يكپارچگي كشورهاي عربي گردد سخن به ميان آورد يك سياستمدار و يا رهبر و يا رئيس دولت عربي نبود بلكه وزير وقت امور خارجه بريتانيا « آنتوني ايدن» آنهم در اوج جنگ جهاني دوم در سال 1941 ميلادي بود كه طي سخناني رسمي كشورهاي عربي را به تلاش براي تقويت روابط سياسي، اقتصادي و فرهنگي في مابين دعوت نمود !!! بگونه اي كه خطاب به رهبران عرب اظهار داشت كه بريتانيا از هرگونه تلاشي جهت تقويت پيوندهاي مشترك كشورهاي عربي استقبال و حمايت مي كند؛ تا جايي كه حتي قول اعطاي استقلال پس از جنگ جهاني را به آن كشورها داد تا به سمت تشكيل اين اتحاد و تشكيلات گام بر دارند.
برخي از تحليلگران معتقدند كه هدف بريتانيا از طرح چنين موضوعي آنهم در آن برهه از زمان تلاش دو استعمارگر بريتانيا و فرانسه جهت جلوگيري از وقوع هرگونه ناآرامي داخلي در كشورهاي مستعمره خود بوده تا جلوي نفوذ و فشار آلمان نازي را بدينصورت بگيرند.
در اين راستا و در مدت زماني كمتر از يكسال بعد از سخنان ايدن ، نخست وزير وقت مصر مصطفي النحاس همتاي سوري خود جميل مردم بك و رئيس تجمع ميهني لبنان بشاره خوري را براي بحث و تبادل نظر پيرامون اين موضوع به قاهره دعوت نمود كه اين امر منجر گرديد تا جلسات مشورتي بين نمايندگان كشورهاي مصر، عراق، سوريه، لبنان، عربستان سعودي، اردن و يمن برگزار گردد كه نتيجه اين نشست ها و مذاكرات ارائه سه طرح و ساختار براي اجراي طرح بريتانيايي بود كه عبارت بودند از:
- وحدت « سوريه بزرگ » به رهبري شاهزاده عبدالله بن الحسين اردني و با پشتيباني نخست وزير وقت عراق نوري السعيد، كه پيشنهاد دهندگان اين طرح اجراي اين وحدت را در نهايت وحدت و يكپارجگي كشورهاي مشهور به هلال الخصيب[1] عنوان كردند.
- تشكيل دولت واحد و يكپارچه متشكل از كشورهاي هلال الخصيب به رهبري عراق.
- وحدت كشورهاي مصر و سوريه و يمن به اضافه كشورهاي هلال الخصيب.
در خصوص سه طرح ياد شده بالا ، موافقان و مخالفان به دو دسته كلي تقسيم شدند كه : دسته اي معتقد بودند كه بايد يك اتحاديه واحد فدرالي با رهبري واحد براي تمامي كشورها تشكيل گردد كه اوامر و تصميمات گرفته شده براي كشورهاي عضو لازم الاجرا باشد؛ گروه ديگري بر اين اعتقاد بودند كه بايد با هدف همكاري و هماهنگي بين كشورهاي عربي مبادرت به تاسيس اتحاديه اي نمود كه هر كشوري بطور جداگانه داراي استقلال و تماميت ارضي خود باشد. كه در نتيجه انديشه دوم توانست رضايت اكثريت را جلب نمايد.
در ابتدا پيرامون نامگذاري اين اتحاديه اختلافاتي پيش آمد و بين «پيمان عربي» و « اتحاد عربي» و چند نام ديگر بحث و تبادل نظر شد، در نتيجه كشورها به پيشنهاد هيات مصري مبني بر نامگذاري آن بعنوان « اتحاديه عرب» راي مثبت دادند كه البته بعدها با اندك تغييري واژه « كشورها » نيز به آن اضافه گرديد تا طي نشستي در بندر اسكندريه مصر « اتحاديه كشورهاي عربي » با صدور شيوه نامه اي بعنوان نخستين سند رسمي مجموعه كشورهاي عربي اعلام موجوديت نمايد؛ متن چهار ماده اي پروتكل ياد شده عبارت بود از:
1-اعلام تاسيس اتحاديه كشورهاي عربي بعنوان يك مجموعه متشكل از كشورهاي مستقل عرب كه با اراده خود به عضويت آن در آمده اند اين اتحاديه داراي شورايي مي باشد كه تمامي اعضاي اتحاديه و به يك اندازه در آن نماينده دارند.
2-شوراي اتحاديه جهت اجراي مصوبات كشورهاي عضو از جمله توافقنامه ها، برپايي نشست هاي دوره اي جهت تحكيم روابط قي مابين، هماهنگي در سياست هاي موجود به جهت تحقق همكاري هاي في مابين، حفظ استقلال و تماميت ارضي كشورها و دفاع از هرگونه تجاوز و تعدي از طريق ابزارهاي سياسي موجود و بالاخره توجه به امور كلي كشورهاي عربي خواهد كوشيد.
3- تصميمات شورا از سوي كشورهايي كه آن را پذيرفته اند لازم الاجرا مي باشد از جمله اينكه چنانچه دو كشور عضو بر سر موضوعي به اختلاف بيفتند و به اتحاديه روي آورند تا مشكل را حل و فصل نمايد در اينصورت هر تصميمي كه شوراي اتحاديه اتخاذ نمايد براي طرفين لازم الاجرا مي باشد.
4- كشورهاي عضو اتحاديه براي حل اختلافات، حق بكارگيري قدرت را ندارند، همچنين كشورهاي عضو مجاز به پيروي از سياست خارجه اي نيستند كه با سياست هاي اتحاديه يا هر يك از اعضاي آن تعارض داشته باشد.
همچنين پروتكل ياد شده داراي چند تصميم ويژه نيز مي باشد كه عبارتند از : ضرورت احترام به استقلال و تماميت ارضي لبنان؛ و در بندي ديگر فلسطين بعنوان ركن مهمي از اركان كشورهاي عربي بشمار مي رود كه بايد حقوق عرب ها در آن مورد تعدي و تجاوز قرار نگيرد و صلح و استقلال آن در جهان عرب بايد حفظ گردد لذا بر كشورهاي عربي است كه قضيه عرب هاي فلسطين را برسميت شناخته !! و جهت احقاق حقوق حقه آنان تلاش نمايند.
اين شيوه نامه كه بعدها زير بناي « منشور اتحاديه كشورهاي عربي » نيز گرديد در سال 1944 ابتدا توسط كشورهاي مصر، عراق، سوريه، لبنان و پادشاهي اردن به امضاء رسيد و سپس در اوايل سال 1945 دو كشور عربستان سعودي و يمن به آن ها اضافه گرديدند.
كشورهاي موسس اين اتحاديه در ماه مارس 1945 ( قبل از تاسيس سازمان ملل متحد) از منشور اتحاديه در قاهره رونمايي كردند كه متشكل از يك مقدمه ، 20 بند و سه ضميمه بود كه طي مراسمي در قاهره نمايندگان كشورهاي عربي آن را امضاء نمودند؛ اتحاديه كار خود را با 7 عضو موسس آغاز نمود و امروزه با 22 عضو [2](آخرين آنها كشور جزاير قمر كه در سال 1993 به عضويت در آمد) به كار و حيات خود ادامه مي دهد.
تشكيلات و ساختار اتحاديه از سه ركن اصلي : شورا ، كميته هاي تخصصي دائمي و دبيرخانه تشكيل مي گردد كه بالاترين بخش تصميم گيرنده همانا شوراي اتحاديه مي باشد كه متشكل از نمايندگان رسمي و سطح بالاي كشورهاي عضو مي باشد.
شايان توجه است، در سال 1950 ميلادي « پيمان مشترك دفاعي » و « قرارداد همكاري هاي اقتصادي مشترك » بين كشورهاي عضو منعقد و بر اساسنامه اتحاديه اضافه گرديد.
شرايط عضويت در اتحاديه و بحران هاي تاريخي آن :
منشور اتحاديه بر كشورهاي مايل به عضويت در اين تشكيلات، شروطي را تعيين كرده است كه از جمله مهم ترين آن ها اينست كه زبان رسمي كشورهاي عضو اتحاديه بايد زبان عربي باشد و اضافه بر آن بايد كشوري مستقل ، داراي رسميت در بين كشورهاي عربي و مدافع قوميت عرب باشد.
عضويت در اتحاديه كشورهاي عربي به دو نوع تقسيم شده است كه عبارت است از عضويت اصلي و عضويت گرايشي؛ بعبارتي هفت عضو موسس و بنيانگذار اين اتحاديه اعضاي اصلي و بقيه اعضايي هستند كه پس از تاسيس به تناوب به اين اتحاديه گرويدند.
آنچه كه در ادامه بصورت سريع و گذرا مرور خواهيم كرد مهم ترين تصميمات، بحران ها و اختلافاتي است كه در بين اعضاي اين اتحاديه از بدو تاسيس تاكنون پيش آمده است:
- بر اساس شروط ياد شده ، پيوستن دو كشور سومالي و جيبوتي به اين اتحاديه بدليل اينكه زبان رسمي اين دو كشور عربي نمي باشد تا مدتي مورد اختلاف اعضاي اصلي بود اما با استدلال بر اينكه اصالت مردمان اين دو كشور عربي است در نهايت با عضويت آنان موافقت گرديد.
- در سال 1961 ميلادي كشور عراق به درخواست انضمام كويت به اتحاديه اعتراض نمود و اذعان نمود كه كويت بخشي از سرزمين عراق بشمار مي رود !! به همين جهت از جلسه راي گيري كنار كشيد اما بعدها و با رعايت بند 7 منشور اتحاديه مبني بر احترام گذاشتن به تصميمات مصوب اكثريت اعضاء، بر تاييد عضويت كويت گردن نهاد.
- در سال 1952 ميلادي شوراي اتحاديه قطعنامه اي را به تصويب رساند كه بر مبناي آن ، نماينده فلسطين در اتحاديه، نماينده كل اراضي فلسطين بشمار مي رود و متعلق به فقط اراضي عرب نشين اين سرزمين نمي باشد.
- در سال 1964، در نخستين نشست سران كشورهاي عربي كه در قاهره برگزار گرديد شركت كنندگان ضمن به رسميت شناختن « سازمان آزاديبخش فلسطين »، رئيس اين سازمان را نماينده رسمي فلسطين در اتحاديه كشورهاي عربي تصويب نمودند.
- پس از اشغال بخشي از اراضي فلسطين توسط رژيم صهيونيستي، در بين اعضاي اتحاديه اختلاف در خصوص نماينده فلسطين پيش آمد مبني بر نقض قانون تماميت ارضي كه از جمله شروط عضويت مي باشد، تا اينكه در سال 1973 و پس از جنگ اكتبر عرب ها با رژيم صهيونيستي، پادشاهان و روساي جمهور كشورهاي عربي در نشست سران دارالبيضاء مراكش علاوه بر اينكه مجددا سازمان آزاديبخش فلسطين را به عنوان يگانه نماينده رسمي فلسطين در اتحاديه به رسميت شناختند در همان سال اين سازمان را بعنوان تنها نماينده رسمي فلسطين در سازمان ملل و ساير مجامع بين المللي معرفي كردند.
- در سال 1976، به پيشنهاد كشور مصر، سازمان آزاديبخش فلسطين بعنوان نماينده دائمي و با تمامي اختيارات ازجمله حق راي و اعتراض به عضويت رسمي اتحاديه كشورهاي عربي در آمد.
- در سال 1979، پس از امضاي قرارداد كمپ ديويد و برقراري روابط رسمي بين مصر و رژيم صهيونيستي، ساير اعضاي اتحاديه راي به تعليق عضويت مصر و انتقال دبيرخانه دائمي اتحاديه به كشور تونس دادند كه اين تعليق تا سال 1989 ادامه يافت و دبيرخانه نيز از سال 1990 مجددا به قاهره انتقال يافت.
- در سال 1990، تجاوز عراق عليه كويت كه منجر به دخالت نيروهاي نظامي كشورهاي غربي گرديد (به درخواست رسمي كشور عربستان به بهانه محافظت از مرزهاي خود با عراق و كويت) باعث ايجاد شكاف در بين اعضاي اتحاديه گرديد چرا كه برخي از كشورها همچون مصر، سوريه، مراكش و كشورهاي حوزه خليج فارس با اين دخالت نظامي موافقت نمودند و كشورهايي همچون اردن، ليبي، الجزاير، سودان، يمن، موريتاني و فلسطين مخالف حضور نيروهاي غربي بودند؛ شايان يادآوري است در جريان آزاد سازي كويت در كنار نيروهاي غربي ، نيروهايي از كشورهاي مصر، سوريه و مراكش نيز حضور يافتند.
- در اواخر سال 2010 و اوايل سال 2011 ميلادي ، در پي آغاز اعتراضات مردمي در برخي از كشورهاي عربي كه به « بهار عربي » يا بيداري اسلامي شهرت يافت ، اتحاديه كشورهاي عربي بخاطر بكار بردن خشونت از سوي نيروهاي دولتي معمر قذافي در برابر مردم عضويت كشور ليبي را تعليق نمودند و در ادامه از شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيز خواستند تا آسمان ليبي را منطقه پرواز ممنوع اعلام نمايد؛ البته عضويت ليبي پس از سقوط قذافي و روي كار آمدن شوراي انتقالي ملي در اين كشور مجددا از سر گرفته شد.
- در سال 2011 ، با بالا گرفتن ناآرامي ها در كشور سوريه، اعضاي اتحاديه در اعتراض به حملات نظامي نظام سوريه عليه مطالبات بر حق مردمي( به تعبير اعضاي اتحاديه) عضويت كشور سوريه در اين تشكيلات به حالت تعليق در آوردند كه تاكنون نيز ادامه دارد.
- و بالاخره در سال 2020 ميلادي و در ماه هاي اخير، پس از برقراري روابط رسمي بين امارات و بحرين با رژيم صهيونيستي، طرح ارائه شده از سوي فلسطيني ها مبني بر محكوميت عادي سازي روابط با رژيم صهيونيستي از سوي اعضاء اتحاديه از دستور كار جلسات خارج گرديد كه به جرات مي توان اين اقدام را به مثابه شليك تير خلاص بر كالبد بي رمق اتحاديه كشورهاي عربي بشمار آورد.
و سخن آخر اينكه:
عرب ها مقوله مشهوري دارند كه مي گويند : « به توافق رسيديم كه توافق نكنيم » (اتفقنا كي لا نتفق ) كه مثال واضح و آشكار و عملي اين مقوله را مي توانيم در عمر 75 ساله اتحاديه كشورهاي عربي شاهد باشيم، البته ساده انگاري است چنانچه بخواهيم عامل خارجي را در اين امر ناديده بينگاريم بويژه نقش كليدي و تاثير گذار و حتي ميتوان گفت آمرانه دو قدرت استعماري انگليس و فرانسه در كشورهاي عربي كه پس از جنگ جهاني دوم شكل نوين به خود گرفت بدون شك در ايجاد تناقضات و اختلافات موجود بين كشورهاي عربي نقش آفريني كرده و مي كند.
همزماني دو طرح يعني تشكيل اتحاديه كشورهاي عربي و همچنين ايجاد غده اي سرطاني بنام رژيم صهيونيستي در منطقه اي سرشار از منابع طبيعي و ثروت هاي انباشته شده، آنهم از يك سرچشمه و فكر كه همانا انگليس مي باشند حتما تصادفي نبوده و نيست؛ از آن جايي كه تداوم حيات و رشد اين غده سرطاني منوط بر وجود كشمكش هاي منطقه اي و ناامني بوده و هست لذا كشورهاي غربي و استعماري از همان ابتداي تاسيس اين رژيم بگونه اي هدفمند و با ابزار هاي فرهنگي و علمي شروع به رخنه در ميان جوامع عربي كردند و ثقل كار خود را بر كادرسازي بومي نهادند، فرزندان خاندان هاي حاكم و شخصيت هاي تاثير گذار در اين جوامع جذب دانشگاه ها و محافل علمي پر زرق و برق غرب شدند تا نتيجه آن را امروزه به وضوح با روي كار آمدن همان نسل و نسل هاي دست آموز بعدي و با ظهور محمد بن سلمان ها و محمد بن زايد ها و امثال آنان شاهد باشيم؛ از سويي ديگر با ابزارهايي همچون آموزش زبان هاي بيگانه و البته پر كاربرد، مدرنيزه سازي ظواهر جوامع و نه زير ساخت ها، تبديل انسان عربي به يك مصرف گراي محض و گرايش به زندگي هاي تجملاتي، به درون جوامع عربي نفوذ كرده و طي بيش از نيم قرن جنگ نرم و شبيخون فرهنگي، نوعي استحاله فرهنگي را در اغلب اين جوامع بوجود آوردند تا امروزه بتوانند هرگونه كه بخواهند بر سرنوشت انسان عرب و سرمايه هاي آن چيره گشته و هدايتگر آنان از دور و نزديك باشند، در اين بين البته بودند و هستند انديشه هاي آزاد انديش و استقلال طلبي كه به بهانه هاي مختلف و به بدترين اشكال موجود سركوب شده و مي شوند.
درست است كه اغلب درگيري ها و جنگ ها و اختلافات بر سر كسب منافع بيشتر اقتصادي در گوشه و كنار جهان بويژه در منطقه پر از منابع و ثروت غرب آسيا و شمال آفريقا رخ داده و مي دهد اما سال هاست كه نظام سلطه به نتيجه اي كاملا ملموس رسيده است كه بدون نفوذ فرهنگي و بدون ديپلماسي عمومي و جنگ نرم نمي تواند به اهداف طمع كارانه اقتصادي خود براحتي نائل آيد از اينروست كه بطور جدي براي ايجاد و راهبري مراكز مطالعاتي و انجام پروژه هاي تحقيقاتي، تاسيس و راه اندازي دانشگاه ها و موسسات علمي، نشر و توزيع محتواي هدفمند، ايجاد جاذبه هاي فرهنگي و گردشگري در قالب نگاه غربي خود و در راس همه آن ها كادرسازي از بين فرزندان جوامع هدف، بودجه هاي كلان و سنگيني صرف كرده و مي كند چرا كه مي داند چندين برابر آن را در سال هايي نه چندان دور از درون همان جوامع بدست خواهد آورد همانگونه كه در اين سال ها بدست آورده است.
يكي از نتايج آشكار نفوذ فرهنگي غرب در جوامع عربي عقيم و بي تاثير شدن موسسات و تشكيلاتي همچون اتحاديه كشورهاي عربي و امثال آن مي باشد كه عرب جنگجو و سختكوش و مقاوم و صاحب فكر و انديشه را تبديل به عنصري بي اراده، تابع محض، رفاه طلب و عاري از هرگونه نوآوري و ابداع نمايد البته اين بدان معنا نيست كه در درون اين جوامع هيچ مقاومتي در عرصه فكر و انديشه براي مقابله با نظام سلطه وجود ندارد كه برعكس، جنبش ها و تحركات بويژه دهه اخير در كشورهاي عربي چه نام آن را بهار عربي بگذاريم و چه بيداري اسلامي خود نشان از زنده بودن انديشه حيات با كرامت و مقاومت در برابر ظلم و ستم را دارد كه چنانچه درست شناسايي و هدايت گردند و به دامان افراط و تفريط هاي قومي و مذهبي كشيده نشوند (كه متاسفانه برخي شده اند)، براي فرداي اين جوامع آينده اي همراه با عزت و خودكفايي و استقلال و كرامت ميتوان متصور بود.
در اين بين مهم آنست كه ايران اسلامي، ايران انقلابي، بعنوان يكي از مهم ترين و بزرگترين رويدادهاي اجتماعي و فرهنگي منطقه و جهان در سال هاي اخير، از غافله مهم و راهبردي تعاملات فرهنگي و ديپلماسي عمومي در منطقه و جهان بويژه كشورهاي عربي و اسلامي عقب نماند كه قطار سريع پيشرفت و توسعه فرهنگي و اجتماعي در اين كشورها بدون وقفه در حركت است و چنانچه مي خواهيم يكي از سرنشينان تاثيرگذار در اين چرخه باشيم با هيچ بهانه اي نمي توانيم كار و فعاليت فرهنگي را متوقف و يا حتي به « شايد وقتي ديگر» بسپاريم.
انور حبيبي نجفی
[1] - اصطلاحي جغرافيايي و قديمي كه به كشورهاي بلاد شام (سوريه،لبنان،فلسطين و اردن امروزي) و بين النهرين (عراق امروزي) اطلاق مي گرديد.
[2] - اعضاي اتحاديه عبارتند از: اردن، امارات، بحرين، تونس، الجزاير، جيبوتي، عربستان سعودي، سودان، سوريه، سومالي، عراق، عمان، فلسطين، قطر، جزاير قمر، كويت، لبنان، ليبي، مصر، مراكش، موريتاني و يمن.
/د101/ف
ارسال نظرات