تداوم همدردی شاعران فارسیگو با پدر افغانستانی
جمعی از شاعران ایران، افغانستان و پاکستان به بهانه حمله تروریستی به دانشگاه کابل و پیامک پدری که بعد از ۱۴۲ بار زنگ زدن پیامک نوشته بود: «جان پدر کجاستی؟» سرودههای گفته اند که در ادامه می خوانید.
* عبدالرحیم سعیدیراد
کابُل مهربان من! جان پدر کجاستی؟
دخترک جوان من! جان پدر کجاستی؟
زنگ زدم به گوشیت، آه، از این خموشیت
روح من و روان من! جان پدر کجاستی؟
خانه خراب گشتهام، نقش بر آب گشتهام
ای مه آسمان من! جان پدر کجاستی؟
موج ز خود رسته منم، قایق بشکسته منم
ساحل بیکران من! جان پدر کجاستی؟
شامِ من و پگاهِ تو؛ چیست مگر گناهِ تو؟
آه از امتحان من! جان پدر کجاستی؟
وای از این دام بلا، داغ تو میکُشد مرا
کابل قهرمان من! جان پدر کجاستی؟
بین من و باد خزان، حرف تو آمد به میان
ای گل در خزان من! جان پدر کجاستی؟
* احمد شهریار
شب آمد و تابناکتر از روزم
از روز، بهجز زخم چه میاندوزم
این آتش بیمهار خاکم کرده
در «جان پدر کجاستی؟» میسوزم
* فرزاد فتحی
سینه سرخ کابلم، آینه صفاستی
با همه بیقراریات، عاشقی و بهپاستی
آمدهام به دیدنت، رنج سفر خریدهام
کابل داغ دیدهام، از چه ز ما جداستی؟
شعر تویی! قند تویی! شهر شکرخند تویی
خوب که گفتند تویی، چشم و چراغ ماستی
شعر من و اشک پدر، این همه خلق دیده تر
این همه را چراستی، این همه را چراستی؟
گر چه شهید دادهای، سرو رشید دادهای
میشکفی عزیز من، بیش شدی نکاستی
مظهر شعر فارسی، پیر هرات داری و
نقل و نبات داری و، عاشقی و رهاستی
آه تو را ندیدهام، بی تو نیارمیدهام
نوگل نارسیدهام، جان پدر کجاستی؟
* جعفر زارع خوشدل
«جان پدر کجاستی»، کجاستی، کجاستی؟
جواب ده عزیز من جان مرا که کاستی
بگوکه زندهای فقط بگو که میکَشی نفس
بگو که در کلاسی و به درس همنواستی
دلم به گریه شد غمین بیا عزیز نازنین
شکستم از فراق تو، تو نور چشم ماستی
به کابل وفا قسم به لفظ قند پارسی
پدر جواب من بده چرا تو بی صداستی
لهیب خشم فاسقان که دیو خشم و نفرتند
برای جان عاشقم همیشه ناسزاستی
جواب ده که سوختم بگو بگو که زندهای
بگو که ضد نفرتی ّ و خصم نارواستی
اگر به هوش نشنوم صدای روشن تو را
بمیرم از سکوت تو مگر ز ما جداستی
شنیدن صدای تو تلالوء ِ محبت است
صدا بزن که درد را صدای تو دواستی
به یک پیام خوشدلم که جان عاشق مرا
رها کند ز دردها جلا دهد به راستی
سکوت و لرزه و بلا به شعله برده جان ما
بگو بگو بگو بگو «جان پدر کجاستی»
* کبری حسینی
از صبح بیصدایی، در بند یا رهایی، جان پدر کجایی
ای «کوتر» هوایی، پس خانه «کی میایی»، جان پدر کجایی
مادر در انتظار است، با چشم اشکبار است، برگرد وقت کار است
چای و ترانه بار است، صورت نمینمایی، جان پدر کجایی
آواز فیر فیر است، «الله خدا که خیر است»، نه وقت سیل و سیر است
همصنفیت ذهیر است؟ از صبح بیصدایی، جان پدر کجایی
این انفجار سوم، آتش بیار و هیزم، بیچاره، آه، مردم
تو در زمین شدی گم یا مرغ در هوایی، جان پدر کجایی
هی زنگ پشت زنگم، من یک پدر، نه سنگم، نه طاقت درنگم
با آسمان به جنگم، رفتی که پس بیایی، جان پدر کجایی
من مرغ پرشکسته، چشم انتظار رویت، بیرون در نشسته
خلقند، دسته دسته، تنها توام دوایی، جان پدر کجایی
صبح سپیده رفتی، سمت اتاق مادر، دزدیده، دیده رفتی
باغ رسیده رفتی، ای وای بی نوایی، جان پدر کجایی
ظلم است و کینه طالب، «خیری نبینه» طالب، بر مرگ دخترانش
هردم «نشینه» طالب، ای چشم و روشنایی، جان پدر کجایی
* قنبرعلی تابش
به خون تپید کابلم خدای من کجاستی
چه با شکوه همچنان در اوج کبریاستی
به خون گرم کودکم نوشته «من بهشتیام»
خدای پاک من تو خالق چنین بلاستی؟
شهید راه دانش است نور چشمم ای خدا
چنین شهید را فقط خودتو خونبهاستی
***
کمر شکسته ماندهام کنار سرو پیکرت
نگاه هم نمیکنی چقدر بیوفاستی
فرشته جان نفس بکش! به مادر تو گفتهام
نمردهای هنوز زندهای و در کماستی
دوباره زنگ... باز مادر تو است پشت خط
چه خاک بر سرم کنم بگویمش کجاستی
چسان بگویمش که تو دگر به صنف درس نه
به بام روضه سخنی کبوتر رهاستی
* بشیر رحیمی
چشمم نخشکیده هنوز از نم نم پیشین
هردم مرا دامن تر است از ماتم پیشین
که مینشیند درد و داغ دیگری بر دل
پیوند مییابد غم نو با غم پیشین
عمریست جز ماتمسرایی نیست کار من
دیگر نیام من آن بشیر، آن آدم پیشین
یا روضه میخوانم ز داغ همدلی تازه
یا نوحه میخوانم به سوگ همدم پیشین
انگار دنیا بر سرم آوار میگردد
از اول هر صبح تا هر دم دم پیشین
از بس که بر دل داغهای تازه میآید
فرصت نمییابم برای ماتم پیشین
غم روی غم، دیگر نمیدانم چه باید کرد
سوزم به داغ تازه خود یا غم پیشین؟/826/د102/ب1
برگرد قصه ام رسیده به سر پس کجاستی؟
اسپندهای مادرت همه دود هوا شدند
جانم به لب رسید، جان پدر پس کجاستی؟
پیام میدهم تو را جان پدر کجاستی
نمان و زودتر بیا خانه، جان پدر کجاستی
پس از حمله انتحاری هفته پیش به دانشگاه کابل پدری ۱۴۲ مرتبه به گوشی دخترش تماس می گیرد و بی اطلاع از کشته شدن دخترش به او پیام داده جان پدر کجاستی؟.