وقتی با شهید همدانی به محضر حضرت آقا رفتیم
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، نوشتن و نویسندگی هنری است که یا از درون هر کس ظهور و بروز می کند که باید گفت این شخص هنرش و قلمش ذاتی است و یا به سبب ممارست برای اشخاص حاصل می شود. هستند نویسندگانی که با کار و ممارست فراوان دست به قلم شده و قلم آنان به بلوغی کامل رسیده است. همچنین افرادی هم هستند که مکتب ندیده اما قلمی زیبا و شیوا دارند. البته این نکته لازم است که هر چه در این حوزه فعالیت و کار شود باید گفت که جا برای کار بیشتر در آن وجود دارد.
جواد کلاته عرب را می توان از نویسندگانی دانست که علی رغم جوانی و مکتب ندیدن، اما دارای قلمی خوب و زیباست. او از دسته نویسندگانی است که ذوق و جوشش درونیش او را به سمت نویسندگی کشانده است. گرچه که بخاطر ممارست و تلاش هایش توانسته قلمش را پخته تر و تواناتر کند.
خبرگزاری رسا به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی گفت و گویی با این نویسنده که در حوزه روایت گری دفاع مقدس فعال است انجام داده که در ادامه می خوانیم:
رسا - لطفا خودتان را معرفی کنید
من جواد کلاته عربی هستم. متولد 1359 و 40 سالم دارم. کلاته عرب روستای نزدیک شهرستان سبزوار است و در تقسیمات کشوری جدید جزء محدوده شهرستان جوین محسوب می شود. پدر بنده اهل همین روستا بوده و فامیلی بنده هم برمی گردد به این روستا. بنده خودم تهران به دنیا آمدم و در ورامین زندگی می کنم و محل کارم تهران است.
رسا - از کی به نوشتن علاقه مند شدید و نویسندگی را آغاز کردید؟
من نوشتن را به صورت جدی در ۲۷ سالگی و دیر شروع کردم و آن هم بر حسب یک اتفاق بود. من سالها بود که در یک هیئتی رفت و آمد می کردم، که اهل آن هیئت همه اهل فضل و و علم و دانش بودند. در آن هیئت ما یک نشریه داشتیم. این نشریه در محدوده شهرستان چاپ و منتشر میشد. مطالب آن هم خوب و تولیدی بچه های هیئت بود. این نشریه حدوداً ۸ تا ۱۰ صفحه و تجلی نام داشت. من در آن زمان کار می کردم و کارمند شرکتی در زمینه واردات پارچه بودم. کار بنده در آن نشریه جمع کردن مطالبی درباره معرفی کتاب بود و ستونی درون آن نشریه برای مطالبم اختصاص داده بودند. این مربوط به سال های ۸۴ و ۸۵ است.
کم کم این تبدیل شد به یک سری کارهای نویسندگی و در ادامه در مورد امام خمینی(قدس) خیلی جدی شروع به کار کردم و این کارها تبدیل شد به دغدغه من در حوزه های انقلاب اسلامی. آشنایی با شخصیت امام خمینی(قدس) و کتاب های امام بنده را خیلی علاقه مند کرد و من بارها و بارها در این زمینه شروع به مطالعه کردم و این رسید به جایی که کتابی را برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی آماده کردم. این کتاب در رابطه با شرح پیام امام خمینی(قدس) به گورباچف بود. من با بضاعت علمی کمی که داشتم حدود ۳۰۰ کتاب را جدی نگاه کردم. بیش از نصف این کتاب ها را کامل و دقیق خواندم. من به طور رسمی استادی نداشتم لطف خدا و عشق و علاقه من استاد من بود.
این نامه در دهها حوزه مختلف سیر می کند و من آن را در ۱۰ عنوان تنظیم کردم که هر کدام یک موضوع جداگانه ای بود. البته باید بگویم که این کتاب در اول طرح یک مقاله مفصل بود و بعد به تشویق دوستم آقای احمدی آن را تبدیل به یک طرح کتاب و در نهایت منجر شد به کتاب «آرمان امام و رسالت جهانی هدایت» که سال ۸۷ شروع کردم و دو سال به طول انجامید تا این کتاب را نوشتم و سال ۹۲ هم مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام آن را منتشر کرد. این کتاب که نزدیک ۴۰۰ صفحه است یه کار پژوهشی، در حوزه انقلاب اسلامی و امام خمینی(قدس) بود که برای اولین بار کار شده و تنها شرح جامع نامه امام به گورباچف است. کار من در حوزه نویسندگی به صورت جدی با این کتاب شروع شد اما خوب کم کم با مراکز دیگری ارتباط گرفتم و سمت و سوی قلم من به سوی روایت سوق پیدا کرد.
از همان سال و بعد از نگارش این کتاب یک پروژه را در تهران دنبال کردم به اسم محله ما که روایت تاریخ محلات تهران بود و آن را در قالب یک کتاب که هم تحقیقات میدانی و هم تحقیقات مکتوب داشت و تاریخ محله را تا هرجایی که نوشته شده بود بیان می کرد. کار کتاب محله ما کار عمیق بود. این کتاب باعث آشنایی بنده با انتشارات روایت فتح شد. من اولین کتابم را در حوزه ادبیات پایداری در رابطه با زندگی شهید سید عباس جولایی از فرماندهان شهید نوشتم و توسط این انتشارات به چاپ رسید.
آن زمان اسم این کتاب «بیش از چند نفر» بود. بعد که من کتاب را از انتشارات روایت فتح به انتشارات شهید کاظمی منتقل کردم عنوان کتاب عوض شد و به عنوان «راهی به مجنون» نام گذاشته و توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسید. بعد از این کتاب زندگی نامه مادر چهار شهید را نوشتم که همشهری خودم بودند. من ساکن پیشوا هستم و این مادر و خانواده عزیز ساکن پیشوا بوده و خانواده معروفی هستند به اسم خانواده جنیدی. حاج آقای جنیدی به مدت ۱۷ سال امامت جمعه رودسر را بر عهده گرفته بودند. ایشان چهار فرزند شهید داشتند و من روایت زندگی مادر این شهیدان را در قالب کتاب «مگر چشم تو دریاست» در سال ۹۴ نوشتم.
البته باید بگویم که قبل از اینکه این کتاب منتشر شود. یک پروژه تحقیقی در رابطه با یک فیلم سینمایی در مورد زندگی حاج احمد متوسلیان انجام دادم، بعدها شد فیلم سینمایی ایستاده در غبار، بنده هم درون تیم دو نفره یک مدتی با این عزیزان همکاری داشتم. از سال ۹۲ هم خدمت انتشارات بعثت هستم همان جا کار می کنم و هم نوشته هایم در آنجا چاپ شده است.
از دیگر آثار بنده در حوزه ادبیات پایداری، کتاب شهید عباس ورامینی است که ایشان رئیس ستاد لشکر ۲۷ بوده است. این کتاب با عنوان «هیاهوی سکوت» در سال ۹۷ چاپ شده است. کتابی دیگری هم نوشتم تحت عنوان «فرمانده لاله ها» که زندگینامه شهیدی است به نام پرویز محبی که در مبارزه با ضد انقلاب به شهادت رسید. یک سفرنامه اربعین نوشتم که توسط همین انتشارات چاپ شد با عنوان «درنگی در نجف»، آخرین کار مهم بنده در حوزه کتاب و نشر کتاب «ماجرای عجیب یک جشن تولد» بود. این کتاب در خود داستان زندگی همشهری خودم شهید مدافع حرم آقا مهدی ثامنی راد را مطرح می کرد و اوایل امسال به چاپ رسید.
رسا - اتفاق خاصی باعث شد به حوزه نویسندگی کشیده شوید
واقعیت این است که حضور من در جمعی که کتاب را ارزش می دانست و به کتاب ارزش میداد باعث گرایش من به حوزه نشر شد. در آن جمع نویسندگان حضور داشته و مطالعه و نگارش کتاب یک ارزش شمرده می شد، البته باید بگویم بالاتر از یک ارزش بود. بنده سال ها در این فضا رشد کردم. من شغلم چیز دیگری بود و خیاط بودم و خیاطی می کردم و در در بازار تهران مشغول کار بودم. وقتی کتاب امام را تمام کردم هنوز توی بازار تهران بودم و خیاطی انجام می دادم. بعد از نگارش کتاب امام زندگی من تغییر پیدا کرد و وقت و زندگیم وقف حوزه کتاب شد. بعد از آن شغلم و فعالیتهای غیر شغلیم معطوف شد به پژوهش و نگارش. نقطه عطف در زندگی بنده نگارش کتاب امام بود.
رسا - شما با حضرت آقا دیدارهایی داشتید خاطره خاصی در این مورد دارید
من دو بار این توفیق را پیدا کردم که ایشان را از نزدیک ملاقات کنم. این خاطره مربوط به سال ۱۳۹۴ است. من به همراه شهید همدانی به دیدار آقا رفتم. شهید همدانی جزء هیئت موسس نشریه ۲۷ بعثت بودند. ما در حقیقت به لطف ایشان خدمت حضرت آقا رفتیم یادم هست مهر ۹۴ بود و دیدار خصوصی با حضرت آقا داشتیم. این اولین بار بود که من با ایشان از نزدیک ملاقات کردم. سه روز پس از این دیدار حاج حسین همدانی به شهادت رسید. اما جلسه دوم، که خدمت ایشان رسیدیم، جلسه ای شیرین تر و دلچسب تری برای من بود، چون یک زمانی برای گفتگوی ما ترتیب داده بودند. آن جلسه از رویاهایی بود که برای من محقق شد و یرزقه من حیث لایحتسب بود. ایشان بنده را مورد تفقد قرار دادند و تشویق کردند که این راه را ادامه بدهم. صحبت های حضرت آقا انگیزه ای شد برای ادامه کار بنده در نویسندگی.
رسا - با توجه به هفته کتاب و کتابخوانی اهمیت موضوع کتابخوانی را چقدر می دانید و مسئولین برای ترویج کتاب خوانی چه کارهایی باید انجام دهند؟
بحث اهمیت کتابخوانی چیزی نیست که درباره اهمیت آن بخواهیم صحبت کنیم، چون اهمیت آن بسیار واضح است. اما درباره نقش مسئولین در ترویج کتابخوانی باید بگویم که من انتظارم داشتم در این شرایطی که دسترسی حضوری و فیزیکی به کتاب کم شده نهادهای مسؤولی، مثل وزارت ارشاد تدبیری میکردند که طبقه مخاطب کتاب و کتابخوانی ارتباطشان قطع نشود. اتفاقاً ما در دورهای به سر میبریم که نیاز به کتاب و کتابخوانی وجود دارد، چون فراغت بیشتری برای اشخاص به واسطه شیوع ویروس کرونا پیش آمده و بیشتر از هر چیزی توصیه می شویم به ماندن در منزل، و این ماندن در منزل بخشی از آن می تواند مطالعه کتاب باشد. ولی من ندیدم در این حوزه اتفاق خاصی بیفتد و برنامه خاصی از طرف وزارت انجام بگیرد. به نظر بنده وزارت ارشاد، وزارت مسؤول در این زمینه است و باید تدارک ویژهای برای این قضیه ببیند.
رسا - آیا نویسنده ها نیز در زمینه ترویج کتاب مقصر هستند؟
خیر به نظر بنده نویسنده کار خودش را انجام می دهد. نویسنده دارد کتاب تولید می کند و کتاب جدید می نویسد برای آنکه کتابش دیده، خریداری و مورد مطالعه قرار بگیرد. نویسنده نمیتواند این روند را متوقف کند و بگوید حالا که کروناست پس دیگر کتابی منتشر نمی کنم. نویسنده همیشه در حال فعالیت در زمینه کار خودش است. این وزارت ارشاد است که باید ترویج گر این حوزه باشد، ولی من چیزی نمی بینم. من سالهاست دارم در این حوزه کار می کنم، ولی برنامه خاصی نمی بینم. شما نمی بینید دغدغه ای در بین مسؤولین ایجاد شده باشد و جایی هم از طرف آنها مشخص نشده که هم ناشر محصولات خودش را عرض بکنه و هم مخاطب ما غذای فکری خودش رو بگیرد.
نویسنده تا چقدر می تواند تبلیغات در آثار خودش انجام دهد، قطعا این تأثیر گذاری محدود است. البته هر نویسندهای که بتواند در فضای مجازی و رسانه حضور پررنگی داشته باشد در حد خودش برای جذب مخاطب تبلیغ می کند. ولی توان نویسنده توان محدودی است، ضمن اینکه همه نویسندگان همچنین دسترسی را ندارند و این توانایی در آنها وجود ندارند.
رسا - آیا شما به زبان بروز برای نویسنده معتقد هستید؟ آیا زبان مخاطبان دهه های مختلف انقلاب تغییر نکرده؟
به نظر بنده باید نویسنده زبان جامعه را آشنا باشد و زبان رمان در جای خودش نیاز هست و نیاز جامعه است. اما در حوزه کاری خودم که ادبیات پایداری است طب خاطرهنگاری را داغ می بینم و آن را طبیعی و منطقی می دانم. چون در مقطعی زندگی می کنیم که صاحب آن خاطرات هنوز زنده هستند و در بین ما زندگی می کنند. در رابطه با بحث رمان حرف بسیار است که در اینجا وقت برای آن نیست، اما ما به درمان احتیاج داریم ولی با ضوابطه اش.
ببینید اینکه جوان نسل جدید زبانش تغییر کرده این طبیعی است و معیار عرضه و تقاضا خودش تکلیف کتاب هایی که زبان مخاطب را بلد نیستند مشخص می کند. ما می بینیم کسی که زبان های نسل جدید را آشنا نباشد از طرف مخاطبان پس زده می شود. اما یک شیوه ای جدید بازار عرضه و تقاضا روی داده است که من نمی توانم آن را بفهمم و آن جایی است که ما از شیوه های خاطره نگاری به طرف داستان قدم بر می داریم و یک کارهایی می نویسیم که مابین رمان و خاطره است، بازار عرضه و تقاضا هنوز به شناخت درستی در این زمینه نرسیده است.
برزخی در اینجا وجود دارد که محل تضارب آرا و اختلاف است. من در حدی که خودم متوجه می شوم تولیدات ما در این حوزه به لحاظ حجمی خوب است البته ایدهآل نیست. حجم خاطره زیاد است اما خطری که در این حوزه می بینم این است که حوزه ادبیات پایداری یک حالت و یک جریان رها شده است. بعضی وقت ها به سمت های بدی رفته و این نیاز به پایش دارد. ما در این حوزه آسیبهای زیادی داریم چه در حوزه های مسائل محتوایی چه در حوزه مسائل ادبی و روایی و دغدغه مندی در این حوزه باعث شده که کمتر آگاهیبخشی کنیم.
در پایان از خبرگزاری رسا به خاطر توجه به فرهنگ کتابخوانی کمال تشکر را دارم./826/