۱۱ دی ۱۳۹۹ - ۱۴:۳۴
کد خبر: ۶۷۱۶۶۵
زنده‌یاد آیت‌الله حاج‌شیخ غلامحسین جمی در آیینه روایت؛

او شهری در حال محاصره را حفظ کرد!

او شهری در حال محاصره را حفظ کرد!
علی شمخانی: «برگزاری نماز جمعه آبادان، به عراقی‌ها می‌فهماند هنوز مردم آبادان دارند مقاومت می‌کنند و حضور دارند، به همین دلیل نماز جمعه آبادان، در واقع دماسنج مقاومت و پایداری شده بود! چون دوست و دشمن یکسان بدان توجه داشتند و گوش می‌دادند.
به گزارش خبرگزاری رسا، روز‌های اکنون، تداعی‌گر سالروز رحلت بزرگمردی است که با پایمردی و استقامت خویش، شهر آبادان را در روز‌های دشوار محاصره حفظ کرد و مانع از دستیازی دشمن، به این کانون حیات اقتصادی ملت ایران گشت. در مقالی که پیش روی شماست، سه تن از نزدیکان و معاشران زنده‌یاد آیت‌الله حاج‌شیخ غلامحسین جمی، به بیان یادمان‌های خویش از سیره آن بزرگ پرداخته‌اند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

خطبه‌های نماز جمعه او که پخش می‌شد، تبلیغات هفتگی صدام خنثی می‌شد!

دکتر محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع‌مقدس، از جمله چهره‌هایی است که به لحاظ وظیفه دشوار خویش، با زنده‌یاد آیت‌الله حاج‌شیخ غلامحسین جمی، ارتباطی مداوم و تعیین‌کننده داشته است. پیشینه شناخت وی از این شخصیت اما، به دوران مبارزات انقلاب اسلامی بازمی‌گردد. وی در بیان شمه‌ای از یادمان‌های خویش از این ارتباط، چنین می‌گوید: «پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مرحوم آقای جمی را می‌شناختم، ولی، چون زندگی مخفی داشتم و ساواک هم دنبال من بود، معمولاً به آدم‌هایی که فعالیت علنی و رابطه عادی داشتند، نزدیک نمی‌شدم. دو تن از روحانیون خوزستان بودند که در ادامه تحصن شرکت نفت، بسیار تأثیر داشتند.
 
یکی آقای جمی بود، یکی هم آقای جزایری که ما البته ارتباطمان با آقای جزایری، بیشتر بود. ما درباره مراجعه کارکنان شرکت نفت به آقای جمی و صحبت‌های ایشان با آنها، اخباری را می‌شنیدیم. به خصوص هنگامی که تحصن طولانی شد و حقوق کارکنان شرکت نفت را ندادند، ایشان توصیه به مقاومت می‌کردند و می‌گفتند: نترسید، رزق و روزی دست خداست... و همینطور هم شد. امام گروهی را به جنوب فرستادند که در بین آن‌ها آقای هاشمی رفسنجانی هم بودند و آقای جزایری هم حضور داشتند و پولی را که امام از سهم امام فرستاده بودند، بین کارکنان شرکت نفت توزیع کردند. در سال‌های بعد، ارتباط چهره به چهره ما در طول دوران دفاع‌مقدس شکل گرفت و صحنه‌ها و خاطره‌های باشکوه و زیبایِ فراوانی در آن وجود دارد، از حضور مردم، از مقاومت مردم، از نبرد رزمندگان و از پیروزی‌ها و فتوحاتی بزرگ مثل آزادی خرمشهر. یکی از صحنه‌های باشکوه و زیبای جنگ، حضور روحانیت در صحنه‌های دفاع‌مقدس، به‌خصوص در خط مقدم و در شکل حضوری چون، نقش‌آفرینی آقای جمی در صحنه است.
 
در واقع حضور جناب آقای جمی، نمایشی از حضور جمهوری اسلامی در حالت اشغال و محاصره است. آبادان را اگر نمادی از کل جمهوری اسلامی بدانیم، در حالت محاصره هم به خوبی اداره می‌شد! یعنی نماز جمعه‌اش برقرار بود، زندگی عادی مردم برقرار بود. البته شهر در محاصره کامل بود و فقط از طریق دریا می‌شد به آنجا آب و غذا رساند، ولی چنین شهری به خوبی اداره می‌شد! غیر از موضوع محاصره و حضور دشمن در چهار طرف شهر، دائماً هم آنجا بمباران می‌شد یا با توپ و خمپاره و حتی با تیربار مستقیم و دوشکا، از آن طرف رودخانه اروند، خانه‌ها و دیوار‌های شهر را می‌زدند! محور اداره شهر، جناب آقای جمی بود. حضور ایشان، به همه آرامش می‌داد و همه احساس می‌کردند حکومت در آنجا حضور دارد. گویی که امام هست، رئیس‌جمهور هست، دولت هست و سایر نهاد‌ها هستند.
 
او شهری در حال محاصره را حفظ کرد!
 
اثر حضور آقای جمی در شهر، بسیار آرام‌بخش و برای دشمن هم خیلی ناراحت‌کننده بود، چون او می‌خواست بگوید: آبادان در محاصره است، ولی هر هفته خطبه‌های نماز جمعه که پخش می‌شدند، کل تبلیغات هفتگی صدام خنثی می‌شد و از بین می‌رفت و لذا این تعبیر: جمهوری اسلامی در محاصره یا اشغال، با حضور آقای جمی و رتق و فتق امور مردم توسط ایشان و مراجعه نهاد‌های مختلف به ایشان، نمایش قدرتمندی از پایداری جمهوری اسلامی بود. یادم می‌آید در عملیات والفجر ۸ - که عملیات کاملاً سری ما بود و عملیات باید طوری طراحی می‌شد که درست تا شب حمله، کسی اطلاع پیدا نمی‌کرد- همه کار‌ها را در شب انجام دادیم. مثلاً توپخانه‌ها را در شب جابه‌جا کردیم. ماشین‌هایی را هم که باید در شب حرکت می‌دادیم، عده‌ای در دژبانی‌ها بودند که روی چراغ‌ها گِل می‌مالیدند و حتی اگر راننده چراغ را هم روشن می‌کرد، نمی‌توانست جایی را ببیند و اموری از این قبیل.
 
عملیات والفجر ۸ و آزادسازی فاو، در چنین شرایطی صورت گرفت، در‌حالی‌که هزاران نفر از مردم در شهر آبادان بودند و مسئله هم باید به کلی سرّی حفظ می‌شد. من چند نفر را نزد آقای جمی فرستادم ایشان را توجیه کنند که قصد ما این است که عملیات به صورت غافلگیرانه انجام شود و ایشان زحمت بکشند و طوری عمل کنند که اگر کسی خواست شایعه‌سازی کند، ایشان با گفتار و رفتارش، نقشه او را خنثی کنند و اجازه درز کردن اطلاعات به بیرون را ندهند. وقتی آن چند نفر برگشتند و من سؤال کردم که نحوه برخورد ایشان چگونه بود، گفتند: آقای جمی به قدری مطلب را خوب گرفتند که انگار سال‌هاست در نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی کار می‌کنند! خلاصه اینکه نکته اصلی را گرفتند و حتی مثال‌هایی زدند که نشان می‌داد موضوع را خیلی خوب متوجه شده‌اند و خیلی خوب عمل خواهند کرد.
 
در طول عملیات والفجر ۸ هم، همینطور هم شد. بار‌ها وضعیت‌هایی پیش آمد که معلوم بود خبر‌هایی درز کرده‌اند و داشتند تبدیل به شایعات می‌شدند و بعد‌ها من فهمیدم که برخورد‌های آقای جمی و بی‌توجهی به مسائل طرح شده و مطرح ساختن مسائلی دیگر، در لو نرفتن عملیات تأثیر فراوانی داشته‌اند، به‌طوری‌که وقتی ما عملیات را در فاو انجام دادیم، دشمن تا ۴۸ ساعت بعد باورش نمی‌شد که جنگ واقعی ما در فاو است و هنوز تصور می‌کرد که ما از منطقه خیبر و هورالهویزه می‌خواهیم به او حمله کنیم، البته ما در آنجا تجمع اصلی خود را به دشمن نشان داده بودیم، ولی اگر آن عملیات فریب و این عملیات حفاظت که در آبادان صورت گرفت، با همدیگر کامل نمی‌شدند، ما نمی‌توانستیم دشمن را غافلگیر کنیم و به هر حال زحمات ایشان بسیار در این پیروزی مؤثر بود. حضور آقای جمی در آبادان یک ستون آرامش و تکیه‌گاه روح‌بخش برای رزمندگان بود و ایشان تا آخرین لحظه هم در آن صحنه ماندند و از کشورشان دفاع کردند.»

به مردم ایران دلگرمی می‌داد که آبادان هنوز در اختیار ماست!

نقش تاریخی آیت‌الله حاج‌شیخ غلامحسین جمی در حاکم کردن شرایط نسبتاً عادی در شهر آبادان، در‌حالی‌که این منطقه تحت محاصره بود، در زمره فراز‌های شاخص زندگی وی و نیز تاریخ دفاع‌مقدس به شمار می‌رود. دریابان علی شمخانی از فرماندهان دوران دفاع‌مقدس، در باب خاطرات و مشاهدات خویش از کارکرد زنده‌یاد جمی در آن دوره، اینگونه روایت کرده است: «مرحوم آقای جمی در یک جمله، یعنی آتش تهیه مقاومت در جنوبی‌ترین نقطه ایران، در دوره جنگ و به‌خصوص در برهه حصر آبادان. او همواره در بین مسجد قدس و مناطق آبادان و فرماندهان ستاد عملیات، در رفت و آمد بود و هر هفته هم مواضع پر‌قدرت خود را در یکی از کارآمدترین جایگاه‌های آتش تهیه، یعنی نماز جمعه اعلام می‌کرد. مقاومت و مداومت ایشان در برگزاری مرتب نماز جمعه، از یک سو مردم آبادان را حول محور وجود ایشان، در کنار هم نگه می‌داشت و از سوی دیگر، به مردم ایران دلگرمی و نوید می‌داد که هنوز آبادان در اختیار ماست! به همین خاطر در آن دوره، بعد از نماز جمعه تهران، نمازجمعه آبادان پرمخاطب‌ترین نماز جمعه ایران بود. حضرت امام هم به برگزاری نماز جمعه آبادان، حساسیت زیادی داشتند.
 
یک بار هم موقعی که مرحوم آقای جمی برای کاری از آبادان خارج شده بود، از ایشان پرسیده بودند چرا نماز جمعه را برگزار نمی‌کنید؟ البته در این فاصله آقای طرفی - که عرب‌زبان و انسان بسیار شریفی بود- نماز را به عنوان امام جمعه موقت آبادان برگزار می‌کردند. برگزاری نماز جمعه آبادان، به مردم عراق می‌فهماند هنوز مردم آبادان دارند مقاومت می‌کنند و حضور دارند، به همین دلیل نماز جمعه آبادان، در واقع دماسنج مقاومت و پایداری شده بود، چون دوست و دشمن یکسان بدان علاقه داشتند و گوش می‌دادند. آقای جمی هم عمل جراحی سختی را از سر گذرانده و از نظر جسمی ضعیف شده بود، سنش هم بالا بود، لذا می‌توانست مثل خیلی‌ها از آبادان برود، اما هیچ‌یک از این مشکلات باعث نشد در صحنه حضور نداشته باشد. مضافاً بر اینکه پسر‌ها و برادرهایش هم در آبادان مانده بودند و حضور آنها، دلگرمی خوبی برای رزمندگان بود و نقش بسیار مثبتی را در تأمین یک عقبه روانی محکم، برای رزمندگان ایفا می‌کرد.
 
مرحوم آقای جمی به دلیل ارتباطات گسترده‌ای که با تمام مسئولان، نیرو‌های مسلح و مردم داشت و به دلیل رابطه صمیمانه با آقای موسوی امام جماعت مسجد جامع خرمشهر و حضور دائمی در آبادان و مشاهده تحولات و تغییرات از نزدیک، از طریق دو خط تماس تلفنی، یکی مستقیم به دفتر امام در تهران و دیگری دفتر امام در قم و آقای شرعی، وضعیت جبهه‌ها را با دقت و صداقت به مرکز منتقل می‌کرد و حساسیت‌ها را برمی‌انگیخت. البته از کانال‌های دیگر هم گزارش‌هایی می‌رفت و این تواتر خبر، یکی از اصول تصمیم‌گیری در میان همه اقشار از جمله روحانیت است، لذا حضور ایشان در این عرصه هم بسیار مؤثر بود و ایشان در انتقال صحیح اخبار و اخبار صحیح، نقش مکمل داشت.
 
او شهری در حال محاصره را حفظ کرد!
 
گزارش‌های روزانه نوبه‌ای از وضعیت نیرو‌های خودی و دشمن، برای نیرو‌های مسلح ارسال می‌شد، ولی به دلیل ساختار بروکراتیک کشور، سریع به دست مسئولان نمی‌رسیدند و کافی نبودند، لذا نقش مرحوم آقای جمی در این زمینه هم بسیار برجسته بود. ایشان همواره به مردم امید می‌داد و آنان را به امداد‌های الهی و الطاف خداوندی امیدوار می‌کرد. در عین حال بین نیرو‌های رزمنده‌ای که در آبادان حضور داشتند، هماهنگی و انسجام به وجود می‌آورد. در دوران جنگ جریانات مختلف سیاسی، مواضع گوناگون و متضادی را در قبال جنگ و مسائل کشور اتخاذ می‌کردند و اختلافات در اوج خود بودند، اما این اختلافات در خطوط مقدم جبهه یا در آبادان، کمتر به چشم می‌خورد. یکی از عللی که در آبادان مانع از بروز اختلافات می‌شد، نوع نگاه مرحوم آقای جمی به مسائل و نقش وحدت‌بخش ایشان در موعظه‌ها، سخنرانی‌ها و عملکرد ایشان بود. به همین دلیل است که عرض کردم آقای جمی آتش تهیه مقاومت و پایداری در جنوبی‌ترین نقطه جنگ بود. در طول دوران دفاع‌مقدس، حصر آبادان، نبرد کوی ذوالفقاریه، عملیات‌های تهاجمی ایران در کربلای ۵ و مخصوصاً والفجر ۸ در منطقه عمومی آبادان، ضرورت اطلاع‌رسانی ِبه ایشان و نقش فعالشان در تبیین شرایط برای مردم، به‌گونه‌ای که موضوع غافلگیری در عملیات محفوظ بماند، نقش بسیار دشواری بود و ایشان به شایسته‌ترین وجه ممکن این نقش را ایفا می‌کرد.»

جوانان همواره به ذوق و شوق حضور پدر، به مسجد می‌آمدند!

تا اینجای مقال، نقش تاریخی آیت‌الله جمی در حفظ شهر آبادان در یکی از خطرناک‌ترین شرایط را، به مدد دو تن از فرماندهان شاخص دوران دفاع‌مقدس، بازخوانی کردیم. هم‌اینک جای آن است که قدری نیز به سیره فردی و اجتماعی آن بزرگ بپردازیم. احمد جمی، فرزند آن زنده‌یاد، در باب منش اخلاقی و تربیتی پدر، اینگونه آورده است: «پدرم شخصیتی جامع داشتند. در عین حال که به مسائل خانوادگی دقت زیادی داشتند، به مشکلات و مسائل خویشاوندان هم می‌رسیدند و به مسائل سیاسی و اجتماعی هم اشراف کامل داشتند. ما زندگی سختی داشتیم و همگی در یک خانه دو اتاقه زندگی می‌کردیم، با این همه، چون شرایط تحصیل برای عموهایم فراهم نبود، پدر آن‌ها را هم آوردند و در کنار ما، امکانات تحصیل را برای آن‌ها هم فراهم کردند. پدر همیشه از حداقل امکانات خود، برای رشد و پیشرفت بستگان بهره می‌بردند.
 
با مردم تنگستان ارتباط صمیمانه و نزدیکی داشتند و تا جایی که مقدور ایشان بود، مشکلات مردم را حل می‌کردند. پدر توانایی عجیبی برای مرزبندی بین مسائل خانوادگی، اجتماعی و سیاسی داشتند و هرگز به یاد ندارم یکی از این حیطه‌ها، در حیطه دیگر تداخل ایجاد کرده باشد. بسیار مهربان بودند و با اینکه واقعاً مشکلات زیادی داشتیم، اما هرگز شکیبایی خود را از دست نمی‌دادند. صبر، سعه‌صدر و مهربانی پدر باعث می‌شد در هر جمعی که وارد می‌شدند، مورد محبت و احترام همه قرار بگیرند. فضای خانه ما بسیار صمیمی و در عین حال، حدود و وظایف و مسئولیت‌های هر کسی کاملاً روشن بود. پدر به همه احترام می‌گذاشتند و هرگز برخورد تحکم‌آمیز نداشتند. هیچ‌وقت به یاد نمی‌آورم صدای پدر یا مادر ما، بر سر همدیگر بلند شده باشد. مادر هم واقعاً صبور بودند و می‌بایست بار یک زندگی نه نفره را به دوش می‌کشیدند! مادر در تمام زمینه‌ها، با پدر همراهی می‌کردند و رابطه آن دو بسیار صمیمی، منطقی و شفاف بود. پدر سعی می‌کردند با محبت و مدارا، از سنگینی بار مسئولیت مادر کم کنند.
 
طبیعی است پدر به دلیل اینکه روحانی بودند، دوست داشتند ما هم راه ایشان را ادامه بدهیم، ولی هیچ‌وقت تحکم نمی‌کردند. ایشان بسیار به اینکه ما ادامه تحصیل بدهیم علاقه داشتند، ولی هیچ‌وقت تحکم نمی‌کردند که فلان رشته را انتخاب بکن یا نکن! پدر کلاً آنقدر درست رفتار می‌کردند که اگر یک وقت ما کاری می‌کردیم که موجب ناراحتی ایشان می‌شد، قبل از اینکه ایشان نگران شوند، خود ما نگران می‌شدیم و سعی می‌کردیم از دلشان بیرون بیاوریم! پدر مسائل جوانان را خیلی خوب درک می‌کردند و از بچه‌هایی که برای نماز به مسجد می‌آمدند، سخت حمایت می‌کردند، به همین دلیل بچه‌ها و نوجوان‌ها هم خیلی به ایشان علاقه داشتند. بچه‌ها به ذوق و شوق پدر، به مسجد می‌آمدند و همیشه مسجد پر از بچه‌ها بود! این‌ها بعد‌ها نوجوان و جوان شدند و در دفاع‌مقدس، حماسه‌ها آفریدند. جالب اینجاست که بچه‌های آن‌ها هم، با پدر رابطه صمیمانه‌ای داشتند. تا آخر عمر شریفشان هم از کسانی که برای عیادت ایشان می‌آمدند، می‌پرسیدند: بچه‌ات چطور است؟ خوب است؟ ازدواج کرد؟ نکرد؟ در چه رشته‌ای تحصیل می‌کند؟ و... پدر حافظه بسیار خوبی داشتند و چیزی یادشان نمی‌رفت. برای همین غالباً از افراد، حال فرزندانشان را با نام و نشان می‌پرسیدند. وقتی هم کسی از ایشان نقل قول می‌کرد، حتی اگر یک کلمه را هم پس و پیش می‌گفت، ایشان متوجه می‌شدند و می‌گفتند: من اینطور نگفته‌ام! پدر خودشان در سختی بزرگ شده بودند، لذا ضرورتی نداشت افراد به ایشان بگویند چه مشکلی دارند و ایشان خودشان قبل از اظهار افراد، متوجه می‌شدند و سعی می‌کردند مشکل را برطرف کنند. نکته جالب دیگر در منش ایشان، این بود که حوزه مطالعاتی وسیعی داشتند.
 
اگر کتابخانه ایشان را ببینید، از کتاب کانت گرفته تا فلاسفه جدید و از ریاضیات گرفته تا الهیات را در آن پیدا می‌کنید. پدر به‌شدت اهل مطالعه بودند و تقریباً تمام نشریات، حتی زن روز و خواندنی‌ها را هم مطالعه می‌کردند و همیشه در جریان مسائل روز بودند. رژیم گذشته سعی زیادی داشت تا با ایجاد مراکز تفریحی ناسالم و ترویج فرهنگ غربی، زمینه‌های رشد ارزش‌های اسلامی را در آبادان ضعیف کند، اما، چون نمی‌توانست مثل شهر‌های دیگر درباره آزادی بیان، زیاد سختگیری کند، شرایط برای برگزاری سخنرانی‌ها و روشنگری‌ها، چه در بخش‌های دانشجویی و روشنفکری و چه در فضای روحانیت، مستعد بود. پدر هم از این فضا به بهترین نحو ممکن استفاده و از شخصیت‌های برجسته دینی دعوت می‌کردند. این روشنگری‌ها هم، در به‌روز کردن اطلاعات همه نقش داشت. در واقع پدر پل ارتباطی بین تمام نیرو‌های مذهبی و متعهد با قشر‌های روشنفکری بودند و همه آنها، به ایشان اعتماد کامل داشتند.
 
پدر تمام رادیو‌های فارسی‌زبان خارجی و رادیو‌های عربی را هم، همیشه گوش می‌کردند و در جریان وقایع نهضت‌های آزادی‌بخش، از جمله فلسطین بودند. از سوی دیگر دائماً، با گروه‌های دانشجویی و فرهنگی در تماس و بحث بودند. مهم‌تر از همه اینکه ایشان وسعت دید و سعه صدر عرفا را داشتند. شعر زیاد می‌خواندند و مخصوصاً به حافظ علاقه عجیبی داشتند و اغلب هم در سخنرانی‌هایشان، اشعار زیبا را چاشنی حرف‌هایشان می‌کردند. بسیار خوش‌اخلاق و اهل مطایبه بودند. در بحث با مخالفان هم بسیار اهل مدارا و صبور بودند و ابداً عصبانی نمی‌شدند. خیلی اهل بحث‌های تند نبودند. تذکر می‌دادند و اگر طرف لجبازی می‌کرد، صبر می‌کردند. وقتی می‌دیدند حرفشان تأثیری ندارد، اصراری برای اثبات عقیده‌شان نمی‌کردند.»
 
منبع: روزنامه جوان
علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱ دی ۱۳۹۹ - ۱۵:۱۰
شادی روح شهدا صلوات
0
0