۰۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۳
کد خبر: ۶۷۳۱۰۱
«نقش ناخوانده جمعیت فدائیان اسلام در نهضت ملی ایران»؛

تکاپوی بی‌امان برای حاکمیت اسلام

تکاپوی بی‌امان برای حاکمیت اسلام
آیت‌الله سیدحسین بدلاء: «خود من در مواردی، کمک‌های آیت‌الله بروجردی را به فدائیان اسلام می‌رساندم و غیر از این در اوقاتی هم که مطلع می‌شدند این گروه به کمک نیاز دارند، از طرق دیگری به آن‌ها کمک می‌کردند. این غیر از شهریه‌ای بود که از سوی ایشان به عده‌ای از اعضای آن‌ها داده می‌شد.

به گزارش خبرگزاری ر سا، در روز‌هایی که بر ما گذشت، از شصت‌وپنجمین سالروز شهادت رهبر فدائیان اسلام و یارانش عبور کردیم. بی‌تردید نقش آنان در توفیقات نهضت ملی ایران، از سرفصل‌های ناخوانده و مغفول این رویداد شاخص تاریخ معاصر است. در مقال پی آمده، تلاش شده است کارنامه این جریان مذهبی و مبارز، با اتکا به پاره‌ای روایات و تحلیل‌ها، مورد بازخوانی قرار گیرد. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

برداشتن موانع از طریق ملی شدن صنعت نفت


جمعیت فدائیان اسلام پس از شهریور ۱۳۲۰ و در بستر مبارزه با تبلیغات ضد دینی احمد کسروی شکل گرفت. این جریان گذشته از احکام شرعی مراجع وقت، از آن روی به حذف کسروی پرداخت که او با تبلیغات ضد دینی خویش در دوران اشغال ایران توسط سه قدرت خارجی، وحدت عمومی را در چنین دوره خطیری بر هم می‌زد.

قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره، چنین می‌گوید: «با سقوط رضاخان، شرایط جدیدی حاکم می‌شود. در این دوره گرچه جنایات امریکا در ایران بیشتر از روس‌هاست، ولی مورخان آریامهری دراین‌باره حرفی نمی‌زنند! روس‌ها توسط حزب توده، افکار ماتریالیستی و الحادی را منتشر و منافع اتحاد جماهیر شوروی را تقویت می‌کنند. امریکایی‌ها هم با اشاعه فساد و فحشا و ایجاد احزاب کوچک و بزرگ طرفدار امریکا در کنار انگلیس و شوروی به تخریب مبانی دینی می‌پردازند. در این شرایط کسروی و امثال او فعالند و هر چه علمای نجف به این وضعیت اعتراض می‌کنند، کسی توجه نمی‌کند! شهید نواب صفوی در نجف مشغول تحصیل است که اخبار فعالیت‌های ضددینی کسروی به گوشش می‌رسد و جزواتی را که او علیه تشیع و امام زمان (عج) منتشر کرده، می‌بیند. در آنجا یکی از علما فریاد می‌زند: یعنی در ایران یک مرد پیدا نمی‌شود که این خبیث را خفه کند؟... شهید نواب تصمیم می‌گیرد به ایران بیاید. عده‌ای از علما، از جمله مرحوم علامه امینی صاحب الغدیر، خرج سفر او را تأمین می‌کنند و شهید آیت‌الله مدنی، پول تهیه اسلحه را در اختیارش قرار می‌دهد.

شهید نواب صفوی به این ترتیب به ایران می‌آید و ابتدا سعی می‌کند با بحث و مناظره با کسروی، او را از راهی که می‌رود برگرداند، اما او زیر بار نمی‌رود. از این جهت تصمیم می‌گیرد او را از بین ببرد که موفق نمی‌شود و بعد‌ها شهید سیدحسین امامی در اسفند ۱۳۲۴ او را اعدام انقلابی می‌کند. اعدام انقلابی کسروی، بسیار مورد اقبال جامعه قرار گرفت. شهید نواب صفوی تصمیم می‌گیرد جوانان پرشور، مؤمن، انقلابی و بااخلاص را جمع کند و فدائیان اسلام را تشکیل دهد. او با نفوذ کلام و شخصیت کاریزماتیکی که داشت، توانست عده‌ای از بازاری‌ها و بسیاری از متدینین و مخصوصاً طلبه‌های جوان را با خود همراه کند. در شهید نواب چند ویژگی وجود داشت که تأثیر کلامش را بالا می‌برد و شخصیتش را برای مؤمنان جذاب می‌کرد: ایمان و اعتقاد حقیقی به اسلام و تلاش برای اجرای احکام اسلامی، ایثار تا مرز شهادت، نفرت از استبداد و عوامل داخلی آن و تنفر از استعمار و ایادی آن. در سال ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷ که مسئله توطئه‌آمیز تأسیس حکومت اسرائیل مطرح می‌شود و در پی آن مردم فلسطین آواره و قتل‌عام می‌شوند، شهید نواب صفوی تمام‌قد برای دفاع از فلسطین وارد میدان می‌شود و حتی عده‌ای از جوان‌ها را آماده می‌کند که برای دفاع از فلسطین و جنگ با صهیونیست‌ها عازم آن منطقه شوند. فدائیان اسلام در این دوران چند دستاورد مهم داشتند: اول، مبارزه با دشمنان اسلام بود که با اعدام انقلابی چند نفر، در دل سران رژیم و عوامل آن رعب و وحشت انداختند. دوم، برطرف کردن موانع از سر راه ملی شدن نهضت نفت بود و سوم، ایجاد شوق و علاقه به دین و ایثار تا حد شهادت برای برقراری حکومت اسلامی. آن‌ها توانستند در برابر سرمایه‌داری غرب و کمونیسم شرق، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی ضداستعماری مطرح کنند.»


استفاده ابزاری جبهه ملی از فدائیان اسلام در بستر نهضت ملی


فدائیان اسلام در پس راندن انگلستان از ایران، استقلال و بازگشت به خویش را می‌جستند. آنان بر این باور بودند که در کشوری مسلمان و شیعه، چیزی جز باور‌های دینی مردمان آنان نمی‌تواند حاکمیت داشته باشد. از این روی با جبهه ملی در باب اجرای شریعت در پس قدرت یابی ایشان پیمان بستند، عهدی که هرگز جامه عمل نپوشید. مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره معتقد است: «بی‌تردید فدائیان اسلام در ملی شدن صنعت نفت، نقش برجسته‌ای دارند. آن‌ها می‌خواستند احکام اسلامی در کشور پیاده شود و اساساً شرط آن‌ها برای از میان برداشتن رزم آرا همین بود. طرف مقابل اگر این طرز تفکر را قبول نداشت، می‌توانست نپذیرد، ولی وقتی پذیرفت باید به قولی که داده بود عمل می‌کرد که نکرد! به نظر من جبهه ملی در این مرحله، از فدائیان اسلام استفاده ابزاری کرد. آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق معتقد بودند با سلطه همه‌جانبه‌ای که انگلیس بر حیات اقتصادی و به تبع آن سیاسی کشور دارد، ابتدا باید شرّ او را کم کرد و بعد که قدرت به دست نیرو‌های مستقل افتاد، احکام اسلامی را در کشور اجرا کرد. البته این بیشتر منطق آیت‌الله کاشانی بود. هژیر و رزم آرا هر دو وابسته به انگلیس هستند و لذا از میان برداشتن آن‌ها به‌موقع و بجا بود. هر دوی آن‌ها با حمایت شدید و آشکار انگلیس، در برابر اراده ملت برای ملی کردن صنعت نفت ایستاده بودند.

عبدالحسین هژیر در انتخابات دوره شانزدهم شورای ملی با اعمال نظر واضح می‌خواست نیرو‌های طرفدار دربار را وارد مجلس کند و به نیرو‌های مستقل اجازه نمی‌داد وارد مجلس شوند. او در انتخابات تقلب و بر مواضع خود پافشاری می‌کرد. عده‌ای از شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی در دربار تحصن کردند و خواهان تجدید انتخابات شدند، اما راه به جایی نبردند و مشخص شد مهره‌های انگلیس کاملاً مصمم هستند از ورود نیرو‌های مردمی به مجلس جلوگیری کنند. وقتی فدائیان اسلام هژیر را اعدام کردند، در دل مقامات سیاسی رعب و وحشت زیادی افتاد و به فکر افتادند که مجدداً انتخابات را برگزار کنند و این‌بار تعدادی از نیرو‌های مستقل از قبیل آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق به مجلس راه پیدا کردند و همین‌ها بودند که موتور محرک ملی شدن صنعت نفت شدند و نهضت را پیش بردند.


نفر بعدی که با هماهنگی با آیت‌الله کاشانی، دکتر مصدق و جبهه ملی اعدام شد، تیمسار رزم‌آرا بود. رزم‌آرا در قامت نخست‌وزیر ایران داشت با انگلیسی‌ها مذاکره می‌کرد که حداقل کمی به سهم‌الامتیاز ایران از نفت اضافه کند، درحالی‌که مردم می‌خواستند نفت ملی شود و همه عایدات آن صرف خود کشور گردد، نه اینکه سهمی از سرمایه خود را گدایی کنند، اما رزم‌آرا معتقد بود مردم ایران توانایی اداره صنعت پیچیده نفت را ندارند و حتی بلد نیستند یک آفتابه هم بسازند! بدیهی است این نحوه تفکر با ملی شدن نفت تناسبی نداشت. با شیوه‌ای که رزم‌آرا در پیش گرفته بود، انگلیس همچنان بر صنعت نفت ما تسلط داشت و از آنجا که او آدم مقتدری بود و بر امور تسلط داشت، مذاکرات را پیش می‌برد و عملاً هیچ کاری از دست کسی ساخته نبود؛ به همین دلیل هم جبهه ملی و نهایتاً فدائیان اسلام به این نتیجه رسیدند که او را از میان بردارند تا مشکل ملی شدن صنعت نفت حل شود. در اینجا بود که اعدام انقلابی‌ای که توسط استاد خلیل طهماسبی انجام شد، امکان ملی شدن نفت را فراهم کرد. البته فعالیت فدائیان اسلام منحصر به این اقدامات نبود و آن‌ها در امور مختلفی فعالیت می‌کردند؛ از جمله در سال‌های ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ نظارت بر صندوق‌های رأی و بسیج مردم در نهضت ملی شدن نفت را انجام دادند. برخی از آن‌ها سخنران‌ها و خطبای برجسته و قدرتمندی بودند و بر افکار عمومی تأثیر زیادی داشتند. کشف تقلب در انتخابات دوره شانزدهم بی‌تردید مدیون نیرو‌های فدائیان اسلام است که از صندوق‌ها محافظت می‌کردند و دیدند که نیرو‌های دولتی صندوق‌ها را جابه‌جا کردند و قضیه اعدام هژیر پیش آمد که پس از انتخابات تجدید شد...».


رهبر فدائیان اسلام، ۲۰ ماه در زندان مصدق!


در فصل پیشین اشارت رفت که شهید سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام، در آستانه حذف حاجیعلی رزم آرا از صحنه سیاست ایران، با اعضای جبهه ملی بر سر اجرای شریعت اسلامی در پی اعدام نامبرده، به توافق رسید. با این همه دکتر مصدق و اطرافیان وی پس از قدرت یافتن، تمامی قرار‌های گذشته را به بوته فراموشی سپردند و حتی به بهانه‌ای واهی، رهبر فدائیان اسلام را به زندان افکندند! اسدالله بادامچیان، تحلیلگر تاریخ معاصر ایران این رخداد را به شرح ذیل مورد خوانش قرار داده است: «فدائیان اسلام بی‌تردید جمعیتی بسیار مخلص، خدوم، ارزشمند و تأثیرگذار بودند. هیچ‌یک از آنان به دنبال مال و مناصب دنیوی نبودند و دلشان برای اسلام و مظلومین می‌تپید؛ مخصوصاً تشکیلاتی بودند که صددرصد در پی تأسیس یک حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلامی بودند، لذا می‌بینیم در هر مقطعی مخصوصاً اعدام انقلابی رزم‌آرا، شرطی که با حضرات ملی‌گرا‌ها می‌گذارند و قولی که از آن‌ها می‌گیرند - که البته به قولشان وفا نکردند - این است که جان خود را به خطر می‌اندازند و رزم‌آرا را که بزرگ‌ترین مانع بر سر راه به ثمر رسیدن نهضت ملی بود از سر راه برمی‌دارند، به شرط آنکه پس از آنکه جبهه ملی قدرت را در دست گرفت، احکام اسلام را اجرا کند. بنابراین مهم‌ترین دغدغه فدائیان اسلام اجرای قوانین و احکام اسلامی بود ولاغیر. به همین دلیل هم حزب توده، جریانات چپ، فراماسونرها، سلطنت‌طلب‌ها و همه کسانی که دل خوشی از اسلام نداشتند و ندارند، به‌شدت آن‌ها را تخریب می‌کردند. رزم‌آرا، نخست‌وزیر شاه - که افسر کارآمد و سیاستمدار باهوشی بود - کاملاً در اختیار استعمار انگلیس و امریکا قرار داشت و با قدرت جلوی ملی شدن صنعت نفت را گرفته بود. او حتی در مجلس شورای ملی آشکارا به ملت ایران توهین کرد و گفت: ملتی که یک لولهنگ (آفتابه) نمی‌تواند بسازد، چگونه می‌خواهد صنعت عظیم نفت را اداره کند! رهبری نهضت ملی شدن نفت، با روحانیت به‌خصوص مرحوم آیت‌الله کاشانی بود. مردم هم به این آگاهی رسیده بودند که اگر بخواهند مملکت نجات پیدا کند، باید صنعت نفت را از چنگ انگلیس بیرون بیاورند. این حرکت که آغاز شد، عده‌ای از ملی‌گرا‌ها مثل دکتر بقایی، مهندس حسیبی، عبدالقدیر آزاد، دکتر سنجابی، دکتر فاطمی و... - که بعداً معلوم شد خیلی‌هایشان فراماسون هستند - به این حرکت پیوستند. آیت‌الله کاشانی متأسفانه نتوانست نهضت را از ناخالصی‌های ملی‌گرا‌ها حفظ کند به همین دلیل آن‌ها به وقتش، ضربه کاری را به آن زدند! شاید هم امکاناتش را در اختیار نداشت، چون ایشان مجتهدی مسلم و سیاستمداری باتجربه و زیرک بود و قطعاً متوجه این انحرافات می‌شد.


خوشبختانه حضرت امام هم زیرکی و هم امکانات لازم را برای طرد انحرافات از نهضت داشتند و رمز موفقیت ایشان هم همین بود. امام نهضت را اسلامی نگه داشتند، اما آیت‌الله کاشانی آن را با تفکرات دیگر درهم آمیختند و نتوانستند نهضت را خالص نگه دارند، در نتیجه نهضت ملی نفت صاحب دو پیشوا شد! یکی ملی‌گرا که مذهبی نبود و دیگری روحانی و مذهبی. وقتی که نهضت دو پیشوا پیدا کرد و اختلاف در سطح رهبری پیدا شد، این تفرقه و اختلاف به دیگر سطوح نهضت هم رسوخ پیدا کرد.


نقش فدائیان اسلام این بود که مهره‌های استعمار را از سر راه نهضت برداشتند. ابتدا احمد کسروی را که در واقع عامل اصلی جنگ نرم استعمار بود و با اشاعه افکار انحرافی، نسل جوان را با اسلام و تشیع بیگانه و آن‌ها را برای پذیرش افکار بیگانگان آماده می‌کرد، اعدام کردند. نفر بعدی عبدالحسین هژیر بود که قصد داشت همانند تیمورتاش از جامعه دین‌زدایی کند و فساد اخلاقی را رواج دهد. با از بین رفتن کسروی و هژیر، استکبار انگلیس و امریکا تصمیم گرفتند یک مهره قوی نظامی را سر کار بیاورند تا هر صدای مخالفی را با قوه قهریه سرکوب کند، لذا رزم‌آ‌را را انتخاب کردند. سران جبهه ملی و رهبران نهضت ملی دریافتند که این بار با مهره خطرناکی سر و کار دارند که برای پیشبرد مقاصد خود، از هیچ جنایتی رویگردان نیستند و نهایتاً چاره‌ای جز حذف او پیدا نکردند. اینجا بود که به فکر افتادند از فدائیان اسلام کمک بگیرند و با شهید نواب صفوی و چند نفر دیگر از فدائیان اسلام، جلسه‌ای تشکیل دادند. همان‌طور که اشاره کردم، تنها شرط فدائیان اسلام این بود که نخست‌وزیری که سر کار می‌آید، باید احکام کلان اسلامی و شرعی را رعایت و پیاده کند. آن‌ها هم قبول کردند و آیت‌الله کاشانی هم حکم شرعی اعدام انقلابی رزم‌آرا را صادر کرد. در آن ایام آیت‌الله فیض از دنیا رفته بودند و در مسجد شاه مراسم ختمی برای ایشان برگزار شده بود. رزم‌آرا برای شرکت در این مراسم آمده بود که شهید خلیل طهماسبی با شلیک گلوله، او را از پای درآورد. بعد هم که در ادامه این جریان‌ها دکتر مصدق به نخست‌وزیری انتخاب شد، فدائیان اسلام منتظر بودند جبهه ملی‌ها به قولی که داده بودند عمل کنند، اما زمان که گذشت معلوم شد که از وفای به عهد خبری نیست، بنابراین شهید نواب صفوی به این روند به‌شدت اعتراض کرد و نتیجه اینکه دکتر مصدق دستور داد او را دستگیر کنند و به زندان بیندازند! در نتیجه از نزدیک به دو سال نخست‌وزیری دکتر مصدق، نواب ۲۰ ماهش را در زندان بود!».


کمک‌های آیت الله بروجردی به جمعیت فدائیان اسلام


یکی از محور‌های تبلیغات منفی مخالفان جمعیت فدائیان اسلام در باره ایشان، نوع ارتباط آنان با مرجع اعلای وقت، مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی است. با این همه زنده‌یاد آیت‌الله سیدحسین بدلاء از اصحاب و نزدیکان آن مرجع والا در این باره روایتی متفاوت دارد: «به نظر بنده، آیت‌الله بروجردی علی‌الاصول و با توجه به روحیه ظلم‌ستیزی و اقداماتی که ایشان دراین‌باره در حیات خود انجام داده بودند، با اهداف فدائیان اسلام موافق بودند و در مواردی از آن‌ها حمایت هم می‌کردند. من معتقدم نگاه آیت‌الله بروجردی به آن‌ها اینگونه که تبلیغ می‌شود، نبود. خود من در مواردی، کمک‌های ایشان را به فدائیان اسلام می‌رساندم و غیر از این در اوقاتی هم که مطلع می‌شدند این گروه به کمک نیاز دارند، از طرق دیگری به آن‌ها کمک می‌کردند. عرض کردم که برخی از این کمک‌ها را خود من می‌بردم و به آن‌ها می‌رساندم و این غیر از شهریه‌ای بود که به عده‌ای از اعضای آن‌ها داده می‌شد. واقعیت این است که عناصر وابسته به دربار و مخالفان فدائیان اسلام، دل خوشی از ارتباط آن‌ها با آیت‌الله بروجردی نداشتند و تا جایی که دستشان می‌رسید سعی می‌کردند ایشان را نسبت به فدائیان اسلام بدبین کنند.


به نمونه‌ای از این رفتار‌ها اشاره می‌کنم: زواری که برای زیارت حرم حضرت معصومه (س) به قم می‌آمدند، برای رفتن به حرم باید از وسط مدرسه فیضیه و دارالشفا عبور می‌کردند. عده‌ای از افراد مشکوک که سعی می‌کردند خود را وابسته به فدائیان اسلام نشان بدهند، در حجره‌های نزدیک به این محل عبور می‌نشستند و با سینی و قابلمه ضرب می‌گرفتند تا مرجعیت و عوام‌الناس را به فدائیان اسلام بدبین کنند! بعضی از مرتبطان با آیت‌الله بروجردی این خبر را به گوش ایشان می‌رساندند و ایشان هم عصبانی می‌شدند و دستور می‌دادند شهریه فدائیان اسلام قطع شود، درحالی‌که خود من بار‌ها کمک‌های ایشان را به شهید نواب صفوی و شهیدان برادران واحدی رسانده بودم. حتی یک بار به خود من مأموریت دادند مبلغ زیادی را به تهران ببرم و توسط شهیدان واحدی - که پسرعموهایم بودند - به شهید نواب صفوی برسانم. هیچ‌کس از محل اقامت شهید نواب خبر نداشت و من با کمک واحدی‌ها، آنجا را پیدا کردم و کمک آیت‌الله بروجردی را تحویل دادم. آیت‌الله بروجردی فدائیان اسلام را از زمانی که آن‌ها عَلَم مخالفت با احمد کسروی را برافراشتند و بالاخره او را هلاک کردند، می‌شناختند.


از آن پس بود که آیت‌الله بروجردی از آن‌ها حمایت ضمنی می‌کردند. حتی شهید سیدحسین امامی هم که کسروی را کشته بود، با وساطت آیت‌الله بروجردی از مرگ نجات پیدا کرد و بدون محاکمه از زندان آزاد شد. البته کسروی خیانت‌های زیادی را مرتکب شد و افراد زیادی را به انحراف کشاند؛ از جمله علی‌اکبر حکمی‌زاده که او با اینکه پدرش روحانی بود، مرتد شد و کتابی نوشت که حضرت امام با کتاب کشف‌الاسرار خود پاسخش را دادند.


علی‌اکبر حکمی‌زاده در مدرسه رضویه با من هم‌حجره بود. پدرش آقای آشیخ مهدی پایین‌شهری از علمای محترم قم بود. حکمی‌زاده نسبت نزدیکی هم با مرحوم آقای سیدمحمود طالقانی داشت، با این همه کسروی چنان در او نفوذ کرد که توانست او را به ارتداد بکشاند. کسروی کار‌های عجیب و غریبی هم می‌کرد، از جمله جشن کتاب‌سوزان راه می‌انداخت و در آن کتاب‌های مقدسی مثل مفاتیح و کتب دعا را می‌سوزاند، درحالی‌که او ابتدا روحانی بود و لباس روحانیت می‌پوشید و در جمع علمای قم منبر می‌رفت، سید هم بود...».

 
منبع: روزنامه جوان
علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات