۰۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۲۷
کد خبر: ۶۸۱۱۱۱

روایتی از وضعیت صدام بعد از فتح خرمشهر

روایتی از وضعیت صدام بعد از فتح خرمشهر
دشمن اراده کرده بود خرمشهر را برای همیشه از خاک ایران جدا کند. روی دیوارهای خرمشهر هم نوشته بودند: آمده‌ایم تا بمانیم. در این جمله یک اراده توام با کینه بود.

به گزارش خبرگزاری رسا،‌ سوم خرداد در تاریخ انقلاب اسلامی از باشکوه‌ترین روزهاست و شادترین روز مردم ایران بعد از پیروزی انقلاب است. مرحله پایانی عملیات الی بیت‌المقدس در ساعت بیست و دو و سی و پنج دقیقه‌ی شامگاه شنبه اول خرداد ۱۳۶۱ با رمز" بسم الله قاصم الجبارین یا محمد بن عبدالله (ص) " و با هدف محاصره و آزادسازی خرمشهر آغاز شد. نیروها از سه جهت به خرمشهر حمله کردند: قرارگاه فتح به پلیس راه، قرارگاه فجر به نهر عرایض و قرارگاه نصر به نهر خین و جاده خرمشهر- شلمچه. پس از نبردی سنگین، همه نیروها به اهدافشان رسیدند. خرمشهر محاصره شده بود، اما عراقی‌ها مقاومت می‌کردند. وقتی محاصره عراقی‌ها از سه جهت کامل شد، وحشتی در دل عراقی‌ها افتاد که به یک باره ورق برگشت.

در این قسمت به صورت گذرا به سه روز پایانی عملیات بیت‌المقدس اشاره می‌شود:

روز ۶۱/۳/۱ درگیری کماکان به صورت تبادل آتش ادامه داشت و یگان‌هایی از قرارگاه‌های فجر و فتح و نصر که بایستی در عملیات فتح خرمشهر شرکت می‌کردند به تکمیل تغییر گسترش و شناسایی و سایر اقدامات لازم برای کسب آمادگی مشغول بودند. ساعت پنج و پنجاه دقیقه بامداد، مجتمع پتروشیمی ماهشهر توسط چهار فروند هواپیمای عراقی مورد هجوم قرار گرفت و خسارات سنگینی به بار آمد و بیش از ۳۰ نفر مجروح شدند. پس از ده روز که از دومین تلاش ناموفق نیروهای ما برای فتح خرمشهر می‌گذشت، سومین تلاش برای آزاد سازی خرمشهر آغاز شد. دشمن در مقابل تک غافلگیرکننده نیروهای خودی در منطقه غرب خرمشهر و پل نو، مجبور به ترک خاکریزهای دفاعی خود یکی پس از دیگری شد.

روی دیوارهای خرمشهر هم نوشته بودند: آمده‌ایم تا بمانیم. در این جمله یک اراده توأم با کینه است. برای همین است وقتی خرمشهر آزاد شد حسین کامل، داماد صدام، گفت در ۲۴ ساعت اول یک پزشک دائماً بالای سر صدام بود؛ آنقدر فشار روحی روی صدام زیاد بود

در ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بامداد روز ۶۱/۳/۲ قرارگاه فتح به جاده آسفالته خرمشهر- شلمچه رسید و مشغول باز شدن به طرف پل نو بود. فجر ۳ هنوز به جاده نرسیده بود. از قرارگاه نصر، نصر ۲ به جاده آسفالته رسیده بود ولی نصر ۳ به علت برخورد با میدان مین متراکم توأم با مقاومت شدید دشمن، زمین گیر شده بود، این منطقه که در حوالی شرق شلمچه قرار داشت همان منطقه‌ای بود که قرارگاه نصر در روزهای ۲۰ و ۲۱ اردیبهشت نتوانسته بود به آنجا دسترسی پیدا کند و در واقع منطقه مستحکم مواضع دشمن محسوب می‌شد.

بعداز ظهر نیروهای دشمن تحت فشار شدید یگانهای خودی به حوالی نهر خین عقب رانده شدند و ارتباط زمینی نیروهای مستقر در خرمشهر با نیروهای مستقر در منطقه شلمچه قطع گردید و دشمن فقط روی جاده خاکی حاشیه نهر خین رفت و آمد می‌کرد. غروب همین روز بود که قرارگاه فتح، خرمشهر را محاصره کرد. فجر ۳ به پل نو رسید و به طرف شط العرب پیشروی می‌کرد. نصر ۲ هم در حال الحاق به نصر ۳ بود. نصر ۳ نیز جاده دژها را اشغال کرده و در جنوب جاده آسفالته خرمشهر- شلمچه به شدت درگیر بود. در برابر تک سریع و غافگیرانه نیروهای ما، دشمن دچار وحشت و سرگردانی شدید شد و نتوانست عکس العمل مناسبی نشان دهد. ارتباط یگانهای دشمن با یکدیگر قطع و فرار افسران و درجه داران و سربازان از منطقه خرمشهر گویای از هم پاشیدگی سازمان یگانهای دشمن در خرمشهر بود. نصر ۲ که در نخلستان‌های درگیر پیکاری سخت و سنگین با دشمن بود خود را تا یک کیلومتری شط العرب جلو کشید و تلاش می‌کرد با تصرف سرپل دشمن در شمال نهر خین، پل شناور عراق روی اروند را به دست آورده ارتباط عراق را با منطقه خرمشهر از این طریق نیز قطع کند.

نیروهای عراقی در تلاش برای برقراری ارتباط مجدد با نیروهای محاصره شده در خرمشهر نمی‌خواستند آخرین امید خود را از دست بدهند و برای همین با مقاومت شدید و استفاده از نخلستان‌ها، مانع پیشروی نصر ۲ بودند. نصر ۲ و ۳ در عملیات خود موفق شدند بیش از ۵۶۳ نفر را اسیر، تعدادی تانک را منهدم و یک فروند بال گرد دشمن را به علت نقص فنی فرود آمده به غنیمت درآوردند. نتیجه عملیات روز دوم خرداد بسیار درخشان بود و می‌توان گفت که خرمشهر در احاطه کامل قرار گرفته بود و این شهر بدون تردید در آستانه سقوط قطعی قرار گرفته بود. برابر پیام‌های شنود شده از دشمن، اندکی پس از آغاز عملیات، فرماندهان اغلب یگانها در پیام‌های خود درخواست عقب نشینی می‌کردند. پرسنل یگانهای دشمن اکثراً فرار می‌کردند یا تن به اسارت می‌دادند. در اواخر روز دوم خرداد قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت و موفقیت قرارگاه‌ها در احاطه کامل خرمشهر، مصمم به وارد کردن نیروهای خودی به شهر و پاکسازی آن از وجود دشمن گردید. در این دستور به فجر ۳ دستور داده شد تیپ ۳۳ المهدی را که در شکستن خاکریزهای پدافندی دشمن در نهر عرایض و پل نو بسیار موفق بودند در اختیار تیپ ۱۴ امام حسین و تیپ ۸ نجف اشرف قرار داده و خود به پدافند از منطقه محوله در کرانه اروند ادامه دهند. و به قرارگاه فتح مأموریت ورود به خرمشهر و پاکسازی شهر از نیروهای دشمن داده شد.

تصویری که راویان از آن روز گزارش کرده‌اند بسیار شعف آفرین است: صبح سوم خرداد احمد کاظمی و حسین خرازی در دروازه ورودی شهر بودند و نیروهایی از ارتش و سپاه، که با هم ادغام شده بودند، در منطقه پل نو درگیر جنگی سخت تا محاصره عراقی‌ها را کامل کنند. عراقی‌ها دسته دسته اسیر شدند. صف طولانی اسرا باورکردنی نبود، اما باشکوه بود. حسین خرازی به صیاد بی سیم زده بود ما جلوی دروازه ورودی شهر هستیم. اجازه می‌خواست حمله کند. نیروهایش هفتصد نفر بیشتر نبودند. هنوز دستور حمله نرسیده بود که خبر دادند عراقی‌ها دارند اسیر می‌شوند. عراقی‌ها توی کوچه‌ها و خیابان‌های شهر دست‌هایشان را بالا برده بودند. گفته بودند هر چه اتوبوس توی خوزستان هست برای بردن اسرا بیاورند خرمشهر. کفاف نداد، کامیون‌ها را هم آوردند.

سردار محمدجعفر اسدی از آن روز این طور یاد می‌کند: رفتیم قرارگاه. شهید صیاد، آقا محسن، آقا رحیم، آقا رشید، حسن باقری و بسیاری از تصمیم گیرندگان جنگ بودند و دور یک نقشه نشسته بودند. ناگهان برادری آمد پیش آن دو و به آقا محسن گفت عراقی‌ها دارند اسیر می‌شوند. آقا رشید بهش گفت این چه نحوه‌ی خبر دادن است؟ چه کسی اسیر می‌شود؟ چند نفر؟ کجا؟ کی؟ چه طوری؟ گفت من چه می دانم اینها دیگر پیدا نبود. سردار رشید تا این را شنید، سریع بلند شد و به من هم گفت بلند شو برویم ببینیم چه خبر است. جلسه را رها کردیم. با یک جیپ بی سیم دار رفتیم سمت خرمشهر. توی راه می‌دیدم همین طوری گروه گروه می آیند. به قول آن بنده خدا واقعاً آخر اسرا پیدا نبود. سریع قرارگاه را گرفتیم و سردار رشید به حسن باقری گفت هر چه اتوبوس در اهواز گیر می‌آید باید بیاید اینجا برای تحویل اسرا. زود هم بیاید. اگر اتوبوس نیست، کامیون. کامیون نیست، تریلی. هر چه هست بیاید اینها را ببرد. همین جا بود که دلم پیش آن بسیجی جوانی رفت که تا چند روز پیش خودمانی با امام زمان درد دل می‌کرد، دعایش کارگر افتاده بود وگرنه ما این همه نیرو نداشتیم!

حسین خرازی به صیاد بی سیم زده بود ما جلوی دروازه ی ورودی شهر هستیم. اجازه می‌خواست حمله کند. نیروهایش هفتصد نفر بیشتر نبودند. هنوز دستور حمله نرسیده بود که خبر دادند عراقی‌ها دارند اسیر می‌شوند. عراقی‌ها توی کوچه‌ها و خیابان‌های شهر دست‌هایشان را بالا برده بودند. گفته بودند هر چه اتوبوس توی خوزستان هست برای بردن اسرا بیاورند خرمشهر. کفاف نداد، کامیون‌ها را هم آوردند

خبررعدآسای فتح خرمشهر به سرعت برق همه جا پیچید و موج عظیمی از هیجان و خوشحالی سراسر کشور را فرا گرفت و مردم در خیابان‌ها با روشن کردن چراغ‌ها و به صدا در آوردن بوق اتومبیل‌های خود به جشن و پایکوبی پرداختند و غرور ملت ایران که با اشغال خرمشهر به دست عراقی‌ها جریحه دار شده بود با همت و غیرت فرزندان فداکار این کشور التیام گرفته و شعار (خرمشهر ما می آییم) واقعیت یافت و خرمشهر که در دوران اشغال (خونین شهر) شده بود دوباره، خرمشهر نامیده شد. سوم خرداد خرمشهر آزاد شد، و رزمنده‌ها نماز شکر را در خرمشهر خواندند. رزمندگان در این عملیات طی ۲۳ روز، ۵۳۰۰ کیلومتر مربع از اهواز- خرمشهر را آزاد کردند، اهواز، حمیدیه، سوسنگرد و جاده اهواز- آبادان را از برد توپ خانه دشمن خارج کردند و عراقی‌ها را در جبهه جنوب تا مرز بین المللی عقب راندند. در این عملیات ۶۰۰۰ نفر شهید شدند و ۲۴۰۰ نفر مجروح. ارتش عراق هم ۱۶۰۰۰ کشته و مجروح و ۱۹۰۰۰ اسیر داد. حدود ۵۵۰ تانک و نفربر، ۵۳ هواپیما، ۵۰ خودرو، ۳ هلی کوپتر ارتش عراق هم منهدم شد.

مرتضی سرهنگی، محقق و نویسنده جنگ درباره خرمشهر این طور می‌نویسد: دنیا یک باور تاریخی به ما تحمیل کرده بود. می‌گفتند کشور ایرانیان در هر جنگی تجزیه می‌شود و ایرانی‌ها نمی‌توانند از سرزمینی که در آن زندگی می‌کنند دفاع کنند. اما وقتی خرمشهر آزاد شد این باور رنگ باخت. این مسئله مهمی بود. ما باور کردیم می‌توانیم از خاکمان دفاع کنیم. دشمن اراده کرده بود خرمشهر را برای همیشه از خاک ایران جدا کند. روی دیوارهای خرمشهر هم نوشته بودند: آمده‌ایم تا بمانیم. در این جمله یک اراده توأم با کینه است. برای همین است وقتی خرمشهر آزاد شد حسین کامل، داماد صدام، گفت در ۲۴ ساعت اول یک پزشک دائماً بالای سر صدام بود؛ آنقدر فشار روحی روی صدام زیاد بود.

 

منابع: تحلیل عملیات بیت‌المقدس، نصرت الله معین وزیری

همپای صاعقه، حسین بهزاد- گل علی بابایی

روایت خرمشهر، جعفر شیرعلی نیا.

علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات