۳۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۵
کد خبر: ۶۸۳۱۳۱

وجوه اشتراک و افتراق آرای شریعتی و شهید مطهری

وجوه اشتراک و افتراق آرای شریعتی و شهید مطهری
عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی گفت: علی‌رغم قرائت اسلام صرفاً انقلابی شریعتی برای روشنفکران، وی باعث بدبینی این گروه نسبت به ساختار فکری و تشکیلات روحانیت شد.

به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، اندیشه سیاسی دکترعلی شریعتی در حوزه روحانیت، از دیرباز تاکنون یکی از بغرنج‌ترین و بحث‌برانگیزترین وجوه نظری آثار وی بوده است و هرگاه از این منظر به بررسی و مقایسه تطبیقی آراء و اندیشه‌های او و استاد شهید مرتضی مطهری بپردازیم، به نتایج ارزنده‌ای دست پیدا می‌کنیم که می‌تواند پرتو روشنگری بر میراث تفکر اصیل اسلامی بیفکند.

به همین منظور از مهدی امیدی، دانشیار و عضو هیئت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، خواستیم که پاسخ خودش را به این پرسش مشخص تسنیم، تبیین کند که اساسا چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی بین اندیشه سیاسی دکتر شریعتی و استاد مطهری در حوزه روحانیت وجود دارد و آیا می‌توان گفت که این دو اندیشمند به عنوان دو متفکر اسلامی، در حوزه روحانیت در نقطه مقابل یکدیگر قرار دارند؟ پاسخ اجمالی دکتر امیدی را در زیر می‌خوانیم:

از دکتر شریعتی تصویرسازی‌های متفاوتی صورت گرفته که قضاوت را برای آنانکه می‌خواهند منصفانه به داوری عقاید او بنشینند دشوار می‌سازد. تفسیر متجددانه از مفاهیم و آموزه‌های دین بدون فهم روشمند و اجتهادی از آن و هجمه بی‌پروا به هویت تشیع جدید و ساختار متولیان دین، شریعتی را در معرض انتقاد مجامع دینی قرار داد و استفاده از عنصر دین برای مبارزه او را به مواجهه آشکار با روشنفکران غیردینی کشاند.

با این همه؛ «تکفیر» و «تجلیل» دو سطح افراطی و تفریطی مواجهه با افکار شریعتی است. برخی معتقدند که او دین را ابزار مبارزه با دیکتاتوری قرار داده بود زیرا می‌دید مذهب می‌تواند مردم را علیه حکومت بشوراند. قریب به همین معنا عده‌ای بر این باورند که وی دین را در قامت ایدئولوژی می‌خواست حال آنکه دین فربه‌تر از ایدئولوژی است.

برخی او را سخنوری می‌دانند که خارج از عرف عقلانی-آکادمیک به گونه‌ای احساسی و عاطفی به تحریک احساسات می‌پرداخت. گروهی او را به رغم محبت اهل بیت پیامبر به سنی‌گری متهم می‌سازند. برخی او را مدافع ایده پراکسیس و عمل اجتماعی مارکس می‌دانند و در عین حال عده‌ای او را شخصیتی ضدکمونیسم و گاه همکار با ساواک برمی‌شمارند. گروهی معتقدند او بود که با طرح انقلاب، راه را بر هر گونه اصلاح رژیم شاه بست و برخی نیز او را موثر یا مقصر در باب همه حوادث پس از خودش معرفی می‌کنند.

عاری از هر گونه انتقاد و اتهام، باید به دو نکته کلیدی در مباحث دکتر شریعتی توجه کرد و آن وجوه اشتراک و افتراق میان ایشان و ایدئولوگ انقلاب اسلامی استاد شهید مرتضی مطهری است. علاقه به حضور اصلاح‌گرایانه اسلام و رهبران مسلمان در صحنه اجتماع و سیاست و نیز مبارزه با دیکتاتوری و استبداد حاکم بر عصر پهلوی، دو عنصر مشترک میان استاد مطهری و شریعتی بود. اما تفسیر متفاوت از اسلام (اسلام برای انقلاب یا اسلام به مثابه دین جامع) و نیز نگاه متفاوت آن دو به ساختار تشیع و روحانیت وجه تمایز دو دیدگاه بود.

به تدریج این دو جنبه تمایز بر جنبه‌های اشتراک غلبه یافت و زمینه‌ساز جدایی این دو متفکر از یکدیگر شد. سخنان غیراجتهادی شریعتی از اسلام و روحانیت؛ هر چند قرائتی از "اسلام صرفاً انقلابی" را برای تحصیل‌کرده‌های دانشگاه و روشنفکران به ارمغان آورد اما باعث بدبینی شدید آنان نسبت به ساختار فکری و تشکیلات روحانیت شد.

با این همه، می‌توان او را روشنفکر منحصر به فردی دانست که در زمان شاه با تفسیر نوگرایانه و بعضا التقاطی از دین در قالب سخنرانی‌های هیجانی و احساسی، زمینه را برای قیام جوانان علیه دیکتاتوری شاه فراهم ساخت. او با تقسیم زنان به سه طیف: مطبخی، عروسکی و ایرانی؛ به رغم انتخاب واژگان تند، مروج حضور سیاسی زنان در اجتماع بود اما با تطبیق نادرست کلیسا با روحانیت شیعه و قرائتی مارکسیستی از دین، «ملک و مالک و ملا» را در کنار هم دید.

از نظر او "آگاهی" در اسلام میوه ممنوع بهشتی است، حال آنکه خداوند انسان را به علم و آگاهی او نسبت به اسماء الهی بر ملائکه برتری بخشیده است. او شورا را ملاک انتخاب خلیفه الهی در تفکر شیعه می‌داند حال آنکه جعل امامت در تفکر شیعه به نصب خاص یا به نصب عام از سوی خدا صورت می‌گیرد و بیعت و رأی مردم زمینه‌ساز تحقق و فعلیت امامت است. او میان تشیع علوی و تشیع صفوی تفکیک گذاشت اما استناد تاریخی تشیع موجود به صفویه عاری از حقیقت و محل نقد جدی است.

شاید بتوان این جمع منصفانه میان دغدغه‌های اسلامی و اصلاحی دکتر شریعتی و اشتباه قرائت او از اسلام و تشیع را در بیانیه مشترک استاد مطهری و مهندس بازرگان پس از وفات وی یافت:

نسبت‌هایی از قبیل سنی‌گری و وهابی‌گری به او بی‌اساسی است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است» «ولی نظر به این که تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی‌خبر می‌ماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه می‌افزود، در مسائل اسلامی – حتی در مسائل اصولی – دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آن‌ها ناروا و نوعی کتمان حقیقت است.

ارسال نظرات