۱۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۸
کد خبر: ۷۲۹۱۹۲

چرا در دوران پهلوی از ماراتن علمی دنیا عقب افتادیم؟

چرا در دوران پهلوی از ماراتن علمی دنیا عقب افتادیم؟
محمدرضا پهلوی آموزش دانشگاهی را که بایستی در جهت تولید علم و فناوری باشد را به سبب راهیابی اقشار طبقات پایین جامعه به دانشگاه و آگاهی آنان، یک مشکل جدی قلمداد می‌کرد. طبیعی است که این نگاه نمی‌توانست کشور را با پیشرفت علم و فناوری در جهان همگام سازد.

«امروزه که من به وقایع دو سال گذشته می‌اندیشم، گه‌گاه به خود می‌گویم که شاید ما در اتخاذ بسیاری از تدابیر شتاب کردیم. شاید می‌بایست شرایط ورود به دانشگاه‌ها را دشوارتر می‌کردیم...بسیاری از دانشجویان ما، فرزندان خانواده‌های ساده روستایی بودند که پدرانشان حتی روستاهای خود را ترک نکرده و به شهرهای بزرگ نیامده بودند. این‌ها یکباره وارد بهترین دانشگاه‌های داخل و خارج شدند و در شهرهای بزرگ و محیط سرد و خشن به زندگی پرداختند. این جهش در شرایط زندگی خالی از نتایج دشوار و بعضا نامطلوب انسانی و روانی نبود. گروهی به تنبلی و بیکاری گرائیدند و گروهی دیگر به خشونت و اعتراض و فزون‌طلبی دائم.»

پاسخ به تاریخ، عنوان آخرین کتاب محمدرضا پهلوی است که وی در همان سال اول پیروزی انقلاب اسلامی به زبان فرانسوی منتشر کرد. پهلوی در این کتاب تلاش می‌کند به چرایی عقب‌ماندگی تاریخی دوران خود و پدرش پاسخ دهد. پاسخ‌هایی که درباره درست یا غلط بودن آن‌ها تاریخ قضاوت کرده است. 

در همین راستا بد نیست نگاهی به سیاست‌های اتخاذ شده از دوران پهلوی تا عصر حاضر بیندازیم تا به این سوال کلیدی پاسخ بدهیم که آیا پیشرفت علم و فناوری در جهان و به تبع آن ایران، امری ناگزیر بود؟ و اگر حکومت پهلوی، همچنان روی کار می‌ماند، مردم ایران شاهد پیشرفت علم و فناوری در کشور خود بودند؟ چه اتفاقی افتاد که در زمان شروع ماراتن علمی دنیا، ایران عقب افتاد؟

پاسخ به این سوال، نه فقط با مقایسه زیرساخت‌ها، بلکه با بررسی تفاوت‌های سیاست‌گذاری‌ها و نگاه پهلوی و انقلاب اسلامی به علم، دانشگاه و فناوری میسر است. از آنجا که علم در بستر دانشگاه و آموزش عالی تولید و در نهایت به فناوری کاربردی تبدیل می‌شود، این تفاوت‌ها را از بررسی تغییرات دید کلان و سیاستگذاری‌ها آغاز می‌کنیم.

آموزش عالی در عصر پهلوی؛ لباسی مدرن که فقط در تن ثروتمندان زیبا بود

وضعیت آموزش عالی در تاریخ معاصر ایران، دارای چندین مرحله بنیادین است. در فرایند تاسیس دانشگاه تهران در دوره پهلوی اول و سال 1313، رضاخان دانشگاه را به عنوان بخشی از پروژه مدرنیزاسیون دولتی در نظر گرفت؛ بدون آنکه ماهیت خود دانشگاه و علم برایش موضوعیتی داشته باشد. او و تجددخواهان هم‌فکرش، همان‌طور که در خصوص حجاب و پوشش اقدام کردند، برای مدرنیزاسیون جامعه و ترویج دانشگاه نیز به روش‌های آمرانه و اجباری و ستیزه‌جویی با نهادهای سنتی متوسل می‌شدند. این روش‌ها نتیجه عکس داد و به دلیل دستوری بودن، اقبال خوبی هم در بین مردم نداشت. از طرفی بسیاری از قشرهای سنتی جامعه نیز به همه برنامه‌های حکومتی از جمله دانشگاه به دیده بدگمانی می‌نگریستند. 

در دوران پهلوی اول، آموزش عالی در واقع گذاری برای مدرن‌شدن و دانشگاه محلی برای آموزش و کسب علم و نه تولید علم بود؛ چراکه فقر علمی جامعه این دوران، جایی برای انتظار تولید علم در دانشگاه را نمی‌گذاشت. در واقع رضاشاه و بعد از او محمدرضا پهلوی،‌ به دانشگاه نه به ‌عنوان محلی برای علم‌آموزی و کسب آگاهی بلکه به‌ چشم یک پدیده مدرن مانند سایر ارکان مدرنیته نگاه می‌کردند که باید به تقلید از کشورهای اروپایی در ایران هم به همان شکل ایجاد شود.

علاوه بر نگاه سطحی سیاست‌های دوران رضاشاه به دانشگاه، این نهاد تازه تاسیس هنوز به پای جمعیت کشور نیز نمی‌رسید. در آمار سال 1319، جمعیت کشور بالغ بر 14.6 میلیون نفر بود که بر مبنای آن، برای هر 100 هزار نفر، 12 نفر دانشجو در ایران به تحصیل اشتغال داشت؛ یعنی در کل ایران، کمتر از 2000 نفر، دانشجو بودند و این تعداد کم نیز اغلب از اغنیا و ثروتمندان جامعه بودند. ضمن آنکه اساتید دانشگاه‌های اندک موجود،‌ اغلب خارجی بودند.

همچنین اگر میزان میانگین 1.5 درصد رشد جمعیت را در طول سال‌های دوره تأسیس دانشگاه در ایران مد نظر قرار دهیم، به طور متوسط در هر سال 17600 نفر به جمعیت کشور افزوده و به ازای آن فقط 297 نفر دانشجو به تعداد دانشجویان کشور اضافه می‌شد. یعنی تنها به اندازه حدود یک‌صدم درصد از جمعیت جدید،‌ افراد وارد دانشگاه می‌شدند.

در دوره پهلوی دوم، تلاش‌هایی برای جبران عقب‌ماندگی‌های آموزشی و علمی کشور در دوره رضاشاه شد. مانند تشکیل سپاه دانش که محمدرضاشاه برای جبران عقب‌ماندگی 20 ساله سوادآموزی در دوره حکومت پدرش انجام داد و نیز تلاش‌هایی برای افزایش تعداد دانشگاه‌ها صورت گرفت. 

محمدرضا پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ، تعداد دانشجویان کشور را در سال آخر حکومت خود که ایران دارای 34 میلیون جمعیت بود، تنها 200 هزار نفر عنوان می‌کند و با اذعان به عقب‌ماندگی حکومت رضاشاه در تأمین امکانات آموزشی،‌ می‌نویسد: «بیشتر دانشجویان ما علاوه بر آموزش رایگان از کمک‌هزینه تحصیلی استفاده می‌کردند و طبیعتا سن آنان اجازه نمی‌داد که بدانند بیست و چند سال قبل که هنوز متولد نشده بودند، کشورشان با چه تنگناها و چه دشواری‌هایی مواجه بود و آنچه را که داشتند و در اختیارشان بود، کاملا عادی می‌دانستند.» جمعیت دانشجویی ایران در آخرین سال حکومت پهلوی، شامل تنها 0.6 درصد از کل جمعیت کشور ‌بود.

در دوران پهلوی دوم نیز، برنامه‌ریزی آموزشی دانشگاه هرگز نتوانست اهداف کاربردی و رویکرد معطوف به مسئله و نیاز را تحقق بدهد که با اولویت‌های جامعه آن روز تناسب و تطابق داشته باشد. سرانجام بی‌توجهی به استقلال دانشگاه به منزله نقطه آغاز تحول و توسعه، موجب شد تا دانشگاه چارچوب نظری تعریف شده خود باقی بماند.

در نگاه محمدرضا پهلوی، آموزش حرفه و مهارت‌آموزی کارگران اهمیت بیشتری نسبت به آموزش علمی آنان دارد. او آموزش دانشگاهی را که بایستی در جهت تولید  علم و فناوری باشد را به سبب راهیابی اقشار طبقات پایین جامعه به دانشگاه و آگاهی آنان، یک مشکل جدی قلمداد می‌کرد. طبیعی است که این نگاه نمی‌توانست کشور را با پیشرفت علم و فناوری در جهان همگام سازد و اگر حکومت پهلوی سرنگون نمی‌شد، فاصله ایران با جهان روز به روز بیشتر می‌شد.

محمدرضا پهلوی در پاسخ به تاریخ می‌گوید: «بسیاری از دانشجویان ما، فرزندان خانواده‌های ساده روستایی بودند که پدرانشان حتی روستاهای خود را ترک نکرده و به شهرهای بزرگ نیامده بودند. این‌ها یکباره وارد بهترین دانشگاه‌های داخل و خارج شدند و در شهرهای بزرگ و محیط سرد و خشن به زندگی پرداختند. این جهش در شرایط زندگی خالی از نتایج دشوار و بعضا نامطلوب انسانی و روانی نبود. گروهی به تنبلی و بیکاری گرائیدند و گروهی دیگر به خشونت و اعتراض و فزون‌طلبی دائم.»

شاه پهلوی حالا از این که دانشگاه را به ‌عنوان یک نماد تجدد وارد کرده و خلاف انتظارش باعث آگاهی ‌پیدا کردن عموم مردم مخصوصا طبقه ضعیف‌تر شده است،‌ ابراز پشیمانی می‌کند و انقلاب مردم و سرنگونی حکومت خود را ناشی از همین آگاهی پیداکردن می‌داند. از دیدگاه وی، دانشگاه باعث تنبلی و عدم کار کردن طبقات پایین جامعه و کارگران می‌شد.

بخش اعظمی از این چالش‌ها که در آموزش عالی ایران در عصر پهلوی اول و دوم وجود داشت، نتیجه فقدان یک دولت ملی متکی بر عقلانیت جمعی بود. از طرفی، کشور و به تبعیت از آن آموزش عالی، وابستگی شدیدی به قدرت‌های خارجی داشت و خط مشی عمومی کشور را آمریکایی‌ها طراحی و تبیین می‌کردند. وابستگی مراکز برنامه‌ریزی آموزش عالی به قدرت‌های خارجی در نهایت موجب تأخیر در رشد و تکامل مراکز آموزش عالی می‌شد.

تحول در نگاه به علم و نهاد دانشگاه در دوران بعد از انقلاب

با وقوع انقلاب مردم در سال 57، تحولاتی شگرف هم در رویکرد و هم در ساختار دانشگاه و آموزش عالی پدید آمد. با توجه به وابستگی‌هایی که در ساختار آموزشی به کشورهای خارجی وجود داشت و به مانعی برای پیشتازی علمی ایران تبدیل شده بود، در ابتدای انقلاب نیاز به استقلال در تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی برای نظام آموزش عالی به‌صورت جدی احساس می‌شد و نظام منتخب، ناگزیر به وقوع تغییراتی برای قطع این وابستگی بود که در قالب انقلاب فرهنگی انجام شد. در طی این تغییرات خط و مشی جدیدی برای دانشگاه‌ها ایجاد گردید که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به ایجاد مرجع برنامه‌ریزی آموزشی، با تمرکز و توجه به امکانات و نیازهای کشور اشاره کرد.

پس از دوره انقلاب فرهنگی و ایجاد خط و مشی جدید علمی در کشور، تغییرات کمی و کیفی زیادی در بخش آموزش عالی و علمی کشور ایجاد شد. نظام دانشگاهی ایران اگرچه در سال‌های اولیه خود به دلایل وقایع هم‌زمان با انقلاب، جنگ تحمیلی، ترور، تحریم و... با مشکلات و چالش‌های زیادی مواجه بود، ولی با گذشت زمان و با استفاده از علم مدیریت و هدایت پیشرفت‌های ناشی از رشد علم و صنعت، به دوران ثبات و آرامش خود رسید.

بنابراین با مطالعه سیاست‌گذاری‌ها در سه عصر پهلوی اول، پهلوی دوم و انقلاب اسلامی شاهد آن هستیم که نگاه به دانشگاه و آموزش عالی با نگاه غیرعلمی و صرفا با هدف مدرنیزاسیون به سبک اروپایی از دوره پهلوی اول شروع شد که در آن رویه آموزشی حاکم بود؛ این نگاه سطحی در دوره پهلوی دوم نیز تداوم پیدا کرد و با وجود حرکت‌هایی برای فراتر رفتن از رویه آموزشی و تلاش برخی نخبگان کشور برای تولید علم،‌ در عمل موفق به شکل‌دهی یک حرکت علمی در ایران نشد. همین باعث شد ایران در ماراتن علمی که در دنیا آغاز شده بود،‌ به شکلی جدی عقب بماند.

 در دوره انقلاب اسلامی، با جبران عقب‌ماندگی‌ها و کندی‌ها، نهاد دانشگاه به یک نهاد علمی مستقل برای رفع نیازهای کشور تبدیل شد و «تولید علم» برای رسیدن به ماراتن علمی دنیا و فتح قله‌ها در دستور کار قرار گرفت. در طول چند سال، سرعت رشد علمی ایران در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی موجب توجه و تعجب جامعه علمی جهانی شد.

سیاستگذاری‌های کلان جمهوری اسلامی، جایگاه ویژه‌ای برای علم و دانشگاه قائل بود. به طوری که به اعلام بسیاری از منابع معتبر، میزان رشد و مقدار کمّی تولیدات علمی ایران تا حدی افزایش یافت که رتبه جهانی ایران در تولید علم به زیر 20 رسید. در همین راستا وبگاه ساینس متریکس، به عنوان یکی از منابع معتبری که به تحلیل وضعیت علمی کشورها می‌پردازد، نرخ رشد علمی ایران را 11 برابر بیشتر از سرعت تولید علم جهانی و در رتبه اول رشد تولید علم اعلام می‌کند.

افزایش بسیار قابل توجه 82 برابری در تولید مقالات علمی در جهان، جمهوری اسلامی ایران را در رتبه 16 کشورهای برتر پژوهش و تولید علمی قرار داد. در آخرین آمار اعلامی از سوی وبگاه SJR کشور ایران در تولید علم در سال 2021، در جایگاه پانزدهم قرار دارد.

ایران با وجود شرایط سختی چون جنگ، تحریم و تهدیدات منطقه‌ای و جهانی، بعد از رسیدن به قله‌های تولید علم و قرار گرفتن در رتبه 15ام دنیا، همچنین رتبه 12 در زیست‌فناوری، رتبه 17 در نانو،‌ رتبه 8 در هوافضا و افتخارآفرینی‌های گوناگون در علوم مختلف، در تولید علم متوقف نماند و با گفتمان‌سازی و تشکیل اکوسیستم دانش‌بنیان به سمت حل مسائل کشور با توان نخبگان و نیز رسیدن به فناوری‌های نوین جهانی حرکت کرد.

شکل‌گیری زیست‌بوم فناوری و حرکت به سوی کاربردی کردن علوم، بومی‌سازی فناوری‌های مختلف و در بُعدی کلان‌تر شکل‌گیری اقتصاد دانش‌بنیان از جمله سیاست‌ها و اهدافی است که در دو دهه اخیر دنبال می‌شود. امروزه نظام دانشگاهی و علمی نه پدیده‌ای شیک و مدرن و نه رویدادی صرفا برای آموزش و مهارت‌آموزی بلکه نقطه آغاز پیشرفت‌های عظیم است.

احسان قنبری نسب
منبع: فارس
ارسال نظرات