۲۷ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۹
کد خبر: ۷۳۱۴۵۹

تربیت حماسی در مکتب امام خمینی

تربیت حماسی در مکتب امام خمینی
حجت الاسلام نجف لک‌زایی گفت: مرحوم امام به مردم می‌فرمودند موضوع اخلاق تربیت انسان کامل است؛ برای اینﻛﻪ ما به کمال برسیم باید با موانع کمال مانند طاغوت ها مبارزه کنیم.

به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، مصاحبه‌‌ نشریه خیمه‌‌ معرفت را با حجت الاسلام و المسلمین نجف لک‌زایی در موضوع تربیت حماسی از دیدگاه امام خمینی (ره) را به جهت اهمیت بسزایی که دارد، تقدیم شما می‌‌کنیم. ایشان که در کنار تحصیل در علوم حوزوی موفق به دریافت دکترای علوم سیاسی شده‌‌اند، هم اکنون رئیس پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی می‌‌باشند.

سوال: با تشکر از شما استاد گرانقدر که وقت شریفتان را در اختیار ما گذاشتید. جناب استاد! در ابتدا بفرمایید که به نظر شما تعریف صحیح از تربیت حماسی چیست؟

پاسخ حجت الاسلام لکﺯایی: بسم الله الرحمن الرحیم؛ تربیت در این بحث در ارتباط با انسان ﺑﻪکار می‌رود و ملازم با این معناست که فردی که ما از او صحبت می‌کنیم، یعنی انسان، استعداد و توانایی‌هایی دارد که آن مربی تلاش ﻣﻰ‌کند زمینهﻱ شکوفایی و به فعلیت رسیدن این استعدادها را فراهم کند. به تعبیر حکمای مسلمان در تربیت، یک حرکت داریم که این حرکت از قوه به فعل اتفاق می‌افتد. از مرحله ضعف به مرحلهﻱ قوت اتفاق می‌افتد. بنابراین بحث تربیت با انساﻥشناسی گره می‌خورد.

بنابراین با توجه به اینﻛﻪ ما برای انسان چه تعریف و چه استعدادها و نیروهایی قائل باشیم تربیت هم متفاوت می‌شود. کسی که انسان را مرکب از جسم و روح می‌داند با کسی که انسان را فقط موجودی مادی می‌بیند دو نوع تربیت را برای انسان در پیش می‌گیرند. این بحث همینﻃﻮر برمی‌گردد به تعریفی که ما از قوای انسان داریم. اینﻛﻪ برای انسان چه قوایی و برای هر کدام از قوا چه تعریفی قائل هستیم باز در تعریف ما از تربیت  نقش دارد.

سوال: به نظر شما تربیت حماسی در دیدگاه امام چگونه است؟

پاسخ حجت الاسلام لکﺯایی: ما در بحث خودمان بر اساس حکمت متعالیه یک مدل انسان شناسی ارائه می‌کنیم و بعد بر اساس همین مدل انسان شناسی بحث‌های بعدی‌مان را ساماندهی ﻣﻰکنیم. حضرت امام خمینی -قُدِّسَ سِرُّهُ الشَّریف- در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» هشت نوع انسان را معرفی کردﻩاند. ایشان می‌فرماید ﺑﻪلحاظ آفرینش، غیر از عقل سه نیروی دیگر هم در وجود انسان هست: یکی نیروی شهوت، که تمایلات حیوانی انسان توسط این قوه پشتیبانی می‌شود؛ دوم نیروی غضب و سوم نیروی وهم و شیطنت. بنابراین ما در کنار عقل از سه نفس دیگر هم برخوردار هستیم: نفس بهیمی و حیوانی، نفس سبُعی و نفس شیطانی. از این رو با توجه به نوع تربیت، انسان‌های مختلفی شکل می‌گیرند. یک انسان انسانی است که ریاست وجودش را قوهﻱ شهوی و حیوانی بر عهده گرفته و دیگر قوا در خدمت این قوه قرار می‌گیرند. امام می‌گوید این انسان ﺑﻪلحاظ وجودی به یک حیوان، مانند گاو، تبدیل می‌شود. گاو، تمام همتش در زندگی صرف خوردن و خوابیدن ﻣﻰشود و صرفاً به دنبال نیازهای حیوانی است؛ یعنی در پی بقای خودش ﺑﻪلحاظ جسمی است.

دستهﻱ دوم انسان‌هایی می‌شوند که پیوسته به دنبال خشونت و صدمه زدن به دیگران هستند. در این انسان‌ها قوهﻱ سبعی، ریاست وجود را بر عهده می‌گیرد و قوای دیگر هم به خدمت این قوه درمی‌آید. این دسته از انسان‌‌ها اگر از عقل هم استفاده می‌کنند برای این است که به طرف مقابل خیلی جدی‌تر بتواند آسیب برساند. اینها می‌شوند انسان‌های درندﻩخو. ﺑﻪلحاظ تشبیه ایشان می‌فرمایند مانند یک گرگ و پلنگ می‌‌شوند.

دستهﻱ سوم انسان‌هایی هستند که قوهﻱ شیطنت بر آنها حاکم می‌شود و بقیهﻱ قوا در خدمت این قوه قرار می‌گیرند که می‌شود انسان شیطانی.

یک سری انسان هم از ترکیب این قوا به وجود می‌آید؛ یعنی ما یک انسانی داریم که ریاست وجودش به عهدهﻱ دو یا سه قوه از این سه تا قوه در می‌آید. برای مثال، انسانی که قوهﻱ شهوانی و درندگی، هر دو بر وجودش ریاست می‌کند می‌شود گاوپلنگ؛ یا اگر قوهﻱ حیوانی و شیطنت بر او ریاست می‌کند می‌شود گاوشیطان. یا درنده‌خویی و شیطنت با هم می‌شود پلنگﺷﻴﻄﺎن، گرﮒشیطان. یا هر سه قوه با هم ریاست می‌کنند که می‌شود گاوپلنگﺷﻴﻄﺎن.

یک انسان هم داریم که عقل بر وجود او ریاست می‌کند که می‌شود همین موجود عاقل.

بنابراین هشت نوع انسان داریم: انسان حیواﻥصفت، انسان درندﻩخو، انسان شیطاﻥصفت، انسان حیواﻥصفت درندﻩخو، انسان حیواﻥصفت شیطانی، انسان درندﻩخوی شیطانی، انسان شهوتﮔﺮای درندﻩخوی شیطانی، و هشتم انسان عاقل که مدل مطلوب است. هر کدام اینها یک تربیت دارند؛ یعنی شما به تعداد این هشت نوع انسان هشت مدل تربیت دارید. بعضی از تربیت‌ها حیوانی است؛ یعنی تمام تلاش مربی صرف پرورش جسم انسان می‌شود. برخی از تربیت‌ها شیطانی است. بعضی دیگر تربیت‌های سبعی است. برخی‌‌ها تربیت‌های ترکیبی است. تنها یک نوع تربیت داریم که تربیت انسان به عنوان موجود عقلانی است. حالا ببینیم عقل چه چیز است.

عقل در تعریف امام خمینی آن قوه‌ای است که به ما می‌گوید علاوه بر تربیت جسم‌مان به روح‌مان هم باید بپردازیم. بر اساس آموزه‌های عقل، انسان باید به پرورش روح خودش نیز بپردازد. در واقع العقلُ «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ» (اصول کافی، ج۱، حدیث۳) ؛ عقل آن چیزی است که ما به کمک او خدا را عبادت می‌کنیم. برای همین در تعریف و تعبیر امام، دین به کمک عقل در برابر آن سه قوهﻱ دیگر آمده است. دین آمده است تا قوهﻱ شهوانی، قوهﻱ سبعی و قوهﻱ شیطنت را کنترل کند. چون آن سه قوه برای اصل بقای انسان ضرورت دارد، اما به شرط اینﻛﻪ آنها تحت تدبیر و ریاست عقل باشند. ما به قوهﻱ حیوانی احتیاج داریم زیرا نیازهای حیوانی داریم. به قوهﻱ غضبیه نیز محتاجیم برای اینﻛﻪ در برابر دشمنان از خود دفاع کنیم. به قوهﻱ وهمیه هم نیازمندیم برای اینﻛﻪ فریب شیطان را نخوریم. بنابراین همه اینها برای بقای انسان لازمند ولی به شرط اینﻛﻪ تحت تدبیر عقل قرار بگیرند. دین آمده است برای محدود کردن و کنترل این سه قوه و کمک به عقل.

انسان‌ عاقل انسانی است که در برابر تهدیداتی که بقای اخرویش را تهدید می‌کند می‌آید از خودش حفاظت می‌کند. چنین انسانی می‌شود انسان متعالیه. انسان متدانیه اگر عاقل هم باشد عقلش فقط محدود به دنیا می‌شود؛ یعنی در حد همان سه قوه محصور می‌شود. چون انسانی هم که از آن سه قوه استفاده می‌کند عاقل است ولی فرقش با انسان عاقل متعالیه و متدین این است که عقلش ریاست وجودش را بر عهده ندارد بلکه عقل تحت تأثیر آن سه نیرو قرارگرفته است. عقل دارای تعلق شده ،یا تعلق شیطانی یا تعلق درندﻩخویی یا تعلق شهوانی. بر این اساس در حکمت متعالیه گفته می‌شود که انسان باید با چنگﺯدن به معارف الهی ﺳﻌﻰکند که خودش را در مسیر تعالی قرار بدهد.

اولین مرحله در این تربیت یقظه است. یقظه به معنای بیداری است . آﻥگونه که حضرت امام فرمودند ما بایستی نسبت به جایگاه خودمان در نظام آفرینش آگاه شویم. همچنین آگاه بشویم به اینﻛﻪ انسان اشرف مخلوقات است. آگاه بشویم به اینﻛﻪ یک پیامبر باطنی به نام عقل داریم. آگاه بشویم به اینﻛﻪ باید ریاست وجود ما را عقل بر عهده بگیرد و آن سه قوهﻱ دیگر تحت ریاست عقل قرار بگیرند.

بر این اساس ما می‌توانیم تربیت دینی را به این شکل تعریف کنیم که تربیتی است که متوجه شکوفایی استعدادهای انسان با محوریت عقل به عنوان پیامبر باطنی می‌شود و از آموزه‌های دینی که پیامبران ظاهری برای هدایت انسان و تربیت انسان آوردﻩاند استفاده می‌کند. اگر اسم این را تربیت حماسی هم بگذاریم اشکالی از نظر من ندارد ولی باید توجه داشته باشیم که فرق اساسی تربیت حماسی – در این معنا که مساوی با تربیت دینی می‌شود- نسبت به تربیت‌های دیگر (که محصول‌شان هفت نوع انسان می‌شود) این است که در تربیت حماسی انسان به گونه‌ای تربیت می‌شود که در تمام اعمال و رفتار و گفتار و کردار خودش نه تنها دنیا را می‌بیند بلکه آخرت را هم می‌بیند. نه تنها تهدیدهایی را که متوجه دنیایش می‌شود مد نظر قرار ﻣﻰدهد و برای اینها چاره اندیشی می‌کند بلکه تهدیدهایی را هم که متوجه آخرتش می‌شود مورد توجه قرار می‌دهد و برای آنها هم چارﻩجویی می‌کند. مراقب است که در این دنیا آخرتش صدمه نبیند. این انسان حتی اگر به بدن هم می‌پردازد به عنوان یک تکلیف شرعی می‌پردازد. چون بدن، مَرکَب روح است. اگر روح بخواهد به تعالی برسد باید از مرکبی به نام بدن استفاده کند. برای همین است که در عبادات داریم که می‌گوید شما روزه بگیرید ولی اگر روزه برای بدن ضرر دارد نگیرید. این به خاطر این است که بدن مرکب روح است و ما باید به فکر تعالی روح باشیم منتها با مرکب بدن.

سوال: با این مقدمه بفرمایید شاخصه‌های تربیت حماسی از دیدگاه امام چگونه است؟

پاسخ حجت الاسلام لکﺯایی: با توجه به اینﻛﻪ حضرت امام برای انسان سه شأن و مرتبه قائل است، ما هم اگر بخواهیم از دیدگاه ایشان شاخص‌های تربیت حماسی را بگوییم باید از این سه شأن صحبت کنیم. البته من ندیدم حضرت امام این اصطلاح را ﺑﻪکار برده باشند اما ﺑﻪلحاظ مفهومی ما می‌توانیم تعریف امام و شاخص‌های مد نظر ایشان را در این بحث ارائه بدهیم.

حضرت امام می‌فرمایند که هر انسانی سه شأن دارد. یک شأن، شأن عقلی است؛ یک شأن، شأن قلبی است و یک شأن، شأن ظاهری و رفتاری است. در تربیت باید این سه بُعد ﺑﻪطور همﺯمان مورد توجه قرار گیرد. ﺑﻪلحاظ عقلی در تربیت فرد ما باید باورها و اعتقاداتش را مورد توجه قرار دهیم. ﺑﻪلحاظ قلبی باید تربیت اخلاقی‌ و گرایش‌ها و منش‌های انسان را لحاظ کنیم؛ و ﺑﻪلحاظ ظاهری باید رفتارهایش را مورد توجه قرار دهیم. اصول دین و اعتقادات که بخشی از دین اسلام را تشکیل می‌دهد عهده‌دار تربیت اعتقادی انسان است. در آﻥجا انسان با توحید به عنوان مبدأ و معاد، نبوت، امامت و عدالت آشنا می‌شود. در حوزهﻱ قلبی با مسائل اخلاقی و فضائل و رذائل آشنا می‌شود. یاد می‌گیرد که باید از رذائل بپرهیزد و رذائل را از وجود خودش بیرون بریزد و به فضائل آراسته شود. حضرت امام همین بحث را در ضمن روایتی از امام صادق -علیه السلام- با عنوان جنود عقل و جهل شرح کرده‌‌اند. در این روایت، هفتاد و پنج شاخص برای عقل و انسان عاقل و توسعه یافته و هفتاد و پنج شاخص برای جهل و  انسان غیر عاقل و عقب مانده ذکر شده است. حدیث بسیار مهمی است. جوانان عزیز حتماً به این حدیث توجه کنند و اگر بخواهند حدیث را مطالعه کنند هم کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» امام خمینی برایشان مفید است و هم اصل حدیث که در کتاب «اصول کافی»، جلد اول، کتاب العقل و الجهل، حدیث چهاردهم، آمده است. این روایت فوق العاده جالب است و به عنوان شاخص‌های تربیت حماسی و تربیت غیر حماسی یا تربیت دینی و تربیت غیر دینی می‌تواند چراغ راهنمای ما باشد. ملاک‌هایی را به دست می‌‌دهد که دچار افراط و تفریط نشویم.

پس اخلاق به تربیت قلبی مربوط می‌شود و حوزه گرایش‌های انسان با اخلاق اسلامی تربیت و تنظیم می‌گردد. اما فقه به رفتارهای ظاهری انسان مربوط می‌شود. فقیه به شما به عنوان یک انسان مسلمان می‌گوید که چه باید بکنید، چه چیز واجب است و باید انجام دهید و چه چیز حرام است و نباید مرتکب بشوید. دیگر علوم انسانی هم هر کدام در ساحت یکی از این حوزه‌ها قرار می‌گیرند. این بحث را حضرت امام ذیل حدیث۲۴ کتاب چهل حدیث آوردﻩاند. در آﻥجا روایتی را از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل فرمودﻩاند که حضرت وارد مسجد شدند و دیدند کسانی بر گرد فردی تجمع کردﻩاند. حضرت فرمودند این‌‌جا چه خبر است؟‌ گفتند که ایشان شخصی دانشمند است و مردم دورش جمع شدﻩاند و دارند از او استفاده می‌کنند. حضرت فرمودند چه چیزی می‌‌داند؟ گفتند ایشان به انساب عرب، به تاریخ جاهلیت و اشعار جاهلی علم دارد. حضرت فرمودند که این یک چیزی است که اگر کسی بلد نباشد به او ضرر نمی‌رسد و اگر یاد داشته باشد هم به او فایده‌ای نمی‌رسد. بعد آﻥجا فرمودند که «إنَّما العِلمُ ثَلاثَه»؛ ما سه نوع علم داریم: «آیَهُ مُحکَمَه وَ فَریضَهُ عادِلَه وَ سُنَّهُ قائِمَه» که حضرت امام طبق تفسیری که دارند می‌فرمایند علم اول که آیه محکمه است به  اعتقادات انسان مربوط می‌شود که انسان به هر چیزی که در عالم طبیعت نگاه می‌کند آن را نشانه‌ای از نشانه‌های الهی (آیه) بداند. در آن صورت اگر هر چیزی را به عنوان آیه نگاه کرد اعتقاداتش محکم می‌شود. این مربوط به عقل است. فریضه عادله مربوط به اخلاق می‌شود و سنه قائمه مربوط به فقه و حقوق و علوم سیاسی و امثال اینها می‌شود.

بنابراین اگر بخواهیم بدانیم شاخص‌های تربیت حماسی از دیدگاه امام چه چیزهایی است می‌توانیم بگوییم سه تا شاخص دارد: نخست، این که انسان ﺑﻪلحاظ تربیت عقلی انسان معتقدِ موحدِ مؤمنِ معتقد به قیامت و پیرو دستورات انبیا و ائمه و رهبران دینی و ولی فقیه جامع شرایط می‌‌شود. دوم، این که ﺑﻪلحاظ اخلاقی و تربیت اخلاقی انسان آراسته به فضائل  و در یک کلام جنود عقل می‌شود و انسانی است  که رذائل را از خودش دور کرده و از جنود جهل پرهیز می‌کند. سوم این که ﺑﻪلحاظ رفتاری انسان مقید به شریعت می‌شود. انسانی که به انجام دادن دستورهای فقهی اسلام مقید است و از آﻥچه خدا نهی کرده است اجتناب و دوری می‌کند. کسی که دارای تربیت به این معنا شده باشد یک انسان متعادل می‌شود. انسانی می‌شود که در وجودش تعادل و عدالت را برقرار کرده و مدیر مملکت وجود خود است و بر وجودش ولایت دارد. چنین انسانی است که می‌تواند خود، عقل، قلب و حواسش را اداره کند. در آن صورت چنین انسانی می‌تواند جامعه را هم اداره کند.

سوال: به نظر شما روش تربیتی امام برای رسیدن به الگوی تربیتی چگونه بوده است؟

پاسخ حجت الاسلام لکﺯایی: آﻥطورکه از مجموعه زندگی ایشان ما می‌توانیم استنباط کنیم به نظر می‌آید که در مراحل مختلف ایشان بر هر سه نوع تربیت تأکید داشتند و خودشان هم آن را پیگیری می‌کردند. استحضار دارید که حضرت امام استاد عرفان، استاد فلسفه، استاد اخلاق و استاد فقه بودند. در آغاز امام استاد فلسفه، عرفان و اخلاق بودند که الآن ما در هر دو زمینه آثار ایشان را داریم. تربیت عرفانی و فلسفی به تربیت اعتقادی و تربیت عقلی انسان می‌پردازد. ایشان درس فلسفه و عرفان‌شان را چنان که از متون ایشان روشن است، ناظر به عمل می‌دانستند. در اخلاق هم این نکته را تأکید می‌‌کردند که ما باید به دنبال اصلاح رفتار باشیم نه به دنبال اخلاق به عنوان یک علم که صرفاً چیزهایی به ما یاد بدهد. تأکید ایشان این بود که اخلاق باید اخلاق عملی باشد. وقتی که شاگرد و مستمع، بحث اخلاقی ما را می‌شنود باید بعد از شنیدن بحث به دنبال عمل برود. برای مثال یکﺑﺎر ما می‌آییم مطالعه می‌کنیم، می‌گوییم که حسد چه ریشه‌هایی دارد؛ بعد، از نظر علمی یاد می‌گیریم که حسد ده تا ریشه دارد. حالا با این ریشه‌ها چهﻛﺎر کنیم؟! تا اینجا ما علم پیدا کردیم! امام این را نمی‌پذیرد و نقدی هم که به خیلی از کتب اخلاق دارد و حتی اسم هم می‌‌آورد، همین است. می‌فرماید در این کتاب‌ها ما با مجموعه‌ای از داده‌ها روبه‌رو هستیم که منتهی به عمل نمی‌شود.

بر این اساس وقتی انسان کتاب‌های اخلاقی‌ای را که یادگار درس‌های اخلاق ایشان است می‌خواند می‌بیند که اینها به گونه‌ای نوشته شده که انسان را به عمل تشویق می‌کند. تقریباً این اثر را ما در آثار استاد مطهری هم داریم. کسی که آثار استاد مطهری را می‌خواند تشویق به عمل در او فراوان است. بعد از خواندن کتاب تصمیم می‌گیرد که اقدامات عملی انجام بدهد.

بنابراین امام وارد عرصهﻯ تربیت اخلاقی هم شد و اتفاقاً درس اخلاق ایشان در قم، طبق آﻥچه که در تاریخ آمده است، خیلی هم شلوغ می‌شد به گونه‌ای که ایشان ناگزیر ﻣﻰشدند درس را تکرار کنند. یعنی یک بار روز ﭘﻨﺞشنبه می‌گفتند و بعد در روز جمعه تکرار می‌کردند که البته سرانجام هم رژیم رضاخان درس اخلاق ایشان را تعطیل کرد. من تحقیق کردم که چرا این اتفاق افتاد، چون برایم عجیب بود که درس اخلاق امام به چه دلیل تعطیل شد. بعد که بررسی کردم متوجه شدم که درس اخلاق امام با بقیهﻯ دروس اخلاق فرق می‌کرده است. درس اخلاق امام به معنای دقیق کلمه یک درس حماسی است.

سوال: چگونه ؟

پاسخ حجت الاسلام لکﺯایی: در اینجا به طور خیلی خلاصه چارچوب درس اخلاق امام را عرض می‌کنم. ایشان به مردم می‌فرمودند موضوع اخلاق تربیت انسان کامل است. برای اینﻛﻪ ما به کمال برسیم باید با موانع کمال مبارزه کنیم. موانع کمال دو دسته است: یا درون ما است یا در جامعه است. آنچه در درون ما است و مانع به کمال رسیدن ما می‌شود رذائل و هواهای نفسانی است. اینها را باید کنترل کنیم و در اختیار مدیریت عقل و مدیریت وحی قرار بدهیم. بخشی از موانع کمال هم در بیرون وجود ما است و در جامعه است. از دیدگاه امام، استبداد و استکبار در شمار موانع بیرونی کمال است. بنابراین اگر شما می‌خواهید به کمال برسید باید هم با استبداد و حکومت استبدادی و هم با استکبار و ﺳﻠﻄﻪطلبان و طاغوت‌ها مبارزه کنید.

در نگاه امام پیام همهﻯ انبیای الهی که خداوند به آنها گفته به مردم بگویید همین است که همهﻯ انبیا به مردم می‌گفتند «أنِ اعبُدوا اللهَ وَ اجتَنِبوا الطاغوت»؛ این آیه  از لسان انبیای الهی تکرار شده است که: خدا را عبادت کنید؛ و از طاغوت اجتناب کنید. از این رو اجتناب از طاغوت خودش یک فعل است؛ یک عمل است. بنابراین وقتی امام دارد درس اخلاق می‌گوید این درس اخلاق فقط ناظر به درون انسان نیست بلکه ناظر به بیرون هم هست. بعداً که مطالعه می‌‌کنیم و می‌بینیم این فکر به انقلاب منجر می‌شود دیگر تعجب نمی‌کنیم. برای اینﻛﻪ کمال انسان و کمال جامعهﻯ انسانی این است که با موانع کمال مبارزه کند، چه در درون خودش و چه در بیرون. حتی وقتی ما مبارزهﻯ امام با آمریکا و نظام سلطهﻯ جهانی را می‌بینیم باز می‌بینیم این، هم بُعد اعتقادی دارد؛ چون توحید به ما می‌گوید که باید با شرک مبارزه کرد؛ توحید به ما می‌گوید باید با طاغوت مبارزه کرد. هم بُعد قلبی دارد – به خاطر اینﻛﻪ ما اگر می‌خواهیم به کمال برسیم و انسان کاملی باشیم، باید با موانع کمال مبارزه کنیم – هم بُعد فقهی دارد؛ چون فقه به ما می‌گوید که باید از خدا و رسول و امام معصوم و فقیه جامع شرایط اطاعت کنید. این است که فکر امام به مثابهﻯ یک فکر سیستمی، در درون خودش اجزای تربیت سیستمی و تربیت حماسی را دارد و نتیجه این در انقلاب اسلامی بروز و ظهور پیدا می‌کند. بنابراین وقتی امام دارد فقه تدریس می‌کند،‌ همانﺟﺎ دارد نیرو هم تربیت می‌کند. به خاطر اینﻛﻪ فقه امام یک فقه معطوف به عمل است.

امام بحث ولایت فقیه را به صورت جدی در دستور کار خودش قرار می‌دهد، تدریس می‌کند در حالی که نگاهش به جامعهﻯ ایران و جامعهﻯ جهانی هست. ایشان وقتی اخلاق را به شکل جدی در دستور کار قرار می‌دهد نگاهش معطوف به عمل هم هست. مخصوصاً‌ امام در این درس‌ها به جوان‌ها توجه ویژه‌ای دارند. الآن اگر کسی از طریق صحیفه امام و لوح فشرده آثار و آرای ایشان کلمهﻯ جوانان را جستجو کند می‌بیند که امام ﭼﻪقدر در آثار و در فرمایش‌‌های خودشان به جوان‌ها اهتمام داشتند؛ می‌‌فرماید به دلیل اینﻛﻪ جوان ارادهﻯ قوی‌ای دارد؛ احساس مسؤولیت می‌کند؛ شور و نشاط دارد. جوان هم می‌تواند و هم دوست دارد که خوب باشد. بنابراین جوان‌ها باید این کار را جدی بگیرند و خودشان را مخاطب امام بدانند و همچون امام که جامعهﺳﺎز بود و انساﻥساز بود جوان‌های ما هم إن شاء‌ الله جامعه ساز و انسان‌ساز بشوند.

سوال: نقش الگوی مطرح شده توسط امام در شکل‌گیری انقلاب چگونه بوده است؟

پاسخ حجت الاسلام لکﺯایی: در واقع تربیتی را که در نظر شریف‌ امام است وقتی مورد توجه قرار می‌دهیم تحلیل انقلاب اسلامی برای ما خیلی راحت‌تر صورت می‌گیرد. در واقع ما در انقلاب اسلامی با انبوهی از جمعیت انقلابی مواجه هستیم که اینها ﺑﻪلحاظ اعتقادی از آیت الله خمینی عبور کردند و به امام خمینی رسیدند. این معنایش این است که پیوندشان با امامت مستحکم شده و بقیه الله را بهتر می‌توانند تفسیر کنند. این را اتفاقاً برخی از نویسندگان هم مورد توجه قرار دادند از جمله در کتاب «زمانی غیر زمان‌ها» که خانم لیلا عشقی آن را به زبان فرانسه نوشت و آقای دکتر نقیب‌زاده به فارسی ترجمه و منتشر کرد. آﻥجا ایشان اشاره می‌کند که وقتی ایرانیان از آیت الله به امام رسیدند معنایش این بود که ﺑﻪلحاظ وجودی دچار تغییر و تحول شدند؛ یعنی مردمی که تا دیروز مسائل مادی برایشان مهم بود یک شبه آﻥچنان تحولی در اینها اتفاق افتاده که حاضر هستند با دستور امام از جان خودشان بگذرند. یعنی امام به مردم می‌گوید به خیابان‌ها بیایید می‌گویند چشم.

این تعبیر را  اسکاچ پل هم در تئوری انقلاب خودش دارد. ایشان قبل از انقلاب اسلامی تئوری‌اش این بود که انقلاب‌ها می‌آیند نه این که ساخته بشوند. اما وقتی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد ایشان اعلام کرد که من از آن نظریهﻯ خودم برگشتم. او قبلاً می‌گفت انقلاب‌ها مثل زلزله‌ها می‌آیند. زلزله ارادی نیست؛ دست کسی نیست؛ ﺑﻪیکﺑﺎره اتفاق می‌افتد. می‌گفت انقلاب‌ها ﺑﻪیکﺑﺎره اتفاق می‌افتند بدون این که مدیریت شده باشند. اما می‌گوید انقلاب اسلامی این گونه نبود. من دیدم یک پیرمردی در فرانسه نشسته و با اشارهﻯ او مردم به خیابان‌ها می‌آیند و یا به خانه‌هایشان می‌روند.

بنابراین انقلاب ایران ﺑﻪلحاظ اعتقادی به ما می‌گوید که ما مردم کاملاً متحوّلی را ﺑﻪلحاظ اعتقادی داریم. حداقل این است که اکثریت مردم اﻳﻦگونه‌ بودند. حالا اگر هم کسانی بودند که اعتقادات دیگری داشتند جزو اقلیت به حساب می‌آمدند. این مردم ﺑﻪلحاظ اخلاقی متحول، از خودگذشته و ایثارگر شده بودند. همین‌ها هستند که جنگ تحمیلی را هم اداره می‌کنند. اینها دنبال متاع دنیوی نیستند. برخی از محققان تعبیر کردند که ایرانی‌ها ﺑﻪناگاه از عالم ناسوت و مادی وارد عالم ملکوت و معنوی شدند. ﺑﻪناگاه خودشان را در روز عاشورا دیدند. ﺑﻪناگاه موجوداتی شدند که دنیا دیگر برایشان اولویت  ندارد. مردمی شدند که دنبال تجملات و مسابقه در امور مادی نیستند. ﺑﻪلحاظ رفتاری می‌بینیم که همین مردمی که سال‌ها تحت تأثیر و هجمهﻯ تبلیغات سکولاریستی و ضددینی و غیردینی بودند به مردم معتقد و مقید به شرع و تابع ولایت فقیه تبدیل می‌شوند و در روز رفراندوم جمهوری اسلامی می‌بینیم به جمهوری اسلامی با یک درصد بسیار بالایی رأی می‌دهند. بنابراین ما نتیجهﻯ آن تربیت را اﻳﻦجا مشاهده می‌کنیم و بدون تردید با آن دم مسیحایی امام است که این تحول صورت می‌گیرد. بعضی‌ها هم البته خواستند این را به آن ولایت عرفانی امام هم نسبت بدهند که الآن شاید فرصت ورود و مقتضیات لازم برای ورود به این بحث وجود نداشته باشد.

سوال: جناب استاد! در دوران دفاع مقدس چگونه از الگوی حضرت امام استفاده ﻣﻰشود؟

پاسخ حجت الاسلام لکﺯایی: در سال‌های پس از انقلاب اتفاقاتی که برای کشور ما افتاد اتفاقات بسیار مهمی بود که اگر برای دیگر کشورها یکی از این اتفاقات می‌افتاد کافی بود که آنها را از امکان بقا و تداوم بیندازد و نظام‌هایشان را ساقط بکند و دگرگونی‌های بنیادی در آنها به وجود بیاورد. چندین کودتا در کشور ما می‌خواست با حمایت آمریکا صورت بگیرد که همه ناکام شد. حتی خود آمریکا خواست مستقیماً وارد عمل بشود که ماجرای طبس اتفاق افتاد و یک صحنه‌اش صحنهﻯ جنگ بود. صحنهﻯ جنگ را ما اﻳﻦطور باید ترسیم کنیم که یک طرف، جمهوری اسلامی ایران است و یک طرف همهﻯ قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها پشت سر صدام قرار گرفتند. صدام که تنها نبود! در میان اسرایی که در جنگ اسیر شدند می‌بینیم از کشورهای مختلف عربی هست. ﺑﻪلحاظ امکانات نظامی که صدام ﺑﻪکار می‌گرفت می‌بینیم که تسلیحات شرقی و غربی در کنار هم مورد استفادهﻯ رژیم صدام قرار می‌گیرد. هواپیماهای فرانسوی، اواکس‌های آمریکایی و میگ‌های روسی همه در اختیار صدام است و دارد از اینها علیه ملت ایران استفاده می‌کند.

اما این طرف بیاییم ببینیم چه کسانی بودند که جنگ را اداره کردند؟ آیا ایران یک ارتش قوی‌ای داشت؟ به طور مسلّم اﻳﻦگونه نبود. هر چند ارتش ما در سال‌های پایانی جنگ، خودش را بازسازی کرد ولی به هنگام شروع جنگ ارتشی بود که از رژیم طاغوت به ارث رسیده بود و این ارتش هنوز بازسازی نشده بود. بسیاری از فرماندهان ارشد فرار کرده بودند یا خانه‌نشین شده بودند یا نیروها و مستشاران آمریکایی بودند که از کشور بیرون رفته بودند. اصلاً انقلاب برای همین شد که این مستشاران را بیرون بیندازد. سپاه پاسداران که هنوز یک نیروی تازه تأسیس مردمی بود ﺑﻪلحاظ مادی قدرتی به حساب نمی‌آمد؛ یعنی نه آموزش‌های لازم را دیده بود و نه تجهیزات لازم را داشت. ما می‌بینیم در این شرایط به ایران حمله می‌شود. خب چه کسانی توانستند در برابر این هجمه مقاومت کنند؟ البته آنها ﺑﻪلحاظ مادی درست حساب کرده بودند که ما سه روزه تا تهران می‌رسیم؛ مخصوصاً با آن حملات وسیعی که به فرودگاه‌های کشور شد.

حضرت امام یک تعبیری در وصیت‌نامه‌شان دارند که آﻥچه که رمز پیروزی ما بود در انقلاب اسلامی انگیزه الهی بود. همین برای جنگ هم هست. برای مثال وقتی که خرمشهر آزاد می‌شود امام می‌فرماید که «خرمشهر را خدا آزاد کرد». جالب است بدانید که این همان تعبیر دیگر آیهﻯ قرآن است که می‌گوید: «وَ ما رَمَیتَ إذ رَمَیتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی»؛ درست است شما در ظاهر تیر انداختید ولی می‌گوید که شما تیر نینداختید؛ خدا بود که این تیراندازی را به سمت دشمن انجام داد. امداد الهی در اختیار مؤمنان است نه در اختیار مسلمانان. این را بزرگان از عرفا تصریح کردﻩاند که خداوند فرموده من مؤمنان را نصرت می‌کنم نه مسلمانان را. یعنی اگر ما مؤمن باشیم و به خدا ایمان داشته باشیم، نصرت  الهی متوجه ما می‌شود. اما اگر به اسم می‌گوییم مسلمان هستیم و از ایمان خبری نباشد اﻳﻦجا نصرت الهی شامل حال ما نمی‌شود. خب ما می‌بینیم کسانی که در جبهه‌ها حضور پیدا کردند همه با انگیزه‌های الهی حضور پیدا کردند و غالب اینها هم جوان‌ها بودند.

سوال: در زمان حاضر چگونه می توان از این الگو استفاده کرد؟

پاسخ حجت الاسلام لکﺯایی: لازم است طبق الگوی امام در هر سه حوزه عقل و قلب و ظاهر خودمان را بسازیم . تربیت عقل باعث می شود اعتقاداتمان محکم شود،اعتقاد ما به مبدا و معاد ،اعتقاد ما به حقانیت راه الهی امام که در آن گام برداریم . تربیت قلبی باعث می شود انسان های آراسته به فضایل باشیم ،کسانی عملشان دعوت کننده دیگران به خیر و خوبی است .و تربیت ظاهری باعث می شود تا در اعمالمان مقید به شریعت و علم باشیم.

ارسال نظرات