نقد معنویت کوئیلو/ بخش نخست؛
کوئلیو رسما از ایران حقالتألیف دریافت میکند
خبرگزاری رسا ـ پائولو کوئلیو در سفر به ایران پس از اعتراض یکی از حاضران ایرانی به کپی داستانهایش از متون تاریخی اسلام گفت: من همیشه نگرانم منشأ داستانی را که تعریف میکنم ایرانی باشد.
در کشور ایران جنبشهای معنویتگرا در قالبهای مختلف فعالیت دارند. بعضی از طریق مجازی و پارهای دیگر از طریق فیلم و سینما و بعضی دیگر از راه جلسات و محافل خانگی و دسته دیگر هم از طریق ادبیات و رمان خود را معرفی کردهاند.
پائولوکوئلیو که اندیشههای خود را از طریق رمان و داستان عرضه کرده است، هم اکنون جزو جریاناتی است که از این طریق مخاطبانی بدست آورده است. از نقطه نظر جغرافیایی کوئلیو جزو عرفانهای آمریکایی محسوب میشود؛ در این نوشتار ابتدا به سوابق و زندگانی وی اشارهای میکنیم و آنگاه سهم ادبیات فارسی را در کتابها و اندیشۀ کوئلیو بیان میکنیم.
تاریخچه
کوئلیو از کسانی است که گذشتهای پرفراز و نشیب داشته است و بخشی از گذشته وی از طرف هوادارانش کتمان میشود. افرادی هم که اطلاعاتی از گذشته تاریک کوئلیو دارند او را از این نظر قابل بخشش میدانند و تلاش میکنند وضعیت کنونی وی را ببینند و یا دستکم تنها با کتابهای وی انس گرفته و کاری با شخصیت وی نداشته باشند.
وی در سال 1947 در ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد، در جوانی به جنبش "هیپیها" پیوست و بیشترِ جوانیاش در خدمت به این جنبش گذشت.
این حرکت که از آمریکا شروع شده بود، وقتی به برزیل رسید، تعداد زیادی از جوانان بیتجربه را با خود همراه کرد. ماهیت این جنبش، پوچگرایی و نیستانگاری بود و البته هنجارشکنی و گرایشهای ضد سازشکارانه هم در آن به اوج رسیده بود. در همین سالها کوئلیو دچار بحران معنوی شد و بحران، او را به سمت استفاده شدید از مواد مخدّر سوق داد و اعتیاد، وی را تا مرز مرگ پیش برد.
وی میگوید: سالهای سخت زندگی من دهه 1970 بود. طی این دوران همه نوع ماده مخدر و توهمزا مصرف میکردم؛ حتی قویترین و خطرناکترین آنها را... .[1]
یادم هست به نیویورک رفته بودم؛ سال 1974، آنجا دوستی داشتم. ما با هم در ویلیج زندگی میکردیم و تا میتوانستیم کوکائین مصرف میکردیم...کاملاً احساس میکردم که راهی به سوی مرگ در پیش گرفتهام؛ خیلی از دوستانم را دیده بودم که اعتیاد، آنها را نابود کرده بود. آن روز احساس کردم که اگر ترک نکنم، عاقبتم مثل آنها خواهد بود.[2]
تجربه اعتیاد کوئلیو چنان با زندگی وی پیوند خورده بود که حتی پرونده ازدواج دوم وی هم با همین موضوع بسته شد. وی میگوید: وقتی من زنی زندگی میکردم که با من بازداشت شد و شکنجه شد، گاهی اوقات تحت تأثیر انواع مواد میماندیم؛ قاطی کرده بودیم. وقتی میرفتیم آمریکا، مواد مخدر را داخل چمدان میگذاشتیم. درحالیکه خطر زندانی شدن داشت، اهمیت نمیدادم. نمیدانم اگر ادامه داده بودم، کجا بودم؛ احتمالاً همان پایانی که رفقای بدبختم تجربه کردند.[3]
شکستهای پیدرپی در زندگی زناشویی
کوئلیو در زندگی زناشویی هم شکستهایی را پشت سر گذاشته، تا جایی که سه ازدواج ناموفق را تجربه کرده است؛ ناکامیهایی که خودش را مقصر شکستها میدانست، نه همسرانش را.
کوئلیو میگوید: اولین زن من یوگسلاو بود، او سیوسه ساله بود و من بیست ساله. همسر دوم من همان است که زن بدون نام نامیده میشود، او با من به زندان افتاد. رفتار من با او حاکی از پستی و سستی من بود. سومین زن من نوزده ساله بود و من بیست و نه ساله؛ هر چند خودم را آن موقع طبیعی میدانستم؛ اما رفتار بسیار بدی با او داشتم و میدانم که خیلی به او صدمه زدم. این طوری بودم... همه آنها از من پخته تر بودند.[4]
کوئلیو در بیمارستان روانی
اما کتاب زندگی کوئلیو ورق دیگری هم دارد؛ دورانی بود که وی در بیمارستان روانی با اصرار والدینش بستری شد. «بار اوّل پدر و مادرم مرا در بیمارستان روانی بستری کردند، مثل یک دیوانه. از نظر سیاسی با مردم درگیر میشدم، در مدرسه وضعم روز به روز وخیمتر میشد و مادرم فکر میکرد که من مشکلات جنسی دارم ... همه اینها باعث شد که مرا بستری کنند... داروهای زیاد و شوک الکتریکی به من میدادند. تقریباً دو ماه در طبقه نهم ماندم بیآنکه خورشید را ببینم.[5]
کوئلیو دلیل سماجت والدینش را اینگونه بیان میکند: آن وقت با تمام وجود به مواد مخدر و امور جنسی رو کردم تا جایی که مادرم فکر میکرد من مشکل جنسی دارم و خودم هم فکر میکردم شاید انحراف جنسی داشته باشم؛ چون من فعالیت تئاتری داشتم و در آن محیط، افراد همجنسباز زیاد بودند.[6]
کوئلیو سرانجام پس از این که دو بار دیگر با درخواست پدر و مادر در تیمارستان بستری میشود، به بنبست کامل میرسد. وی تا پیش از آن زمان، تصور والدینش را در مورد جنون خود واقعی نمیدانست؛ اما بار آخر میپذیرد که به مرز جنون رسیده است.
تمام کتابها را پاره و وسایلش را تخریب میکند. روان پزشک سر میرسد و به وی میگوید: «تو میتوانی زندگی را دوباره شروع کنی. حالا هر چه را تو شکستهای، ما برمیداریم و داخل سطل آشغال میریزیم.»[7]
کوئلیو در نهایت، نجاتش را مدیون تلاشهای همین روان پزشک دانسته میگوید: «این مرد مرا نجات داد. چون واقعاً به مرز جنون رسیده بودم و بدترین چیز این بود که تسلیم آن شده بودم. من پانزده یا بیست بار به او مراجعه کردم تا این که به من گفت: تو باید تنهایی راهت را ادامه دهی، تو عملا بهبود یافتهای، تو کمی دیوانه هستی، اما همه ما اینطور هستیم.[8]
تجربیات و ترویج جادوگری کوئلیو
کوئلیو همینطور از جادو و جادوگری تجربیاتی داشته و دنیای معنوی را در عالم جادو خلاصه میداند. او این تجربه را برای درک عالم معنا ضروری میشمارد. از این روی پدر شیطانپرستی مدرن «الیستر کرولی» کوئلیو را مسحور خود کرده و او کرولی را انسانی فوقالعاده میداند.
کرولی جادوگری را به طور گستردهای ترویج نمود و انجمنی تأسیس کرد که کوئلیو چندی در آن فعالیت کرد. وی موفق شد از نزدیک کرولی را ملاقات کند و در این دیدار مجذوب او شد. کوئلیو در این مورد میگوید: الیستر کرولی نفوذ زیادی بر بسیاری از جوانان داشته است. من با همسرم به دیدار وی رفتیم و او ما را مجذوب خود کرده بود.[9]
او شخصیت و ایده کرولی را چنین توصیف میکند: شخصیتی بسیار شگفتانگیز در تاریخ جادو، اگر به چهرهاش در اینترنت نگاه کنی، میبینی که او تجسم شر است. او شخصی شیطانی است... کتاب او قانون است که مدعی است توسط فرشتهای در قاهره بر او نازل شده است... نظام قدرت او به این شکل خلاصه میشود: ضعیف وجود دارد و قوی. قانون هم قانون جنگل است. ضعفا بردهاند و اقویا قدرتمند و غالب... من وارد انجمن سرّی او شدم که نامش را فاش نخواهم کرد... آن وقت من رائول(خواننده مشهور برزیلی) را به آن انجمن سرّی بردم که در آن آزادی کامل حکمفرما بود. هیچ قانونی نداشت. تو میتوانستی موجودی وحشتناک باشی یا آدمی دوست داشتنی. آزادی جنسی کامل، آزادی اندیشه کامل، هر جور آزادی، حتی آزادی ظلم کردن.[10]
هر چند معلوم نیست که چرا کوئلیو نمیخواهد اسم این انجمن سرّی را فاش کند، اما خوشبختانه وی از مأموریت این فرقه پرده برمیدارد. آنچه در نگاه کوئلیو جذاب و جدید بود، ادعایی بود که کرولی در مورد خودش داشت. این ادعا همان ادعای منجیگرایی است.
آن وقت من و رائول تصمیم گرفتیم کار هنری خود را در خدمت این انجمن سرّی بگذاریم. در ورای کلماتِ ترانهها، باورهای اساسی این فرقه را میگنجاندیم؛ هرچند به طریق بسیار تصعید شده... این فرقه کاملا ضدّ مذهبی بود... کرولی خودش را مظهر گشاینده آخرالزمان میدانست و میگفت «من زندگی هستم، من حیات منتظَر هستم. من آمدهام تا جامعه را تصعید کنم.» [11]
خبرنگار در مورد انجمن کرولی از کوئلیو میپرسد:
ـ آیا این انجمن از نوع انجمنهای شیطانپرستی بود؟
ـ در مقایسه با آنچه در آنجا انجام میشد، آیینهای شیطانپرستی که من خیلی خوب میشناسم، هیچ بود. این کارها خیلی خطرناک بود.
ـ خطرناکتر از کلیسای شیطان پرستان؟
ـ خیلی خطرناکتر، چون فرقهای فلسفیتر، تشکّل یافته تر، به طور بنیادی خطرناکتر بود.[12]
آثار پائولو
پائولو تا سال 1973 مجموعاً شش بار روانه زندان شد. وی بسیار اهل سفر و جهانگردی است. کوئلیو مدعی است در سال 1986 در کشور آلمان با مرد فرا واقعی آشنا شد. مرد عجیب چندین بار در مکانهای مختلف بر او ظاهر گشت و از او خواست مجدداً به آیین کاتولیک ایمان بیاورد.
وی از کوئلیو خواست تا جادهای را که به سوی سانتیاگو ختم میشود بپیماید. این جاده که میان اسپانیا و فرانسه کشیده شده، جاده خاص مذهبی است که زائران مسیحی آن را طی میکنند.
در سال 1987 یک سال پس از انجام این عمل دینی، کوئلیو اولین اثر خود «زائر کوم پوستل(در ترجمه فارسی: خاطرات یک مغ)» و در سال 1988 رمان کیمیاگر را نوشت و همین طور بقیه آثارش را در سالهای بعدی نگاشت.
او ابتدا کتابی غیر اخلاقی نوشت و اقدام به چاپ مجموعه داستانهای کمدی جنسی به نام کرینگها (Kring-ha)کرد. وی مدعی شد که خلق این آثار شیوهای برای رسیدن به آزادی انسانهاست. اما حکومت وقت برزیل این کتاب را برای اخلاق عمومی مضر دانست و از چاپ آن جلوگیری کرد.
کوئلیو رسما از ایران حقالتألیف دریافت میکند
وی در سال 79 خورشیدی به دعوت رسمی وزیر ارشاد وقت(عطاءالله مهاجرانی) مسافرتی ده روزه به ایران داشت. در این سفر جلسات متعدد انس کوئلیو با خوانندههای کتابهایش در تهران، شیراز و چند شهر دیگر برگزار شد. این جلسات تأثیر زیادی برای معرفی کوئلیو به نسل جوان داشت و باعث شهرت وی در ایران شد. انتشارات کاروان هم که توانسته بود انحصار ترجمه کتابهای کوئلیو را به نام خود کند، در ترجمه و چاپ کتابهای کوئلیو سنگ تمام گذاشت و درحالیکه قانون کپی رایت در ایران وجود ندارد، از آن زمان تاکنون کوئلیو رسما از ایران حقالتألیف دریافت میکند.[13]
بعدها هنگامی که نام مترجم آثار کوئلیو[14] به عنوان یکی از متهمان پرونده قتل ندا آقا سلطان مطرح شد و وی به انگلیس گریخت، تلاش شد که آثار کوئلیو در ایران در فضای مجازی به جامعه جوان معرفی شود. وی بعدها مدعی شد که اولین نویسنده غیر مسلمانی بوده که پس از انقلاب، با دعوت رسمی از ایران دیدن کرده است.
سهم ادبیات فارسی در آثار کوئلیو
پائولو کوئیلیو در نوشتههایش به شدت متأثر از متون ادبی ایرانیان است؛ در مسافرتش به ایران در مصاحبههای مختلف اعتراف کرد که خمیرمایه کتاب «کیمیاگر» را از مثنوی مولوی گرفته است[15]. در «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد»، الهامات زیادی از داستانهای ملا نصرالدین گرفته است. در مقدمه کتاب «شیطان و دوشیزه پریم» اشاره به یک تفکر ایران باستان(نبرد دائمی خیر و شر در اسطوره زروان و اهورا و اهریمن) میکند و این رمان را بر مبنای نبرد و کشش متضاد خلقت بنا میکند. در کتاب «بریدا» به آیین قدیمی همپیالگی ایرانیان اشاره میکند و در «پدران، فرزندان و نوهها» از سعدی شیرازی اقتباس مینماید.[16]
نقل قولهایش از مولوی در بسیاری از کتابهای وی بروز پیدا کرده است.[17] کلمات ابوسعید ابیالخیر و شمس تبریزی بر کتب وی اثر شایانی داشت[18] و همین انس و ارتباط باعث شده که از اسامی و اعلام اسلامی در آثارش بهره گیرد و در موارد زیادی نکاتی از معارف قرآنی و اسلامی را در آثارش منعکس نماید و بتواند اعتماد مخاطبین مسلمان را جلب کند؛ در نتیجه اگر بار محتوایی و غنای درونی مختصری در کتبش به چشم میخورد و آموزههای اخلاقی و عرفانی آثارش «به رغم آسیبهای جدی اندیشههای وی» جذابیتی دارد، از بهرههای مختصری است که از شخصیتهایی مانند مولوی گرفته است و یا انعکاسی است که آموزههای دیگر ادیان در نوشتههای وی داشته است.
پس از مسافرت وی به ایران روزنامهای درباره او مینویسد: «کوئلیو قطرهای از ادبیات ایران چشید و مست شد». مترجم آثار وی، مقاله را ترجمه کرده، برایش میفرستد. کوئیلیو با اذعان به صحّت این گفته، اضافه میکند: «قطرهای از فرهنگ ایرانی نوشیدم، مست شدم. بعد از مسافرت به ایران دو قطره نوشیدم و از پا افتادهام.»[19] وی پس از بازدید از آرامگاه سعدی در شیراز گفت: «سعدی شیرازی بر آثار من و به ویژه مقالههای کوتاه من در سراسر جهان بسیار مؤثر بوده است».[20]
کوئلیو مجذوب غنای فرهنگی ایران
وی چنان مجذوب غنای ادبیات ایران شد که بارها پیش از نقل داستانها به مخاطبان خود یادآوری میکند «ممکن است داستانی که قصد نقل آن را دارم، در ادبیات شما آمده باشد».
در شیراز داستان گذشت یک جنگجو از فرد مغلوب را به علت آب دهان انداختن فرد مغلوب به صورت قهرمان، به یک سامورایی نسبت داد. یکی از حاضران به کوئیلیو یادآوری میکند «ما خودمان این داستان را داریم». در این لحظه مترجم داستان «خدو انداختن خصم بر علی» را از مثنوی معنوی برای کوئیلیو حکایت کرد. وی میگوید: «من همیشه نگرانم منشأ داستانی را که تعریف میکنم ایرانی باشد». به گفته کوئلیو اولین کتابی که مادرش در کودکی به او داد که مطالعه کند «رباعیات خیام» بود.[21]
در مورد کتاب کیمیاگر که پرفروشترین و مشهورترین کتاب کوئلیو بوده است[22] باید گفت: بهرغم این که اصل داستان را از مثنوی مولوی گرفته، در کتاب هیچ اشارهای به این اقتباس نمیکند و مایل است ابتکار داستان به نام خودش تمام شود. البته در مسافرتش به ایران مجبور میشود پرده از این راز بردارد و چندین بار در میان مخاطبان ایرانیاش به اقتباس آن اذعان کند.
شروع داستان در حکایت مثنوی چنین است «بود یک میراثی مال و عقار ... (مثنوی، دفتر ششم، بیت 4206 به بعد)»
ابیات زیر در ادامه کاملاً با قسمتهای کتاب کیمیاگر همخوانی دارد:
خواب دید او هاتفی گفت او شنید در فلان موضع یک گنجی است زفت بر امید وعده هاتف که گنج گفت با خود گنج در خانه من است بر سر گنج از گدایی مردهام | | که غنای تو به مصر آید پدید در پی آن بایدت تا مصر رفت یابد اندر مصر بهر دفع رنج پس مرا آنجا چه فقر و شیون است زانک اندر غفلت و در پردهام |
آنچه کیمیاگر را جذابیت بخشیده و با اقبال شایانی روبهرو کرده، بهکارگیری عناصر مشترکی است که در مثنوی آمده است. همین مفاهیم کلیدیاند که نکات تربیتی داستان و سیر معنوی سالک را در خود جای دادهاند.
در هردو کتاب، خواب و رؤیا(یقظه پس از وقفه) قدم اوّل سلوک است و در حقیقت، محرک اصلی قهرمان داستان همین عامل است. طلب گنج در هر دو تعقیب میشود و مقصد هم، منطقه باستانی مصر است که البته گنج در هر دو داستان، در غیر مصر یافت میشود و بازگشت به مکان اوّل اجتناب ناپذیر معرفی میشود. در هر دو، اضطرار و درماندگی و قطع امید از همهجا عامل گرایش به معنویات محسوب میشود و بریدگی از محسوسات، موتور محرکی است که سالک را به ماورا و کشف حقیقت رهنمون میسازد.
مرام رایج غربیان که با عرضه زیبا و بسته بندی فریبا، فرآوردههای دیگران را به نام خود به فروش میرسانند، از جانب کوئلیو در اقتباس از مفاهیم مثنوی، به خوبی مشهود است.
هرچند کوئلیو پارهای از عناصر داستان را تغییر داده و عناصر جدیدی(همانند افسانه شخصی، روح کیهانی و جادو) را وارد کرده، سوگمندانه آنچه کیمیاگر را از محتوا انداخته و اساس آن را سست و تهی نموده، همین ابتکار نابجاست. کاش وی تقلید خود از مولوی را کامل مینمود و همچون شاگردی هوشیار، جهانبینی مولوی را نیز در این سیر معنوی لحاظ میکرد و همچون مولوی، غایتی منطقی و همگانی و کیمیایی حقیقی به نام خالق هستی را معرفی میکرد، نه هدفی افسانه محور، آن هم از نوع شخصی و فردی. کاش تصویری صحیح از ذات خداوند ارائه میکرد و با ایده روح کیهانی، نوشته خود را آلوده نمیساخت. کاش به جای تبلیغ جادو، با پذیرش آموزههای وحیانی، در مقابل دین سر تسلیم فرود میآورد و به جای تبلیغ جادوگری، به دستورهای دینی دعوت میکرد.
صد تأسف که مراد مولوی از گنج، که گنج معنوی درون انسان و سرمایههای الهی وجود آدمی است، در کتاب کیمیاگر به طلا و نقره و جواهر تبدیل شده، کسب فضایل اخلاقی به افسانه شخصی مبدّل گردیده و به جای دیانت، جادو تقدس پیدا کرده است!
پژوهشگر و محقق حوزوی معنویتهای نوظهور
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست/925/م11/ر
[15]. مصاحبه با روزنامه همشهری، روزنامههای شیراز، مصاحبه با خبرنگاران در تهران و سخنرانی در جمع خوانندگان آثارش در تهران.
ارسال نظرات