"آقا از ماست"، شگرد اخیر صوفیه

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، فرقه صوفیه در سالهای اخیر به سبب روشنگری بزرگان به شدت با مسأله خلأ هویتی دست و پنجه نرم میکند، از اینرو سعی دارند تا با انتساب برخی از بزرگان عرفانی شیعه به خود این خلأ را جبران کنند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با حجتالاسلام لایقی کارشناس ارشد تصوف در همین رابطه.
رسا ـ دیده شده که صوفیه خصوصاً در این چند سال اخیر علاقهمند هستند که بزرگان شیعه را به خودشان منتسب کنند. لطفاً بفرمایید این شیوه صوفیه به چه صورتی مطرح میشود؟
امروزه میبینیم در نوشتههایی که در قالب مقاله یا کتاب و یا سخنرانی و بحثهایی که بعضی از فرقهای نویسان و رهبران صوفیه انجام میدهند به یک نکته اشاره دارند و روی آن پافشاری میکنند و آن هم انتساب بزرگان از علما و حکما و شعرای شیعه به خودشان است(به خصوص در دو سه دهه اخیر).
شما میتوانید این موضوع را در رابطه با علامه بحر العلوم، مرحوم امام(ره)، سید جلالالدین آشتیانی(این فخر حکمی و عرفانی شیعی)، آیت الله جوادی و علامه حسن زاده و دیگر بزرگان عرفان و حکمت ببینید.
روش کار این فرقه این است که به کتب این بزرگان مراجعه میدانی میکنند، تا تأییداتی برای خود دست و پا کنند و البته جعل هم انجام دادهاند که در خلال بحثها به آنها اشاره خواهیم کرد.
ولی روش کلی که بر کار اینها حاکم است این است که خودشان یا بعضی از نوچههایشان که افرادی در سطح علمی بسیار پایینی هم هستند به کتابهای بزرگان ما رجوع میکنند(نه به صورت دقیق و مبنایی بلکه به صورت جستوجوی کامپیوتری) و هر کجا که این بزرگان کلمه و یا نامی از تصوف به میان آورده یا از یکی از بزرگان صوفیه نام بردهاند، اینها میگویند مراد ایشان ما هستیم و ایشان مویّد فرقه ما هستند. و سپس در حاشیه این انتساب شروع به داستان سرایی و دروغ پردازی میکنند.
یکی از درآمدهای خانقاهها در واقع فتوحات بود. فتوحات نذرها یا وقفهایی بود که مردم برای خانقاه میکردند.
مردم به بزرگان صوفیه به دید انسانهایی اهل تقوی و سیر و سلوک نگاه میکردند و برایشان هدایایی میبردند و زندگی اینها از این باب میچرخید.
بزرگانی چون آقای زرینکوب و دیگر بزرگان به صراحت اشاره کردهاند که به خاطر این دوری از دنیا البته به این شکل صوفیانه و زندگی در خانقاههایی که داشتند و در تجرد هم به سر میبردند، چه بازیها و مسائل جنسی و موضوعات دیگری که پیش نمیآمد.
اما وقتی که تصوف به عالم تشیع وارد میشود میبینیم که عموم شیعیان اقبالی به آن ندارند چون:
اولاً : تشیع دستگاه عرفانی و نظام عرفانی خواست خودش را دارد که با مبانی صوفیهای کوچه بازاری و عوام و حتی با تصوف قدیم متفاوت است و در این نظام عرفانی شیعی افرادی هستند که اهل سیر و سلوک باطنی هستند و چون این سیر و سلوک مطابق با آموزههای کلامی شیعه است مبناهایی دارند؛ مثل مرحوم سید حیدر آملی و از قرن هفت و هشت به بعد افرادی بودند تا زمان مرحوم صدرای شیرازی و دیگران.
در زمان زندیه نیز بزرگانی بودند مانند مرحوم علامه بحرالعلوم، ملا اسدالله بروجردی، مرحوم شفتی و دیگر بزرگانی که اینها بزرگان معنوی و اسطورهها و الگوها و اسوههای معنوی و سلوک عرفانی در بین مردم بودند و زندگی میکردند و البته مردم برای این بزرگان قائل به کرامات بودند و واقعاً هم اینگونه بود.
مقام قدس، تقوی، زهد و معنویت اینها شهره عام و خاص بود. همین باعث میشد که مردم نظری به دکان و دستک صوفیه نداشته باشند.
ثانیاً : مشایخ صوفیه متهماند به ادعای مهدویت و موضوعاتی که شیعه روی این موضوعات حساس است. یکی این که مشایخ صوفیه همگی از قرن 7 یا 8 به بعد یا حتی از قرن 9 به بعد که نگاه کنید همه اهل سنت هستند؛ به تصریح معتبرترین منابع اهل تصوف مثل نفحات الانس جامی، طبقات صوفی سلمی و رساله قشیری در قرنهای متفاوت و متعدد .
اولین کتابهای صوفیه را هم که نگاه کنید، مثل الّلمع سراج طوسی(قرن چهار) و التعرف کلابادی، به صراحت رنگ و بوی اهل سنت دارند و این چیزی نیست که یک امر طبیعی باشد و جامعه شیعه روی این مسئله حساس است.
رسا ـ آیا صوفیه برای پر کردن این خلأ هویتی شگردهای دیگری هم دارند؟
یکی دیگر از شگردهایی که به کار میبرند، شگرد نابغه سازی است. به این شکل که برخی از مشایخ صوفیه که اطلاعات دینی داشتند و کتابی یا چیزی نوشته بودند در مورد آن آثار مبالغه های زیادی میکنند. به عنوان مثال سلطان حسین تابنده(رضا علی شاه) قطب فرقه گنابادی که سال 71 از دنیا رفت کتابی دارد به نام نابغه علم و عرفان. این کتاب را در مورد جد خودش سلطان علی گنابادی نوشته است. نکاتی را در این کتاب نقل میکند که هر کس یک مقدار آگاهی از جریان حکمت و عرفان در این دو سه دهه اخیر داشته باشد، متعجب میشود که این آقا(رضاعلی شاه) چطور با این همه وقاحت این دروغها را پشت سر هم بافته است.
مشایخ صوفیه در گذشته(که اکثراً اهل سنت بودند) آبرویی و مقام قدس و احترامی داشتند، مردم برای آنها نذر میکردند، برای خودشان و خانقاههایشان موقوفات میفرستادند.
قطعاً این مطلب یک دروغ بیّن و فاحش است به دلیل اینکه مرحوم سید جلالالدین آشتیانی بزرگ مرد حکمت و عرفان، مجموعه رساله مرحوم ملاهادی را جمع کرده و در مقدمه این کتاب، تمام شاگردان ایشان(ملاهادی سبزواری) را تا توانسته گردآوری کرده و حتی نامی اگر از کسی بوده ولو ضعیف نام برده است؛ ولی هیچ نامی از ملا سلطان محمد گنابادی در میان نیست.
اگر هم جایی نامی از ملا سلطان برده شده با تخمین و گمانی که خود صوفیه گنابادیه درست کردهاند به وجود آمده است. این شیوه نابغه سازی است از بزرگان خودشان برای اینکه بگویند بزرگان ما از شیعه هم بودهاند. این موضوع را در مورد سلطان علی شاه اصفهانی و مجذوب علی شاه کبودرآهنگی و سلطان محمد گنابادی و دیگران میتوان دید.
یکی دیگر از شگردهای صوفیه برای پر کردن این خلأ هویتی، شگردی است که ما از آن تعبیر میکنیم به شگرد آقا از ماست .
صوفیه اولین کاری که در برخورد با بزرگان شیعه انجام دادند این بود که بزرگان شیعه را به خودشان منسوب میکردند و به اصطلاح میگفتند: آقا از ماست حالا به دروغ یا به راست با سند یا بی سند.
نه اینکه آنها شیخی بودند یا قدسی بودند بلکه مدعی هستند آنها مرید بزرگان ما(صوفیه) بودند و صحّه بر روش ما میگذاشتند و اگر جایی دیدند که این بزرگان حرفی بر رد صوفیه زدهاند شگرد دوم را به میان میآورند و آن شگرد غلط کردن است یعنی این آقا گرچه یک زمانی از ما انتقاد کرده اما بعداً عذر خواهی کرده، یعنی بعداً گفته من غلط کردم و افتاده روی دست و پای بزرگان ما و از این کار خودش برگشته.
اگر بعداً دیدند که این انتقاد به صوفیه در آثار آن بزرگان روشن است و نمیتوانند مخالفت آن بزرگان را با خودشان بپوشانند، شگرد مرگ فجیع به میان میآید. یعنی اینکه میگویند: آن کسی که با ما مخالفت میکرد به شکل بدی مرد مثلاً زیر آوار ماند یا... و از این دست افسانه سراییها و یاوهگوییهایی که در بسیاری از آثار صوفیان معاصر میتوانید مشاهده کنید.
اما مورد سؤال شما دقیقاً بر میگردد به شگرد آقا از ماست. همانطوری که عرض کردم نوشتههای اخیر صوفیان را اگر نگاه کنید(خصوصاً در روش گنابادی) به شکلی سازماندهی شده فردی را در دستور کار خودشان قرار دادهاند و در آثار او هر کجا نامی از صوفیه، تصوف یا حتی از واژه عرفان، معرفت و طریقت که به کار برده شده مصادره کردهاند و گفتهاند منظور آن بزرگ ما هستیم.
نکته اساسی که در این نوشتهها و گفتههای صوفیانه هست، این است که این نوشتهها به شدت فقر علمی دارد و ظاهرنگری و بیسوادی بر این نوشتهها حاکم است و متأسفانه در غفلت فضلای حوزه و دانشگاهی ما این اباطیل در جامعه پخش میشود. حداقل در بین جماعت صوفیه منشأ اعتقاد، برخی از این بندگان خدا میشود که به نظر میرسد لازم است طی گفتوگوهایی به صورت مبسوط، عمیق، علمی و مستند؛ این موضوع به بحث گذاشته شود تا راست یا دروغ ادعاهای اینها مشخص شود و نهایتاً در جامعه علمی کشور ارائه و عرضه شود.
رسا ـ آیا این شگرد "آقا از ماست" ناشی از رندی و حیلهگری صوفیه است یا ناشی از اشتباه بزرگان در گفتهها و نوشتههایشان است؟
بله ممکن است شخصی با اینکه مقام علمی و معنوی بزرگی هم دارد، به خاطر عدم توجه به بعضی سوء نیتهای این افراد گاهی اوقات فریب خورده باشد و نکتهای گفته باشد. گرچه نکته صحیحی است لکن "یراد بها الباطل" شده است. گاهی میبینیم این روشی که اینها دارند به اینجا ختم نمیشود. بعضی از مشایخ و بزرگان صوفیه بودهاند که از بزرگان ما وقت ملاقات میگرفتند، میآمدند و میرفتند و سؤالاتشان را مطرح میکردند تا بتوانند یک تایید ذهنی از این شخص بگیرند و جالب است که بعضی از بزرگان ما به اینها حتی وقت ملاقات هم نمیدادند و دلیلش را هم اینطور عنوان میکردند که "اینها میخواهند ما را ملاقات کنند و بعداً بیرون بگویند که این آقا از ماست و با ما ارتباط دارد".
رسا ـ آیا حقیقتاً و بدون ملاحظه در بین بزرگان شیعه کسانی بودهاند که گرایشات صوفیانه داشته باشند؟
این سؤال خیلی خوبی است. به خصوص در مورد بعضی از بزرگان و عرفا این مطلب مطرح است.
درست است بعضی مواقع آنها افرادی را به خودشان منتسب میکنند که خیلی به صوفیه نمیچسبند، ولی گاهی اوقات بعضی از افراد را میبینیم که در سلسله عرفای شیعی هم بوده و از بزرگان عرفان و معرفت بودهاند، اما با مطالعه بعضی از آثار این بزرگان به ظاهر این احساس به انسان منصف دست میدهد که اینها گرایش به صوفیه، به این عنوان خاص داشتهاند.
گاهی میگویند بزرگان و عرفای ما با مشایخ صوفیه ارتباطات داشتهاند. بله، اما چه زمانی ارتباط داشتند؟ با یقین به شما عرض میکنم در طول صد و پنجاه سال یا دویست سال اخیر کلاً این مسئله ارتباط منتفی است و هیچ یک از علما و بزرگان شیعه ارتباط خاصی با صوفیه و مشایخ صوفیه(بما هو صوفی) نداشتهاند. علتش را شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام صفحه 664 و در مجموعه کتابهای علوم اسلامی(مجموعه عرفان) ذکر میکنند که از زمان صفویه به بعد، تصوف با شدت به سمت رکود میرود و از آن بنمایههای نظری در آن، خبری نیست و مشایخ صوفیه آثار علمی شایان توجهی به وجود نمیآورند. از حیث عملی هم دیگر اینها آن حال و هوای عارفانه قدیم را ندارند.
شهید مطهری میگوید: تصوف بیشتر در رنگ و لعاب، بدعتها و تشریفاتی فرو رفت که مشایخ دکاندار صوفیه درست میکردند.
این مطلب هیچ وقت از نظر بزرگان شیعه مخفی نمیماند. حتی تا قرن دوازده، گاه میتوانیم بزرگانی از مشایخ صوفیه را ببینیم که اینها تصوف معتزلی داشتند، بعضی از اینها حتی بعد از خودشان فرقه را ادامه ندادهاند. یعنی شیخی بعد از خودشان معرفی نکردند. معلوم میشود که خودشان هم اعتقادی به صوفیه نداشتند، ولی در عین حال آدمهای ملّا، باسواد و فاضلی در علوم عقلی و نقلی بودند. و اگر ارتباطی هم بین بزرگان ما و مشایخ صوفیه بوده، این ارتباط کاملاً علمی بوده نه ارتباط مرید و مرادی. به عنوان نمونه میتوانم عرض کنم ارتباط مرحوم آقا محمد بید آبادی، با قطبالدین نیریزی اما این ارتباط؛ ارتباط مراد و مریدی و فرقهبازی نیست بلکه یک ارتباط علمی است. البته باور این موضوع الآن برای ما سخت است؛ چون مرزها فرو ریخته اما قبلاً این گونه نبوده است.
مرحوم سید جلالالدین آشتیانی در جلد چهارم کتاب "منتخبی از آثار عرفا و حکمای شیعه"، از فردی نام میبرد به نام ملا رحیم دماوندی(از مشایخ ذهبی) مرحوم سید جلالالدین میفرماید: اگر چه ایشان از مشایخ ذهبی بوده و به هیچ کدام از این فرقهها و دراویش و غیره ارادت ندارد و غرق در دنیا هستند، اما ایشان استاد بود و حکمت خوب دستش بود و سپس آثارش را ذکر میکند.
یک جا هم اگر ملاقاتی بوده، از این سنخ ملاقاتهای علمی بوده و مؤیّدانه نبوده است. علاوه بر این بعضی از بزرگان ما برای یادگرفتن علم پیش کفار میرفتند پیش مخالفین مذهب میرفتند و این هیچ اشکالی ندارد.
اما آیا اگر فلان عالم ما مثلاً مرحوم حسابی نزد انیشتین تلمذ کرده، میشود گفت که او یهودی بوده؟ این خلط فضای بحث است که ما فضای علمی را با فضای فرقهای اشتباه کنیم.
رسا ـ پس قطعاً هیچ علاقهای بین آنها نبوده است؟
به آن نگاه تصوف خانقاهی، نه تنها نبوده بلکه به گفته آیت الله مطهری اینها هیچ ارادتی به صوفیه نداشتند. این عین عبارت مرحوم مطهری است که: "بزرگان شیعه، صوفیه را تخطئه میکردند".
402/922/ر