۲۱ آذر ۱۳۹۱ - ۲۳:۴۸
کد خبر: ۱۴۹۶۲۹

تنها معیار مرزبندی شیهد دستغیب اسلام بود

خبرگزاری رسا ـ یکی از محافظان آیت الله دستغیب می‌گفت بارها به ایشان گفتیم شما مراجعه ‌کننده زیاد دارید. اجازه بدهید از اداره قند و شکر چند کارتن قند بخریم، ولی ایشان اجازه نمی‌داد و می‌گفت همان ‌طور که مردم با کوپن جنس می‌خرند، ما هم به اندازه کوپن خودمان می‌خریم و با دیگران فرق نداریم.
شهيد دستغيب
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی از پیشتازان مسلم نهضت اسلامی و از نخستین یاران امام(ره) بود. آن بزرگ درطول نهضت اسلامی از پشتوانه‌های شاخص این حرکت مقدس و رهبر آن درخطه فارس بود.
 
این عارف واصل پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از پایگاه‌های شاخص صیانت از اندیشه و عمل انقلاب به شمار می‌رفت و از همین روی نیز منافقان و جودش را تاب نیاوردند و در جمعه‌ای شمع حیات نورانی‌اش را خاموش ساختند.
 
به انگیزه
20 آذر سالروز شهادت این بزرگ، حدیث عرفان و جهاد بی‌امان او را از زبان یکی از شاگردان مکتبش به شنیدن نشسته‌ایم. با سپاس از جناب حجت‌الاسلام و المسلمین محمد مشکین‌فام که ساعتی با ما به گفت‌وگو نشستند.
 

یکی از ویژگی‌های برجسته در شخصیت شهید آیت‌الله دستغیب بعد عرفانی ایشان است. این خصلت چگونه با بعد مبارزاتی قابل جمع است؟ 
به نظر بنده این دو بعد با یکدیگر منافات ندارند و یک فرد عارف و اهل سیر و سلوک هرگاه وظیفه ایجاب ‌کند، وارد میدان مبارزه می‌شود. حضرت امام(ره) بهترین الگو و نمونه تلفیق عرفان و مبارزه هستند که به هنگام احساس تکلیف، مبارزه علیه رژیم شاه را آغاز کردند. شهید دستغیب هم از این قاعده مستثنی نبودند و در شیراز ابتدا مرحوم آیت‌الله نجابت، استاد عرفان شهید دستغیب با پیروی از امام(ره) و با همکاری شهید دستغیب، مبارزه را شروع کردند.
 

قابل ذکر است که در آن دوران در اثر تبلیغات گسترده رژیم و ناآگاهی مردم، شاه توانسته بود فریبکاری کند و به حکومت خود نوعی جنبه تقدس بدهد. از سویی در آن فضای امنیتی سنگین، کسی به خود جرئت بحث سیاسی نمی‌داد و حتی در مساجد هم نمی‌شد درباره مباحثی چون عدالت صحبت کرد و سیاسی بودن یک روحانی، کار بسیار قبیحی به نظر عوام بود. حقیقتاً در اثر تلاش‌های خستگی‌ناپذیر امثال شهید دستغیب بود که مردم به‌تدریج افکار امام(ره) را درک کردند و سطح فکر سیاسی آنها بالا رفت و در مورد واقعیت‌های سیاسی و ظلم‌های رژیم آگاهی پیدا کردند. 


استان فارس در اثر مجاهدت‌های شهید دستغیب از جمله پیشتازان مبارزه بود. در قیام
15 خرداد فقط در چند شهر تظاهرات برگزار شد و شهید دادیم که یکی از آن شهرها شیراز بود. شهید دستغیب هنگامی مبارزات خود را آغاز کرد که غیر از فشارها و مخالفت‌های آشکار رژیم با دین و روحانیت، عده‌ای از روحانیون منتسب به دربار و طرفدار رژیم هم کار مبارزه را دشوار می‌ساختند و در برابر شهید دستغیب صف‌آرایی کرده بودند. شهید دستغیب با مشورت مرحوم نجابت برای پیشبرد نهضت امام(ره) برنامه‌ریزی و با دشواری‌های بسیار آنها را اجرا می‌کردند. پیشبرد نهضت امام(ره) در فارس عمدتاً به عهده شهید دستغیب بود که در این راه زحمات و رنج‌های فراوانی را متحمل شد، بارها به زندان‌ رفت و تبعید شد.
 

ساواک در رژیم شاه این مطلب را انداخته بود که از هر سه نفر، یک نفر ساواکی است و همه باور کرده بودند که ساواک در همه جا حضور دارد و گزارش کوچک‌ترین مخالفت با رژیم هم به او خواهد رسید و لذا کسی جرئت مبارزه نداشت، اما شهید دستغیب توانست فضای رعب از رژیم را بشکند. 


شیوه مبارزاتی ایشان چگونه بود؟ 
ایشان بسیار بی‌باک و نترس بود و با سخنرانی‌های تند و موضع‌گیری‌های صریح علیه کارهای ضد دینی رژیم، مردم را آگاه می‌ساخت. ذره‌ای ترس و واهمه در وجود این عالم مجاهد نبود و همواره هم شخص شاه را مخاطب قرار می‌داد و بر خلاف بسیاری از افراد به سراغ دستگاه‌های دولتی و دیگر مسئولان نمی‌رفت. خود امام(ره) هم به همین نحو عمل و همه چیز را متوجه شخص شاه می‌کردند. شهید دستغیب در بحث‌ امر به معروف و نهی از منکر، همواره مشکلات جامعه و در عین حال موضوع حکومت اسلامی را مطرح می‌کرد، در حالی که در آن روزها حتی متدینین هم نمی‌توانستند امکان تشکیل یک حکومت اسلامی را تصور کنند. امام(ره) در سال
42 پس از آنکه به زندان و سپس به تبعید رفتند، به‌خصوص در نجف و از سال 48، بحث حکومت اسلامی را مطرح کردند.


به نظر شما رمز محبوبیت شهید دستغیب در چه بود؟ 
مردم قلباً‌ ایشان را بسیار دوست می‌داشتند و مسجد ایشان همیشه و به‌خصوص در ماه‌های رمضان و محرم پر بود. علتش هم واضح است. طبق فرموده قرآن و روایات کسی که برای خدا کار کند، محبوب می‌شود. شهید دستغیب دائماً رفتار و گفتار خود را بر اساس دستورات الهی تنظیم و از منیت و هوای نفس پرهیز می‌کرد و پیوسته در جست‌وجوی رضای خدا بود و همه چیز را برای خدا می‌خواست و خدا هم ایشان را محبوب قلوب کرد. محبوبیت شهید دستغیب بسیار عجیب بود و هنوز هم هست.

البته این محبوبیت، خصومت معاندان را نیز بر می‌انگیخت و به ایشان تهمت صوفی‌گری و درویش بودن می‌زدند. یادم است که یک شب
21 رمضان که مسجد جامع پر از جمعیت بود، ایشان بر منبر گفت: «من درویش و صوفی نیستم. خدا لعنت کند صوفیه و دراویشی را که در مقابل معصوم ‌ایستادند. » بعد از نهضت امام(ره) در 15 خرداد 42 شایعه پراکندند که سید عبدالحسین دستغیب از انگلیسی‌ها پول گرفته! در بهمن 56 و 57 ساواک تعبیر «سید حرام‌خور» را بر سر زبان‌ها انداخت.

این اتهامات همواره متوجه این عالم بزرگ بود و خون دل‌ها خورد تا توانست مردم فارس را آگاه سازد، به‌طوری که در
16 خرداد 42 تظاهرات کردند و 4-5 شهید هم دادند، در حالی که جز در قم و تهران، در جای دیگری خبری از قیام نبود.
 

ایشان همواره مراقب اعمال و گفتار خود بود و ذره‌ای خودپرستی و هوای نفس در ایشان نبود. یکی از محافظان ایشان می‌گفت بارها به ایشان گفتیم شما مراجعه ‌کننده زیاد دارید. اجازه بدهید از اداره قند و شکر چند کارتن قند بخریم، ولی ایشان اجازه نمی‌داد و می‌گفت همان ‌طور که مردم با کوپن جنس می‌خرند، ما هم به اندازه کوپن خودمان می‌خریم و با دیگران فرق نداریم.
 
مرحوم نجابت پس از شهادت ایشان تعریف می‌کردند که یک روز شهید دستغیب پیغام دادند که با شما کار دارم، لطفاً بیایید. شب دیر وقت بود که نزد ایشان رفتم. گفتند می‌خواهم از امامت جمعه و مجلس خبرگان استعفا بدهم. علت را پرسیدم، جواب دادند به اخلاص نزدیک‌تر است. دیگران آرزوی این چیزها را داشتند و ایشان می‌گریخت و بدش می‌آمد و آن را مانع می‌د‌ید. من هم جواب دادم که بله، اگر انسان بیفتد و بمیرد، به اخلاص خیلی نزدیک‌تر است، اما این چیزها که دست ما نیست. وظیفه را باید انجام داد.


حقیقتاً فاصله ما با این بزرگان از زمین تا آسمان است. مسائل اعتباری در نگاه آنان این قدر بی‌ارزش و حتی مزاحمشان بود و ما گرفتار چه مسائلی هستیم. میل حقیقی شهید دستغیب این بود که امام جمعه نباشد و دنبال سیر و سلوک و عبودیت خودش بود. تردید ندارم که امام(ره) هم همین طور فکر می‌کردند. مرحوم آیت‌الله ‌آشیخ عباس قوچانی، وصی مرحوم آیت‌الله قاضی که در سال
58 از نجف به ایران آمدند و در نجف با امام(ره) مأنوس بودند، به مرحوم آیت الله نجابت گفته بودند، در نجف همین که وارد محضر حضرت امام(ره) شدم، فرمودند:خوش به حالتان! شما راحتید، ولی ما گرفتار شده‌ایم. امام(ره) مبارزه با امریکا و این نوع مشغله‌ها را برای خود گرفتاری می‌دانستند. افق و نگاه این بزرگواران با ما خیلی فرق دارد. در شهید دستغیب چیزی به نام «من» ‌ابداً وجود نداشت. 


از ویژگی‌های عبادی و سیر و سلوک ایشان چه خاطراتی دارید؟ 
شهید محمد حسین نجابت در جبهه بود و برای پدرش نامه نوشت که آبادان خیلی گرم است. مقداری آبلیمو و شکر بفرستید که برای رزمنده‌ها شربت آبلیمو درست کنیم. آیت‌الله نجابت
2000 شیشه آبلیمو تهیه کردند و باید دو تن شکر تهیه می‌کردیم. من مأمور تهیه شکر شدم و نزد شهید دستغیب رفتم و گفتم دو تن شکر لازم داریم. شکر در بازار سیاه کیلویی 32 ریال بود و اداره قند و شکر می‌داد کیلویی 22 ریال. به ایشان گفتم نامه‌ای بدهید که بروم و برای جبهه شکر بگیرم. پول هم می‌دهیم. این زمانی بود که امام(ره) فرموده بودند حتی اگر از سوی من هم توصیه نامه‌ آوردند، آن را روی زمین پرت کنید. شهید دستغیب گفتند یک متنی بنویس. نوشتم که برای جبهه این مقدار شکر نیاز داریم. ایشان زیر نامه نوشتند: باسمه تعالی جناب آقای مشکین فام مورد تأیید است، ولی ننوشتند شکر بدهید یا ندهید. وقتی نامه را به اداره قند و شکر بردم، خواندند و زنگ زدند به شهید دستغیب که شکر بدهیم یا ندهیم؟ 


در قضیه فاجعه مدرسه فیضیه در فروردین
42 واکنش شهید دستغیب در شیراز چه بود؟ 
ایشان درباره این موضوع مکرراً سخنرانی‌های مفصل می‌کردند. در آن موقع هم که هنوز دستگاه تکثیر نیامده بود و ما به‌ناگزیر کاربن می‌گذاشتیم و با دست می‌نوشتیم و کپی می‌گذاشتیم. پس از قضیه فیضیه از قم اعلامیه آمد که مسلمانان امسال عید ندارند. شهید دستغیب این اعلامیه را به ما دادند و ما حدود
90 تا از روی آن کپی و پخش کردیم. البته مردم هنوز مثل بهمن 57 آگاه نبودند. در خرداد 42، نهضت فراگیر نشد و کسی تصوری از حکومت اسلامی نداشت و این طور نبود که همه مردم یکپارچه و به فرمان مرجعشان قیام کنند و به فکر شکست رژیم و انقلاب نبودند.
 

در این برهه چه مشکلاتی برای شهید دستغیب پیش آمد؟ 
در خرداد
42 مأموران رژیم به خانه شهید دستغیب ریختند، ولی نتوانستند ایشان را دستگیر کنند، اما بعد از دو سه روز ایشان خود را معرفی کرد و وی را به تهران بردند. یادم هست که روزنامه اطلاعات که در تیراژ بالایی چاپ شده بود، از قیام 15 خرداد به عنوان شورش کور نام برد. بالاخره به‌تدریج اوضاع آرام شد، ولی شهید دستغیب آرام و قرار نداشت و در هر مناسبت و فرصتی اعتراض می‌کرد، به همین دلیل دوباره دستگیر شد. در مجموع در طول آن سال‌ها سه بار ایشان را شبانه از منزلشان بردند. بار سوم هم در سال 56 در زندان بودند و با زحمات بسیار زیادی بالاخره آزاد شدند.
 

از روز آزادی آخر ایشان چه خاطراتی دارید؟ 
روزی که قرار بود ایشان آزاد شود، آزمون استاندار فارس به یکی از روحانیون پیغام داد که به‌ دستغیب بگو به شرطی آزاد می‌شوی که منبر نروی شهید دستغیب گفت باشد! ایشان امشب آزاد شد و فردا شب منبر رفت! ایشان وقتی احساس وظیفه می‌کرد، هیچ مانع و تهدیدی او را برنمی‌گرداند. حتی یادم است که می‌گفتند یکی از ارتشی‌ها قرار است ایشان را با تیر بزند. ایشان بالای منبر گفت: من هیچ واهمه‌ای ندارم. ممکن است تیر بخورم. هیچ مشکلی نیست. ایشان آرام و قرار نمی‌گرفت و رژیم هم دائماً ایشان را تبعید می‌کرد.
 

تأسیس مدارس علمیه متعدد یکی از کارهایی بود که شهید دستغیب همواره به آن مبادرت می‌ورزید. بد نیست به این موضوع هم اشاره‌ای بفرمایید. 
ایشان از مراجع بزرگی اجازه اجتهاد داشت و طبیعی است که تأسیس مدارس علمیه جزو دغدغه‌های مهم ایشان بود. وظیفه روحانیت در طول تاریخ تشیع، حفظ فقه و مکتب اسلام است، بنابراین ایشان با دستی خالی، اما با توکلی حیرت‌انگیز این مدارس را ساخت، از جمله مدرسه حکیم که مخروبه‌ای بیش نبود و ایشان واقعاً با دست خالی آن را ساخت. شاگردان این مدارس و شاگردان ایشان و مرحوم‌ آیت‌الله نجابت بسیار افراد شاخصی هستند. از میان طلابی که برای رفتن به حوزه قم امتحان می‌دهند،
90 درصد مال این مدارس و 10 درصد مال مدارس دیگر هستند. سطح علمی طلاب مدارس این دو بزرگوار خیلی بالاست


آیا در این مدارس در دوران قبل از انقلاب رساله‌ امام خمینی (ره) توزیع می‌شد؟ 
بله، نوارهای سخنرانی‌های امام(ره) به دست ما می‌رسید که به‌سرعت پیاده و تکثیر می‌کردیم. یادم است اولین اعلامیه تند حضرت امام(ره) را که فرموده بودند تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب، ولو بلغ ما بلغ، توسط طلاب همین مدارس به‌سرعت تکثیر و در سطح شهر پخش شد. رساله امام(ره) در آن سال‌ها جلد نداشت و به اسم ایشان هم چاپ نمی‌شد. اعلامیه‌ها و نوارهای امام(ره) از طریق این مدارس به دست همه می‌رسید. نوارهای سخنرانی شهید دستغیب را هم به قم می‌فرستادیم. 


نظر شهید دستغیب درباره ولایت فقیه چه بود؟ 
می‌دانید که در بحث ولایت فقیه و حدود اختیارات وی از قدیم اختلاف وجود داشته است. اینکه فقیه تا چه اندازه اختیارات دارد؟ آیا فقط در امور حسبیه اختیارات دارد؟ آیت‌الله دستغیب در مسائل سیاسی تابع آیت‌الله نجابت بودند و در این مسئله جای تردیدی نیست، بنابراین شب‌های جمعه که منبر داشتند، صبح روز قبل با آیت‌الله نجابت مشورت می‌کردند. آیت‌الله نجابت در سال
57 در تقابل با آرای آیت‌الله شریعتمداری، کتابی با عنوان «ولایت مطلقه فقیه» نوشتند و با ادله اجتهادی، ولایت فقیه را اثبات کردند. از آنجا که آیت‌الله شریعتمداری فقیه و مرجع بود، لذا باید برای رد مطالب وی، مطلب قوی و محکمی نوشته می‌شد. شهید دستغیب هم گفتند این کتاب خیلی خوب است، فقط سنگین است، علمیتش خیلی بالاست. تازه در سال 64 بود که قضیه مطلق بودن ولایت فقیه مطرح شد و ائمه جمعه پشت سر این قضیه قرار گرفتند.
 

شهید دستغیب در اینگونه مسائل قطعاً تابع آیت‌الله نجابت بود و لذا مسئله ولایت فقیه، فهم ایشان بود و بیش از اینها هم بود. شهید دستغیب نظرش این بود که امام(ره) سیر عرفانی‌اش کامل است و خدای تبارک و تعالی ایشان را برای هدایت خلق موظف کرده است. برخورد ایشان نسبت به حضرت امام(ره) خیلی عجیب بود. ایشان با وجود اینکه خودش مجتهد و رکن نهضت فارس بود، در قبال حضرت امام(ره) به اندازه نوک سوزنی برای خود شأنی قائل نبود.
 
امام(ره) در
12 بهمن 57 به ایران آمدند و ما در روز 14 بهمن در تهران بودیم و صبح رفتیم مدرسه رفاه و امام(ره) را زیارت کردیم. شهید محمدحسین نجابت نقل می‌کرد که عصر روحانیون آمده و در اتاقی نشسته و منتظر امام(ره) بودند. شهید دستغیب خسته شد و آمد به اتاق دیگری و شروع کرد به راه رفتن. اتفاقاً امام(ره) وارد شدند. شهید دستغیب خم شد که دست امام(ره) را ببوسد. لذا شهید دستغیب جمله: «من اطاع‌الخمینی فقد اطاع‌الله» را از سویدای دل گفتند.
 

ایشان معتقد بودند وقتی مرجعیت با یک فقیه است، مراجع دیگر نباید دخالت کنند. در این مورد نظر شما چیست؟ 
جامعه را نمی‌شود رها کرد و یک کسی باید رهبری جامعه را به عهده بگیرد و وقتی گرفت، این وظیفه از بقیه ساقط است، لذا به اعتقاد ایشان وقتی امام(ره) مثلاً فرمودند که شرکت در انتخابات تکلیف است، اگر مجتهدی می‌گفت به نظر من تکلیف نیست، او دیگر از عدالت ساقط است. این یک بحث کلی است و اختصاص به شهید دستغیب ندارد. 


یکی از فرازهای مهم زندگی شهید دستغیب مخالفت ایشان با برگزاری جشن هنر شیراز است. به این موضوع هم اشاره‌ای بفرمایید. 
ایشان از
6 ماه قبل از برگزاری جشن هنر شیراز چندین بار تذکر داد و مخالفت کرد، طوری که رژیم تصمیم گرفت ایشان را دستگیر کند، اما دانشجویان دانشگاه شیراز شبانه رفتند و در سرای مشیر را به آتش کشیدند. اعتراضات دانشجویی و سخنرانی‌های شهید دستغیب، رژیم را مجبور به عقب‌نشینی کرد. ایشان بسیار شجاع بود و بالای منبر می‌گفت: چرا ما باید دستورات شاه را اجرا کنیم؟ ما دستور می‌دهیم، شاه اجرا کند. رهبری، هماهنگی و همه کارها با ایشان بود. ارتشی‌ها با ایشان ارتباط داشتند و سربازان را تشویق می‌کردند که به پادگان‌ها برنگردند. 


نحوه انتخاب ایشان به امامت جمعه چگونه بود؟ 
حضرت امام(ره) ایشان را از سال
42 می‌شناختند. شهید دستغیب در سال 48 به نجف رفتند و چند ماهی از درس امام(ره) استفاده کردند و شناخت امام(ره) از ایشان عمیق‌تر شد. در شیراز کسی شناخته‌ شده‌تر از ایشان نبود. 


سال‌ها از شهادت آیت‌الله دستغیب می‌گذرد. در آیینه زمان، تفسیر شما از شخصیت ایشان چیست؟ 
ویژگی برجسته شخصیت ایشان عبودیت و مبارزه با نفس است. باباطاهر می‌گوید: «به هر الفی الف مردی برآید»: هر هزار سال یک مرد پدید می‌آید. اساس و محور شخصیت و مقام شهید دستغیب در مسئله عبودیت اوست، یعنی تعبد عام به تمام مسائل شرعی و واجبات و ترک همه مکروهات و انجام مستحبات.
 
شهید دستغیب همواره برای خدا خدمت و زندگی می‌کرد و به یاد خدا بود و این حال حاصل نمی‌شود جز با مجاهدت و خون دل خوردن و صبر زیاد. بدیهی است کسی که عمری در بندگی خدا پایداری کند، مقام والایی می‌یابد. شهید دستغیب خود را فنای راه خدا کرد و خدا هم به ایشان حیات ابدی داد. یادم است که هنگام ساخت مسجد جامع، خود ایشان در آنجا کار می‌کرد. شال سبزش را به کمر می‌بست و بیل می‌زد. آنجا مخروبه‌ای بیش نبود و ایشان بدون اینکه از یک نفر خواهش یا به فرد ثروتمندی مراجعه کند، مسجد را ساخت. به شهامت و شجاعت کم‌نظیر ایشان اشاره کردید. ذکر خاطره‌ای در این زمینه می‌تواند عبرت‌آموز باشد.
 
ماه رمضان قبل از انقلاب بود و استاندار به مسجد جامع آمد. یک نفر به ایشان گفت که آقای استاندار تشریف آورده‌اند. در آن دوره به جقه همایونی هم نمی‌شد اشاره کرد، اما ایشان خیلی خونسرد بالای منبر گفت: یک تکه کاغذی را به دست من داده‌اند که آقای استاندار آمده‌. آقای استاندار باید هم بیاید مسجد. در مسجد باید شهردار و سپور کنار هم بنشینند. ایشان از احدی واهمه نداشت. یادم است که یک نفر هزینه ساخت محراب مسجد جامع را تقبل کرد و به بنا گفت نام سازنده‌اش را بالای محراب بنویس، اما شهید دستغیب اجازه نداد و گفت: اگر برای خدا کرده‌ای که خدا می‌داند. چرا می‌خواهی اسمت باشد؟ ایشان عمر و جانش را در راه خدا فنا کرد و جاودانه شد.
 

از نمازجمعه‌های ایشان خاطراتی را نقل کنید. 
در کل ایران دو نماز جمعه خیلی اهمیت پیدا کرد؛ یکی نمازجمعه شهید دستغیب در بعد معنوی و نماز جمعه آقای رفسنجانی ‌در بعد سیاسی. کم می‌شد که خطبه‌های نماز جمعه ایشان خالی از نام امام(ره) باشد. شهید با همه، حتی با مخالفانش دعوایی نداشت و تنها مرزبندی او اسلام بود. ایشان با مرحوم آقای مدنی و مرحوم آقای صدوقی رابطه صمیمی داشت.
 

در مجلس خبرگان رفتارهای شهید دستغیب عدم رضایت ایشان را از بنی‌صدر نشان می‌داد. در خطبه‌های نماز جمعه هم انتقادات زیادی به بنی‌صدر داشتند، اما در هنگام ریاست جمهوری وی از او حمایت کردند. جمع این اضداد چگونه ممکن است؟ 
در مورد کسی که برای ریاست جمهوری کاندیدا شده و هنوز هم باطن خود را نشان نداده است، قاعدتاً باید حکم به ظاهر کرد. شهید دستغیب هم در ابتدا گفتند به او رأی بدهید. ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسی، روی مسئله ولایت فقیه خیلی پافشاری ‌کرد و حتی با بعضی از علمای آن مجلس هم اختلاف‌نظر داشت.

البته بعدها که بنی‌صدر باطن خود را آشکار کرد، شهید دستغیب از منتقدین جدی او شد و حتی یک بار با هماهنگی شهید صدوقی و شهید مدنی، سه نفری به تهران و نزد امام(ره) رفتند و گفتند که بودن بنی‌صدر به صلاح نیست و دلایل خود را گفتند، اما امام(ره) فرمودند الان وقت مناسبی نیست.
 

و سخن آخر؟ 
مؤمن وقتی به فهمی می‌رسد، قضاوت اطرافیان در رأی او تغییر ایجاد نمی‌کند و به خاطر مردم، رأی خود را تغییر نمی‌دهد و کسی هم نمی‌تواند او را گول بزند. ایشان بر اساس روایات به این نتیجه رسیده بود که شارب باید کوتاه باشد و به‌رغم طعن برخی از کسانی که از احکام اطلاع صحیح ندارند، همیشه شارب خود را کوتاه نگاه می‌داشت. مؤمن بی‌آن که به ورطه استبداد رأی بیفتد، ثبات رأی دارد و این شهید بزرگوار هم چنین بود./971/پ201/ج
ارسال نظرات