پژوهشگر حوزوی مطرح کرد:
شرح تلمسانی نخستین نقد علمی و عرفانی فصوص الحکم است
خبرگزاری رسا ـ دغدغه اصلی تلمسانی به عنوان شارح نخستین کتاب فصوص الحکم ابن عربی، بیش از هر چیز، تبیین و توضیح مطالب مشکل کتاب بود، نه شرح تمام قسمتهای آن.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجتالاسلام اکبر راشدی نیا از پژوهشگران و مدرسان حوزوی، در سال 1370 وارد حوزه علمیه میشود؛ درسهای مقدمات و سطح را تا سال 1376 به پایان برده و از آن سال تاکنون با شرکت در درسهای خارج حوزه، از محضر برخی بزرگان معرفت و حکمت همچون حضرات آیات جوادی آملی و انصاری شیرازی استفاده کرده و همچنین از برخی استادان برجسته حوزه در تبریز مانند آیات غروی علیاری، سیدابوالحسن مولانا و میرزا محسن کوچه باغی بهرهها برده است.
این متخصص در عرفان و حکمت متعالیه که هماینک مسؤل گروه علوم عقلی مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی است، برخی از کتب اصول، حکمت و عرفان همچون اصول فقه مظفر، بدایة الحکمة، المظاهر الالهیة، تمهید القواعد و شرح فصوص الحکم را تدریس کرده و روی آثار ملا صدرا همچون مفاتیح الغیب، شرح الهدایة الاثیریة، رسائل اجوبة المسائل، المظاهر الالهیة، رسالة اتحاد العاقل و المعقول و زاد المسافر کار کرده است.
جدیدترین اثر حجتالاسلام راشدینیا، تصحیح کتاب شرح فصوص الحکم عفیفالدین تلمسانی است؛ به همین بهانه، مصاحبهای با وی انجام دادهایم که پیشروی خوانندگان محترم خبرگزاری رسا قرار دارد.
رسا ـ عرفان از علومی است که در دامن اسلام متولد شده و رشد یافت. آیا عرفانی که اکنون مطرح میشود، از همان عرفان نخستین سرچشمه میگیرد؟
علم عرفان یک علم سلوک است که در زمان اهل بیت علیهم السلام و در کلمات قرآن کریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام به صورت پراکنده مطرح بود که از قرن چهارم، به صورت مدون تدوین و عرضه شده است. بنابراین علم عرفان، نتیجه علم سلوک است. آن چیزی که سالک باید طی کند تا به آن برسد؛ یعنی وصول به حق و حقیقت. سالک وقتی به معرفت تام رسید و خدا را شناخت، از آن بالا به کل هستی نگاه میکند؛ هم خدا را میشناسد و هم او را میبیند؛ اما نه از پایین به بالا، بلکه یک سیستم کامل منظم و منسجم را از بالا به پایین تصویر میکند.
رسا ـ جدیدترین اثر شما که در دست انتشار قرار گرفته، تصحیح کتاب شرح فصوص الحکم عفیفالدین تلمسانی است؛ بفرمایید موضوع فصوص ابن عربی چیست؟
موضوع فصوص ابن عربی عرفان است. علم عرفان به صورت مدون در قرن 6 هجری توسط ابن عربی پررنگ شد و از سوی یکی از شاگردان او به نام قونوی به اوج خود رسید و با مبادی مسائل و خاتمه تدوین شد. فصوص الحکم و فتوحات مکیه از مهمترین آثار ابن عربی تلقی میشود. فصوص کتاب منسجم و منظم بود و جایگاهی را نزد عارفان پیدا کرد؛ اما فتوحات مکیه که به صورت کثرت مباحث مطرح شد، نتوانست مانند فصوص چنین جایگاهی را بیابد.
محور فصوص الحکم محور مباحث عرفانی است؛ به طوری که از زمان ابن عربی تا به امروز، دورهای را نمییابیم مگر اینکه یک یا چند شرح بر این کتاب نوشته شده است. به نظرم هنوز یک آمار دقیقی از شروح نوشته شده بر این کتاب، در دسترس نیست! عثمان یحیی بیش از 130 شرح برای این کتاب معرفی کرده است.
برای نخستینبار قونوی عنوانهای فصوص را نوشت و کتاب فصوص ابن عربی به صورت کامل توسط تلمسانی شرح شد. تا به امروز و در قرن حاضر امام خمینی(ره) و علامه حسن زاده آملی شرحی بر آن نوشتهاند و شرح کردن فصوص سیره مستمر علما در ایران، ترکیه و برخی کشورهای عربی بوده است. بنابراین قبل از ابن عربی آثار مدونی درباره عرفان وجود نداشت؛ این علم از زمان ابن عربی شروع شد و با صدرالدین قونوی به کمال خود رسید و پس از صدرالدین، شارحانی به شرح این مکتب پرداختهاند و شرح تلمسانی از آن جمله است.
رسا ـ حوزه ورود عرفان نظری چیست و چه آثاری دارد؟
ابتدا باید توجه داشت که لفظ عرفان نظری چندان برای معرفی این علم مناسب نیست! اگر متون عرفانی را بررسی کنیم میبینیم که این اصطلاح در دورههای مختلف و تا پنجاه شصت سال پیش وجود نداشته و غالبا با عنوان علم الحقیقه، علم العرفان و معرفت الله معرفی میشده است و هیچکجا به عنوان علم عرفان نظری معرفی نشده است. بنابراین در مییابیم که این علم نظری نیست.
عرفا وقتی میگویند نظر، یعنی استدلال؛ از اینرو وقتی علم خود را معرفی میکنند، میگویند نزد اهل نظر اینچنین است و خود را در مقابل اهل نظر قرار میدهند.
کلام و فلسفه از علوم نظری است و متأسفانه علم عرفان یک دورهای توسط افرادی ایجاد شد و در زبانها افتاد و استعمال گردید؛ اما در آثار برای تأیید این اصطلاح چیزی نیافتیم، بلکه همواره تأکید میکردند که این علم نظری نیست، بلکه شهودی و منشأ آن شهود است، نه نظر؛ لذا عرفان نظری نداریم.
رسا ـ اگر عرفان نظری نداریم، پس علم عرفان عملی را چگونه جدا کنیم؟
برای آن هم عرفان اطلاق کردن چندان مطلوب نیست؛ شاهد هم آن است که حضرت امام خمینی(ره) در تقریرات فلسفه به صراحت میگوید که بسا فرق میان استعمال تصوف با عرفانی که زبانزد ما است، به درستی رعایت نمیشود؛ آن چیزی را که به نظام سلسله موجودات پرداخته میشود، عرفان میگویند و شخصی هم که به این مرتبه رسیده، عارف است؛ بنابراین به آن علم سلوک و طریقت میگویند، نه علم عرفان.
رسا ـ چه تعریفی از علم عرفان ارائه میدهید؟
عرفان نتیجه سلوک عارف و وصول او به حق است؛ بر طبق مشرب و مبنای خواجه عبدالله انصاری آخرین مرحله سلوک عارف توحید است و وقتی به مقام توحید رسید، آنجا عارف واصل به حق شده و لقاءالله حاصل میشود؛ این عارف خدا را میشناسد و معرفت دارد کما هو حق، به موجودات هم معرفت پیدا میکند کما هو حق و طبق حدیث قرب نوافل، عبد اگر با نوافل با خداوند تقرب جوید، به مرحلهای میرسد که با چشم خداوندی میبیند، با گوش خداوندی میشنود، با لسان الهی سخن میگوید و همه وجودش رنگ صبغة الله میگیرد.
اگر سلسله نظام هستی را بر اساس آن دید الهی و از بالا تدوین کنیم، ارتباط حق با خلق میسر و در نتیجه معرفت انسان کامل میشود؛ چرا که انسان کامل کون جامعه و خلیفةالله است؛ خلیفةالله صبغهای از حق دارد و همچنان که خداوند جامع همه کمالات است، آن به ذات دارد و این به طبع و این علمی که از حق بحث میکند در ارتباط با موجودات و معرفت کامل است.
رسا ـ مخالفان عرفان نظری چه افرادی هستند، دیدگاه آنان چیست و بیشتر چه بخشهایی از آن را مورد نقد قرار میدهند؟
مخالفان میگویند که اهل بیت علیهم السلام با این علوم موافق نبودهاند، اما باید توجه داشت هرچند در زمان اهل بیت علیهم السلام این علوم به صورت تدوین شده موجود نبود، اما مباحثی که به حد کافی در آیات قرآن و کلام معصومین وجود دارد و میتواند مبانی عرفانی ما باشد، قابل انکار نیستند.
طبیعتا مخالفان افرادی بودند که وارد این علم نشدند تا آن را با اصول یاد بگیرند و معرفت پیدا کنند؛ در هر دورهای که لحاظ شود، از علما چه شیعه و سنی و با هر مذاق فکری چه فقیه و مفسر وارد این علم شده و آن را با استاد و اصول مبانی یاد گرفته مخالفتی نمیبینیم، بیشتر مخالفان افرادی هستند که این علم را یا مطلقا یاد نگرفتند یا به صورت گزینشی با آن برخورد کردند. این افراد در همه دورهها بودهاند و الآن هم هستند. وقتی حضرت امام راحل فرمود مصطفی از لیوانی آب خورد گفتند آن را آب بکشید چون قائل به وحدت وجود است. اما یک چیزی هم جا داشت برای مخالفت، آنهم ظهور زیاد مدعیان دروغین بود.
رسا ـ به نظر شما آفت علم عرفان چیست؟
مدعیان دروغین آفت علم عرفان هستند؛ شخص عارفی پیش امام راحل میآید و اینطور اعتراض میکند که مردم سخنان مرا را انکار کرده و برایم ایجاد مشکل میکنند، امام(ره) به وی میگوید چه اصراری هست که شما این حرفها را به همه بزنید و مثال میزنند که اگر در دست شما دُرّی باشد و همه بگویند کلوخ است و به درد نمیخورد، آیا از درّ بودن آن کاسته میشود؟! این سیره عرفا بود.
ادعا یکی از تمایزات عرفان حقیقی از عرفان کاذب است. کسی که مدعی شود، عرفانش دروغی است و نهایتا اگر حرف حقی بزند، حرف حقی بوده که به صورت دزدی از دیگران به دستش رسیده است. عارفان حقیقی انگیزهای برای ابراز و ادعا و بحثهای جدلی نداشتند، اما عارفان دروغین در تمام دورهها مدعی و ابرازگر بودند و خود را در معرض انکار و جدل قرار میدادند. با مشاهده تمام کتابها از قرن چهارم به این طرف، میبینیم که عرفا از مدعیان دروغین این علم فریاد میزدند.
فردی به نام حاجی آملی با علاءالدوله سمنانی ملاقات میکند، ادعانامهای را نشان میدهد و میگوید من شاگرد عفیف تلمسانی هستم که الآن بزرگترین عارف جهان است! علاءالدوله میگوید که این موضوع را پی گرفتم و دیدم کارهای خلاف شرع انجام میدهد. یک جایی آمد و ادعای الوهیت کرد؛ به دوستم گفتم شمشیر را بکش وقتی ادعای الوهیت کرد از من بپرس حکم این شخص چیست، من میگویم قتل و تو بکشش! وقتی چنین شد و دوستم شمشیر را کشید، به پای من افتاد و التماس به بخشش کرد که گفتم ادعانامه را بده و آن را پاره کرده و به آب ریختم! رفت، اما در جاهای دیگر هم ادعای الوهیت کرده بود!
حاجی آملی که در تبریز جایی را برای خود دست و پا کرده و آنجا به دروغ ادعای تشیّخ و دعوی بزرگی میکند. نسبت مریدی خود را به شیخ صدرالدین حمویه میدهد؛ هر چند در ایران عفیف تلمسانی شناخته شده نیست، اما صدرالدین حمویه شناخته شده است و وقتی در تبریز ادعای شاگردی وی میشود، همه باور میکنند! آنقدر فساد میکند تا گزارشش به شیخ صفی الدین داده میشود. امثال این وقایع نشان میدهند مدعی دروغین عرفان در قرن هفتم و هشتم بیش از واقع بود.
برداشت ما از ادعانامه حاجی آملی، در اصل اجازهنامهای است که عفیف الدین تلمسانی برای شخصی به نام طبری آملی صادر کرده است؛ چرا که یکی از شاگردان تلمسانی شخصی به نام ابوالقاسم طبری آملی از بزرگان معرفت بوده که شرح فصوص را برای ایشان مینوشته است. احتمالا عفیف الدین برای او اجازه داده و حاجی آملی این اجازه را برداشته و همه جا به نام خود تبلیغ کرده است. این مدعیان هم فساد میکردند و هم مردم را به انحراف میکشاندند.
رسا ـ ویژگیهای فصوص چیست و چرا اینهمه شرح بدان نوشته شده است؟
برخی کتابها رمزگونه و دارای بواطن مختلفی است، برخی کتابها ظاهر و باطنش یکی است و اگر یک شرح روانی برایش بنویسید، دیگر نیاز به نگاشتن شرحهای دیگر ندارد. کتابهایی که رمزگونه است، مانند متون آسمانی در اوج هستند. هر چه قدر برای قرآن تفسیر بنویسید، آخر باید بنشینید و بگویید هنوز نتوانستیم معارف آن را بگوییم و خیلی مانده به معارف آن برسیم. فصوص گر چه هیچ قیاسی با قرآن ندارد، اما در یک جهت که رمز گونه هست، به ویژه اینکه به ادعای مؤلف در مکاشفهای از دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گرفته شده، معارفی دارد که هر کس میتواند از معارف آن استفاده کند و شروح متعددی بر آن نوشته شود.
در این میان هم غلو صورت گرفته است و شاید بتوان گفت که یکی از مشکلات اساسی شارحان فصوص، غلو در آن است. مانند کسی که میگوید این کتاب آن قدر بزرگ است که اگر هزاران شرح بنویسید جای کار دارد؛ شاید به این نحو نباشد، اما تا حدی فصوص مطلب دارد که میشود آن را با زبانهای مختلفی توضیح داد؛ از اینرو یکی از چیزهایی که در قرن هشتم و نهم به بعد مرسوم شده، افرادی هستند که شرح فصوص نوشتهاند و گفتهاند میخواهیم شرحی بنویسیم که جامع شروح باشد و همه مطالب گفته شده در آن بیاید که البته کسی موفق به این کار نشده است.
رسا ـ رمزگونه بودن کتاب فصوص به چه معنا است؟ آیا میتوان ادعا کرد همان رمزی که در قرآن وجود دارد، در این کتاب هم موجود است؟
خیر به معنای این نیست که فصوص دارای همان رمز قرآنی باشد؛ در واقع ادعا این است که هر پیامبری یک سرّی دارد و در قرآن اینها سر بسته گفته شده است؛ مثلا درباره رویا میدانیم که قضیهای از حضرت یوسف علیه السلام نقل شده، اما اینکه حقیقت آن چیست و چه ارتباطی با هم دارند معلوم نیست که ابن عربی در کتاب فصوص، یکی از فصلها را به آن حضرت اختصاص داده و آنجا بحث رویا و خیال را مفصلا بررسی کرده است؛ طوری که در کتابهای دیگر نداریم.
بحث خلقت هم همینطور است. درباره خلقت با حضرت آدم علیه السلام روبه رو میشویم و میبینیم که بحثهایی درباره خلقت مطرح میشود، اما اینها چه ارتباطی با هم دارند و حقیقت خلقت چیست و چه طور شد خداوند یکدفعه انسانها را خلق کرد و آیا قبل از آن خلقت نبود و دفعتا اتفاق افتاد، بحث حدوث است. اینها کشف سرّهایی است که انجام شد و چون به صورت مختصر انجام گرفته، نیاز به شرح دارد.
رسا ـ تلمسانی به لحاظ علمی و عملی چه جایگاه و مرتبتی در بین شراح فصوص دارد و ویژگیهای شرحی که بر فصوص ابن عربی نگاشته، چیست؟
شرح تلمسانی نخستین شرحی است که بر کتاب فصوص الحکم نوشته شده است. گر چه عثمان یحیی از شرح ابن سودکین(647 م.) بر فص چهارم فصوص گزارش داده و عدهای نیز به تبع او گمان بردهاند ابن سودکین از شارحین فصوص الحکم است، اما این گزارش اشتباهی بیش نیست و منشا این اشتباه صرفا تشابه اسمی رساله ابن سودکین با فص ادریسی فصوص الحکم میباشد.
دغدغه اصلی تلمسانی به عنوان شارح نخستین این کتاب، بیش از هر چیز، تبیین و توضیح مطالب مشکل کتاب بود، نه شرح تمام قسمتهای آن. از اینرو ساختاری کاملا متفاوت نسبت به شروح بعدی دارد و شاید یکی از ویژگیهای این کتاب همین مسأله باشد؛ یعنی مواردی که در دوره متصل به زمان شیخ در نزد بزرگان عرفان مورد قبول و روشن بودند و مواردی که نیاز به توضیح داشتند.
اکنون که شرح فصوص الحکم عفیف الدین تلمسانی فرا روی ماست، به نظر میآید این کتاب در شناخت بهتر فصوص و دورهای که فصوص در آن تألیف شده، یکی از منابع مهم باشد؛ چرا که مؤلف این اثر، به سبب آشنایی نزدیک با شیخ و شاگردی او، بهتر از هر فردی بر آرای ابن عربی آشناست و تصوری صحیح و خالی از غلو برای ما از جایگاه او ارایه میکند. وی بر خلاف مؤیدالدین جندی و دیگران که هرگز شیخ را ندیده بودند، ولی تحت تأثیر عظمت او واقع شده و کلمات وی را به مثابه وحی منزل گرفتهاند، عارفی است آزاد اندیش و مستقل و به راحتی کلام شیخ را مورد نقد قرار میدهد.
او گاه از ایجاز کلام شیخ گلایه میکند و گاه بر اطاله کلام شیخ خرده میگیرد. بعضی مطالب فصوص را مناسب اهل حجاب و بعضی را مناسب اهل علم و بعضی مطالب را مناسب مقام معرفت میداند. اما اعتقاد دارد این مطالب در مقام تحقیق خالی از اشکال نیستند و بالأخره بعضی عبارات شیخ را بدون اینکه کلامی بگوید رها میکند و میگوید: ولست أقول إنّ هذا الفصل یستغنی عن البیان، لکنّی لا أبیّنه إلّا مشافهةً، أدباً مع الشّیخ رضی الله عنه.
تلمسانی در فص سلیمانی تصریح میکند که فصوص از حضرت علم صادر شده، نه معرفت و میگوید: «علت این امر مراعات عقول محجوبین است؛ چرا که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به او دستور داد این کتاب را بگیر و به مردم برسان «هذا کتاب فصوص الحکم خذه و اخرج به إلى الناس ینتفعون به» و حال آنکه معرفت برای عموم مردم نیست، بلکه علم برای عموم است. او در فص اسحاقی هم به این مسأله اشاره کرده و تأکید میکند مطالب علمی در حد کتاب عرفانی نیستند و اگر کسی دنبال این مطالب باشد، باید به کتب متکلمین مراجعه کند.
وی بر خلاف تصور اکثر شرح احوال نویسها و مترجمها که معتقدند شاگرد صدرالدین قونوی است، اگر چه شاگرد او بود، اما شاگردی ابن عربی را نیز کرده است. سند قطعی داریم که عفیف الدین شاگرد ابن عربی بوده است. کتابهایی که ابن عربی مینوشت در جاهایی از سوی سماء کتاب خوانده میشد؛ چند نفر همین را میشنیدند و خود مؤلف هم ناظر بود، اگر غلط میخواندند اصلاح و در آخر امضا میکرد و شهادت میداد من ابن عربی شنیدم و در مجلس این افراد بودند و فلانی هم میخواند.
صدرالدین قونوی در مجلسی بخشی از فتوحات را میخواند که در آن مجلس تلمسانی هم حضور دارد و خود ابن عربی هم بر این موضوع شهادت داده است؛ عفیفالدین تلمسانی که پنج سال از صدرالدین قونوی کوچکتر است، در جایی درباره دو استاد خود نظر داده که شیخ قدیمی من اول عارف و بعد فیلسوف بود و استاد بعدی من اول فیلسوف بود و بعد عارف شد. در شرح فصول الحکم تلمسانی هم چند جا میگوید من اینها را مستقیما و شفاها از شیخ پرسیدم یا شنیدم.
تلمسانی پس از رحلت ابن عربی، مدتی را پیش صدرالدین قونوی میماند و شاگردی او میکند؛ اما ظاهرا جنبههای فلسفی صدرالدین چندان مطلوب وی نمیافتد، از اینرو سفری به مصر میکند و شاگرد ابن سبعین میشود. وقتی از ابن سبعین سؤال میشود که این دو را(صدرالدین و عفیفالدین) چگونه یافتی؟ پاسخ میدهد که صدرالدین از محققان بود(محقق در عرفان منزلتی دارد)، اما جوانی که همراهش بود از او حاذقتر بود. لذا بعدها تلمسانی پیش ابن سبعین میرود.
صدرالدین در زمان رحلت وصیت میکند که تألیفاتش را به عفیف بفرستند تا این تألیفات را جز به کسی که شایستگی بهرهبرداری دارد، ارائه نگردد. بنابراین عفیفالدین تلمسانی با یک واسطه جانشین ابن عربی است که حدود 80 سال عمر میکند. وی در تلمسان، از شهرهای کشور مغرب، تحصیل کرده، در دمشق از شاگردان ابن عربی و صدرالدین قونوی بوده و تا پایان عمر در مصر زیسته تا اینکه وفات کرده است.
خیلیها گفتهاند منتسب به تشیع بوده است. عبدالرحمن جامی وی را به نصیریه که یکی از گروههای غالی شیعه بوده، منتسب میکند؛ اما شیخ عباس قمی در شرح حال عفیف الدین تلمسانی از وی به عنوان حکیم، متکلم، لغوی، ادیب، عارف و محدث نام میبرد که در تشیع شدت میورزیده است. اینها سبب شده که مخالفان بسیاری داشته باشد! بد و بیراه گفتن به او در نزد اهل سنت بسیار است؛ ابن تیمیه بدترین فحشها را به او داده و گفته است ابن عربی کافر است، صدرالدین قونوی از او کافرتر و غایت کفر و بهتان عفیفالدین تلمسانی است.
شرح منازل السائرین تلمسانی معروف است. دیوان شعر وی در نزد عرب بسیار شهرت دارد. اشعار قوی در عرفان سروده که هر چند از حیث ادبی قوت چندانی ندارند، اما از حیث مفهومی و محتوایی بسیار معروف است. از بهترین کتابهای وی شرح فصوص الحکم است که نخستین ویژگی آن، درک ابن عربی است؛ وقتی ابن عربی را درک کرده، پس برخی مطالب را میتوانسته از او بپرسد و بنویسد و چون ابن عربی را درک کرده، پس شرحش خالی از غلو است.
رسا ـ همانطور که اشاره شد یکی از مشکلات اساسی که شارحان فصوص داشتهاند، غلو در آن است، تلمسانی در این عرصه چه جایگاهی داشت؟
بیشتر شارحان ابن عربی به غلو مبتلا شدند و نتوانستند حرفهای ابن عربی را در یک محیط علمی شرح کنند؛ بلکه عقیدتی نگاه کردند و فکر کردند باید هر چه ابن عربی گفته است به یک گونه توجیه و تصحیح کنند؛ اما تلمسانی خالی از غلو بوده است. در جایی میگوید که این مطلب عرفانی نیست و با مبانی کلامی سازگاری ندارد و جایی توضیح میدهد که مطلب ابن عربی بیشتر مانند حرفهای فلاسفه است.
تلمسانی، ابن عربی را یکی از بزرگان و عرفا میداند، اما این سبب نشد که هیچکجا نقدش را کنار بگذارد. هر جا شده نقدش کرده و گفته این دریافت من است. باید گفت که شرح تلمسانی نخستین نقد علمی و عرفانی فصوص الحکم است؛ اما نه نقد دشمنان عرفان، بلکه نقد کسی که خود عالم به عرفان بود.
تلمسانی کسی نیست که فصوص ابن عربی را نقطه نقطه شرح کند؛ بلکه بخش معظمی از فصوص را با این عبارت که بخشهای عمده این قسمت روشن و بدون ابهام است و نیاز به شرح ندارد، شرح داده است. مبانی عفیفالدین از دیگر ویژگیها است؛ یکی از اصول مکتب ابن عربی اعتقاد به اعیان ثابته است؛ هر انسان قبل از اینکه به این عالم بیاید یک عین ثابتی داشته که در عالم اله بوده و حرفهایی دارد که تلمسانی میگوید اینها سر از تناقض در میآورد. تلمسانی که قائل به اعیان ثابته نیست، میگوید بین وجود و عدم، چیزی ثابت نیست.
رسا ـ در یادداشتی اشاره کرده بودید که عفیفالدین تلمسانی قائل به نومینالیسم است، در اینباره بیشتر توضیح دهید.
در مقابل رئالیسم و ایدالیسم، نظرى دیگری وجود دارد که اساسا کلى را نفی میکند و اعتقاد دارد الفاظى که گفته مىشوند، دلالت بر مفاهیم کلى دارند. در واقع نظیر مشترکات لفظى هستند که دلالت بر امور متعددى مىنمایند! طرفداران این نظریه به نام اسمیین یا طرفداران اصالت تسمیه نومینالیست شهرت یافتهاند که در اواخر قرون وسطى "ویلیام اکامى" به این نظریه گروید و سپس "بارکلى" آنرا پذیرفت و در عصر حاضر پوزیتویستها و بعضى از مکتبهاى دیگر را باید جزء این دسته به حساب آورد.
اخیرا متوجه شدم که عفیفالدین تلمسانی نیز اعتقاد دارد کلی به هیچ نحو، نه در خارج و نه در ذهن تحققی ندارد؛ بلکه او اساس و بنیان فلسفه را بر این نظر دانسته و اعتقاد دارد کلمات متشابه حکمای قدیم، متأخرین را به اشتباه انداخته است و در تأیید این نظر به کلام ثامسطیوس(388 م) شارح برجسته آثار ارسطو استشهاد میکند که گفته: إنّ الکلّی مأخوذٌ من تشبیهٍ خفیٍ فی الأشخاص وهو إمّا أن لا یکون سبباً ألبتة أو یتأخّره تأخّراً کثیراً عن الأشخاص.
رسا ـ تصحیح کتاب شرح فصوص الحکم تلمسانی چه قدر کاربرد دارد و به وسیله چه انتشاراتی منتشر میشود؟
این کتاب برای کسانی که در حوزه عرفان و آثار ابن عربی پژوهش میکنند یک دیدگاه خاصی را ارائه میدهد که آنجا ابن عربی نقد شده است. برخی از اساتید بزرگ ما این واهمه را داشتهاند که نقدی بر ابن عربی وارد شود! با این اثر میخواهیم این نظریه را در جامعه ایجاد کنیم که میشود ابن عربی را با همه اوصاف او نقد کرد و این نگرش جدیدی است.
با ارائه «تصحیح کتاب شرح فصوص الحکم عفیفالدین تلمسانی» که از سوی انتشارات سخن و با همکاری قطب علمی تحقیق در متون حکمی و عرفانی در 440 صفحه و شمارگان 1100 نسخه در حال انتشار است، میخواهم این تصور را برای اندیشمندان ایجاد کنم که اگر چه انسانی را بزرگ بپندارید، عارف و محقق و واصل به حق بدانید، اما آنچه را به عنوان علم، ثمره و نتیجه سلوک عملیاش ارائه کرده، میتوان نقد کرد و گفت که اینجا اشکال دارد و به خوبی بیان نشده است.
رسا ـ با تشکر از اینکه وقت گرانقدر خود را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید، به عنوان سؤال پایانی، جایگاه عرفان نظری در حوزههای علمیه قابل پذیرش است یا خیر؟
در حوزههای علمیه مخالفتی با عرفان(مصطلحا عرفان نظری) وجود ندارد؛ همه افرادی که کلام و فلسفه خواندند و بعد با عرفان آشنا شدند، میخواهند یک سیستم از جهان حول خود ارائه دهند که وقتی میبینید هیچیک از اشکالات فلسفه یا کلام را ندارد، در مییابید که دقیقترین سیستم را برای نظام هستی ارائه کرده است.
برخی از فلاسفه بزرگ مانند "ابوحامد بن ترکه اصفهانی" که کتابهای فلسفی نوشته است، یک دفعه با آثار عرفان آشنا میشود و شروع به نوشتن کتاب قواعد التوحید میکند. ملاصدرا مسلط بر کلام اسلامی، فلسفه مشائی و اشراقی است؛ اما دقیقترین نظریات را نظریات عرفانی میپندارد و هیچ جا نداریم که وی سخن عرفا را نقد کند. وی که خود فقیه است، در نقد فقها رساله دارد! اما در رد مدعیان عرفان کتاب نوشته و میگوید اینها بتهای جاهلیت هستند.
البته باید در نظر داشت که میتوان یک عرفان خالی از هر اشکالی را ارائه کرد؛ اما مطمئنا مخالفانی خواهد داشت. به جز عرفان مدنظر امیرمؤمنان امام علی علیه السلام و امام صادق علیه السلام که هیچ مخالفی ندارد که اگر نقدی در این حوزه صورت گرفت، یا ناقد منحرف است یا عملش؛ لذا مخالف مطلق برای عرفان وجود ندارد و اگر کسی مطلقا مخالف باشد، از منطق خارج است.
/920/401/ر
ارسال نظرات