نگاهی به زندگانی پر فراز و نشیب «حُجر بن عَدی»
اهانت به مرقد منور صحابه گرامی پیامبرحجر بن عدی کندی(حُجرالخیر) در سوریه از وقایعی بود که احساسات همه مسلمانان را جریحه دار کرد و این واقعه باعث روشن شدن چهره واقعی شورشیان سوریه برای جهانیان شد.
حجر بن عدی کندی فرزند «عَدی بن معاویة بن جبلة» از قبیله «کِنده» اهل کوفه، کُنیهاش «ابوعبدالرحمن»، از مهاجرین صدر اسلام به مدینه است.
فردی دارای کرامت و مستجاب الدعوة
حجر در زمان خلیفه دوّم در فتح شام شرکت کرد و سرزمین «مَرج عَذراء» را فتح نمود؛ همان جا که محل شهادتش شد!
بعد از قتل خلیفه سوّم، جزو اولین بیعت کنندگانِ باوفای مولای مظلومان امیرالمومنین(ع) بود و وفایش را در بحبوحه جمل، صفّیـــن و نهروان به خوبی نشان داد.
در جنگ صفین فرماندهی نیروهای «کندی»، «حضرموت» و «قضاعه» را بر عهده داشت.
در آغاز جنگ صفین، در حضور سپاهیانی که مردّد در جنگ با معاویه بودند خطاب به امیرالمومنین(ع) عرض کرد: «زمام ما در اختیار توست، اگر به خاور و مشرق بروی با تو میآییم و اگر به باختر و مغرب بروی با تو خواهیم آمد و هر فرمانی که بدهی فرمان برداریم»! پس از این سخنان، امام در حق او دعا کرد.
«ضحّاک بن قیس فهری» از طرف معاویه مامور به غارت اطراف کوفه و ایجاد رعب و وحشت در دل شیعیان شد. امیرالمومنین(ع) پس از شنیدن این خبر برای مردم کوفه سخن گفت و آنان را بر جنگ با ضحّاک تحریک کرد؛ اما هیچ کس در خواست حضرت را اجابت نکرد! حضرت امیر(ع) کوفیان را توبیخ کرده و فرمود: «دوست داشتم در عوض هر 100 نفر شما، یک نفر از یاران معاویه با من بود..!!»
پس از بیوفائی آشکار کوفیان بود که مولای مظلومان عالم از منبر مسجد کوفه پایین آمده و به ملاقات افسرِ جان برکف خود «حُجربنعدی» در منطقه «غریّین» رفت و برای او رایتی به فرماندهی چهار هزار تن آماده نمود و او را به تعقیب ضحّاک فرستاد.
حجر در شب شهادت علی(ع)
در شب 19 رمضان سال 40 ه ق، «حُجربنعدی» در مسجد کوفه مشغول عبادت بود؛ ولی از رفت و آمــد «ابنملجم» و «اشعثبن قیس» دریافت که توطئهای در کار است. خطاب به اشعث گفت: «إی یک چشم!(أعور) قصد کشتن علی را داری؟» این را گفت و به طرف خانه مولا رفت تا حضرت را از این توطئه شوم با خبر سازد؛ اما هزاران اسف و اندوه که آن شب، حضرت از راه دیگری به مسجد آمدند و قبل از آنکه حُجر مقتدایش را زیارت کند، أشقی الاشقیاء زهر خود را بر فرق مبارک حضرتش وارد کرد.
امام(ع) در ساعات آخر حیات که در بستر آرمیده بود، به حجر فرمود: «ای حُجر، چه حالی خواهی داشت وقتی که تو را به اعلان بیزاری از من بخوانند؟» حجر عرض کرد: «والله لو قَطعتُ بالسَیف إرباً أرباً و اُضرم لی النُار و اُلقیتُ فیها، لآثرتُ ذلک علی البَرائۀِ مِنک؛ یا امیرالمومنین، به خدا قسم اگر با شمشیر قطعه قطعهام کنند و مرا در آتش فروزان افکنند دست از دوستی شما نخواهم کشید!» حضرت فرمود: «وَفّقتَ لکلّ خیر یا حُجر، جزاک الله خیراً عن اهل بیت نبیّک».
در هر حال اطاعت از امام زمانش را بر خود واجب می دانست، برایش فرقی نداشت که آن امام حقّ، پیامبراکرم(ص) باشد یا وصیّ او یا وصیّ وصیّ او. به همین خاطر پس از شهادت امیرالمومنین(ع) حُجر جزو اولین بیعت کنندگان با امام مجتبی(ع) بود و در جنگ آن حضرت با معاویه شرکت نمود و برخلاف برخی از شیعیان تند رو، پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه، بر وفاداری خود باقی ماند و ذرهای از اخلاص خود نسبت به امام زمانش را از دست نداد.
اسارت حجر بن عدی
پس از صلح امام مجتبی(ع)، «مغیرة بن شعبه» حاکم کوفه شد و به دستور معاویه علناً به هتاکی نسبت به مولای متّــقیان میپرداخت! حُجر که تاب شنیدن هتاکی به مولایش را نداشت، در اولین فرصت لب به اعتراض علنی نسبت به حاکم کوفه و معـــاویه گشود.
مغیره در خشم رفت و به حجر گفت: «وای بر تو! از امیر بترس و از خشم او در هراس باش که امثال تو را هلاک میکند».
در طول 10 سال حکومت مغیره بر کوفه، اطرافیان مغیره از برخورد مسالمت آمیز او با حُجر انتقاد میکردند. مغیره در جواب ایشان میگفت: «مایل نیستم افراد نیک نامی مانند حجربنعدی به دست من کشته شوند و من شقی و بدبخت گردم؛ معاویه به عزّت دنیا برسد و من به عقوبت و خواری قیامت گرفتار شوم!»
پس از مرگ مغیره در سال 51 ه ق، «زیاد بن ابیه» حاکم کوفه شد. او همزمان حاکم بصره هم بود! 6 ماه کوفه بود و 6 ماه بصره. در اولین فرصتی که از کوفه رفته و در بصره به سر میبرد باز هم این «حُجربنعدی» و جمعی از شیعیان مخلص امیرمؤمنان(ع) بودند که در کوفه علناً مدح مولای متقیان گفته و آشکارا به لعن معاویه می پرداختند.
خبر به زیاد رسید؛ فوراً به کوفه آمد و با نقشه ماهرانهای اطراف حجر را از دوستانش خالی کرد؛ حُجر مخفی شد و پس از 3 روز او را با امان «عبدالله بن حارث» و «محمّد بن اشعث» به دارالاماره آوردند.
زیاد به حجر گفت: «به خدا قسم به رگ گردن تو تشنهام! اگر امانت نمیدادم همینجا گردنت را می زدم!»
زیاد قبل از آنکه حجر و یارانش را به شام و نزد معاویه بفرستد، در کوفه طوماری جمع آوری کرد و در آن به دروغ مطالبی را به حجر نسبت داد و از سران کوفه خواست پای آن را امضا کنند، تا او آن طومار را برای معاویه بفرستد. 70 نفر از قریش در کوفه که سابقه عداوت با خاندان پیامبر(ص) را در کارنامه خود داشتند، پای آن طومار ننگین را امضا کردند. «عُمربنسعد» و «شمربنذیالجوشن» جزو امضا کنندگان طومار بودند.
حجر و 14 نفر از یارانش از کوفه خارج شده و با حالت اسارت وارد سرزمین «مرجعذراء» شدند. حُجر با دیدن آن سرزمین متأثر شد و گفت: «من بودم که در زمان عمر بن خطاب این سرزمین را فتح کردم و اولین مسلمانی بودم که ندای الله اکبر را در نواحی مختلف این سرزمین سردادم و اکنون به جرم ایمان و عشق به اهل بیت پیامبر(ص) به اسارت آورده می شوم».
حُجر برای اتمام حجّت به معاویه پیغامی به این مضمون فرستاد: «خون ما بر تو حرام است و در رابطه ما از خدا بترس...».
شهادت حجر بن عدی
معاویه جلسه اضطراری با سران قبائل تشکیل داد و در نهایت با وساطت سران، شش نفر از زندانیان را عفو و حکم اعدام حجر و هشت نفر از همراهانش را صادر کرد.
سه خونریز سفاک شامی از طرف معاویه مأمور اجرای حکم شدند؛ آنان بعد از ظهر به «مرجعذراء» رسیدند و 6 نفر عفو شدگان را آزاد کردند.
حُجر و یارانش گفتند :«اللهم إنّا لَسنَا فَاعِلی ذَلک؛ خدایا تو شاهد باش که ما هرگز از امیرالمومنین(ع) بیزاری نمی جوئیم». در ادامه گفتند: «بلکه او را دوست می داریم و از تبرّی جویندگان او بیزاریم!»
حُجر به لحظات وصال با مقتدایش نزدیک شده بود. «هُدبة بن فیّاض أعور» مأمور کشتن حُجر شد. حجر اجازه وضو و نماز خواست. بعد از خواندنِ سریعترین نماز عمرش به مأموران معاویه گفت: «نمازم را کوتاه خواندم تا مبادا گمان کنید از مرگ ترسیدهام!»
«هدبة» سفّاک جلو آمد و با کمال قساوت به حیات دنیوی صحابیرسول خدا(ص)، سرباز جان برکف امیرالمومنین(ع) و یارِ گوش به فرمان سبط اکبر(ع) پایان داد و سر از بدن مطهّر حُجر جدا کرد.
پس از شهادت حُجربنعدی و یارانش، امام حسین(ع) که در مدینه منوره بود، نامه تندی به معــاویه نوشت و در ضمن آن بیان فرمود: «... در اینکه در شرایط کنونی با حاکم ستمگری چون تو جهاد نمی کنم، به درگاه الهی استغفار می کنم! توئی که قاتل حُجربنعدی و یارانش بودی که گناهی جز تقوا و خیرخواهی امّت نداشتند...»
سالها بعد معاویه در سفری که به حج رفته بود، با عایشه ملاقات کرد؛ عایشه به معاویه گفت: «چرا حُجر و یارانش را کشتی؟» معاویه: «من صلاح امت را در کشتن آنها دیدم!» عایشه: «50 سال قبل از رسولخدا(ص) شنیدم که فرمود: «سَیَقتُلُ بعَذرَاء اُنَاسٌ یَغضِبُ اللهُ لهُم و أهلُ السَّمَآء؛ بزودی در عَذراء مردانی کشته میشوند که خداوند و ساکنان آسمان از کشتن آنان به خشم می آیند».
معاویه جنایات هولناکی در طول حکومتش بر علیه صحابه پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) مرتکب شد؛ اما هیچگاه ابراز پشیمانی نکرد و باکی نداشت، اما عجیب اینجاست که معاویه تا آخر عمر نامبارکش به کرّات از کشتن حُجر و یارانش ابراز پشیمانی کرد و حتی بنابر نقلی، زمانی که در بستر مرگ افتاده بود مدام میگفت: «ما لی و لِحُجربن عَدی؟! ما لی و لِحُجربن عدی؟!؛ مرا با حجربن عدی چه کار..؟»
آخرین جملات حُجر قبل از شهادت
بندهای آهنین را از من برندارید و با خونم مرا غسل دهید و با همین لباسهایم مرا دفن کنید؛ زیرا که من در حال پیکار و جهاد کشته می شوم و در راه صراط قیامت، با معاویه دیدار خواهم کرد و معاویه در آتش خذلان ابدی باقی خواهد ماند.
در پایان سخنی با وهابیت و اربابان واقعی آنها صهیونیستها: به مقدسات شیعه بیاحترامی کنید؛ شیعه صبر خواهد کرد؛ ولی از روزی بترسید که صبر شیعه تمام شود، البته آن روز با ظهور آقا حجت بن الحسن روحی فداه خواهد آمد! در آن روز در هر جایی که مخفی شده باشید، بیرون کشیده و سزای اعمال خود خواهید رسید.
/929/703/ر
منابع:
1 کتاب اصحاب امام علی(ع)
2 تاریخ خلفا؛ رسول جعفریان