اندر احوالات سه روز مهمانی

مدارکش را در دستش گرفته بود و به مسؤول ثبت نام اصرار میکرد که مرا هم ثبت نام کن،دلیل آنهمه اصرار پیر مرد را درک نمیکردم و مطمئنم که فقط من درک نمیکردم.
مگر این جا چه اتفاقی میافتد که اینها برای ورود به این مکان تا این حد اصرار دارند، به اطرافم که نگاه میکنم جز جمعیت پیر و جوان، که گویی برای یک دیدار بزرگ دعوت شدهاند و سر از پا نمیشناسند، چیزی نمیبینم.
با نشان دادن کارت ورود از محل ورود داخل شدم از دالانها که گذر کردم دیگر فضا، فضای دیگری بود، دیگر از آن همه سر و صدا و هیاهو و آن همه رنگهای غدار، که هر کدام انسان را به گونهای میفریفت، خبری نبود، در آنجا آرامش خاصی حکمفرما بود، آرامشی که تاکنون آنرا تجربه نکرده بودم:
ما همه اولاد آدم بودهایم در بهشت این لحنها بشنودهایم
بوی آشنا وصدای آشناتری به گوش میرسید و من فقط و فقط حسرت میخوردم، حسرت کسانی که توفیق حضور در این جمع را داشتند.
جوانی در میان جمع نظر مرا به خود جلب کرد سن زیادی نداشت ولی چنان در حال خود بود که گویی فقط دارد، با خدا به طور خصوصی حرف میزند، واقعا به او و حال خوشش حسودی کردم و غبطه خوردم.
این مطلب را که گفتم یاد حکایتی افتادم که از علامه جعفری نقل شده است که گفته اند: ایشان روزی سوار تاکسی میشوند و بعد از نشستن در داخل ماشین با صدای بلند میگویند: "ای خدای من"، ناگهان رانده با تعجب میپرسد حاج آقا جوری گفتی خدای من که انگار خدای ما نیست، علامه در جواب میگوید: به قول سعدی شیرازی:
چنان لطف او شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است
بگذریم به هر گوشه از مسجد که نگاه کردم نکته مرا به تعجب وا میداشت، عده ای با سن بالا در میان جمع جوانان حضور داشتند بعضی اصلا به نظر نمیآمد که سرشان به مهر بیاید ولی باید بودید و میدیدید،
کس ندانست دراین بحر عمیق سنگ ریزه قرب دارد یا عقیق
همه در این مکان مقدس خود را فراموش کرده بودند و واقعا خدایی شده بودند باورتان نمیشود ولی این مسأله با چشم غیر مسلح هم مشهود بود، با آنها همراه بودم تا اینکه اعمال ام داوود در روز سوم شروع شد گویی که قیامتی برپا شده باشد جای همه خالی بود.
با عجله مفاتیح را باز کردم در باب اعمال این گونه نوشته بود: انجام اعمال امّ داود برای برآمدن حاجات و رفع گرفتاریها و دفع ظالمان مؤثر است و کیفیت آن اینگونه است که : روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم رجب را روزه بگیر و روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کن و نماز ظهر و عصر را در جایی که خلوت باشد و چیزی تو را مشغول نسازد و کسی مزاحمت نشود با رکوع و سجود نیکو بجا بیاور و بعد از نماز عصر رو به قبله سوره حمد را صد بار ، توحید را صدبار ، آیةالکرسی را ده بار و سپس سوره های انعام ، بنی اسرائیل ( اسراء ) ، کهف ، لقمان ، یاسین ، صافات ، سجده ، شوری ، دخان ، فتح ، واقعه ، ملک ، قلم ، انشقاق تا آخر قرآن را بخواند و بعد از فارغ شدن از تلاوت سوره ناس دعای ام داوود را بخواند.
در اینجا مرحوم حاج شیخ عباس قمی دعای مفصّلی نقل کرده که همان دعای امّ داود است. در انتهای دعا فرموده: سر به سجده بگذار و بگو : اللهم لک سجدت و بک آمنت فارحم ذلی و فاقتی و اجتهادی و تضرعی و مسکنتی و فقری الیک یا رب و سعی کن اشک چشمت جاری شود که علامت استجابت است.
کنجکاو شدم که این ام داوود که بوده است از یکی از مؤتکفین سوال کردم، او گفت: امّ داود نام زنی در مدینه بوده که مأموران حکومتی خلیفه وقت فرزندش داود را بازداشت نموده و به نقطه نامعلومی در عراق برده بودند، این درحالی بود که قبل از آن دو فرزندش محمد و ابراهیم نیز به شهادت رسیده بودند.
ام داود میگوید: مدّت زیادی از فرزندم بیخبر بودم و هر چه برای رهایی او دعا و زاری میکردم ، فایده ای نداشت به حدی که در اواخر تنها خواسته ام از خدا این بود که قبل از مرگم یکبار دیگر روی فرزندم را ببینم . بعد از مدتها که کاملا از از دیدار فرزندم ناامید شده بودم روزی در مدینه خدمت حضرت صادق(ع) رسیدم و حضرت درباره داود از من پرسیدند.
گریستم و عرض کردم: دیگر از دیدنش ناامید شدهام، حضرت فرمودند: ماه رجب نزدیک است، سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم این ماه را روزه بگیر و هنگام ظهر روز پانزدهم غسل کن و بعد از هشت رکعت نافله ی ظهر که رکوع و سجود آن را کامل و نیکو بجا می آوری، نماز ظهر را بخوان و بعد از نماز ظهر هشت رکعت نافله عصر را بجا آور و بعد از نماز دعایی را که برایت خواهم نوشت بخوان و بعد از دعا به سجده برو و بگو : لَکَ سَجَدْتُ وَ بِکَ آمَنْتُ فَارْحَمْ ذُلِّی وَ فَاقَتِی وَ کَبْوَتِی لِوَجْهِی و سعی کن حتی به مقدار بال مگس هم که شده اشک از چشمانت جاری گردد که همین جاری شدن اشک و سوزش قلب نشانه ی اجابت دعاست.
ام داود میگوید: حضرت دعا را برایم نوشتند و به دستم دادند . من نیز صبر کردم تا ماه رجب رسید و سه روز را همانگونه که حضرت فرمود روزه گرفتم و در عصر روز سوم آن دعا را خواندم. شب که خوابیدم ، حضرت رسول (ص) در خواب دیدم که بشارت آزادی فرزندم را به من دادند.
چیزی نگذشت که فرزندم آزاد شد و از عراق به مدینه آمد و گفت: در شب نیمه ی رجب در حالیکه در زندان ابوالدوانیق و در سختترین حالات بودم و مرا با زنجیر و آهن بسته بودند، در عالم رؤیا حضرت رسول ( ص) را زیارت کردم که به من بشارت آزادی را دادند . فردای آن شب مأمور ابوالدوانیق آمد و دستور آزادی من را صادر نمود و به من ده هزار درهم داد و بر اسبی پرسرعت سوار نمود و به سوی مدینه روانه کرد.
سزاوار است بعد از دعای ام داود برای آزادی همه ی اسیران مظلوم دنیا دعا کنیم و از خدا بخواهیم که همه ی ما را از اسارت شیطان و نفس امّاره آزاد فرماید.
ذکر این نکته هم لازم است که انجام اعمال ام داود مشروط به اعتکاف نیست و انسان حتی اگر معتکف هم نشود ، میتواند در خانه ی خودش بعد از سه روز روزه گرفتن، این سوره ها و دعا را بخواند همانطور که خود ام داود این اعمال را در خانه ی خودش انجام داد.
میگویند سجده نزدیکترین حالت بنده به پروردگار است، من این حس را با تمام مویرگهایم حس کردم، میدانستم که این موهبت، به برکت نفس حاضران در جلسه بود، اما هر چه بود، نظیرش را تجربه نکرده بودم.
پیر و جوان مثل ابر بهار گریه میکردند درست مثل بچه گرسنهای که او را از سینه مادر جدا کرده باشند، ضجه میزدند و حاجاتشان را به درگاه قاضی الحاجات عرضه میداشتند من که در این میان فقط شاهد بودم تحت تاثیر قرار گرفته بودم.
با صفاتی که من از خدا سراغ دارم، حتی اگر نیمی از این حال خود را هم داشتند خداوند دعایشان را مستجاب میکرد و چه میشود که یکی از آن حاجات ظهور حضرت ولی عصر باشد.
تا به دامان تو ما دست تولا زدهایم به تولای تو در هر دو جهان پا زدهایم
/979/ز503/ن