نگاهی به فیلم «زندگی جای دیگری است» اثر منوچهر هادی؛
تلألو حقیقت مرگ در پس واقعیت زندگی!
خبرگزاری رسا ـ مرگ موضوع مهمی است. موضوع مهمی که همیشه دغدغه انسان بوده و همواره هالهای از ابهام و ناشناختگی گرداگرد آن وجود داشته است؛ هالهای که از رمز و راز میآید و غافلگیریای که ذات این پدیده همچنان ناشناخته با خود به همراه دارد.

اینکه یک فیلم سینمایی بتواند برای مخاطب تلنگری باشد در باب مرگ و غفلت ناشی از نسیان آن و غرقه شدن در عادات زندگی و دور شدن از اصل توجه و تنبه به مرگ و دنیای پس از آن، آنوقت میشود سینما را نه صرفا به مثابه یک سرگرمی صرف، غفلتزا و بیدغدغه، بلکه نماد و نمودی از یک تذکر و یادآوری جدی، عمیق و اثرگذار معنوی و دینی شناخت.
خبر کوتاه است: تو بناست چند روز یا چند ماه دیگر بمیری!
و همین فضا و واقعیت سخت و تلخ و برق آسا، محور آثار دراماتیک زیادی در تاریخ سینما میشود.
چه در سینمای جهان و چه سینمای ایران، از سالهای دور تا دوران اخیر، شاهد نمونههای متنوعی از فیلمهای سینمایی در این موقعیت خاص و تا همیشه جذاب و جدی و تکاندهنده بودهایم.
آنچه البته مهم است و ورا و فرای این تکرار قرار میگیرد، نه اصل موضوع و ایده، بلکه نوع برخورد با آن و نحوه روایت و ایده پردازی سینماورزانه از آن است و این رمز ماندگاری یا فراموشی آثاری است که با این تم ساخته و پرداخته میشوند.
مرگ موضوع مهمی است. موضوع مهمی که همیشه دغدغه انسان بوده و همواره هالهای از ابهام و ناشناختگی گرداگرد آن وجود داشته است؛ هالهای که از رمز و راز میآید و غافلگیریای که ذات این پدیده همچنان ناشناخته با خود به همراه دارد.
وقتی در چنین بستری یک ایده پرداخته میشود و درامی شکل میگیرد، به خودی خود، داستان آن فیلم به موضوع معنویت و آخرت و انسان و ماهیت او نزدیک میشود.
و اینها همه مضامینی است که با دین و آیین همپوشانی و پیوند دارد. در این رابطه امام هادی(ع) فرمودهاند: لَو عَرَفُوا ما یُؤَدّی اِلَیهِ المَوتُ مِنَ النَّعیمِ لَأَستَدعُوهُ وَ أحَبُّوهُ أشّدُّ ما یَستَدعی العاقِلُ الحازِمُ اَلدَّواءَ لِدَفعِ الآفاتِ؛ اگر مردم می دانستند مرگ چه نعمتی در پی دارد، هر آینه آن را طلب کرده و بیش از انسان عاقلی که دوا را برای مداوای دردش دوست دارد، دوست میداشتند.(معانی الاخیار، ص290)
هر چند که یاد کردن از مرگ و مفارقت دنیا عموما چندان خوشایند ما نیست، اما زمانی که به آثار تربیتی یاد مرگ - که در احادیث نبوی و ائمه طاهرین(ع) – نگاه میکنیم، یاد مرگ را نه تنها ناخوشایند نمییابیم، بلکه گذشته از آثار تربیتی فراوانی که بر آن مترتب است، آن را دوای بسیاری از دردها خواهیم یافت که تنها یاد مرگ تسلی آنها خواهد بود. برخی از آثار تربیتی یاد مرگ عبارتند از :
یاد مرگ در گشایش و سختی، موجبات تعادل روحی و اخلاقی انسان را فراهم میکند؛ همانگونه که انسان متمول و مرفه با یاد مرگ بر دارایی خود نخواهد بالید و مغرور نخواهد شد، انسانی که در سختی زندگی میکند نیز با یاد مرگ، فانی بودن و زودگذر بودن زندگی را به خاطر میآورد و تحمل سختیها و مصائب بر او آسان خواهد شد .
امام علی(ع) میفرماید: مرگ و خروج از قبر و ایستادن در برابر خدای تعالی را زیاد یاد کنید، به درستی که این کار مصیبتها را بر شما آسان مینماید و نیز آن حضرت(ع) میفرمایند: کسی که زیاد به یاد مرگ باشد، از دنیا به اندکش راضی میشود.
امام صادق(ع) نیز درباره آثار یاد مرگ میفرمایند: یاد مرگ شهوتها را در نفس از بین میبرد و ریشه غفلت را یکسره بر میکند و دل او را با وعدههای الهی محکم میکند و روحیه انسان را از قساوت، میکند و دل انسان را با وعدههای الهی محکم میکند و نشانههای هوا و هوس را در هم میشکند. پیامبر اکرم(ص) نیز درباره آثار تربیتی یاد مرگ فرمودهاند :مرگ را بسیار یاد کنید؛ زیرا مرگ گناهان را پاک میکند و میل و رغبت به دنیا را میکاهد.
یاد مرگ آرزوها را کوتاه میکند و موجبات شتاب و اشتیاق در حسنات و کارهای خیر را فراهم میآورد؛ همچنان که عمل بر خلاف اینها، یعنی آرزوهای طولانی و... باعث غفلت انسان از مرگ است.(میزانالحکمة، محمدی ری شهری،ج 4، حدیث شماره 3728)
همه این آموزهها و روحیات و دستورات اخلاقی و مضامین عرفانی میتواند در تجلی بهتر و دقیقتر یک درام معرفتی تعیین کننده باشد و لتنگرهایی را برای ساخت و پرداخت موقعیتها و شخصیتهای به جا و درخور و متناسب با موضوع و متن برای نویسنده و فیلمساز ما مهیا سازد.
سؤال اینجاست که هنرمندان ما تا چه حد به این منابع مراجعه میکنند و از غنای فاخر و گنجینههای عظیم و ارزشمند آن بهره میگیرند؟!
اینکه یک فیلم سینمایی بتواند برای مخاطب تلنگری باشد در باب مرگ و غفلت ناشی از نسیان آن و غرقه شدن در عادات زندگی و دور شدن از اصل توجه و تنبه به مرگ و دنیای پس از آن، آن وقت میشود سینما را نه صرفا به مثابه یک سرگرمی صرف و غفلتزا و بیدغدغه، بلکه نماد و نمودی از یک تذکر و یادآوری جدی و عمیق و اثرگذار معنوی و دینی شناخت.
داستان فیلم «زندگی جای دیگریست» هم در چنین موقعیتی، حول محور زندگی شخصیت اصلیاش داود بقایی شکل میگیرد که به واسطه شغل بهیاری بیمارستان، مرگ بسیاری را دیده و خود واسطه بازگشت بسیاری به زندگی دوباره شده، حالا خودش متوجه وجود یک تومور در مغزش شده و به گفته پزشک 3 ماه فرصت دارد تا به حیات این دنیاییش ادامه دهد. این امر او را در تقابل با مرگ و بازنگری بر حال و گذشتهاش قرار میدهد.
داود، بهیار مجربی است که بیماران مبتلا به مرگ را احیاء میکند. اینک مرگ به سراغ او آمده و از طرفی شوهر همسر سابق او نیز به مرگ محکوم شده است. «زندگی جای دیگریست» سومین فیلم بلند سینمایی منوچهر هادی بعد از دو فیلم «قرنطینه» و «یکی میخواد باهات حرف بزنه» است.
حکایت مواجهه انسان با پدیده مرموز مرگ و قرارگرفتن در برابر تقدیر محتوم و مکتوم که گاه به ناگاه آدمی را در موقعیتی بغرنج به لحاظ انتخاب روش ادامه و نوع مواجهه با زندگی و جهان و اطرافیانش قرار میدهد.
در فیلم «زندگی جای دیگریست» بستر اصلی برای روایت موقعیت آدمی، چنین جایگاهی است. چنین وضعیتی، گر چه در طول تاریخ سینما بارها و بارها تکرار شده و به عنوان ایده، سوژه و قصه داستان برای فیلمسازان و درام پردازان جالب توجه و مورد استفاده قرار گرفته است، اما با این حال، هنوز میتوان آن را ایدهای بکر و بدیع دانست که به لحاظ غنای مفهومی و اتمسفر متراکم حسی، کماکان میتواند جالب توجه هنرورزان و منبع خوبی برای الهام موقعیتهای سینماورزانه و درام پردازانه باشد.
«خبر» رفتن و دست به گریبان شدن با زندگی از سویی و مرگ با همه ترس و تسلیم و ناچاری و تلخی و رهاییش، از سوی دیگر. اینجاست که گذشته آدمی با همه خوبیها و بدیها و فراز و فرودهایش، البته با مفهوم و رنگ دیگری که نشانههای رستگاری و ناچاری و تسلیم را میتوان در آن دید، به سراغ ذهن آدمی میآید.
و همه اینها بر غنای مضمونی و پتانسیل دراماتیک این موقعیت میافزاید. در فیلم «زندگی جای دیگریست» گر چه این ایده، محور اصلی است، اما در ساختمان و ساختار فیلم به درستی لحاظ نشده و هدر رفته است.
به لحاظ زمان بندی روایت و نوع چیدمان داستانکهای فرعی و شخصیتهای فرعیشان و نیز ریتم بین موقعیتها، با فیلمی روبرو هستیم که ضعف جدی و انتخابهای غلط در این حوزه – به خصوص- آنرا به سطحی نازل و لغزنده کشانده است.
تداوم حس موقعیت اصلی- مرگ- و تصمیم شخصیت اصلی- مواجهه با مرگ در زندگی- در تلفیق با آدمها و وقایع اطراف و میراث گذشتهاش، ترکیب قابل دفاعی نه در کمیت و نه در کیفیت نمییابند.
همین امر هم باعث میشود نه تلخی و سهمگینی تم اصلی و موقعیت اهم فیلم یعنی خبر از مرگ زود هنگام ناگهان، مخاطب را آنچنان که باید و شاید درگیر و مبتلا به خود کند و نه رفت و آمدهای متقاطع میان آدمها و روایت خرده قصههایشان او را به ادامه قصه گرایش دهد.
ضمن اینکه همه این آدمها و قصههایشان، با موقعیت خاص و جدید قهرمان داستان، دچار فضایی جدید و بالتبع میشوند که این هم آنچنان که لازم و ضرورت روایت است، در فیلم پخته نمیشود و به تصویر در نمیآید.
ضعف فیلمنامه در کنار کارگردانی نامتوازن، باعث شده است اساسا گره اصلی «زندگی جای دیگریست» به درستی و به جایی رخ ندهد و بیتردید یکی از عوامل مهم در ریتم کند و لختی و کشدار شدن فیلم هم از همین جا ناشی میشود.
این در حالی است که بازی نسبتا خوب حامد بهداد و یکتا ناصر در این گیر و دار ضعف فیلمنامهای و میزانسن نابجا و بیاندازه، آنقدر که باید نه به کار میآید و نه به چشم.
«زندگی جای دیگریست» تلاش ابتری است برای یک روایت سهل و ممتنع از موقعیتی که در سینمای جهان بسیار تکرار شده و نمونههای بدیعی از آن در خاطر تماشاگران باقی است.
همین میراث خوب و ماندگار و تصاویر و درامهای ناشی از آن در ورسیونهای استاندارد و خوبی که سینمای جهان – و گاه حتی ایران- طی دورانهای مختلف به مخاطب ارائه داده، توقع از کار منوچهر هادی و فیلمش را بالا میبرد و کار را بر او سختتر میکند.
باری؛ به قول منتقدی، این تفکر که انسان هیچگاه در این اندیشه نیست و نمیداند که چه وقت تقدیر دست مرگ را در دستانش خواهد گذاشت و غفلت از این امر مرگ را همچون مهمانی ناخوانده میکند.
اما این ناخواندگی نبایستی به تکنیک و نرم افزار فیلم هم رسوخ کند و به خود فیلمساز هم رودست بزند و یا اینکه چنین موضوع و ایدهای را در دل بسیاری از فیلمها و سریالها دیدهایم طبیعی است، اما این اثر که یک درام اجتماعی است، قابلیت تبدیل شدن به یک اثر متوسط رو به بالا را داشت.
قطعا داشت! اما در صورتی که هم مواد خام و به خصوص فیلمنامه دقیق و کارشده و متناسب با آن فراهم آید و هم دیگر ادوات نرم افزاری، خاصه در حوزه کارگردانی و میزانسن و ریتمبندی درست و روایت گرمتر داستان، تدارک دیده میشد.
شاید حتی بتوان به سختی و مرارات، برای این نوع از ریتم اثر نیز بر اساس کسالتی که در ذات قصه و شخصیتهای آن وجود داشت، منطق دست و پا کرد و شاید به نوعی چند تکه بودن فیلمنامه و در واقع وجود چند جهان داستانی بلاتکلیف، متفاوت و با پتانسیل بالا همچون تقدیر، امید، جایگاه خانواده و والدین، تکبر و خودخواهی، تردید و خیانت، نازایی، ارتباط حسی، فرزندان طلاق و… که بیواسطه شخصیتهایی را به جریان اصلی فیلم وارد کرده بود و خیلی مستقیم و عریان طرح میشد و میگذشت، را دلیل لطمه خوردن فیلم دانست.
اما این همه را باید با عنایت به این حقیقت نقد و تحلیل نمود که هیچ چیزی از جمله این دلایل ردیف شده توسط منتقد، نمیتواند و نباید مخل و مانع اصلیترین و جدیترین و مهمترین مقصود از فیلمسازی و محصول نهایی هنرمند شود که همان آفرینش دنیایی نو و بدیع با جذابیتی نسبی است که بتواند مخاطب را تا انتها به دنبال روایت و قصه و فضاسازی و شخصیت پردازی و دیگر عناصر درام و تصویر بکشاند.
«زندگی جای دیگریست» در چنین آزمونی با موفقیت بیرون نمیآید و نمرهای حداقلی را در سطحی ملهم از ضعف فیلمنامه گرفته تا ریتم بد و از تقطیعهای مخل روایت گرفته تا داستانکهای بعضا کم مایهاش نصیب خود میکند و میتوان منتظر ماند و به آثار بعدی این کارگردان جوان و آیندهدار سینمای ایران امید بست.
/979/703/ر
ارسال نظرات