روایت مسلمان شدن عکاس آمریکایی
به گزارش خبرگزاری رسا در مشهد، به نقل از روابط عمومی جامعة المصطفی العالمیة، یک عکاس آمریکایی که در کلوبهای شبانه عکاسی میکرده ولی به صورت اتفاقی یک کلیپ درباره مسلمانشدن یک شهروند آمریکایی در سایت یوتیوب میبیند و پس از علاقمند شدن به این فیلمها و دیدن کلیپهای از این نوع، به مرور به اسلام علاقمند شده و در نهایت به دین مبین اسلام مشرف میشود. مشروح این ماجرا را از زبان خود او (نیکول کوئین) میشنویم؛
من اصالتاً اهل ایالت دالاس هستم، در ابتدا مسیحی و طرفدار فرقه باپتیست (تعمیدگرایی) بودم ولی سرانجام می سال 2007 میلادی به دین اسلام مشرف شدم. به چند سال پیش از آن برمیگردم چند سالی بود که مثل آدمهای شکستخورده بودم که همهچیز خود را از دست دادهاند، دنبال یک چیز متفاوت بودم. باپتیست، دین خوبی بود، من به کلیسا میرفتم و مناسک آن را به جا میآوردم. ولی زمانی رسید که حقایق خیلی از چیزها را نمیدانستم: آیا بهشت واقعا وجود دارد؟ آیا جهنم حقیقتا وجود دارد؟ بعد از این دنیا چه روی میدهد؟ زمانیکه خدا را ببینم به او چه خواهم گفت؟ همه این افکار به ذهنم هجوم میآورد و من پاسخی برای آن ها نداشتم.
من مشروب مینوشیدم و همه کارهای متداولی که آمریکاییها انجام میدادند را انجام میدادم، کارم عکاسی در کلوبهای شبانه بود. چیزهای زیادی بود که من درگیرشان بودم و هیچ ربطی به خدا نداشتند و من نیازمند تغییر بودم.
برخی از دوستانم درباره سخنرانیهای متفاوتی که در یوتیوب وجود داشت میگفتند و من از روی کنجکاوی یک نگاهی به آن ها انداختم و در این میان هر کلیپی را که درباره اسلام وجود داشت، تماشا کردم. کم کم تماشای چنین کلیپهایی برایم به صورت یک عادت درآمده بود، آنچنانکه تا ساعت پنج صبح بیدار مینشستم و سخنرانی آمریکاییهایی را که مسلمان شده بودند و اینکه بر آن ها چه گذشته بود را گوش میدادم.
به نظر میرسید که همه آن ها یک چیز میگویند و احساس من در رابطه با همه آن ها مشابه بود. احساس میکردم چیزی است که من میتوانم با آن مرتبط باشم، مثل همه این افرادی که پیش از این مسیحی بودهاند، با خود چالش کردهاند و در نهایت چیزی را یافتهاند که پاسخ تمام سؤالاتشان در آن بوده است و این درست همان چیزی بود که من میخواستم، پاسخی برای تمام سؤالاتم.
من دنبال جوابهایم بودم،فقط دنبال این نبودم که کسی به من بگوید که مثلا به فلان چیز اعتقاد داشته باش، بلکه دنبال چرایی آن بودم. به دنبال این چیزی بودم که زندگیام را تحت تأثیر قرار دهد. در جستجوی چیزی بودم که بتوانم آن را در زندگیام عملی کنم. آن را در اسلام یافتم. برای مدتی در این باب کتابهای زیادی خواندم و پس از آن در کلاسهای آموزشی مساجد شرکت کردم.
و بیشتر و بیشتر خودم اطرافم را با کتابهای مختلف و هر چیز دیگری پر کردم و از لحظهای که شهادتینم را گفتم، همه چیز در زندگیام تغییر کرد: دوستانم، شغلم و حتی کمد لباسهایم، همه و همه تغییر کردند و هیچگاه برای لحظهای به عقب برنگشتم. این تغییرات را به سرعت انجام دادم و چندان سخت نبود چون عمیقاً درستبودن راهی را که انتخاب کرده بودم، درک کردم. از ته قلب از خداوند برای اینکه اسلام را به من هدیه کرد، سپاسگزارم.
زمانیکه مسلمان شدم، پدر و مادرم خیلی سخت با این موضوع کنار آمدند، آن ها هنوز به این مسأله عادت نکردهاند. پیش از مسلمان شدنم یک بار نزد مادرم رفتم و به او گفتم که در حال مطالعه و تحقیق درباره دین اسلام هستم و به شدت جذب آن شدهام و فکر میکنم که او اصلا مرا جدی نگرفت ولی زمانیکه به او گفتم که مسلمان شدهام ، آن موقع بود که متوجه شد که من در این مورد کاملا جدیام.
و چیز خوبی که وجود داشت این بود که او به خوبی تغییرات من را در این مدت مشاهده کرد و کیفیت زندگی من قبل و بعد از این تغییرات را دید. دید که سبک لباس پوشیدنم عوض شده و تمامی کارهای حرامی را که قبلا انجام میدادم ترک کردهام و متوجه شد که از زمانی که مسلمان شدهام، ارتباطم با خدا نزدیکتر شده و این مسئله او را خیلی خوشحال میکرد و همین مسئله در ارتباط با والدینم کار را به مراتب راحتتر کرد.
و اما درباره دوستانم باید بگویم، خب قبل از آنکه مسلمان شوم دوستان زیادی داشتم که شبها با هم به کلوب میرفتیم و کارهایی را انجام میدادیم که معمولا جوانهای مجرد همسن و سال ما انجام میدانند و مسلمان شدن من چیزی نبود که یک شبه اتفاق بیافتد. آنها به مرور دیدند که من روز به روز تغییر میکنم و حضورم در جمع آنها کم و کمتر میشود تا آنکه دیگر در جمعهای آن حاضر نشدم. زمانیکه با دوستانم صحبت میکنم، احساس میکنم که برای تصمیمی که گرفتهاند، احترام قائلند.
زمانیکه مسلمان شدم خیلیها از من میپرسیدند که آیا مسلمان شدنم علت خاصی داشته؟ مثلا همانند برخی از دختران جوان که تنها به خاطر ازدواج با یک مرد مسلمان، مسلمان میشوند. تصور میکردند من هم به خاطر چنین مسائلی ازدواج کردهام ولی من به همه آنها گفتهام که دلیل مسلمان شدنم هیچ یک از اینها نیست و من خودم با شناختی که از دین اسلام به دست آوردم آن را انتخاب کردم.
مسلمانشدن چیزی است که شما باید با قلب خودتان آن را احساس کنید
میدانید فرایند مسلمانشدن چیزی است که شما باید با قلب خودتان آن را احساس کنید، در غیر این صورت ماندگار نخواهد بود. مسلمان شدن، با ایمان بودن و محجبهشدن، همه اینها چیزهایی است که باید در اعماق قلبتان نسبت به آن متعهد باشید.
من یک وبلاگ دارم که در آن درباره آنچه بر من گذشته نوشتهام و خیلیها به آن سر میزنند و از خواندن خاطرات من متعجب میشوند و برخی از آن ها که وضعیتی مشابه به وضعیت سابق من دارند، با خواندن این مطالب تصمیم به تغییر میگیرند. برخی نیز برای من نوشتهاند که از خواندن خاطرات من، آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتهاند که به گریه افتادهاند و در پایان مینویسند که آنها نیز عمیقا به چنین تغییری نیاز دارند.
البته مسلمان شدن مشکلاتی نیز برایم به همراه داشت، خب من کار در کلوبهای شبانه را رها کردم و دنبال شغل دیگری بودم، من محجبه شده بودم و از آن زمان احساس کردم که در مصاحبهها، بیش از اندازه معمول، از من سؤال و جواب میشد ولی با پشتکار توانستم بر تمامی این مشکلات غلبه کنم، به آنها اثبات کردم که من مهارت و تجربه دارم.
ولی به طور کلی زندگیام به عنوان یک مسلمان در آمریکا تغییراتی کرده که با آنها کنار آمدهام./934/د101/ب5