۲۶ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۵
کد خبر: ۲۸۸۶۱۰

آسیب‌شناسی نگاه مدرن به دین و دینمداری

خبرگزاری رسا ـ در جامعه‌شناسی و به طور کلی در نظام درسی و کتابی ما تعریفی راجع به فرهنگ وجود دارد که معمولاً هم در جزوات آموزشی دانشجویان و دانش‌آموزان هست و هم موقع امتحان آن تعریف را از آنها می‌خواهند. آن هم تعریف تایلور از فرهنگ است.
دينداري

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا،از نظر «تایلور»، فرهنگ مجموعه‌ای از آداب، رسوم، دین، تمدن و... است. البته این تنها تعریف از فرهنگ در جامعه‌شناسی نیست و تعاریف کامل‌تری نیز ارائه شده است. اما خب عام‌ترین تعریفی است که تقریباً اکثر درس‌خوانده‌ها بلد هستند و تعریف می‌کنند. به عبارتی تعریفی دمِ‌دستی و پذیرفتنی است که از طرف درس‌خواندگان به عنوان رفرنس ارائه می‌شود.

 

قبول فرهنگ بهعنوان «مجموعه»، برای جوامعی که سعی می‌کنند برای دین ارج و حرمت قائل باشند و از دین به هویت برسند می‌تواند خود به کنشی غیردینی بینجامد. این کنش غیر‌دینی زمانی نمایان می‌شود که بخواهیم دین را امری فرهنگی بدانیم چراکه آن‌موقع نیز در تعریف دین که امری فرهنگی است باید تعریفی مجموعه‌ای ارائه دهیم و بگوییم دین مجموعه‌ای است از فلان و فلان و فلان. یا دین امری الهی است که باید فلان کند و بهمان (آنچه نیز شاید از دوران ابتدایی در کتاب‌ها توضیح می‌دهند) چراکه دین را جزئی از فرهنگ می‌دانیم و برای فرهنگ هم یک تعریف مجموعه‌واری در ذهن داریم. به عبارتی فرهنگ عام‌تر از دین است چراکه فرهنگ را به فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی تقسیم کرده‌اند و دین هم قسمت معنوی فرهنگ را شامل می‌شود.

 

وقتی، هم به الهی بودن دین معتقد باشیم و هم به مجموعه‌ای بودن آن، بحث این می‌شود که حال باید چه قسمتی از این مجموعه‌ای که نامش دین است اجرا شود و من مکلف به انجام کدام بُعد اجتماعی دین هستم؟ آیا آن بخشی که من انتخاب کرده‌ام همان قسمت اَهَم دین است؟ آیا همه مردم دین‌دار می‌پذیرند که این بخش به عنوان اَهَم موضوعات دینی باشد؟ و در صورت پذیرش آیا می‌پذیرند که اولویت دینی آنها نیز همین باشد؟ یا نه اینجا ما با اولویتهای متفاوتی روبه‌رو هستیم.

 

اولویت‌هایی از مجموعه‌ای به نام دین، که هر بخش آن، افرادی را به خود جذب کرده است و هر فردی همان بخش را اَهَم دین می‌داند که در ادامه این افراد می‌توانند روبه‌روی هم قرار گیرند و هر کدام با متهم کردن دیگری بگویند که شما اَهَم دین را متوجه نمی‌شوید و فهمتان از دین ناقص است و از دل این دعواها و اولویت‌ها، گروههای زیادی به فعالیت بپردازند بدون قبول فهم دیگری از دین در حالی که همه دارند سنگ یک دین را به سینه می‌زنند در کشور ما می‌توان به دوران پهلوی به طور مثال اشاره کرد که گروه‌ها و احزاب زیادی برخاستند و هرکدام می‌خواستند با نام دین، رهبری توده را به دست بگیرند.

 

کشور ما به عنوان کشوری دینی، شاهد نوع خاصی از کنش و واکنش بوده است که خود موجب تغییری در برخی احوالات مردمان شده است. در سیر تاریخی ما از زمان قاجار و قبل‌تر از آن، نزدیک‌تر نیز نزد قدمای خودمان که ممکن است زنده هم باشند، اگر امری خلاف هنجارهای اجتماعی از شخصی رخ میداده است مردم به فرد خاطی می‌گفتند مگر فلانی کافر شده‌ای؟ یا مگر بی‌دین شده‌ای؟ که این کارها را انجام می‌دهی و اگر نیاز به تذکر اجتماعی بوده به این دلیل بود که عمل دینی جور دیگری است، و جامعه‌ای که مردمانش دینی‌اند تحمل این نوع کنش را ندارند، لذا تذکر می‌دادند. چون معیار قضاوت کنش‌های اجتماعی نزد مردم دین بود و دین، راه و تنها راهی بوده برای هویت‌یابی افراد.

 

جلوتر که می‌آییم با ورود هر انگاره‌ای از انگاره‌های تمدن جدید به کشور، دین تبدیل به امری شخصی و راهی در کنار دیگر راه‌ها محسوب می‌شود، تا جایی که وقتی شخصی رفتاری خلاف عرف اجتماعی انجام دهد، می‌گویند فلانی چقدر بی‌فرهنگ است و گاهی نیز معنای فرهنگ تنزل پیدا کرده که در برابر بعضی از هنجارشکنان بگویند فلانی چقدر بی‌جنبه است. و این نوع برخورد را در ریزترین کنش‌ها و واکنش‌های افراد نیز قابل مشاهده کرد. به طور مثال اگر در مکانی، خیابانی، یا جایی که ظاهر تمیزی دارد شخصی پوست موز، یا آشغالی پرت کند دیگرانی که آن نوع کنش را مشاهده می‌کنند می‌گویند: این فرد چقد بی‌فرهنگ است.

 

حال موقعیتی که در آن پسری بدون ملاحظات اجتماعی رفتاری را از روی عادت یا هوس با دختری دارد یا عکس این، افرادی که شاهد این نوع رفتارند می‌گویند: اینها چقدر بی‌جنبه ‌یا بی‌ظرفیتند و مثال‌های زیادی که در کنش روزانه افراد بارها و بارها اتفاق می‌افتد؛ کنش‌هایی که زمانی افراد همان کنش را با معیاری دینی قضاوت می‌کردند که فلانی کافر یا بی‌دین شده است به مرور جای خود را به بی‌فرهنگ و بی‌جنبه داده است. این‌که چرا این نوع کنش از حافظه تاریخی ما پاک شده است و دیگر نمی‌توان مثلاً در برابر برخورد با «فلان کنش از کافر شدن‌است» یا «فلان رفتار از بی‌دینی است» گفت، ناشی از این است که گاهی دین جنبه حقانیت واحد بودن خود را نزد افراد از دست داده است. به عبارتی ما تعریفی فرهنگی از دین داریم و آن هم فرهنگی که مجموعه‌ای از چیزها است. از این‌رو فرد ممکن است درعین اینکه نسبت به مجموعه‌ای از دین پایبند نباشد به مجموعه دیگر آن پایبند باشند. مثلاً ممکن است شخص به احکام نماز اول وقت به شدت پایبند باشد، روزه‌اش را به موقع به‌جا بیاورد. اما در برخی از مهمانی‌‌ها هم لبی به نوشیدنی‌ای بزند یا اینکه شخصی اهل رعایت واجبات و مستحبات و مؤمنی پروپاقرصی هم باشد اما همین شخص در برابر رفتاری ناعادلانه بی‌تفاوت باشد و راحت از کنارش بگذرد و گاهی نیز بگوید فلان رفتار به من چه ربطی دارد؟ و در عین حال خود را فردی صالح و دین‌دار نیز تلقی کند.

 

دین به عنوان مجموعه‌ای از اوامر باعث می‌شود فرد به دنبال امری سهل‌تر باشد و دین حول محور احوالات اشخاص بچرخد که ممکن است بی‌دین‌ترین افراد چهره‌ای کاملاً موجه و دین‌دار داشته باشند چراکه حداقل قسمتی از آن را رعایت می‌کند و این مطلوب طبعشان است و لذا اگر به او گفته شود این عمل، عملی دینی نیست ممکن است ناراحت شود و او در جواب نیز همین ایراد را به دیگری بگیرد که شما هم در دین‌داری کامل نیستید و هر کس مشکلی دارد. در چنین وضعیتی گاهی بی‌دین‌ترین افراد نیز می‌تواند بافرهنگ‌ترین شخص محسوب شود! مهم هم این فرهنگی و با‌جنبه بودن افراد است که معیار است، افراد هرچه باجنبه‌تر و بافرهنگ‌تر، اجتماعی‌تر و پسندیده‌تر، البته آنچه نیز به عنوان فرهنگ، حال بین افراد رایج شده است نوعی ادب اجتماعی است که جنبه نفسانی و فردی دارد. از این رو فرهنگ و برخورد فرهنگی اصالت یافته است، آن هم صورتی خاص از فرهنگ که از دل تمدن جدید برخاسته است. چنین می‌نماید که تا نتوانیم دین را با تعریف جامع و مانع آن برای عموم مردم، تعریف نماییم، انتظار اینکه هر فرد قسمتی از آداب و احکام دینی را به عنوان وجه غالب رفتار خود برنگزیند و از سایر وجوه اساسی دین بازماند، انتظار به‌جایی نیست./998/102/ب1

 

منبع : روزنامه جوان

ارسال نظرات