۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۱
کد خبر: ۲۹۶۰۸۱
در گفت­وگو حجت‌الاسلام موسوی شیرازی مطرح شد؛

آیت‌الله‌ شیرازی از نخستین حامیان امام خمینی در نجف بود

خبرگزاری رسا ـ حجت‌الاسلام موسوی شیرازی بیان کرد:‌ آیت‌الله موسوی شیرازی از دیرزمان در میدان مبارزه بودند و لذا انبوهی از تجارب را کسب و برای دفاع از دین و مذهب کل زندگی و خانواده خود را از آغاز نوجوانی وقف این امر کرده بودند، وی از شروع نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام چه در دوران قبل از تبعید به ترکیه و چه در دوران اقامتشان در نجف اشرف همگام با ایشان در مسیر مبارزه حرکت و پس از پیروزی انقلاب بهترین مواضع را اتخاذ کردند.
آيت الله سيد عبدالله شيرازي

 

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، آغازین روز از محرم هرسال، یادآور سالروز ارتحال مرجع والامقام شیعه، مرحوم آیت‌الله سید عبدالله موسوی شیرازی است؛ «جوان» در تکریم این عالم ربانی و مجاهد، با نواده ارجمند ایشان، جناب حجت‌الاسلام  سید صادق موسوی شیرازی گفت‌وشنودی انجام داده است که درپی می‌آید.

 

تاریخچه آشنایی مرحوم آیت‌الله سید عبدالله شیرازی با امام خمینی(ره) به کدام دوره تاریخی باز‌می‌گردد؟ شناخت ایشان از امام در آغاز نهضت اسلامی تا چه حد بود؟

بِسمِ‌اللّه‌ِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِیَ یفْقَهُوا قَوْلِی.

 

اینجانب سید‌صادق موسوی (شیرازی‌) محقق کتاب شریف «تمام نهج البلاغه» فرزند مرحوم آیت‌الله العظمى سید محمدباقر شیرازی و نخستین نواده پسر ارشد مرحوم آیت‌الله العظمى سید عبدالله شیرازی هستم. مرحوم آیت‌الله العظمى والد، تنها فرزند از مجموع هشت فرزند در قید حیات تا زمان رحلت جد بزرگوار ما بودند که در کنار والد خود از مراحل آغازین فعالیت علمی و مبارزاتی ایشان و پا به پای پدر در مراحل مختلف از ایران و عراق و تا آخرین لحظات حیات پر برکت جد بزرگوارمان ملازم ایشان بودند. مرحوم والد در دوره مبارزات و امور سیاسی تنها فرزند مورد اعتماد کامل پدر بزرگوار خود بودند و در عرصه علمی کافی است بگویم که در غیاب مرحوم جد ما در نجف اشرف و مشهد کرسی درس خارج ایشان را به‌نحو احسن اداره و به نیابت از ایشان امامت جماعت باشکوهی را که در صحن منور ثامن الحجج (ع) برگزار می‌شد، به عهده داشتند.

 

طبیعتا من هم که فرزند ارشد ذکور مرحوم والد هستم از سنین کودکی در رکاب جد معظم حضرت آیت‌الله العظمى سید‌عبدالله شیرازی بودم. به خاطر دارم که اولین حضورم در کنار ایشان، حدوداً در سنین هشت الى 9 سالگی و در مقام مکبری برای نماز جماعت ایشان در صحن مولى الموحدین امیر المؤمنین(ع) در نماز مغرب و عشا و بعضی اوقات در نماز صبح ایشان بود و طبیعتاً در ذهاب و ایاب نیز ایشان را همراهی می‌کردم. ایشان بارها از من خواستند که همراهشان به مدرسه علمیه اول ایشان در «شارع الخامس» منطقه «حویش» و مدرسه علمیه دوم ایشان در منطقه «شارع المدینه» بروم. اینجانب در سن ٩ سالگی مشغول تحصیل علوم حوزوی شدم و به علت اشتیاق فراوانی که به تحصیل داشتم هزینه خرید اولین کتاب «جامع المقدمات» را که در آن زمان نخستین کتاب تحصیلی حوزوی بود از اندوخته روزانه‌ای که فلس به فلس جمع کرده بودم پرداختم. مرحوم آیت‌الله العظمى والد اولین مدرس اینجانب در این کتاب بودند، بنابراین طبیعتاً به فضای ایشان و جد بزرگوارم بسیار نزدیک بودم. به‌رغم سن کم در درس‌ها و جلسات علمی به صورت مستمع آزاد شرکت می‌کردم و شاهد مناقشات علمی میان فضلا و طلاب حاضر در جلسات درس یا مناقشات علمی در بیرونی مرحوم جد و مرحوم والد بودم.

 

قدیمی‌ترین خاطرات شما از تاریخچه مبارزاتی مرحوم آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی کدام است؟ شما از دوران کودکی و جوانی شاهد کدام دوره مبارزاتی ایشان بودید؟

اصل حضور مرحوم جد و مرحوم والد ما در کشور عراق نتیجه مبارزه مرحوم جد ما با مزدور استعمار انگلیس، رضاخان بود که مأمور اجرای سیاست‌های استعماری انگلیس و ریشه‌کن کردن فرهنگ اسلامی در ایران بود. تمام خانواده حضرت آیت‌الله العظمى سید عبدالله شیرازی و حتى پدر معظم ایشان مرحوم سید محمدطاهر طاهری شیرازی در میادین مبارزه در شیراز و مشهد و تهران فعال بودند و لذا وجود جد و والد ما با مبارزه علیه ظلم و ستم حکام ستمگر عجین شده بود و ما از کودکی در جریان فعالیت‌های مبارزات اسلامی آنها قرار گرفتیم. این دو بزرگوار مکرراً سختی‌های فراوانی را که در دوران سیاه رضاخان متحمل شده بودند بیان می‌کردند، از جمله سختی‌های طاقت‌فرسایی را که خود و خانواده‌های عفیفه‌شان در مسیر فرار از ایران به عراق متحمل شدند و نیز خطراتی را که در بیابان‌های عراق و ایران و اثنای حرکت در میان نخلستان‌های مناطق مرزی بین دو کشور متوجه آنان شده بود. همچنین والده مکرمه اینجانب بارها قصه مشرف به موت شدن خود و بعضی از افراد خانواده مرحوم جدمان را در حین عبور از اروندرود یا به اصطلاح آن روز شط‌العرب را در مسیر انتقال از ایران به عراق در مناسبت‌های گوناگون برای ما بیان می‌کردند؛ بنابراین من از کودکی در جریان زندگی سراسر مبارزه و مقاومت مرحوم جد و والد و والده گرامی خود در مقابل ظلم و ستم پهلوی قرار گرفتم. بنابراین از یک سو زمینه شناخت از رژیم منحوس پهلوی در ذهن و فکر و عقل من حک شد و از سوی دیگر مبانی مبارزاتی اسلامی را از همان زمان کودکی از زبان مرحوم جد و مرحوم والد شنیدم و یاد گرفتم و همین امر مقدمات ورود اینجانب به خط امام را در سنین نوجوانی که مقارن با ورود مرحوم امام از ترکیه به نجف اشرف بود ایجاد کرد. این از منت‌های پروردگار بر من و از فضل الهی بود که این زمینه‌ها را برای من که در آن زمان نوجوانی بیش نبودم فراهم آورد که: «وَ ما کُنَّا نَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»؛ «فاشکُرِ الله عَلی هَذهِ النِعمَه».

 

مرحوم جد معظم ما از آغاز هجرت به نجف اشرف در کنار فعالیت‌های علمی و دایر کردن دروس خارج فقه و اصول که مرحوم والد نیز در رکاب ایشان بودند، از پیگیری فعالیت‌های مبارزاتی علیه رژیم ملعون رضاخان و پس از آن محمد رضا لحظه‌ای غافل نشدند و در کشور عراق نیز به‌رغم اینکه پناهنده بودند و تا مدتی اقامت ایشان شکل قانونی نداشت، ولی به علت خوی ظلم‌ستیزی و شناخت ایشان از اسلام اصیل نهیب‌ها و حرکت‌های مبارزاتی ایشان در آن کشور نیز در سطوح عالیه علیه دولت‌های وقت انجام می‌گرفت و مصداق بارز: « لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لائِم» بودند. ایشان در مورد فلسطین و لبنان و در جریان اعدام سید قطب توسط جمال عبدالناصر در مصر حضور فعال داشتند. اینجانب هم به‌رغم سن کم، به علت حضور در کنار این دو بزرگوار و دیدن صحنه‌های مقابله شجاعانه آنان با نماینده‌های مقامات عالیه دولت‌های عراق و حتى نماینده‌های ویژه رؤسای‌جمهور و یک بار شخص رئیس‌جمهور عراق عبد الرحمن عارف، در جریان بسیاری از امور قرار می‌گرفتم.

 

دیدن برخوردهای شجاعانه آنان با حاکمان ظالم عراق و ایران تأثیر زیادی در ساختار شخصیتی اینجانب داشت و در مراحل مختلف در عملکرد من از نوجوانی در عراق و در طول سالیان دراز و الان که بیش از 60 سال از عمرم می‌گذرد و در کوران فعالیت‌های دینی و مبارزاتی در لبنان و عراق و ایران پیش از انقلاب و پس از پیروزی نهضت اسلامی، این زمینه بسیار به من کمک نموده است. به خاطر دارم در اولین یورش دژخیمان بعثی به طلاب حوزه علمیه، آنها بدون هیچ ملاحظه‌ای طلاب پیر و جوان را به طور فله‌ای بازداشت کردند و به مقصد نامعلومی انتقال دادند. من آن وقت در منزل مرحوم آیت‌الله والد بودم که این خبر رسید و به طلاب حوزه نجف شوک شدیدی وارد شد. مراجع عظام نجف اشرف با هم تماس‌هایی را بر قرار کردند و پس از ساعاتی تلاش زمینه آزادی طلاب فراهم شد. تعدادی از طلاب را از داخل مدارس علمیه برده بودند و حتی به آنها اجازه نداده بودند لباسشان‌ را عوض کنند. اگر این طلاب را با همان لباس‌ها رها می‌کردند و آنان مجبور می‌شدند مسیر قائم مقامیه یعنی ساختمان فرمانداری محل بازداشت را تا مدارسشان با آن وضع بروند، این وضعیت در آن فضای رعب و وحشت حاکم بر نجف و نیز شماتت و تمسخر افراد ضد روحانیت، امر بسیار ناگواری بود. لذا مطرح شد که کسی تعدادی لباس برای طلاب به قائم مقامیه ببرد تا آنان با وضع مناسبی به منازل و مدارس خود بازگردند. در آن فضای رعب و وحشت، من که در آن وقت شاید ١٣ یا ١٤ سال داشتم، اعلام آمادگی و بقچه‌ لباس را در زیر عبای خود پنهان کردم و به‌طرز بسیار عجیبی وارد زیرزمین ساختمان فرمانداری که مملو از سربازان مسلح و نیروهای بعثی بود شدم و لباس‌ها را به طلاب تحویل دادم. بسیاری از آنان در کوچه و خیابان بازداشت شده بودند و خانواده‌شان خبری از آنان نداشت. قرار شد من بروم و به خانواده‌هایشان اطلاع بدهم. البته فردای آن روز با همت جد و با پیگیری والد ما تمام بازداشت‌شدگان آزاد شدند.

 

از حمایت‌ها و تأییدات مرحوم آیت‌الله العظمى سید عبدالله شیرازی از نهضت اسلامی در بدو پیدایش تا تبعید امام به نجف چه خاطراتی دارید؟

 مبارزه با رژیم ستمشاهی رضاخان در سرشت ایشان بود و به همین علت هم از وطن خوش آب و هوای خود شیراز به سرزمین بسیار گرم عراق هجرت کرده بودند، بنابراین با هر گونه حرکت انقلابی از سوی هر چهره دینی مورد اعتماد همراهی می‌کردند، لذا حرکت شهید نواب صفوی علیه احمد کسروی و نیز حرکت آیت‌الله کاشانی را علیه استبداد محمدرضا پهلوی کاملاً تأیید و پشتیبانی کردند و بدیهی است که در حرکت حضرت امام خمینی(ره) در ١٥ خرداد هم تمام هم و غمشان حمایت از این نهضت اسلامی بود و به‌رغم فضای خاص حاکم بر حوزه علمیه نجف اشرف که متأسفانه تا حدود زیادی تحت تأثیر بعضی از مؤیدین رژیم شاه بود که این توجیه را داشتند که شاه تنها حامی شیعه است، فعالیت‌های زیادی در جهت حمایت از این نهضت اسلامی انجام دادند. ایشان همین که از حضور حضرت امام در کشور عراق پس از تبعید به ترکیه باخبر شدند احساس کردند یک همفکر و هم‌سرشت خود در مبارزه با ستم رژیم شاهنشاهی را یافته‌اند و دست در دست ایشان می‌توانند به مبارزه جان تازه‌ای بدهند، لذا به‌رغم ضیق مادی برای ترغیب طلاب حوزه علمیه نجف اشرف به استقبال از ایشان تعداد زیادی وسیله نقلیه که آن روزها بسیار نادر بود اجاره کردند و همین حرکت ایشان مراجع دیگر را هم تشویق کرد که آنها هم تعدادی وسیله نقلیه برای استقبال از حضرت امام آماده کنند و در نتیجه ورود امام به نجف با استقبال بی‌نظیری انجام شد. یادم است که مستقبلین به طول بیش از یک کیلومتر آمده بودند و برای نخستین بار حرم امیرالمؤمنین(ع) برای غیر پادشاهان و رؤسای جمهور و نخست وزیران قرق شد.

 

ارتباط آیت‌الله شیرازی با امام خمینی(ره) در دوران حضور در نجف تا چه حد صمیمی بود؟ جنابعالی از این تعامل چه خاطراتی دارید؟

 مرحوم آیت‌الله العظمى جد معظم در ساعات اولیه ورود حضرت امام به نجف اشرف به دیدار ایشان رفتند و از آن لحظه ارتباط تنگاتنگی فیمابین ایجاد شد. نمونه بارز این هماهنگی برخورد با تلاش نخست‌وزیر وقت شاه، هویدا بود که می‌خواست به بهانه زیارت حرم امیرالمؤمنین(ع) به عراق سفر کند و به بهانه اهدای قرآن کریم چاپ شده توسط شاه با مراجع عظام نجف ملاقاتی داشته باشد. حضرت امام و آیت‌الله العظمى شیرازی با حضور او در نجف اشرف و دیدار با مراجع مخالفت شدید کردند و این حرکت هماهنگ تأثیر خود را گذاشت.

 

در طول مدت اقامت حضرت امام خمینی مرحوم آیت‌الله العظمى سید عبدالله شیرازی در مناسبت‌های گوناگون ملاقات‌هایی با ایشان داشتند و امام برای تبادل نظرات در اوقات مختلف، مرحوم والد اینجانب را مورد وثوق می‌دانستند، بالخصوص که رابطه صمیمانه‌ای میان شهید آیت‌الله سید مصطفى خمینی و مرحوم والد برقرار شده بود و هر وقت حضرت امام پیامی برای جد معظم ما داشتند آن را توسط حضرت والد منتقل می‌کردند و جواب نیز توسط ایشان ارسال می‌شد. به یاد دارم در روز مسافرت جد معظم ما به ایران، ایشان به همراه فرزندان برای خداحافظی به دیدار حضرت امام رفتند. پس از پایان ملاقات حضرت امام به مرحوم والد گفتند: من با شما کار خصوصی دارم و در آن گفت‌وگو توصیه‌های مهمی برای نحوه برخورد با رژیم و افراد وابسته به او و ندادن هرگونه فرصت سوءاستفاده از شخصیت مرجعیتی جد مکرم ما را به والد ما یادآوری کردند. اتفاقاً پیش‌بینی‌های حضرت امام دقیقاً صحیح از آب در آمدند و مرحوم والد توصیه‌های ایشان را انجام دادند و به‌رغم کوشش بعضی از اطرافیان، فرصت هیچ گونه سوءاستفاده از حضور مرحوم جد معظم ما در ایران به مزدوران رژیم شاه داده نشد.

 

ارتباط آیت‌الله شیرازی با امام خمینی(ره) در دوران حضور در نجف تا چه حد نزدیک و صمیمی بود؟ جنابعالی از این تعامل چه خاطراتی دارید؟

 مرحوم آیت‌الله العظمى سید عبد‌الله شیرازی از روزهای نخستین تا آخرین لحظات عمر شریفشان با نهضت امام همگام بودند. پس از بازداشت امام ایشان تمام تلاش‌های ممکن را برای پشتیبانی از ایشان در نجف اشرف انجام دادند و بعد از انتقال حضرت امام به عراق و حضور در نجف اشرف ایشان گمشده خود را پیدا کردند و این دو مرجع کاملاً هماهنگ حرکت می‌کردند. به عنوان یک خاطره پرمعنی این مطلب را بیان می‌کنم.فضای نجف در اواخر دوره اقامت حضرت امام در نجف اشرف بسیار سخت شده و تلاش‌ها برای منزوی کردن حضرت ایشان تا حدود زیادی نتیجه داده بود تا حدی که من روزی خودم با چشم‌های خودم این صحنه را دیدم. امام در مسیر رفتن به سوی حرم مطهر از پیاده روی شارع‌الرسول بودند. اینجانب آن روز اتفاقاً به‌طور قاچاقی به نجف آمده بودم. دیدم که یکی از طلاب از طرف مقابل امام ‌آمد و وقتی نزدیک ایشان رسید، برای اینکه از سلام کردن اجتناب کند به پیاده‌رو آن سوی شارع‌الرسول رفت!

 

از مظاهر و مصادیق مواجهه‌های ایشان با حزب بعث عراق چه خاطراتی دارید؟ ایشان در این مبارزه تا کجا پیش رفتند؟

 مرحوم آیت‌الله العظمی سید عبدالله موسوی شیرازی پس از هجرت به عراق و استقرار در نجف اشرف و تصدی امور مرجعیت عظمى در کنار بقیه مراجع عظام امثال آیت‌الله العظمى سید محسن حکیم و آیت‌الله العظمى سید محمود شاهرودی و آیت‌الله العظمى سید ابوالقاسم خوئی (رضوان‌الله علیهم) به‌طور طبیعی در متن فعل و انفعالات اجتماعی و سیاسی عراق قرار گرفتند و پس از کودتای عبدالکریم قاسم علیه رژیم پادشاهی عراق که دست‌نشانده استعمار انگلیس بود و با ایجاد «حلف بغداد» در کنار بقیه مزدوران و دست نشاندگان استعمارگران، دولت کودتایی عبدالکریم قاسم به سوی چپ چرخید و در این شرایط حزب کمونیست در عراق امکان جولان پیدا کرد. دولت عراق نیز به آنها مجال داد و فضای بسیار بدی در کشوری که در برگیرنده حرم شش امام معصوم اهل‌بیت(ع) به اضافه صدها بارگاه اولیای بزرگ الهی است، ایجاد شد تا جایی که نهایتاً منجر به صدور فتوای مشهور حضرت آیت‌الله العظمى حکیم گردید و با عبارت «الشیوعیة کفر و إلحاد» بساط حزب کمونیست تا حدود زیادی جمع شد. همراهی و همگامی باقی مراجع نجف از جمله مرحوم آیت‌الله العظمى سید‌عبدالله شیرازی در گسترش تأثیر فتوای آیت‌الله العظمى حکیم نقش بسیار زیادی داشت. عبدالسلام عارف مشهور به تعصب علیه شیعیان اهل‌بیت(ع) بود و حتى تصمیم گرفت قبر معاویه ملعون را بازسازی و برای او قبر و بارگاهی ایجاد کند که نحوست معاویه او را گرفت و هواپیمای حامل او در آسمان آتش گرفت و نابود شد. همین خود عبرتی شد برای دیگران که پس از او کسی اندیشه بازسازی قبر معاویه را به خودش راه ندهد. در عین حال روز به روز بر تشعشع نور متعلقین به آل رسول (ص) حتى در بلاد شام که پایتخت اموی‌ها بود افزوده شد، ولی امروز احمق‌های کودنی که عداوت اهل‌بیت(ع) را در دل دارند، هنوز عبرت نگرفته‌اند و «‌یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» را تکرار می‌کنند، ولکن: «‌یأبى الله إلا أن یتم نوره ولو کره الکافرون».

 

بعد از به هلاکت رسیدن عبد‌السلام عارف برادر او عبدالرحمن عارف رئیس‌جمهور شد و سیاست ملایمت را پیشه و روابط خود را با مراجع عظام شیعه نسبتاً خوب کرد. در آن زمان مرحوم آیت‌الله العظمى سید عبدالله شیرازی برای معالجه به بغداد رفتند. رئیس‌جمهور به‌مجرد باخبر شدن در منزل محل اقامتشان به عیادت ایشان آمد. این ملاقات با چهره باز و در فضای صمیمی انجام گرفت و رئیس‌جمهور برای احترام به نظرات مراجع عظام شیعه اعلام آمادگی کرد، اما با کودتای بعثیان به سرکردگی ظاهری احمد حسن‌البکر و رهبری واقعی صدام حسین ملعون فضا دوباره برگشت و آنها از روز اول شروع به برخورد منفی با مراجع عظام نجف اشرف کردند. در اینجا لبه تیز شمشیر به سوی حضرت آیت‌الله العظمى سید محسن حکیم بود و تا جایی پیش رفتند که منزل ایشان توسط اوباش و با تحریک بعثی‌ها سنگباران شد و فرزند ایشان سید مهدی حکیم را جاسوس نامیدند و بالاخره هم ایشان را در منزلشان در کوفه خانه‌نشین کردند. ایشان در روزهای چهارشنبه به‌طور بسیار غریبانه‌ای به نجف می‌آمدند و زیارت مختصری می‌کردند و باز می‌گشتند. در اینجا نقش مشترک حضرت امام و آیت‌الله العظمى شیرازی در پشتیبانی از آیت‌الله العظمى حکیم پررنگ شد و ایشان با دیدار مشترک این دو مرجع در منزلشان در کوفه و تأکید بر وحدت کلمه همه مراجع با ایشان مقداری از غربت در آمدند. زمانی هم که ایشان در بیمارستان بغداد بستری بودند و هیچ کسی به‌جز یکی از فرزندانشان در کنارشان نبود، مرحوم آیت‌الله‌العظمى سید‌عبدالله شیرازی با پیشنهاد مرحوم والد و با سختی اتومبیلی را تهیه می‌کنند و برای عیادت ایشان به بغداد می‌روند. پس از آن مراجع دیگر هم این کار را می‌کنند. زمانی هم که ایشان برای ادامه معالجه به لندن سفر می‌کنند، برای بدرقه‌شان بیش از 100 ماشین پر از طلاب حوزه علمیه نجف اشرف به فرودگاه بغداد می‌روند و باند فرودگاه کاملاً به اشغال بدرقه‌کنندگان در می‌آید و مزدوران رژیم بعث کنترل اوضاع را به‌کلی از دست می‌دهند. یادم است که یک روز چهار‌شنبه به‌طور اتفاقی در صحن امیرالمؤمنین(ع) بودم که مرحوم آیت‌الله العظمى حکیم در حالی که تنها یک نفر همراه ایشان بود، وارد شدند. من غربت سنگین این مرجع بزرگ را نتوانستم تحمل کنم و چند تن از طلاب را جمع کردم و صحنه غربت را شکستیم و برای سلامتی ایشان با صدای بلند صلوات فرستادیم. پس از این حرکت ما بعضی‌ها جرئت پیدا کردند که به ایشان نزدیک شوند. خوشبختانه این حرکت در روزهای چهارشنبه بعد هم تکرار و دیوار خوف به‌طور کامل شکسته شد و ایشان با بدرقه صدها نفر و به‌طور آبرومندانه به حرم مشرف می‌شدند و به کوفه بازمی‌گشتند. مرحوم جد ما تابعیت عراقی نداشتند و هر لحظه رژیم بعث می‌توانست ایشان را به جرم دخالت در امور عراق زندان یا اخراج کند، ولی ایشان با شجاعت کامل ایستادگی می‌کردند. برخورد ایشان با عکس میشل عفلق که بر دیوار در ورودی اصلی صحن امیرالمؤمنین(ع) نصب شده بود، تا امروز هم زبانزد اهالی نجف و عراقی‌هاست. ایشان با عصای خود به عکس میشل عفلق که مؤسس حزب بعث و چهره مقدس مزدوران بعثی بود، حمله کردند و آن را شکستند و رژیم بعث با وجود اینکه فضای رعب و وحشت را بر همگان حاکم کرده بود نتوانست واکنشی نشان بدهد.

 

زمانی که مزدوران بعثی، شیخ عبدالعزیز بدری از علمای اهل سنت بغداد را که با رژیم بعث مخالفت کرده بود به زندان افکندند و تصمیم گرفتند او را اعدام کنند، مرحوم آیت‌الله العظمى سید عبدالله شیرازی برای جلوگیری از اعدام این عالم سنی شجاع تلاش زیادی کردند. ایشان برای استخلاص اولین گروه از مسئولان حزب‌الدعوه هم که توسط رژیم منحوس بعث عراق زندانی و حکم اعدامشان صادر شده بود، اقدامات متهورانه‌ای را انجام دادند، ولی متأسفانه تلاش‌هایشان در این مورد ثمر نداد.

 

پس از هجرت ایشان به مشهد ارتباطشان با مبارزانی چون رهبر معظم انقلاب چگونه بود؟ از تعاملات مبارزاتی این دو بزرگوار چه خاطراتی دارید؟

 مشهد مقدس و حوزه علمیه آن پس از وفات آیت‌الله العظمى میلانی فاقد یک چهره مبارز مرجعیتی بود. مرحوم آیت‌الله العظمى شیرازی غیر از جایگاه والای علمی، سابقه مقابله با جلادان رضاخانی را هم داشتند و لذا حضور ایشان در مشهد باعث خرسندی همه مؤمنین و مبارزین شد. سپس با تلاش فراوان مجموعه‌ای متشکل از مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (دام ظله) و آیت‌الله طبسی و آیت‌الله شیخ ابو الحسن شیرازی و حجت‌الاسلام و المسلمین شهید هاشمی‌نژاد، مرحوم والد از شیراز به مشهد مقدس و محضر والد معظمشان آمدند. پس از آن در حرکت‌ مبارزین مشهد فضای خاصی پیدا شد و همگی احساس کردند با پشتوانه مرجعیت و با همفکری با مرحوم والد که خود صاحب‌نظر و پیشگام در میدان مبارزه بودند، با اطمینان خاطر می‌توان راه مبارزه تا پیروزی را ادامه داد.

 

درباره زمینه‌ها و پیامدهای برخی از انتقادات ایشان به رویه‌های جاری در نظام اسلامی در سالیان پس از پیروزی انقلاب چه تحلیلی دارید؟ این رویکردها چه ماهیتی داشتند؟

مرحوم آیت‌الله العظمى سید عبدالله موسوی شیرازی از دیرزمان در میدان مبارزه بودند و لذا انبوهی از تجارب را کسب و برای دفاع از دین و مذهب کل زندگی و خانواده خود را از آغاز نوجوانی وقف این امر کرده بودند. ایشان از شروع نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام چه در دوران قبل از تبعید به ترکیه و چه در دوران اقامتشان در نجف اشرف همگام با ایشان در مسیر مبارزه حرکت و پس از پیروزی انقلاب بهترین مواضع را اتخاذ کردند. با تأیید ایشان اولین کاروان عظیم طلاب مشهد مقدس برای اعلام حمایت از حضرت امام خمینی و به سرپرستی مرحوم آیت‌الله العظمى والد مکر از مسیر شمال که در آن زمان به علت حضور گروهک‌ها در بعضی از شهرهای منطقه فاقد امنیت بودند به سوی شهر مقدس قم حرکت کردند. خود این کار اقدام پر مخاطره‌ای بود، ولی برای تقویت شوکت انقلاب و شکستن فضای رعبی که دشمنان اسلام ایجاد کرده بودند، تحمل این مخاطره از نظر ایشان لازم بود.

 

اما گاهی بعضی از خناسین اطراف ایشان تلاش می‌کردند فاصله‌ای را بین ایشان و خط امام ایجاد کنند که مرحوم آیت‌الله العظمى والد مکرم مانع از تأثیرگذاری آنان می‌شدند. بعضی از افراد ناآگاه به غلط برداشت می‌کردند که فاصله‌ای ایجاد شده، ولی خود من در دیدار فرزندان مرحوم آیت‌الله العظمى جد معظم پس از رحلت ایشان با حضرت امام حضور داشتم و تقدیر فراوان ایشان از مرحوم جد معظم اینجانب را با گوش خود شنیدم. بالخصوص استقبال بسیار گرم ایشان از مرحوم والد مکرم خود را مشاهده کردم و تا آخرین روزهای حیات حضرت امام روابط حضرت آیت‌الله العظمى والد مکرم با امام و بیت معظم له به‌نحو احسن ادامه داشت.

 

از نظر شما و پس از سپری شدن سی‌و‌اندی سال از رحلت آیت‌الله شیرازی چه جنبه‌هایی از شخصیت علمی و اجتماعی ایشان درخور اقتباس است؟

 در حدیث آمده: «اذا ماتَ العالمُ ثُلِم فی الاسلامِ ثُلمَةٌ لا یسُدُّها شَئٌ الی یومِ القیامه» و نیز در کلام گهر‌بار امیرالمؤمنین علی(ع) آمده است که: «هَلَکَ خُزَّانُ اَلْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ اَلدَّهْرُ». عالم اسلامی حافظ عقیده مردم است و بسیاری از مردم تحت تأثیر منطق ربانی این عالم فقیه قرار می‌گیرند و عقیده دینی خود را حفظ و تقویت می‌کنند و طبیعتاً فقد او ثلمه بزرگ‌تری برای اسلام و جامعه اسلامی است. به علت موقعیت علمی و مبارزاتی و عنوان مرجعیتی مرحوم آیت‌الله العظمى سید عبدالله موسوی شیرازی و شاگردانی که در محضر ایشان تلمذ کرده‌اند یا کسانی که در مسیر مبارزه با ظالمان با ایشان همراه بودند، طبیعتا ایشان را از یاد نخواهند برد و بر اساس آن اصول، مسیر علمی و اجتماعی و مبارزاتی ایشان را ادامه می‌دهند./998/د102/س

 

منبع : روزنامه جوان

ارسال نظرات