جایگاه دور از شأن پیامبر بزرگ اسلام در مهمترین منابع اهل سنت
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، صحیح بخاری و صحیح مسلم مهمترین و معتبرترین منابع روایی اهلسنت بعد از قرآن است که عنایت ویژهای به آنها دارند. این منابع مثلاً معتبر، دارای احادیثی است که جعلی بودن آنها عقلاً و نقلاً قطعی است. احادیثی که شأن و مقام رسول خدا(ص) را به قدری پایین میآورد که انسان شرم میکند آنها را به یک مؤمن معمولی نسبت دهد، چه برسد به رسول خدا(ص) که برترین مخلوق الهی و عقل کل است.
متأسفانه همین احادیث دستاویزی برای دشمنان اسلام میگردد. مستشرقین نیز به همین مطالب استناد میکنند و به راحتی میتوانند اشکالات اساسی به اسلام و شخص رسول مکرّم اسلام وارد کنند. نمونهای از این احادیث، طبق کتاب ارزشمند «نقش ائمه در احیاء دین» تألیف مرحوم علامه عسکری، بیان میشود تا شأن نبی اکرم(ص) در مهمترین منابع اهلسنت مشخص گردد!
عکس العمل نبیاکرم به ساز و آواز
عایشه نقل میکند که پیامبر(ص) به اتاق و خانه من وارد شد، در حالى که دو کنیزک یا دو دخترک آوازهخوان، شعرهایى از عصر جاهلیّت و جنگهاى آن به آواز مىخواندند. رسول خدا(ص) به اتاق وارد شد و بدون هیچ عکس العملى به روى بستر خود دراز کشید. در این هنگام أبوبکر وارد شد؛ به محض برخورد با آوازهخوانان، با شدّت و تندى به من گفت: «ساز و آواز شیطانى در محضر پیامبر؟!» پیامبر(ص) فرمود: «رهایشان کن.»
در همان روایت از عایشه چنین نقل مىگردد: «روز عیدى بود و چند تن از مردمان سرزمین حبشه به شادمانى و رقص مشغول بودند. اینان به مسجد آمده بودند و طبق رسوم خاص خود رقص شمشیر مىکردند. من از حضرت رسول(ص) درخواست کردم و یا اینکه خود آن حضرت پیشنهاد کرد: آیا مایلى رقص و شادمانى اینها را مشاهده کنى؟!» من اظهار تمایل کردم و جواب مثبت دادم.
حضرت محمد(ص) مرا به دوش گرفت!! و در حالى که صورت من به صورت او بود، مشغول تماشاى داخل صحن مسجد و رقص شمشیر حبشیان شدم. آنها رقّاصى مىکردند و من تماشا مىنمودم. نبیاکرم(ص) مىفرمود: «اى حبشىزادگان مشغول باشید!!!» این صحنه آن قدر ادامه یافت و من همچنان بر دوش پیامبر(ص) بودم تا خسته و ملول شدم. رسول خدا(ص) که خستگى مرا احساس کرد، گفت: آیا کافى است؟ گفتم: «بلى». فرمود: پس برو.
توجّه داشته باشید که این سخنان در صحیح بخارى و مسلم ثبت است، یعنى متونى که در مکتب خلفا، عالىترین و بالاترین حدّ از اعتبار را دارند.
در یک نقل دیگر عایشه مىگوید: «روز عیدى بود و گروهى از حبشیان به مسجد پیامبر آمده بودند و به رقص و پایکوبى مشغول بودند. پیامبر مرا خواست تا رقص حبشیان را تماشا کنم. من به نزدیک رسول خدا(ص) رفته، سرم را بر روى شانه ایشان گذاردم و از آنجا به بازى و رقص خاص ایشان چشم دوختم! آن قدر این وضع به طول انجامید تا من خسته شدم و از تماشا دست برداشتم.»
در جاى دیگر مىگوید: «بازیگرانى بودند؛ من به پیامبر(ص) عرض کردم که مىخواهم و دوست دارم که بازى ایشان را مشاهده کنم. رسول اکرم(ص) بر در خانه، رو به مسجد ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم و سرم را روى شانهاش نهاده، از میان شانه و گوش او به تماشا پرداختم! آن گروه نیز در مسجد به بازى مشغول بودند!
علامه عسکری از کلام عایشه چنین نتیجهگیری میکند و میگوید: «قدر و ارزش دختران نوجوان را بدانید و بشناسید که بر اساس طبیعت سنّ و سال خویش خواهان بازى و رقص و لهو و لعب هستند. شما اگر دختر جوان یا نوجوانى دارید و دلش مىخواهد ساز و آواز بشنود یا مردهاى غریبه را نگاه کند، یا به رقّاصى چشم بدوزد، مانعش نشوید؛ همانطور که رسول خدا با من چنین رفتارى داشت و جلودار و مانع کارهاى من نمىشد.»
در روایت دیگر مىگوید: «من از پشت سر آن حضرت به مسجد نگاه مىکردم، در حالى که حبشیان به رقص و بازى مشغول بودند. رسول خدا(ص) به آنها مىفرمود: «اى حبشىزادگان! بزنید و برقصید و بازى کنید تا یهود و نصارى بدانند در دین ما آزادى هست و اینگونه کارها روا مىباشد!!ب حبشیان که از عکس العمل حضرت محمد(ص) شادمان و خوشحال شده بودند، گفتند: أبوالقاسم خوب!! در این هنگام عمر از در مسجد وارد شد. حبشیان از هیبت او ترسیده هر کدام به گوشهاى فرار کردند!»
اینان نه تنها از رسول خدا نمىترسیدند و نترسیدند، از او تشویق و ترغیب نیز دیدند. امّا در برابر عمر یک لحظه نیز مقاومت نکردند!! در روایت دیگر(متأسّفانه تمام این روایات از عایشه نقل شده است) مىخوانیم: «پیامبر در خانه و اتاق خویش نشسته بود، از بیرون صدا و غوغاى مردم را شنید. درصدد جستوجوى علّت صدا بر آمد. مشاهده کرد یک زن حبشى مىرقصد، مردم به گرد او جمع شده و به تماشاى او پرداختهاند و سر و صدا از ایشان است. فرمود: اى عایشه! بیا و نگاه کن. من نزدیک وى رفتم، صورت خویش را بر پشت آن حضرت نهادم و از فراز شانهاش به صحنه چشم دوختم.»
مدّتى بدین منوال گذشت. پیامبر(ص) سؤال کرد: عایشه سیر نشدى؟ عرضه داشتم: نه! این سخن چندین بار تکرار شد و من هر بار جواب منفى را تکرار مىکردم. با اینکه او خسته شده بود و پا به پا مىکرد! زیرا مىخواستم ارزش و منزلت خویش را نزد او بدانم!! ناگاه عمر از در مسجد وارد شد. مردم متفرّق شدند و بچهها هر یک به گوشهاى فرار کردند. پیامبر(ص) فرمود: من دیدم که شیاطین انسانى و جنّى از عمر فرار مىکنند!»
آرى، این شیاطین از حضور نبیاکرم(ص) در مجلس هراسان نمىشوند و فرار نمىکنند و او از رقص و آواز لذّت مىبرد و بدان گوش مىسپارد و دل مىدهد؛ امّا عمر بن خطّاب چنان داراى هیبت و سطوت معنوى است که همه شیاطین از دیدن او مىهراسند و فرارى مىشوند. او اصولا از رقص و آواز گریزان است!
مىبینید که این روایات چه مىکنند و تا کجا دامنه تخریبشان وسعت دارد؟! اینگونه روایات که دیدیم، همه و همه از جناب امّ المؤمنین، عایشه نقل شده است و ما نمىدانیم این سخنان را خود او گفته یا دیگران به نام او ـ که از اعتبار برخوردار بوده ـ ساختهاند.
تحلیل این روایات
اگر اینگونه روایات را بررسى کنیم، خواهیم دید که در آنها چه طرحى پیاده شده است؛ تنزّل دادن مقام و مرتبت پیامبر بزرگ اسلام، و قرار دادن شخصیّت ایشان پایینتر از افراد معمولى، به ویژه حکّام بعد از او.
حالا اگر شما بیایید و مثلا بگویید: نبیاکرم(ص) بارها گفته و در مصادر مختلف به دست ما رسیده است که «على از من است و من از على هستم»؛ کسانى خواهند گفت: «مگر خود پیامبر خدا چه بوده که على مثل و همانند پیامبر باشد؟ این ـ مثلاً ـ عمر است که ارزش و شخصیّتى این چنین والا دارد و یا این خلیفه أبوبکر است که رتبتى چنین فوقالعاده دارد!
دیگر اینکه این اعمال (رقص و آواز)، همه در مسجد نبیاکرم(ص) اتّفاق مىافتاد؛ به این ترتیب ارزش و اعتبار دومین مسجد بزرگ اسلام، مسجدى که به دست حضرت محمد(ص) بنا شده است، چه مقدار خواهد بود؟!
در این سلسله از روایات، احادیثى در باب عروسىهاى مسلمانان وجود دارد. اعمالى که از پیامبر اکرم(ص) در این عروسىها سرزده است، کاملاً نشان مىدهد که حضرت محمد(ص) رقص و آواز را دوست داشته است!
فاجعهای دیگر از این دست روایات
در صحیح بخارى در باب «ضرب الدّف» از کتاب نکاح، چنین آمده است: داستان از ربیع دختر معوذ بن عفراء نقل شده است. او مىگوید: «روز عروسى من، پیامبر(ص) به خانه ما وارد شد و در مکان اختصاصى من، کنارم نشست. دختران حاضر در مجلس شروع به خواندن و تنبک و دایره زدن کردند. همه، شعرهاى معمول در عروسىها را مىخواندند، جز یکى که این شعر را خواند: «فینا نبىّ یعلم ما فى غد؛ در میان ما پیامبرى هست که حوادث روزهاى آینده را مىداند.» حضرت محمد(ص) فرمود: این سخنان را رها کن، همان شعرهایى را که مىخواندى، بخوان!»
علامه میفرماید: «خدا مىداند که مضرتر از اینگونه سخنان و تیرى کارگرتر بر قلب نبیاکرم(ص) و پیشوایان و امامان خاندان او، از چنین نسبتها، نمىشناسم.» در این حدیث گفته مىشود: «حضرت محمد(ص) به خانه یک مسلمان مىرود و در کنار زن تازه عروس او مىنشیند و دخترانى که در آن مکان حضور دارند، به ساز و آواز مشغول مىشوند. نبیاکرم(ص) هم به راحتى بدان دل مىسپارد. در چنین شرایطى ما از مردم معمولى مسلمان چه انتظارى داریم؟
«إذا کان ربّ البیت بالدفّ مولعا فشیمة أهل البیت کلّهم الرّقص؛ اگر بزرگ یک خانواده به تنبک زدن حریص باشد، البته همه افراد آن خانه رقّاص خواهند شد.» اگر رسول خدا چنین باشد، مسلمانان چه باید بکنند؟! مسلّم است که اینها را گفتهاند تا به یزید بن معاویه و یا به پدرش معاویه، در این زمینهها اشکال نشود.
در صحیح بخارى و مسلم روایتى از سهل ساعدى نقل شده که مىگوید: «پیامبر در مجلس عروسى ابو اسید ساعدى شرکت کرد. عروس به نزد حضرت محمد(ص) آمد و از شربتى که از شیرینى خرما درست کرده بود، با دست خودش به آن حضرت خورانید و این نشانه احترامى بود که نسبت به پیامبر انجام دادند!»
در روایت دیگر از عایشه نقل مىشود که به مجلس عروسی یکی از زنان انصار رفته بودیم. پس از بازگشت، رسول خدا(ص) فرمود: «آیا ساز و آوازى به همراه نداشتید که در این مجلس مورد استفاده قرار گیرد؟! انصار از ساز و آواز مسرور و شادمان مىشوند، چرا نباید آوازهخوان به همراه داشته باشید؟!»
در روایت دیگر چنین نقل مىگردد که حضرت محمد(ص) به عایشه مىگوید: «شما که عروس را به خانه شوهرش فرستادید، آیا به همراه او آوازهخوان فرستادید یا نه؟» عایشه جواب مىدهد: نه! پیامبر(ص) مىگوید: «انصار قومى هستند که از شعر و غزل و آوازهخوانى لذّت مىبرند، اى کاش چنین کارى را کرده بودید.» آنگاه رسول خدا شعرى را که باید آوازهخوان در آوازش بخواند، تعیین مىکند: «اتیناکم، اتیناکم، فحیانا و حیاکم!»
بررسى احادیث جعلى/غنا و موسیقى در اسلام
در متون معتبر حدیثى مکتب خلافت، روایات دیگرى نیز وجود دارد که در تناقض آشکار با مطالب قبلی است. انس مىگوید: «رسول خدا فرمود: بعثنى اللّه رحمة و هدى للعالمین و بعثنى بمحق المعارف و المزامیر؛ خداوند مرا به جهت هدایت و رحمت براى جهانیان فرستاده، و مرا مبعوث فرموده است تا آلات لهو و لعب و موسیقى را نابود کنم.»
در روایت دیگر مجاهد مىگوید: «من با عبد اللّه بن عمر همراه بودم. در میان راه صداى طبلى به گوش رسید. عبداللّه دو انگشت خویش در گوش کرد و مدّتى راه پیمود تا از آن مکان دور شد. سپس دست را درآورد. باز صداى طبل را شنید، بار دیگر دست در گوش کرد. این عمل سه بار تکرار شد. آنگاه عبداللّه گفت: راه و رسم عملى پیامبر(ص) چنین بود.»
در ذیل آیه کریمه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ» از عایشه نقل مىشود: «رسول خدا خرید و فروش کنیزک آوازهخوان و تعلیم آوازهخوانى به او را حرام کرده است.» از عبداللّه بنمسعود تفسیر این آیه سؤال شد. او گفت: «به خدا سوگند مقصود از لهو الحدیث، غنا و آوازهخوانى است.» ابن عبّاس و دیگر مفسّران بزرگ قدیم اسلام نیز آیه فوق را به همین شکل تفسیر کردهاند.
در تفسیر آیه شریفه که خداوند خطاب به شیطان مىفرماید: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ؛ هر کس را مىتوانى با صداى خود (به زنا یا شرب خمر یا قمار و امثال آن) تهییج کن» عبداللّه بن مسعود مىگوید: «مراد از صداى شیطان در این آیه، آوازهخوانى و موسیقى است.»
اینها اندکى از آیات و روایاتى بود که بینش اسلام را در مورد موسیقى و آوازهخوانى نشان مىدهد.
والحمدلله رب العالمین
..................................
منبع: نقش ائمه در احیای دین/ج1/ ص 203 ـ 196
/999/503/ر