۱۵ آذر ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۲
کد خبر: ۳۰۶۵۱۵
به مناسبت ایام رحلت نبی اکرم؛

جایگاه دور از شأن پیامبر بزرگ اسلام در مهمترین منابع اهل سنت

خبرگزاری رسا - صحیح بخاری و صحیح مسلم به عنوان معتبرترین منابع روایی اهل سنت، دارای احادیثی است که شأن و مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله را به قدری پایین می‌آورد که انسان شرم می‌کند آن‌ها را به یک مؤمن معمولی نسبت دهد، چه برسد به رسول خدا که برترین مخلوق الهی و عقل کل است.
جایگاه دور از شأن پیامبر بزرگ اسلام در مهمترین منابع اهل سنت


به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، صحیح بخاری و صحیح مسلم مهم‌ترین و معتبرترین منابع روایی اهل‌سنت بعد از قرآن است که عنایت ویژه‌ای به آن‌ها دارند. این منابع مثلاً معتبر، دارای احادیثی است که جعلی بودن آن‌ها عقلاً و نقلاً قطعی است. احادیثی که شأن و مقام رسول خدا(ص) را به قدری پایین می‌آورد که انسان شرم می‌کند آن‌ها را به یک مؤمن معمولی نسبت دهد، چه برسد به رسول خدا(ص) که برترین مخلوق الهی و عقل کل است.

 

متأسفانه همین احادیث دستاویزی برای دشمنان اسلام می‌گردد. مستشرقین نیز به همین مطالب استناد می‌کنند و به راحتی می‌توانند اشکالات اساسی به اسلام و شخص رسول مکرّم اسلام وارد کنند. نمونه‌ای از این احادیث، طبق کتاب ارزشمند «نقش ائمه در احیاء دین» تألیف مرحوم علامه عسکری، بیان می‌شود تا شأن نبی اکرم(ص) در مهمترین منابع اهل‌سنت مشخص گردد!


عکس العمل نبی‌اکرم به ساز و آواز

 

عایشه نقل می‌کند که پیامبر(ص) به اتاق و خانه من وارد شد، در حالى که دو کنیزک یا دو دخترک آوازه‏خوان، شعرهایى از عصر جاهلیّت و جنگ‏هاى آن به آواز مى‏خواندند. رسول خدا(ص) به اتاق وارد شد و بدون هیچ عکس العملى به روى بستر خود دراز کشید. در این هنگام أبوبکر وارد شد؛ به محض برخورد با آوازه‏خوانان، با شدّت و تندى به من گفت: «ساز و آواز شیطانى در محضر پیامبر؟!» پیامبر(ص) فرمود: «رهایشان کن.»

 

در همان روایت از عایشه چنین نقل مى‏گردد: «روز عیدى بود و چند تن از مردمان سرزمین حبشه به شادمانى و رقص مشغول بودند. اینان به مسجد آمده بودند و طبق رسوم خاص خود رقص شمشیر مى‏کردند. من از حضرت رسول(ص) درخواست کردم و یا این‌که خود آن حضرت پیشنهاد کرد: آیا مایلى رقص و شادمانى اینها را مشاهده کنى؟!» من اظهار تمایل کردم و جواب مثبت دادم.

 

حضرت محمد(ص) مرا به دوش گرفت!! و در حالى که صورت من به صورت او بود، مشغول تماشاى داخل صحن مسجد و رقص شمشیر حبشیان شدم. آنها رقّاصى مى‏کردند و من تماشا مى‏نمودم. نبی‌اکرم(ص) مى‏فرمود: «اى حبشى‏زادگان مشغول باشید!!!» این صحنه آن قدر ادامه یافت و من همچنان بر دوش پیامبر(ص) بودم تا خسته و ملول شدم. رسول خدا(ص) که خستگى مرا احساس کرد، گفت: آیا کافى است؟ گفتم: «بلى». فرمود: پس برو.

 

 

توجّه داشته باشید که این سخنان در صحیح بخارى و مسلم ثبت است، یعنى متونى که در مکتب خلفا، عالى‏ترین و بالاترین حدّ از اعتبار را دارند.



در یک نقل دیگر عایشه مى‏گوید: «روز عیدى بود و گروهى از حبشیان به مسجد پیامبر آمده بودند و به رقص و پایکوبى مشغول بودند. پیامبر مرا خواست تا رقص حبشیان را تماشا کنم. من به نزدیک رسول خدا(ص) رفته، سرم را بر روى شانه ایشان گذاردم و از آنجا به بازى و رقص خاص ایشان چشم دوختم! آن قدر این وضع به طول انجامید تا من خسته شدم و از تماشا دست برداشتم.»

 

در جاى دیگر مى‏گوید: «بازیگرانى بودند؛ من به پیامبر(ص) عرض کردم که مى‏خواهم و دوست دارم که بازى ایشان را مشاهده کنم. رسول اکرم(ص) بر در خانه، رو به مسجد ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم و سرم را روى شانه‏اش نهاده، از میان شانه و گوش او به تماشا پرداختم! آن گروه نیز در مسجد به بازى‏ مشغول بودند!

 

علامه عسکری از کلام عایشه چنین نتیجه‌گیری می‌کند و می‌گوید: «قدر و ارزش دختران نوجوان را بدانید و بشناسید که بر اساس طبیعت سنّ و سال خویش خواهان بازى و رقص و لهو و لعب هستند. شما اگر دختر جوان یا نوجوانى دارید و دلش مى‏خواهد ساز و آواز بشنود یا مردهاى غریبه را نگاه کند، یا به رقّاصى چشم بدوزد، مانعش نشوید؛ همان‏طور که رسول خدا با من چنین رفتارى داشت و جلودار و مانع کارهاى من نمى‏شد.»

 

در روایت دیگر مى‏گوید: «من از پشت سر آن حضرت به مسجد نگاه مى‏کردم، در حالى که حبشیان به رقص و بازى مشغول بودند. رسول خدا(ص) به آنها مى‏فرمود: «اى حبشى‏زادگان! بزنید و برقصید و بازى کنید تا یهود و نصارى بدانند در دین ما آزادى هست و اینگونه کارها روا مى‏باشد!!ب حبشیان که از عکس العمل حضرت محمد(ص) شادمان و خوش‏حال شده بودند، گفتند: أبوالقاسم خوب!! در این هنگام عمر از در مسجد وارد شد. حبشیان از هیبت او ترسیده هر کدام به گوشه‏اى فرار کردند!»

 

اینان نه تنها از رسول خدا نمى‏ترسیدند و نترسیدند، از او تشویق و ترغیب نیز دیدند. امّا در برابر عمر یک لحظه نیز مقاومت نکردند!! در روایت دیگر(متأسّفانه تمام این روایات از عایشه نقل شده است) مى‏خوانیم: «پیامبر در خانه و اتاق خویش نشسته بود، از بیرون صدا و غوغاى مردم را شنید. درصدد جست‌وجوى علّت صدا بر آمد. مشاهده کرد یک زن حبشى مى‏رقصد، مردم به گرد او جمع شده و به تماشاى او پرداخته‏اند و سر و صدا از ایشان است. فرمود: اى عایشه! بیا و نگاه کن. من نزدیک وى‏ رفتم، صورت خویش را بر پشت آن حضرت نهادم و از فراز شانه‏اش به صحنه چشم دوختم.»

 

مدّتى بدین منوال گذشت. پیامبر(ص) سؤال کرد: عایشه سیر نشدى؟ عرضه داشتم: نه! این سخن چندین بار تکرار شد و من هر بار جواب منفى را تکرار مى‏کردم. با این‌که او خسته شده بود و پا به پا مى‏کرد! زیرا مى‏خواستم ارزش و منزلت خویش را نزد او بدانم!! ناگاه عمر از در مسجد وارد شد. مردم متفرّق شدند و بچه‏ها هر یک به گوشه‏اى فرار کردند. پیامبر(ص) فرمود: من دیدم که شیاطین انسانى و جنّى از عمر فرار مى‏کنند!»



آرى، این شیاطین از حضور نبی‌اکرم(ص) در مجلس هراسان نمى‏شوند و فرار نمى‏کنند و او از رقص و آواز لذّت مى‏برد و بدان گوش مى‏سپارد و دل مى‏دهد؛ امّا عمر بن خطّاب چنان داراى هیبت و سطوت معنوى است که همه شیاطین از دیدن او مى‏هراسند و فرارى مى‏شوند. او اصولا از رقص و آواز گریزان است!



مى‏بینید که این روایات چه مى‏کنند و تا کجا دامنه تخریبشان وسعت دارد؟! این‌گونه روایات که دیدیم، همه و همه از جناب امّ المؤمنین، عایشه نقل شده است و ما نمى‏دانیم این سخنان را خود او گفته یا دیگران به نام او ـ که از اعتبار برخوردار بوده ـ ساخته‏اند.



تحلیل این روایات


اگر این‌گونه روایات را بررسى کنیم، خواهیم دید که در آنها چه طرحى پیاده شده است؛ تنزّل دادن مقام و مرتبت پیامبر بزرگ اسلام، و قرار دادن شخصیّت ایشان پایین‏تر از افراد معمولى، به ویژه حکّام بعد از او.

 

حالا اگر شما بیایید و مثلا بگویید: نبی‌اکرم(ص) بارها گفته و در مصادر مختلف به دست ما رسیده است که «على از من است و من از على هستم»؛ کسانى خواهند گفت: «مگر خود پیامبر خدا چه بوده که على مثل و همانند پیامبر باشد؟ این ـ مثلاً ـ عمر است که ارزش و شخصیّتى این چنین والا دارد و یا این خلیفه أبوبکر است که رتبتى چنین فوق‌العاده دارد!

 

دیگر این‌که این اعمال (رقص و آواز)، همه در مسجد نبی‌اکرم(ص) اتّفاق مى‏افتاد؛ به این ترتیب ارزش و اعتبار دومین مسجد بزرگ اسلام، مسجدى که به دست حضرت محمد(ص) بنا شده است، چه مقدار خواهد بود؟!

 

در این سلسله از روایات، احادیثى در باب عروسى‏هاى مسلمانان وجود دارد. اعمالى که از پیامبر اکرم(ص) در این عروسى‏ها سرزده است، کاملاً نشان مى‏دهد که حضرت محمد(ص) رقص و آواز را دوست داشته است!

 



فاجعه‌ای دیگر از این دست روایات



در صحیح بخارى در باب «ضرب الدّف» از کتاب نکاح، چنین آمده است: داستان از ربیع دختر معوذ بن عفراء نقل شده است. او مى‏گوید: «روز عروسى من، پیامبر(ص) به خانه ما وارد شد و در مکان اختصاصى من، کنارم نشست. دختران حاضر در مجلس شروع به خواندن و تنبک و دایره زدن کردند. همه، شعرهاى معمول در عروسى‏ها را مى‏خواندند، جز یکى که این شعر را خواند: «فینا نبىّ یعلم ما فى غد؛ در میان ما پیامبرى هست که حوادث روزهاى آینده را مى‏داند.» حضرت محمد(ص) فرمود: این سخنان را رها کن، همان شعرهایى را که مى‏خواندى، بخوان!»

 

علامه می‌فرماید: «خدا مى‏داند که مضرتر از این‌گونه سخنان و تیرى کارگرتر بر قلب نبی‌اکرم(ص) و پیشوایان و امامان خاندان او، از چنین نسبت‏ها، نمى‏شناسم.» در این حدیث گفته مى‏شود: «حضرت محمد(ص) به خانه یک مسلمان مى‏رود و در کنار زن تازه عروس او مى‏نشیند و دخترانى که در آن مکان حضور دارند، به ساز و آواز مشغول مى‏شوند. نبی‌اکرم(ص) هم به راحتى بدان دل مى‏سپارد. در چنین شرایطى ما از مردم معمولى مسلمان چه انتظارى داریم؟

 

«إذا کان ربّ البیت بالدفّ مولعا فشیمة أهل البیت کلّهم الرّقص‏؛ اگر بزرگ یک خانواده به تنبک زدن حریص باشد، البته همه افراد آن خانه رقّاص خواهند شد.» اگر رسول خدا چنین باشد، مسلمانان چه باید بکنند؟! مسلّم است که اینها را گفته‏اند تا به یزید بن معاویه و یا به پدرش معاویه، در این زمینه‏ها اشکال نشود.

 

در صحیح بخارى‏ و مسلم روایتى از سهل ساعدى نقل شده که مى‏گوید: «پیامبر در مجلس عروسى ابو اسید ساعدى شرکت کرد. عروس به نزد حضرت محمد(ص) آمد و از شربتى که از شیرینى خرما درست کرده بود، با دست خودش به آن حضرت خورانید و این نشانه احترامى بود که نسبت به پیامبر انجام دادند!»

 

در روایت دیگر از عایشه نقل مى‏شود که به مجلس عروسی یکی از زنان انصار رفته بودیم. پس از بازگشت، رسول خدا(ص) فرمود: «آیا ساز و آوازى به همراه نداشتید که در این مجلس مورد استفاده قرار گیرد؟! انصار از ساز و آواز مسرور و شادمان مى‏شوند، چرا نباید آوازه‏خوان به همراه داشته باشید؟!»

 

در روایت دیگر چنین نقل مى‏گردد که حضرت محمد(ص) به عایشه مى‏گوید: «شما که عروس را به خانه شوهرش فرستادید، آیا به همراه او آوازه‏خوان فرستادید یا نه؟» عایشه جواب مى‏دهد: نه! پیامبر(ص) مى‏گوید: «انصار قومى هستند که از شعر و غزل و آوازه‏خوانى لذّت مى‏برند، اى کاش چنین کارى را کرده بودید.» آنگاه رسول خدا شعرى را که باید آوازه‏خوان در آوازش بخواند، تعیین مى‏کند: «اتیناکم، اتیناکم، فحیانا و حیاکم!»

 

 

بررسى احادیث جعلى‏/غنا و موسیقى در اسلام‏

 

در متون معتبر حدیثى مکتب خلافت، روایات دیگرى نیز وجود دارد که در تناقض آشکار با مطالب قبلی است. انس مى‏گوید: «رسول خدا فرمود: بعثنى اللّه رحمة و هدى للعالمین و بعثنى بمحق المعارف و المزامیر؛ خداوند مرا به جهت هدایت و رحمت براى جهانیان فرستاده، و مرا مبعوث فرموده است تا آلات لهو و لعب و موسیقى را نابود کنم.»

 

در روایت دیگر مجاهد مى‏گوید: «من با عبد اللّه بن عمر همراه بودم. در میان راه صداى طبلى به گوش رسید. عبداللّه دو انگشت خویش در گوش کرد و مدّتى راه پیمود تا از آن مکان دور شد. سپس دست را درآورد. باز صداى طبل را شنید، بار دیگر دست در گوش کرد. این عمل سه بار تکرار شد. آنگاه عبداللّه گفت: راه و رسم عملى پیامبر(ص) چنین بود.»

 

در ذیل آیه کریمه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ» از عایشه نقل مى‏شود: «رسول خدا خرید و فروش کنیزک آوازه‏خوان و تعلیم آوازه‏خوانى به او را حرام کرده است.» از عبداللّه بن‌مسعود تفسیر این آیه سؤال شد. او گفت: «به خدا سوگند مقصود از لهو الحدیث، غنا و آوازه‏خوانى است.» ابن عبّاس و دیگر مفسّران بزرگ قدیم اسلام نیز آیه فوق را به همین شکل تفسیر کرده‏اند.



در تفسیر آیه شریفه که خداوند خطاب به شیطان مى‏فرماید: ‏«وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ‏؛ هر کس را مى‏توانى با صداى خود (به زنا یا شرب خمر یا قمار و امثال آن) تهییج کن» عبداللّه بن مسعود مى‏گوید: «مراد از صداى شیطان در این آیه، آوازه‏خوانى و موسیقى است.»



اینها اندکى از آیات و روایاتى بود که بینش اسلام را در مورد موسیقى و آوازه‏خوانى نشان مى‏دهد.

 

والحمدلله رب العالمین

..................................

منبع: نقش ائمه در احیای دین/ج1/ ص 203 ـ 196

/999/503/ر

ارسال نظرات