۲۵ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۱
کد خبر: ۵۰۵۳۲۲
در گفت و گوی تفصیلی رسا مطرح شد؛

تبیین نسبت تزکیه و تعلیم/ سند ۲۰۳۰ همفکری و همدلی را نشانه گرفته است

رمضانی معتقد است که سند آموزشی ۲۰۳۰ به این معنی است که ما تفکر خود را کنار بگذاریم، منظومه ارزش‌های اخلاقی، ذوقی و معنوی، مجموعه دانش‌های علمی و فنی و مهارتی خود را در باب توسعه کنار بگذاریم و فقط ببینیم که آن‌ها برای ما چه چیزی تجویز کرده‌اند و همان را عمل کنیم.
آموزش و پرورش سند ۲۰۳۰ حسین رمضانی

اشاره: شروع آموزش به شکل مدرن در ایران با تأسیس مدرسه دارالفنون در تهران و به همت امیر کبیر رقم خورد. در دارالفنون علوم فنی، علوم طبیعی و همچنین کمی علوم انسانی توسط اساتید خارجی، و تحت نظارت رضا قلی خان، تدریس می‌شد. تأسیس این مدرسه باعث ترجمه آثار مختلفی از زبان‌های اروپایی به فارسی شد.

رضاشاه مسبب ایجاد تغییرات عمده‌ای در سیستم آموزشی ایران است. به عنوان بخشی از برنامه غربی سازی، مدرن سازی و تمرکز اداره امور، او مکتب‌خانه‌ها را برچید. مکتب‌ها جاهایی بودند که در آنها به تمامی دانش آموزان در هر سنی که بودند در یک اتاق توسط یک آخوند آموزش داده می‌شد.

رضا شاه دستور داد که تمامی افراد جامعه، دختر و پسر، به صورت اجباری به مدارس دولتی بروند، و اینکه محتوای کتاب های درسی به روز و مدرن شوند. او محلی برای تربیت معلمان ایجاد کرد و همچنین دانشگاه تهران را بنا نهاد. چند سال بعد رضا شاه دستور در اختیار گرفتن و دولتی کردن تمامی مدارس خارجی تبلیغی مسیحی (میسونری) را داد.

بیشتر مدرسه‌های عالی آن زمان، مانند دارالمعلمین عالی (دانشسرای عالی)، مدرسهٔ حقوق و علوم سیاسی(دانشکدهٔ حقوق) و مدرسهٔ عالی طب(دانشکدهٔ پزشکی) در شمار دانشکده‌های این دانشگاه درآمدند. با تأسیس دانشگاه تهران دانش آموزان توانستند، پس از به پایان رساندن دورهٔ دبیرستان، در رشته‌های ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی، پزشکی، حقوق، علوم طبیعی و ریاضی، علوم معقول و منقول و مهندسی به تحصیل بپردازند. بعدها دانشگاه تهران گسترش یافت و دارای دانشکده‌ها و رشته‌های درسی دیگری شد.

آموزش در ایران بیشتر معلم- محتوا محور بوده و کودک در جریان یادگیری بیشتر نقش انبار کنده دارد در سالهای اخیر وزارت آموزش و پرورش ایران در پی این بوده‌است که تغییراتی اساسی در شیوهٔ آموزش کودکان به وجود آورد ولی این تغییرات بیشتر جنبهٔ کمیتی داشته و کمتر به کیفیت آموزش توجه شده‌است. همچنین دانشگاه فرهنگیان وظیفه تأمین، تربیت و بهسازی معلمان و نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش را در ایران بر عهده دارد.

چندی است که برخی با مطرح کردن سند آموزشی 2030 سعی در تغییر روند کار آموزش و پرورش در کشور را دارند که خوشبختانه با تدبیر رهبر معظم انقلاب جلوی این کار گرفته شد، اما هنوز احساس می شود این مسأله برای برخی افراد روشن نشده است و اساساً وظیفه اصلی نهاد آموزش و پرورش را از یاد برده اند.

این دغدغه سبب شد تا خبرنگار خبرگزاری رسا درباره رسالت اصلی و برترین اولویت نهاد آموزش و پرورش و بررسی برخی ابعاد سند 2030 با حسین رمضانی عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مدیر حلقه مطالعات تخصصی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت گفت و گو کند.

رمضانی معتقد است در تمام بندهای این سند فقط همکاری گفته است؛ این به این معنی است که دیگران به جای ما فکر کنند، دیگران به جای ما منظومه‌های فکری و ارزشی‌مان را تعریف کنند و در مقام تطبیق آن ذهنیت خودشان با وضعیت موجود امروز ما از ما همکاری بخواهند، این به این معنا است که ما تفکر خود را کنار بگذاریم، منظومه ارزش‌های اخلاقی، ذوقی و معنوی خود را کنار بگذاریم، حتی مجموعه دانش‌های علمی و فنی و مهارتی خود را در باب توسعه کنار بگذاریم و فقط ببینیم که آن‌ها برای ما چه چیزی تجویز کرده‌اند و همان را عمل کنیم، حاشا و کلا که چنین چیزی در این کشور پذیرفته شود و بتواند انجام شود.

متن کامل این گفت و گو در زیر تقدیم خوانندگان محترم رسا می‌شود.

رساـ اصولاً نهاد آموزش و پرورش در جامعه اسلامی چه رسالتی را باید در اولویت خود برای تربیت دانش آموزان داشته باشد؟

این پرسش خیلی مهم و تأثیرگذاری بر روند توسعه، تحول و پیشرفت جامعه است. نهاد آموزش و پرورش، یکی از نهادهای اصلی جامعه اسلامی است. اصولاً نهادها در جامعه شکل می‌گیرند تا کارکردهایی که  هر جامعه‌ای نیازمند به تحقق آنها است را ایجاد کنند. نهاد آموزش و پرورش نهادی است که میراث علمی، اخلاقی، معرفتی، ارزشی و فرهنگی یک جامعه را از نسل قبل به نسل بعد منتقل می‌کند. در واقع، حفظ هویت، رشد، اعتلا و بالندگی هویت اجتماعی یک جامعه به کارکرد درست و مفید و مؤثر نهاد آموزش و پرورش وابسته است.

نهاد آموزش و پرورش در جامعه یک نهاد رسمی است، به این معنا که وظیفه‌ای مشخص و تعیین‌شده در اجتماع دارد که همان تعلیم و تربیت است؛ البته در هر جامعه‌ای، نهادهای غیررسمی هم هستند که در تعلیم و تربیت نقش ایفا می‌کنند. به‌عنوان مثال، خانواده، هیئآت مذهبی، مساجد، جمع دوستان، محیط کار و اجتماعات صنفی، همۀ این‌ها محیط‌هایی هستند که به نوعی در آن‌ها آموزش‌های غیر رسمی اتفاق می‌افتد.

البته بعضی از نهادهای غیر رسمی می‌توانند ذیل نهاد آموزش و پرورش قرار بگیرند و کارکرد رسمی بیابند، مثلاً مجامع صنفی و تعاونی‌ها می‌توانند به عنوان بخشی از دولت تعریف شده و کارکرد آموزشی هم داشته باشند، آن وقت کارکردشان رسمی خواهد شد.

به هر حال، منظور از نهاد غیر رسمی در حوزۀ آموزش این است که در تقسیم نقش اجتماعی، تعلیم و تربیت، نقش اصلی یک نهاد شناخته نشود؛ برخلاف نهاد آموزش و پرورش که نقش تعریف شدۀ آن تعلیم و تربیت است. نهاد آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد اجتماعی وظیفه رسمی‌اش انتقال میراث علمی، معرفتی، ارزشی، فرهنگی، اخلاقی، تاریخی و اجتماعی به نسل بعد است و نتیجۀ آن هم همان حفظ هویت است.

اما این‌که در جامعۀ اسلامی، نهاد آموزش و پرورش، چه اولویتی را باید بر عهده بگیرد، بستگی به درکی دارد که ما از ماهیت و هویت دولت اسلامی داریم؛ برای روشن‌تر شدن مطلب، مناسب است میان دولت اسلامی و دولت در معنای مدرن مقایسه‌ای داشته باشیم. از قرن هجدهم به این طرف، در مغرب زمین، ما شاهد ظهور معنای جدیدی از دولت، به عنوان دولت مدرن، ذیل جامعه مدنی هستیم. تمام کارکردهای این دولت بر اساس توافق اجتماعی شکل می‌گیرد. در دولت مدرن به این توجه می‌شود که حیات اجتماعی نیاز به چه چیزها و تحقق چه کارکردهایی دارد، برای تحقق همان کارکردها یک سری نهادهای مورد اتفاق ایجاد می‌شوند.

در دولت اسلامی نهادها در امتداد وظیفه‌ای تعریف می‌شوند که اسلام به عهدۀ دولت و حاکمیت اسلامی می‌گذارد. در واقع، اینجا صرف قرارداد اجتماعی مبنای توجیه کارکرد نهادیِ نهادهای اجتماعی و از جمله نهاد آموزش و پرورش نیست؛ بلکه تحقق آن ارزش‌هایی مورد نظر است که دین برای حیات و تعالی انسان برشمرده و تعیین نموده است. از این رو، تمام نهادهایی که ذیل دولت اسلامی تعریف می‌شوند ابزار‌هایی اجتماعی هستند که در خدمت تحقق اهداف دینی قرار دارند و البته این اهداف دینی در فطرت و خلقت الهی ریشه دارند.

بنابراین مبنای توجیهی شکل‌گیری نهادهای اجتماعی، ذیل دولت اسلامی به دلالت عقل و دلالت دین بر می‌گردد که این دو دلالت هم، بر اساس خلقت و فطرت انسان و هستی شکل می گیرند.

رساـ نقش تزکیه در هویت علمی افراد چیست؟ نسبت میان این تزکیه و تعلیم را بیان کنید؟

در دولت اسلامی وظیفۀ نهاد آموزش و پرورش همان وظیفه مبنایی انبیای الهی است، یعنی تزکیه و تعلیم توأمان؛ در قرآن کریم در چهار آیه این مضمون تکرار شده است که «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ » این آیه، آیه 2 سوره جمعه است ولی این مضمون چهار بار در قرآن آمده است.

در سه آیه «یزکیهم» مقدم شده است و در یک آیه «یعلّمهم» مقدم شده است. نحوۀ این تقدم نشان می‌دهد که تزکیه بر تعلیم تقدم دارد؛ بنابراین انبیاء آمده‌اند که انسان را تزکیه و تعلیم دهند؛ اینکه این دو مفهوم کنار هم قرار می‌گیرند، پیوستگی و پیوند این دو را نشان می‌دهد که تزکیه و رشد اخلاقی بدون علم و دانش کافی نیست؛ از آن سو، علم و دانش بدون تزکیه و رشد اخلاقی هم کافی نیست.

چه بسا، البته نه لزوماً، که رشد اخلاقی بدون علم و دانش سر از فردگرایی و انزوا و گوشه‌نشینی در آورد، سر از تحجر در آورد، سر از انعزال از فعالیت اجتماعی و از تأثیرگذاری اجتماعی در آورد. از آن طرف، ای بسا که علم بدون تزکیه سر از ظلم و جور و از بین بردن حقوق انسان‌ها دربیاورد.

در بعضی از روایات بیان شده است، «العلم حجاب الاکبر»؛ آن علمی حجاب اکبر است که همراه با تزکیه نباشد، تنیدۀ با تزکیه نباشد، در جان یک انسان تربیت‌شده و تزکیه شده قرار نگرفته باشد.

در واقع این تزکیه است که باعث می‌شود حقیقت علم و منظومه علمیِ نظام عالَم آن گونه که حقیقتاً هست شناخته شود و آن هم بدین خاطر است که عالَم مظهری از مظاهر حضرت حق (تبارک و تعالی) است، خلقت حضرت حق است. مبدئش علم و قدرت حق است، و مقصدش، قرب و تعالی به سمت حضرت حق است.

علم، وقتی این معنا را پیدا می‌کند که همراه با تزکیه باشد. اگر همراه با تزکیه نباشد همین علم مدرن بریده از ارزش‌های انسانی و اخلاق الهی و دینی می‌شود که صرفاً ابزاری برای جلب منافع مادی است آن هم به هر قیمتی که شده است. علم مدرن، علمی است که در دامن سکولاریسم، در دامن بریدگی از حضرت حق و از خداوند و ارزش‌های دینی شکل می‌گیرد، نتیجه‌اش استعمار طبیعت و انسان، هر دو با هم می‌شود؛ نتیجه‌اش ظلمی می‌شود که توسعه مدرن برای جهان به همراه خودش داشته است.

البته توسعه مدرن در شکل‌دهی به ابعاد مادی حیات انسان، توفیقات زیادی به دست آورده است؛ ولی از آن طرف در ظلم به انسانیت، یعنی جوهرۀ وجود انسان و در ظلم به معنویت و در ظلم به مسیر به سوی تعالی انسانیت در تاریخ هیچ کم نگذاشته است. نتیجه‌اش هم همین است که می‌بینید انسان مدرنی که در دامن همه‌گونه رفاهیات در اروپا و آمریکا زندگی می‌کند انسانی سرگشته است.

انسان از خود بیگانه، انسانی است که گرفتار نیهلیسم و پوچ‌گرایی شده است؛ چون این انسان در توجه به مظاهر طبیعی و دنیوی با همان رهیافت لذت‌گرایانه، خودش را مصرف کرده است و خودش را در مطامع لذت‌جویانه‌اش هدر داده است، و از درون خودش و از جوهرۀ وجودی خودش که فقط در نسبت با خداوند می‌تواند آن را بشناسند غافل بوده است؛ و لذا این انسانی است که دچار سرگشتگی شده است.

رساـ نقش دولت اسلامی در شکل دهی به شخصیت افراد چیست؟

دولت اسلامی آن دولتی است که بتواند هم ابعاد دنیوی و هم ابعاد معنوی حیات فردی و اجتماعی انسان را در راستای نیل فرد و جامعه به سعادت حقیقی که همان تعالی الی الله است، به خوبی مدیریت و سرپرستی نماید. چنین زندگی‌ای در بیان قرآنی «زندگیِ نیکو» یا «حیات طیبه» است؛ همان حیاتی است که در نتیجه ایمان و عمل صالح به دست می‌آید، و این حقیقتاً زندگی کردن همراه بهروزی و سعادت است.

بنابراین نهاد آموزش و پرورش یک تعهد راستین بالنسبه با حقیقت الهی دارد، و آن این است که نهاد آموزش و پرورش باید محل تعلیم حقایق الهی باشد. حقایق الهی گاهی در صورت علمی خود را نشان می‌دهند، یعنی گاهی در شناخت نظام تکوین هستی، و آن بُعد روحی نظام تکوین الهی خودشان را نشان می‌دهند که در علوم حِکمی، اخلاقی، عرفانی و طبیعی این معارف وجود دارند و باید به دانش آموزان منتقل شوند؛ گاهی این حقیقت الهی خود را در صورت حقیقت تشریعی نشان می‌دهد که در قالب احکام ‌الله و فقه گسترده و شریعت جامع در اختیار است.

نظام تعلیم و تربیت، نظام آموزش و پرورش باید چنین نگاه گسترده‌ای به موضوع تعلیم و تربیت داشته باشد؛ اگر چنین نگاهی داشتیم نه مدرسۀ ما و نه دانشگاه ما از توجه به معارف دینی غافل نخواهند بود، و هم مدرسه و هم دانشگاه در بستر دلالت‌های ارشادی و مولوی دین شکل خواهند گرفت. در واقع، دانشگاه و مدرسۀ اسلامی این است، آن دانشگاه و مدرسه‌ای که در آن حقایق تکوینی، حقایت علمی، حقایق اخلاقی و عرفانی و حقایق تشریعی فقهی، این‌ها به مثابه دلالت‌های عقل و دین توأمان مورد مطالعه و تعلیم قرار می‌گیرند.

همچنین اگر ما واقعاً این را بپذیریم که رسالت نهاد آموزش و پرورش در دولت اسلامی همان رسالت انبیای الهی است؛ در آن صورت همانطور که انبیا به رشد و تعالی همۀ انسان‌ها نظر داشتند، نظام آموزش و پرورش ما باید یک نظام همگانی باشد، یک نظامی باشد که سعی کند که همۀ نو آموزان، بی‌سوادان و کم‌سوادان را زیر چتر آموزشی خود قرار دهد. همچنین این نظام و نهاد باید ناصحانه باشد، یعنی باید با توجه به نیاز مخاطب خود برنامه‌ریزی‌های دقیق داشته باشد و بتواند دانش آموزش و دانشجوی خود را متناسب با توانمندی‌هایش رشد دهد و به سمت ترقی هدایت کند.

همچنین این نهاد آموزش و پرورش باید نسبت به رشد انسانیت و تعالی متعلمانش دغدغه‌مند باشد. این نهاد چون رسالتی الهی به عهده دارد باید در رسالت خودش عمیق، دقیق، پیگیر و مسئولانه عمل کند. دولت اسلامی با توجه به این توصیفی که از وظایف و رسالتش شد نمی‌تواند به هر بهانه‌ای ولو کمبود منابع از وظایف آموزشی و تربیتی خود شانه خالی کند و با استفاده از تعابیر خصوصی‌سازی آموزش و پرورش یا قرار دادن بار آموزش و پرورش به عهده خانواده‌ها از زیر بار مسئولیتی که دین به عهده‌اش گذاشته است شانه خالی کند.

مسؤولان اجازه ندهند نوعی شکاف طبقاتی در فضای تعلیم و تربیت کشور ایجاد شود

اگر نهاد آموزش و پرورش ذیل دولت اسلامی تعریف می‌شود، بخواهد یا نخواهد باید نظام فراگیر تعلیم و تربیت را با همان توصیفاتی که در معارف قرآنی و روایی ما آمده است برای همۀ افراد جامعه ایجاد و حفظ نماید. اینجا به این نکته اشاره می‌کنم و آن را مورد تأکید قرار می‌دهم، ما باید پرهیز کنیم از اینکه یک نظام طبقاتی آموزشی در کشور ایجاد کنیم. دولت اسلامی وظیفه دارد که به ابلغ وجه زمینه‌های رشد و آموزش همه کودکان و نوجوانان و جوانان این کشور را فراهم کند.

ما حق نداریم که اجازه دهیم به بهانه‌های کمبود منابع و خصوصی‌سازی، یک نوع نظام طبقاتی در حوزۀ تعلیم و تربیت شکل بگیرد. این مسئلۀ مهمی است که در نظام تعلیم و تربیت نوین اروپا که شما نمونه‌های برجسته‌ای از آن را در اروپای شمالی و کشورهای منطقۀ اسکاندیناوی و به‌خصوص فنلاند می‌بینید مورد توجه است. آن‌ها به این مهم توجه دارند که چتر آموزش و پرورش در سطوح ابتدایی تعلیم و تربیت باید برای همه نو آموزان به یک شکل پهن شود. ما حق نداریم که تحت عنوان مدارس غیر انتفاعی یا خصوصی اجازه دهیم که نوعی شکاف طبقاتی در فضای تعلیم و تربیت کشور ایجاد شود.

ممکن است که با یک نگاه خُرد و کوتاه‌مدت بگوییم اشکالی ندارد، بعضی از خانواده‌ها که توان تأمین هزینه‌های مضاعف را برای تعلیم و تربیت فرزندانشان دارند، مدارس و نظام تعلیم و تربیتیِ مجزایی را شکل دهند و در آنجا به شکل کاملتری به تعلیم وتربیت نو آموزان و فرزندان خود برسند.

شکاف طبقاتی در فضای تعلیم و تربیت کشور با رسالت دولت اسلامی نمی‌سازد

من عرض می‌کنم که نفس این کار با رسالت دولت اسلامی نمی‌سازد. در یک نگاه کلان و سیستمی این نوع نگاه به آموزش و پرورش به ضرر کشور تمام می‌شود، چون با یک نگاه کلان شما به بعضی از استعدادهای ضعیف یا متوسط به خاطر خدمات آموزشی بیشتر اجازه رشد بیشتر می‌دهی و ای بسا به بعضی از استعدادهای بسیار پر توان به خاطر نبود امکانات مادی و مالی زمینه رشد کمتر می‌دهی؛ ای بسا آن کسی که دارای استعداد بیشتری هست ولی امکانات مالی مضاعف ندارد، اگر درست حمایت شود بتواند بیشتر به جامعه خدمت کند.

بنابراین با یک نگاه کلان سیستمی در دوره‌های ابتدایی و متوسطه، باید چتر آموزشی را به یک شکل برای اقشار جامعه پهن نمود و سیاستگذاران و برنامه‌ریزان حوزه آموزش و پرورش باید به این مطلب دقت کنند که ما در جامعه خودمان یک نظام طبقاتی آموزشی پرورشی ایجاد نکنیم که این به ضرر کشور تمام خواهد شد.

رساـ نظرتان دربارۀ امانت‌داری نهادهای آموزشی و نقش آن‌ها در مراقبت فرهنگ دانش آموزان را بیان کنید؟

طبیعتاً اگر در دولت اسلامی آموزش و پرورش به مثابه تزکیه و تعلیم که رسالتی نبوی است ملاحظه شود نهاد آموزش و پرورش نمی‌تواند در قبال ارزش‌هایی که در فضای روابط بین الاذهانی و جمعی نهادینه می‌شود و اصطلاحاً طنین فرهنگی پیدا می‌کند بی‌تفاوت باشد.

مراقبت فرهنگی از دانش آموزان نباید فراموش شود

امروزه حتی در کشورهای مدرن سکولار هم می‌بینید که مراقبت‌های فرهنگی از دانش آموزان و حتی از عموم افراد جامعه جدی گرفته می‌شود؛ چرا که فرهنگ، فضای تعامل و زندگی روحی همگانی است؛ اگر این فضا آلوده شود، همه افراد با آن آلودگی دست به گریبان خواهند شد، کما اینکه اگر در یک فضای مشترک مانند اتاق یک ویروس پخش شود همه مبتلا می‌شوند. در فضای تعامل اجتماعی که فضای بین الاذهانی و اشتراک در ذهنیت‌ها، باورها، ارزش‌ها و عادات است، ایجاد یک آلودگی فرهنگی، همۀ افراد جامعه را مبتلا می‌کند؛ بنابراین مراقبت فرهنگی یک امر عقلانی و طبیعی است.

البته این دقت و توجه را باید داشت که مراقبت فرهنگی دارای سطوح و مراتبی است؛ بعضی از سطوح مراقبت‌های فرهنگی، صرفاً معطوف به حفظ و استمرار یک زندگی مادی همراه با رفاه است، در قالب کشورهای مدرن سکولار که نظام تعلیم و تربیت و نظام فرهنگی‌شان را فارغ از ارزش‌های دینی تعریف کرده‌اند می‌بینیم که آن‌ها هم مراقبت فرهنگی دارند، لکن مراقبت فرهنگیِ آن‌ها، به منظور مراقبت از یک زندگی همراه با رشد اقتصادی، عدالت حقوقی، بهداشت و سلامت، و به دور از خشونت و تبعیض است تا رفاهشان تأمین شود.

در واقع مراقبت فرهنگی‌ای که در این جوامع تعریف می‌شود متناسب با ارزش‌هایی است که در آن جوامع مبنا قرار گرفته اند که همان ارزش‌های سکولار مادی هستند.

اما مراقبت فرهنگی در جامعه اسلامی طبیعتاً در سطح مطلوبیت‌های ارزشی و فرهنگی اسلامی باید تعریف شود. ما نمی‌توانیم صرفاً به رشد اقتصادی یا عدالت اجتماعی و حقوقی که در قرائت غربی‌ها همان برابری است بسنده کنیم و یا به داشتن یک جامعه صرفاً سالم از لحاظ جسمی و روانی و به دور از خشونت و تبعیض بسنده کنیم.

همانطور که ما نمی‌توانیم جامعه را صرفاً بستر یک حیات مادی تصویر کنیم، به همان شکل هم نمی‌توانیم صرفاً ارزش‌های حاکم بر جامعه را ارزش‌های مادی قرار دهیم، بلکه باید به بُعد معنوی و اخروی حیات انسان و به ارزش‌هایی که انسان را به سمت سعادت و تعالی رهنمون می‌کنند توجه کنیم و مراقبت‌های فرهنگی‌مان را علاوه بر مواردی که عرض شد که معطوف به ساحت مادی و دنیوی حیات انسان است ناظر به ابعاد معنوی و اخلاقی و حیات اخروی هم تعریف کنیم.

با این توضیحات، مراقبت‌های فرهنگی ما باید معطوف به شکل‌گیری فرهنگی توحیدی، فرهنگی عقلانی، فرهنگی عبودیت‌گرا، فرهنگی شریعت‌گرا و فرهنگی که مظهر فضائل و مکارم اخلاقی و انسانی است باشد. ما در جامعۀ خود باید فضا را به گونه‌ای ترتیب دهیم که جامعه‌ای به دور از دروغ، غیبت، تهمت، خیانت به دیگری در انواع و سطوح مختلف آن و همۀ رذایل فردی و اجتماعی داشته باشیم؛ جامعه‌ای که در آن همۀ افراد و همۀ سازه‌ها و ساختارهای اجتماعی متناسب با آن چیزی که باعث تعالی انسان و جامعه می‌شود تعریف شده باشند؛ بنابراین انتظارات فرهنگی در جامعه اسلامی از نهاد آموزش و پرورش متناسب با ارزش‌های تعالی بخش اسلامی است و نمی‌توان انتظارات را در سطح معیارهای فرهنگی یک جامعه سکولار تعریف کرد.

رساـ تربیت معنوی دانش آموزان چقدر مهم است و معلمان چه وظایفی در این رابطه دارند؟

تربیت علمی، مهارتی و معنوی مکمل هم هستند

این‌ها از نظر بنده مخلوط در هم هستند و در هم تنیده با هم هستند.

نهاد آموزش و پرورش در جامعه اسلامی باید به گونه‌ای تعریف، تجهیز، مدیریت و ارزیابی شود که بتواند این سطوح تربیتی را در قالب یک نظام منسجم و به شکلی هماهنگ ایجاد کند. در واقع معنویت باید در خودِ علم و در خودِ مهارت به دانش آموز آموزانده شود. چگونه؟ این پرسش مهمی است که ما وقتی داریم به دانش آموزمان علوم طبیعی یاد می‌دهیم یا علوم فنی و مهندسی یاد می‌دهیم، در همان حال او را با معنویت هم همراه کنیم، او را با معنویت همنوا کنیم؛ این در سابقه فرهنگی ما وجود داشته است.

شما می‌بینید که هر صنف کاری در بازارهای قدیم، برای خودشان یک سری مرامنامه‌ یا فتوت‌نامه‌ داشتند. این به بدان معنا است که کسی که در آن صنف کار می‌کرده و از آن طریق امرار معاش می‌نموده کار و شغل خودش صرفاً به مثابه یک ممر درآمد نمی‌دیده بلکه آن کار را به مثابه یک فعل و کاری در راستای رضای خدا و خدمت به خلق می‌دیده است.

لذا شما می‌بینید که در حوزۀ عرفان عملی ما انواع فتوت‌نامه‌ها را در اصناف مختلف مانند مسگرها، آهنگرها و سایر صنوف داریم. این مرامنامه‌ها مرام اخلاقی آن صنف را که برگرفته از اخلاق و معنویت اسلامی بوده است، متجلی ‌کرده و نشان می‌دهد.

از ابتدا به دانش آموز بیاموزیم که همۀ عالَم مخلوق خداوند است

اگر ما بتوانیم در نظام آموزش و پرورشمان به دانش آموزمان بیاموزیم و به باور او بنشانیم که همۀ عالَم مخلوق خداوند است و این نظام تکوین و نظم حاکم بر طبیعت از مبدأ قدرت الهی سرچشمه دارد و هیچ چیزی بیرون از قدرت لایزال الهی نیست، می‌توانیم از همان ابتدا به دانش آموز خود یاد دهیم که فیزیک، شیمی، ریاضیات، زیست، هندسه، تاریخ، جغرافیا و سایر علومی که می‌خواند و سایر دوره‌هایی که در نظام آموزشی ما به دانش آموزان یاد داده می‌شود، این‌ها همه در واقع آموختن آن نظم درونی در خلقت است. وقتی شما دارید ابعاد فیزیکی عالم مادی را به دانش آموز تعلیم می‌دهید در واقع نظمی را که خداوند در این ابعاد فیزیکی مستقر کرده است را دارید یاد می‌دهید؛ این را معلم فیزیک بهتر از دیگران می‌تواند به دانش آموز یاد دهد.

معلم فیزیک ما که یک معلم مسلمان متدین و متخلق به اخلاق اسلامی است بهتر از هر کسی می‌تواند در حالی که فیزیک را به دانش آموز یاد می‌دهد در همان حال اخلاق و معنویت و عبودیت را هم به دانش آموز یاد دهد. ما نباید گرفتار این اشتباه راهبردی بشویم، و علم را از فرهنگ و معنویت جدا تصور کنیم؛ و تصور کنیم که وظیفۀ معلم فیزیک، فقط آموزاندن مفاهیم و معادلات فیزیکی به دانش آموز است.

آن چیزی که تحت عنوان فیزیک به دانش آموزمان یاد می‌دهیم همان نظم موجود در بُعد فیزیکی عالَم مادی است که این عالم مادی مخلوق خداست، این را باید به دانش آموز یاد داد و فهماند، و این از پس معلمی بر می‌آید که خودش مؤمن باشد، خودش معتقد باشد، و خودش عبد الهی باشد.

از کوزه همان تراود که در اوست!

آموزش همۀ مفاهیم اخلاقی و معنوی و اجتماعی باید توأمان با علم و مهارت و فنون به دانش آموز القاء و منتقل شوند. اگر معلم ما رویکرد سکولار به دانش داشته باشد همین را هم به دانش آموز خود القاء و منتقل خواهد کرد؛ بنابراین ما باید تربیت مربیان را جدی بگیریم. لازمۀ جدی اینکه فرهنگ معنوی و اخلاقی همراه با علم و دانش به دانش آموز منتقل شود وجود معلمانی است که خودشان مهذب و مؤمن باشند؛ و نظام تعلیم و تربیت معلمان ما باید به این نکته توجه کند و توجه بیش از پیش و روز افزونی داشته باشد. لذا باید در تربیت معلمان دلسوز، معلمانی که برخوردار از شخصیتی آگاه، دانشمند و فضیلت‌مند هستند سعی بلیغی شود.

مسؤولان رسیدگی به معیشت معلم ها را در اولویت قرار دهند

نکته دیگر هم اینکه باید به معیشت معلم توجه شود، معلم فقط باید معلمی کند، معلمی یک شغل مقدس، ارزشمند و بسیار تأثیرگذار در آینده جامعه است. این را همه ما می‌دانیم که نظام تأمین معاش معلمان باید جدی گرفته شود؛ مانند سایر افراد جامعه، ولی معلمان و آنان که در نظام تعلیم و تربیت و در مدارس و دانشگاه‌ها کار می‌کنند، از جهت تأثیر و ارزشی که در کارشان وجود دارد، مستحق توجه بیشتری هستند؛ به گونه‌ای که یک معلم فقط معلمی کند و از فضای معلمی فاصله نگیرد که این صدمات زیادی برای تعلیم و تربیت دارد.

رساـ نهادهای آموزشی چگونه می‌توانند آداب و اخلاق اجتماعی را در دانش آموزان نهادینه سازند؟

8 راهکار برای آموزش مفاهیم اخلاقی، معنوی و اجتماعی، توأمان با علم، مهارت و فنون به دانش آموزان

من همان عرضی که پیش‌تر داشتم که در ضمن خود آموزش همه مفاهیم اخلاقی و معنوی و اجتماعی باید توأمان با علم و مهارت و فنون به دانش آموز القاء و منتقل شوند، همان را اینجا هم عرض می‌کنم؛ اما برای اینکه این اتفاق بیافتد چند ملزوم اساسی وجود دارد. یکی اینکه باید معلمانی نیکو سرشت، دانشمند، فضیلت‌محور و مسئولیت‌پذیر در نظام آموزشی وجود داشته باشند، دوم اینکه کتب درسی و کتب آموزشی باید دقیق و عمیق تألیف و تنظیم شوند، سوم اینکه از همه روش‌های تعلیمی باید استفاده کنیم، باید در حوزۀ تعلیم و تربیت به ابزار آموزشی خود تنوع لازم را ببخشیم و از همۀ ابزارهای تعلیمی برای انتقال مفاهیم علمی، فنی، اخلاقی و معنوی توأمان استفاده کنیم.

همچنین چهارم اینکه بین خانواده‌ها و مدارس یک ارتباط وثیقی شکل بگیرد، خانواده‌ها از آن جهت که بخش مهمی از تعلیم و تربیت کودک و نوجوان درون خانواده شکل می‌گیرد باید نقش تکمیلی و مکملی نسبت به مدارس داشته باشند. مدارس هم نقش تکمیلی و مکملی نسبت به خانواده‌ها داشته باشند.

پنجم اینکه نظام آموزشی ما باید مبتنی بر تکرار تدریجی باشد، یعنی یک نظام مدرَّج تعلیمی باشد. نظامی که در آن مفاهیم و آموزه‌های علمی، آموزه‌های مهارتی و اخلاقی و معنوی با لحاظ سطح فهم و توان ادراکیِ دانش آموز پیوسته و به شکل تدریجی ارتقا و تکامل یابد.

ششم اینکه باید نظام آموزش و پرورش ما مشارکت جویانه تعریف شود، منظور از مشارکت جویانه بودن آن است که درون کلاس از خودِ دانش آموزان در مسیر آموزش و انتقال مفاهیم و آموزه‌ها استفاده شود؛ به‌عبارت‌دیگر، یک فضای تعاملی بین معلمان و شاگردان در مدارس و کلاس‌های درس شکل بگیرد.

هفتم اینکه باید به خلاقیت، قدرت تفکر، تحلیل و ارزیابی، و مسئولیت‌پذیری دانش آموزان بها بدهیم. ما باید از سیستم «تنبیه و تکرار» عبور کنیم و به سمت رهیافت مشارکت جویانه بین معلم و دانش آموز برویم. دانش آموز به جای اینکه صرفاً پذیرنده باشد باید در فرآیند آموزشی مشارکت کند؛ این وقتی ممکن است که ما موضوعات مورد تعلیم را به شکل کارگاهی به دانش آموز خود منتقل کنیم و یا در ضمن گفتگوهای درون کلاسی مطالب ارائه شوند.

هشتم اینکه در فضای آموزشی باید گفتگوی آزادانه و منتقدانه کلاسی در راستای تحلیل مسأله‌ای که مورد آموزش است شکل بگیرد. به‌خصوص در حوزه علوم اجتماعی که حوزۀ مباحث هنجاری است گفتگوهای جمعی در شناخت مسائل آن سنخ از علوم و دانش‌ها بسیار تأثیرگذارند. اگر فضای گفتگو و ابراز انتقادی دیدگاه در کلاس فراهم دانش آموز قدرت تحلیل اجتماعی می‌یابد؛ و اساساً ایجاد فضای گفتگوی آزاد، منتقدانه و در عین حال هدایت‌شده در کلاس، یکی از روش‌های بسیار مؤثر در انتقال تجارب اجتماعی دانش آموزان به همدیگر و نیز انتقال دانسته‌ها و تجارب اجتماعیِ معلم به دانش آموزان است.

ما باید فضای تعلیم و تربیتمان را به سمت تعامل بیشتر سوق دهیم و برای این منظور باید ذهنیت‌ مدیران و معلمان و بلکه کل نظام مدیریت و اِعمال آموزش و پرورش را تغییر و تکامل بخشیم.

رساـ بعضی القاء می‌کنند که فرهنگ ایثار و شهادت منجر به خشونت‌طلبی دانش آموزان می‌شود، نظر حضرتعالی در این باره چیست؟ برکات فرهنگ ایثار را بیان کنید؟

فرهنگ ایثار و شهادت فرهنگ دفاع غیرتمندانه از دین و ناموس وطن است/ مفاهیم را درست تعریف کنیم

اولین نکته‌ای که اینجا عرض می‌کنم این است که ما مفاهیم را درست تعریف کنیم، فرهنگ ایثار و شهادت فرهنگ دفاع غیرتمندانه از دین و ناموس وطن است و این چنین بوده و خواهد بود.

همۀ جوامع به این فرهنگ نیاز دارند و سعی می‌کنند که این فرهنگ را در فضای اجتماعی، تربیتی و آموزشی خود بدمند. یک جامعه با توجه به تهدیدات درون و برون مرزی‌ای که همواره با آن‌ها روبه‌رو است، نمی‌تواند خالی از میل به دفاع از ارزش‌ها و حدود اجتماعی، مرزی و وطنی خود باشد. ما باید حواسمان باشد که فرهنگ ایثار و شهادت که فرهنگ دفاع غیرتمندانه از دین و انقلاب و اسلام و وطن بود، را با تعابیر القائی ناشی از تفکر غربی، تخریب نکنیم.

طبیعتاً شما وقتی مورد خشونت واقع می‌شوید و وقتی که باید از خودتان در برابر خشونت دفاع کنید، ناچارید دست به خشونت بزنید؛ اما مسأله این است که این خشونت در مقام دفاع است؛ این خشونت تجاوزگرانه نیست. آن خشونتی بد و مذموم است که ابتدایی و تجاوزگرانه باشد، اما آن خشونتی که در مقام دفاع از خود است، نه تنها نیکوست بلکه استقرار نظم موجود در هر جامعه‌ای منوط به وجود همین انگیزه و همین غیرت است. قرآن کریم هم در آیۀ شریفۀ 194 از سورۀ بقره می‌فرماید: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ» یعنی هر کس بر شما تعدّی کرد شما هم به‌مانند همان بر او تعدّی کنید.

از بین بردن فرهنگ ایثار و شهادت منجر به ظلم پذیری می شود

نتیجۀ محکوم کردن و یا به انحراف کشاندن و یا منحرفانه تعبیر کردن از فرهنگ ایثار و شهادت این است که ما جامعه‌ای ظلم‌پذیر و منظلم ایجاد می‌کنیم. آیا ما چنین جامعه‌ای می‌خواهیم؟ شما امروز نگاه کنید که در وضعیتی که در منطقه ما، در همه اطراف کشور ما انواع خشونت‌ها، جنگ‌ها و ترورها وجود دارد، در جامعه ما امنیت هست؛ این امنیت به خاطر وجود همین فرهنگ ایثار و شهادت است. به خاطر همین است که ما مرزهای دفاعی خودمان را فراتر از مرزهای بین‌المللی خود تعریف کرده‌ایم. اگر جوانان ما در حلب، دمشق، دیر الزور و مرزهای اسرائیل در برابر این خشونت‌طلبان منحرف و ابزارهای دست استعمار یعنی داعشی‌ها و گروه‌های تکفیری قرار نمی‌گرفتند، و اگر نبود این شهادت‌ها، امروز ما باید داخل مرزهای خودمان از خودمان دفاع می‌کردیم؛ بنابراین محکوم کردن فرهنگ ایثار و شهادت به معنای انظلام و ظلم‌پذیری است؛ انظلام و ظلم‌پذیری‌ای که نتیجه عدم غیرت، نتیجه جبن و بزدلی است. البته هیهات که جامعه ما گرفتار چنین وضعیتی شود.

ما امروز هر چه در کشور داریم از برکت خون شهدا و دفاع جانانه‌ای است که شهدای ما از گفتمان انقلاب و اسلام داشتند و دارند.

رساـ اگر نکته ای در مورد  سند توسعۀ پایدار 2030 که مرتبط با موضوع گفت و گو است، مدنظر دارید بیان فرمایید؟

سند توسعۀ پایدار 2030 یکی از ابزارهای سیاستگذارانه نظام امپریالیسم لیبرال سرمایه‌داری است

هیچ سندی که خلاف صریح قانون اساسی و خلاف گفتمان معرفتی‌، ارزشی و فرهنگی انقلاب اسلامی باشد در کشور ما جا ندارد. سند توسعۀ پایدار 2030 در واقع سندی است که می‌خواهد گفتمان توسعه مدرن را در جهان حاکم کند. این سند یکی از ابزارهای سیاستگذارانه نظام لیبرال سرمایه‌داری است برای اینکه بتواند همه جوامع و فرهنگ‌هایی که به نوعی در مقابل گسترش و نفوذ معرفتی، فرهنگی و ارزشی این نظام مقاومت می‌کنند را در خودش هضم کند.

این مطلب را بعد از این عرض می‌کنم که سند توسعه 2030 را چندین بار مطالعه کردم و با متن انگلیسی‌اش تطبیق دادم. این سند در کشور ما محکوم است؛ هیچ جایی برای تأیید و اجرا ندارد. تأیید و اجرای این سند به معنای آن است که ما کل دستگاه معرفتی، ارزشی و فرهنگیِ خود را کنار بگذاریم و تمام سرمایه‌های مادی و اجتماعی‌مان را تبدیل به ابزاری برای پیاده‌سازی اهداف نظام سلطه که همان نظام لیبرال سرمایه‌داری است بکنیم.

بنابراین دولتمردان مؤمن، مسلمان و غیرتمند ما باید به این مطلب توجه کنند که این سند در این کشور قابل اجرا نیست؛ و همانطور که رهبری فرمودند: «اینجا جمهوری اسلامی است». ما در جمهوری اسلامی نمی‌توانیم دوش خود را زیر بار چنین تحمیل‌هایی قرار بدهیم؛ چون چنین تحمیلی در واقع تحمیر، تحمیق و به ضلالت کشاندن انسان و جهان انسانی است.

سند توسعۀ پایدار 2030 همفکری و همدلی را نشانه رفته است

عرض پایانی من است که به این سند نگاه کنید؛ در تمام بندهای این سند هیچ جایی حرف از همفکری و همدلی نیست، هیچ جا نگفته است که بیایید در باب مفاهیم اساسی حوزۀ توسعه، همفکری و هم‌اندیشی کنیم؛ هیچ جا در این سند نگفته است که بیایید دربارۀ ارزش‌های مبنایی توسعه، آن توسعه‌ای که حقیقتاً می‌تواند به تمام ابعاد مادی و معنوی انسان رشد و تعالی ببخشد گفتگو و تبادل نظر کنیم، هیچ جا. تنها گفته‌است باید در اجرای این سند، همۀ کشورها و ملت‌ها همکاری کنند.

نتیجه پذیرش سند توسعۀ پایدار 2030 این است که دیگران به جای ما فکر کنند و بیگانگان منظومه‌های فکری و ارزشیمان را تعریف کنند

در تمام بندهای این سند فقط همکاری خواسته شده است؛ این به بدان معنا است که دیگران به جای ما فکر کنند، دیگران به جای ما منظومه‌های فکری و ارزشیمان را تعریف کنند و تنها در مقام تطبیق ذهنیت خودشان با وضعیت موجود و امروز ما از ما همکاری بخواهند. این به بدان معنا است که ما تفکر خود را کنار بگذاریم، منظومۀ ارزش‌های اخلاقی، ذوقی و معنوی خود را کنار بگذاریم، حتی مجموعه تجارب و دانش‌های مدیریتی خود را در باب توسعه کنار بگذاریم و فقط ببینیم که آن‌ها برای ما چه چیزی تجویز کرده‌اند و همان را عمل کنیم. حاشا و کلّا که چنین چیزی در این کشور پذیرفته شود و بتواند انجام شود./۸۴۱/گ402/س

 

 

ارسال نظرات