۰۹ مهر ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۸
کد خبر: ۵۲۹۱۳۸

شکوه دینداری حضرت ابوالفضل العباس از منظر آیت الله مکارم

حضرت آ‌یت الله مکارم گفت: نمى ‏توان انكار كرد كه قيام امام حسين(ع) در عاشورا و كربلا، در راستاى احیاء دين‏ و اسلام و قرآن بود، چرا كه حكّام بن امیه اساس اسلام را به خطر افكنده بودند، و قيام امام حسين عليه السلام پرده از كار آنها برداشت و جلوی خطر را گرفت.
آیت الله مکارم شیرازی

به گزارش خبرگزاری رسا، نمى ‏توان انكار كرد كه قيام امام حسين عليه السلام در عاشورا و كربلا، درست در راستاى احیاء دين‏ و اسلام و قرآن بود، چرا كه حكّام بن ى‏اميّه اساس اسلام را به خطر افكنده بودند، و قيام امام حسين عليه السلام پرده از كار آنها برداشت، و جلو خطر را گرفت.[1]در این بین یاران آن حضرت به جرم دين‏دارى‏ و عشق و ارادت به اهل‏بيت پيامبر صلى الله عليه و آله به قتل رسیدند.[2]

در این میان امام حسین(عليه السلام) که هدايت همه جانبه را در امر دين‏ و دنيا بر عهده دارد[3] به نحوی شهادت عبّاس‏ بن على عليه السلام پرچمدار لشكر امام حسين عليه السلام‏[4]  که یکی از نمادهای بارز دینداری بود برای آن حضرت آنچنان سنگین بود که  فرمود: «الْانَ إِنْكَسَرَ ظَهْري وَقَلَّتْ حِيلَتي؛ اينك كمرم شكست و راه چاره بر من محدود شد».[5]

خدامحوری با چاشنی حق گرایی و شهادت طلبی؛شاخصۀ بنیادین در گفتمان دینی حضرت عباس(عليه السلام)

بی شک كسى، از جنگ مى ‏ترسد كه از مرگ و شهادت‏ بترسد و كسى از مرگ و شهادت مى ‏ترسد، كه يقين قاطع به پروردگار نداشته باشد و در مسيرى كه مى‏ پيمايد گرفتار شكّ و شبهه گردد، زيرا، آن كس كه به مسير خود ايمان دارد و صاحب يقين و اعتقاد راسخ است، مى‏داند كه در جنگ با دشمنان حق‏، هرگز شكستى نيست، بلكه يا پيروزى بر دشمن است و يا شهادت و انجام وظيفه و شتافتن به جوار قرب پروردگار و بهره ‏مندى از حيات ابدى و جاويدان.[6]

از سوی دیگر حزب اللَّه به عنوان ولايت‏ پذيرى خدا و اولياى الهى وصف شده ‏اند[7]از این رو ياران خاص و فدا كار امام حسین(عليه السلام) تنها او را بخاطر يارى از آئين خداوند مى‏ خواستند و بس، او را دوست مى‏ داشتند و از او بخاطر پاكى و دفاع وى از حق‏ تبعيت‏ مى‏ كردند[8] وهمچون سربازى فداكار و گوش به فرمان، براى جانبازى در راه اسلام و نجات ستمديدگان، تلاش کردند.[9]

اینگونه است که پس از سخنان صريح و آزادمنشانه ابى عبداللَّه عليه السلام در شب عاشورا، ابتدا عبّاس‏ بن على (برادر رشيدش) به امام عليه السلام عرض كرد: براى چه دست از تو برداريم؟ براى اين‏كه پس از تو زنده بمانيم؟ خدا نكند هرگز چنين روزى را ببينيم!![10]

آنگاه برادران امام و فرزندان و برادرزادگان او و فرزندان عبداللَّه بن جعفر(فرزندان حضرت زينب) به پيروى از عبّاس يكى پس از ديگرى، سخنان مشابهى گفتند، طبعاً امام عليه السلام از اين همه وفادارى و پايمردى و شهامت در انتخاب بهترين راه‏ در سایۀ خدا محوری و حق جویی وتعیین بهترين سرنوشت شاد شد.[11]

با این تفاسیر بهتر می توان به کلام حضرت عباس(عليه السلام) که پس از شهادت عده‏ اى از بنى‏ هاشم، برادران خويش عبداللَّه، عثمان و جعفر را احضار كرد و فرمود: «برويد جان خود را فداى برادر و امام خويش نماييد تا شما را در پيشگاه خدا به حساب آورم وانتقام شما را از دشمنان بگيرم».[12]پی برد.[13]

رد امان نامه شمر؛ شکوه عزت در معرفت دینی حضرت ابوالفضل العباس‏ عليه السلام

بدیهی است عزت‏، سعادت و حيات جاويدان در جهاد و شهادت پر افتخار، و ذلت، خوارى و روسياهى در دنيا و آخرت در ترك جهاد با دشمن‏ نهفته شده است[14]، لذا به مسلمانان تأکید شده است آنچنان قوى و نيرومند باشند تا دشمن‏ خيال حمله به آنها را هم نداشته باشد، و در عين حال عزّت‏ و آبرو و اعتبار آنان حفظ شود.[15]

لذا اگر  حالت بازدارندگى در مقابل دشمن‏، حاكم گردد، جامعه از شرّ دشمنان مصون خواهد ماند و مجموعه اين امور مايه عزّت‏ و آبرو و سربلندى است.[16]

از سوی دیگر غفلت از  پيروزى بر دشمن‏ نه تنها به سعادت و پاداش اخروى لطمه مى‏زند، بلكه از نظر زندگى اين جهان و سربلندى و عزت‏ و آرامش نيز زيان بخش است، در حقيقت سیطره بر دشمنان اسلام از امور پايدار اين جهان محسوب مى‏شود؛ به تعبير ديگر نبايد به خاطر منافع آنى و زودگذر، منافع مستمر آينده را به خطر افكند!.[17]

با این تفاسیر ردّ امان‏نامه «شمر» توسّط حضرت ابوالفضل العباس‏ عليه السلام‏[18] نمونه ‏اى از عزّت نفس، شجاعت و نستوهى آن حضرت برای پیروزی بر دشمن است.[19]

آری دشمن بدن ‏هاى آنان را مثله و قطعه قطعه كرد، ولى نتوانست از عزّت و سربلندى و عظمت روحى آنان چيزى بكاهد. آن شاعر عرب چه زيبا اين حقيقت را ترسيم كرده است:[20]

قَدْ غَيَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ كُلَّ جارِحَةٍ     إِلَّا الْمَكارِمَ فِي أَمْنٍ مِنَ الْغِيَرِ

«ضربه ‏ها(ى نيزه و شمشير) تمام بدن آنان را دگرگون ساخت؛ ولى عظمت روحى و بزرگوارى آنان را هرگز دستخوش تغيير نكرد».[21]

لذا حقيقت عزت‏ در دل و جان حضرت عباس(عليه السلام) ظاهر شد، و او را از خضوع و تسليم و سازش‏ در برابر طاغيان و ياغيان باز داشت.[22]آن حضرت از قدرتى معنوی برخوردار بود  كه با داشتن آن هرگز اسير شهوات نشد، و در برابر هوا و هوس سر فرود نیاورد؛قدرتى كه او را به مرحله نفوذ ناپذيرى در برابر« زر» و«زور» ارتقا داد.[23]

شجاعت حضرت عباس(عليه السلام)؛ شکوه اقتدار دینی  در تبعیت از فرامین الهی

انسان گاه به جهاد مى‏رود براى اين كه مردم از شجاعت‏ و قهرمانى او سخن بگويند، و گاه به جهاد مى‏ رود تا او را به ترس و جبُن متّهم نسازند، و گاه به خاطر به چنگ آوردن غنائم جنگى قدم در ميدان مى‏ گذارد! تنها كسى مى‏ تواند از جهادش بهره بگيرد كه براى عظمت آئين حق و دفاع از دين‏ خدا پيكار كند.[24]

لذا آزادگى و شجاعت‏ و دفاع از دين‏ و ارزش‏ هاى اسلامى با نام حضرت عباس(عليه السلام) عجين شده است.[25] لذا حميّت و حمايت‏ از دين‏ را بايد از آن حضرت آموخت.[26]

حال عبّاس بن على عليه السلام هنگامى كه ديد[27]تمام ياران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشيدند، گريست و به شوق ديدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسين عليه السلام اجازه ميدان خواست.[28] ؛ و عرض کرد؛ اى سرورم! سينه ‏ام از زندگانى دنيا به تنگ آمده است، مى‏ خواهم از اين منافقان انتقام (آن خون‏ هاى پاك را) بگيرم!».در عین حال امام عليه السلام فرمود: «إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَليلًا مِنَ الْماءِ؛ اينك كه آهنگ ميدان دارى براى اين كودكان، آبى تهيّه كن».

عبّاس عليه السلام بى درنگ بر اسب شد و نيزه و مشك را برداشت و به سوى فرات روانه شد. چهار هزار تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره كردند و هدف نيزه‏ ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشكر دشمن را شكافت و هشتاد نفر از آنان را به خاك هلاكت افكند، و وارد فرات شد.[29]،[30]

آنگاه مشك را بر دوش راست خود نهاد و به ‏سوى خيمه رهسپار شد وچنين گفت:«اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسين عليه السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى. اين حسين است كه شربت مرگ مى‏ نوشد و تو مى‏ خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟! هيهات! چنين كردارى، از آيين من نيست و نه كردار شخص راست باور».[31]

سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. عباس دليرانه در آن ميان حمله مى‏ كرد و اين رجز را مى‏ خواند: «هنگامى كه مرگ فرا رسيد، مرا از آن باكى نيست، تا آن هنگام كه شمشيرها مرا درخاك افكنند.[32]من جانم را سپر فرزند زاده پيامبر پاكيزه خوى قرار داده ‏ام، من همان عباسم كه سمت سقائى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه ‏اى ندارم و...».[33]

شجاعت آن حضرت  به هنگام مبارزه‏ باطغيانگران و جنایتکاران بسيار پرمعنى است؛ اين امر نشان مى‏دهد كه یاد خداوند و تلاش برای کسب رضای الهی تا چه اندازه در قدرت و قوّت و شجاعت‏ و شهامت انسان اثر دارد، و به او نيرو و توان براى مبارزه مى‏بخشد[34].

هم چنین ماجرای شهادت آن حضرت و رجز های انقلابی در حمایت از آئین اسلام ،تنها در شجاعت‏ و شهامت درونى، و آمادگى روانى براى ايستادگى و مبارزه‏ سرسختانه با دشمن خلاصه نمی شود، بلكه حضرت عباس(عليه السلام) اين آمادگى و سر سختى خود را به دشمن نشان می دهد، تا آنها بدانند قمر بنی هاشم دارای چنين روحيه ‏اى است، که همان سبب عقب‏نشينى و شكست روحيه آنان شد،  به تعبير ديگر وجود قدرت كافى نيست، بلكه بايد در برابر دشمن نمايش قدرت داد.[35]

ایثار و از خودگذشتگی؛ رکن اصلی در هویت دینی حضرت عباس(عليه السلام)

آنان که در علم و عمل در پاسدارى دين‏ و در جهاد و اطاعت از پيشوا و رهبر الهى مى‏ كنند. هم از قرآن آگاهى دارند و آن را مو به ‏مو در مورد زندگى اجرا می کنند، هم از واجبات باخبرند و به آن عمل مى‏ كنند هم پاسدارى از سنّت ها و مبارزه با بدعت ها را مد نظر قرار می دهند و به هنگام جهاد اهل ايثار و فداكارى هستند.[36]

اين گروه تنها با خدا معامله مى‏ كنند و هر چه دارند حتى جان خود را به او مى‏ فروشند و جز رضا و خشنودى او چيزى خريدار نيستند. و با فداكارى و ايثار آنهاست كه امر دين‏ و دنيا اصلاح و حق زنده و پايدار مى ‏شود و زندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى ‏گردد.[37]

چشم‏ پوشى از منافع شخصى و ايثار و فداكارى دارد و اين امر بدون انگيزه‏ هاى مذهبى و ايمان دينى‏ ميسّر نيست.[38]تحمل همه اين آزارها، براى رضايت خداوند و پيشرفت دين‏ و آيين حق صورت می گیرد.[39]

لیکن در باور عموم انسان‏ها مفاهیم مادی و لذت طلبی و استفاده از منافع دنیوی يك ارزش است. لیکن دين‏ مبين اسلام با در نظر داشتن اهمّيّت برخی از امور دنیوی  در زندگى مادّى انسان‏ ها، معتقد است كه مفاهيمى همچون ايمان، ايثار، شهادت و دیگر مفاهیم[40]ارزشى، ارزشمندتر از مواهب مادی است[41]

اعتقاد داريم كه غربي ها توان فهم و ادراك مفاهيم بلند اسلامى همچون شهادت، جهاد، ايثار، نوع‏دوستى، كمك به ديگران و ... را ندارند.[42]

بی شک هویت آن حضرت در دینداری در هر گام درسى از فضيلت و ايثار واز خودگذشتگى است[43]، به راستی چه كسى در آن صحنه بى‏ نظير فداكارى حاضر بود كه رسيدن عبّاس‏ را به منبع آب‏ و ننوشيدن و تشنه شهيد شدن را گزارش دهد؟! امام حسين عليه السلام يا فرزندانش از دور تماشا مى‏ كردند؟! يا ایمه بعد به الهام الهى خبر دادند؟ يا فرشتگانى كه ناظر اين منظره ايثار بى نظير بودند پيام آوردند؟ و يا به صورتى ديگر؟!هر كه بود و هر چه بود، در پيشانى تاريخ ثبت شد و براى هميشه براى رهروان راه حق به يادگار ماند.[44]

سخن آخر

جوانان عزيز كه سرمايه ‏هاى اصلى مجالس  امام حسين عليه السلام هستند با تأسی از سیرۀ دینی حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام) بر آگاهى‏هاى معنوى و دينى‏ خويش بيفزايند و در جهت ترويج مكتب حسينى و آشناساختن ديگران با اين حماسه جاويدان الهى كوشش نمايند.[45]

ان شاء الله بتوانیم آن حضرت را الگو و اسوه برای خود بدانیم. تنها تعریف کردن از پیشوایان اسلام کافی نیست بلکه باید به آنها به ویژه در مولفه های دینی اقتدا کرد.[46]

اینگونه است که در زیارتنامه ی آن حضرت جمله ای است که در هیچ زیارتنامه ای نیست: «سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الزَّاكِيَاتِ الطَّيِّبَاتِ فِيمَا تَغْتَدِي وَ تَرُوحُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين‌[47]؛یعنی سلام خداوند و همه ی فرشتگان و انبیاء مرسلین و عبادت کنندگان صالح خداوند صبح و شام بر تو باد. این نشان می دهد که مقام آن حضرت در میان شهداء کربلا تا چه مقدار برجسته است».[48]

[1] اعتقاد ما ؛ ص104.

[2] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص175.

[3] اعتقاد ما ؛ ص76.

[4] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص492.

[5] همان ؛ ص495.

[6] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص38.

[7] همان ؛ ج‏10 ؛ ص246.

[8] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ ترجمه‏ج‏2 ؛ ص495.

[9] كليات مفاتيح نوين ؛ ص189.

[10] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص396.

[11] همان؛ ص 397.

[12]  طبرى و ابن اثير در اينجا اشتباه بزرگى كرده‏اند و عبارت را اين گونه نقل كرده‏اند:« تَقَدَّمُوا حَتَّى أَرِثَكُمْ؛ برويد شهيد شويد تا از شما ارث ببرم».( تاريخ طبرى، ج 4، ص 342؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 76) اين جمله گذشته از آنكه از شخصيتى چون قمر بنى‏هاشم با آن همه معرفت و ايثار قابل قبول نيست، اصولًا موردى ندارد، زيرا مادر آنها ام البنين زنده بود و تا وقتى كه مادر زنده باشد برادر وارث نيست. بلكه عبارت صحيح اين است: تَقَدَّمُوا حَتّى‏ أَرَاكُمْ قَدْ نَصَحْتُمْ لِلَّهِ وَلِرَسولِهِ يعنى جلو بيفتيد تا شما را ببينم( با فداكارى خود) براى خدا و رسولش خيرخواهى نموديد.( اعيان الشيعة، ج 1، ص 608). احتمال دارد كه در نسخه اصلى« حَتّى‏ أَثْأَرَكُمْ» بوده است كه به معنى انتقام گرفتن است ولى طبرى و ابن اثير آن را به اشتباه« حتّى أَرِثَكُمْ» نقل كرده‏اند.

[13] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص489.

[14] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏11 ؛ ص245.

[15] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص75.

[16] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏7 ؛ ص639.

[17] تفسير نمونه ؛ ج‏7 ؛ ص245.

[18]  ارشاد مفيد؛ص 440.

[19] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها، ص 33.

[20] همان.

[21] همان ؛ ص32.

[22] تفسير نمونه ؛ ج‏18 ؛ ص197.

[23] همان.

[24] اخلاق در قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص294.

[25] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص56.

[26] آيين رحمت ؛ ص90.

[27] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص492.

[28] همان؛ ص 493.

[29]  بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 41.

[30] عاشورا ريشه ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها، ص 494.

[31] همان.

[32] همان ؛ ص494.

[33]  اعيان الشيعة، ج 1، ص 608 ، ر.ک: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 117 ، بحارالانوار، ج 45، ص 40.

[34] اخلاق در قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص351.

[35] تفسير نمونه ؛ ج‏8 ؛ ص197.

[36] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏7 ؛ ص81.

[37] تفسير نمونه ؛ ج‏2 ؛ ص79.

[38] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص281.

[39] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص407.

[40] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص120.

[41] همان.

[42] همان ؛ ص77.

[43] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص496.

[44] همان.

[45] همان ؛ ص87

[46] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛12/3/1393.

[47] بحار الانوار؛ ج98؛ ص277.

[48] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛12/3/1393.

/۱۳۲۳/۱۰۳/ص

ارسال نظرات