۰۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۳:۲۳
کد خبر: ۵۷۲۴۴۱
در گفت و گویی تفصیلی با حجت الاسلام و المسلمین معین شیرازی مطرح شد؛

شوخی های علمی مصطفی خمینی با حضرت امام در کلاس درس

حجت الاسلام و المسلمین معین شیرازی خاطراتی از امام(ره) و حاج آقا مصطفی خمینی در ایام تبعید در عراق بیان کرد و گفت: ارتباط امام(ره) و حاج آقا مصطفی غیر از پدر و فرزندی بود؛ شوخی‌های علمی حاج آقا مصطفی در کلاس درس امام(ره) شنیدنی است.
معین شیرازی

حجت الاسلام و المسلمین سید حسن معین شیرازی استاد حوزه و دانشگاه وعضو هیأت امنای جمعیت مبارزه با دخانیات ایران  شخصیتی است که قبل از انقلاب و زمان تبعید امام(ره) به کشورعراق همراه ایشان بوده و خاطراتی شنیدنی با امام(ره) در این سال ها داشته است؛ بر این اساس جهت شنیدن این خاطرات شیرین خبرنگار خبرگزاری رسا سراغ ایشان رفته و گفت و گویی را با حجت الاسلام و المسلمین معین شیرازی انجام داده که در ادامه می خوانیم.

رسا_ در ابتدای گفتگو خودتان را به طور کامل معرفی کنید

حجت الاسلام و المسلمین معین شیرازی_ اسم بنده سید حسن اسم فامیلم معین شیرازی است؛ پدرم سید عبدالحسین و پدر ایشان سید مصطفی است؛ پدر سید مصطفی که پدربزرگ پدرم می‌شود سید ابوطالب است؛ پدر سید ابوطالب که پدربزرگ پدربزرگ من می‌شود سید حسن است؛ سید حسن واعظ از شیراز در زمان فتحعلی‌شاه قاجار در سفری که برای زیارت آمده بودند که از تهران عبور کنند با عزاداری که در تکایا در آن موقع می‌شده است در تعزیه‌خوانی مواجه می‌شوند و ایشان منبری بودند و به رسمی که داشتند اجازه می‌گیرند و ذکر مصیبتی می‌گیرند و روضه‌خوانی می‌کنند و خیلی مطلوب واقع می‌شود.

از همان‌جا اساس وضعیت منبر در تهران همراه با روضه‌خوانی باب می‌شود.

مرحوم سید حسن واعظ شیرازی در تهران می‌ماند و برادرانش را دعوت می‌کند، 9 نفر به تهران می‌آیند و چند نفری هم به قزوین می‌روند، چون قزوین شهر بزرگی بوده است؛ تهران تازه پایتخت شده بوده است، در زمان فتحعلی شاه؛ ما از نسل آن‌ها هستیم؛ شرح حال سادات شیرازی و نسب آن‌ها تا حضرت امام موسی‌بن جعفر می رسد. این‌ها پدران و آباء و اجداد بنده بوده‌اند که همانطور که عرض کردم بنده پشت پنجم تهران هستم؛ اما این سابقه شیرازی و اسم شیرازی در اسم و فامیل ما باقی مانده است.

 

رسا_ اجمالی از زندگی نامه خود را بیان بفرمایید

حجت الاسلام و المسلمین معین شیرازی_ تحصیلات حوزوی را با شوق و اشتیاق خدمت پدرم شروع کردم؛ پدرم خیلی علاقمند بودند که فرزندانشان در مسیر خدمت به دین و اسلام باشند و داستان‌های بسیار زیادی دارد که خود ایشان در زمان پهلوی برای حفظ حجاب مادرم و برای حفظ عمامه خودشان چه کوشش‌ها و تلاش‌هایی کردند خودش شرح مفصلی می‌شود که می‌تواند تاریخ باشد.

من جامع‌المقدمات را پیش پدرم خواندم، زمانی که تحصیلات کلاسیک در دبیرستان می‌رفتم، سحرها بعد از نماز صبح که همه پشت سر پدرم نماز می‌خواندیم و بعد ایشان به من درس می‌داد.

من خیلی پر نشاط و بازیگوش بودم، استعداد فراوان و سرشاری هم داشتم که درسی که پدرم می‌گفتند، کتاب را می‌بوسیدم و برای فردا می‌گذاشتم و دیگرانی که بودند می‌گفتند که ما حواسمان بود که کی مطالعه می‌کنی که مطالعه نکردی و می‌گفتیم که فردا چطور می‌شود؟ می‌دیدیم که فردا عین ضبط صوت تمام مطالب گذشته را می‌دانی و وقتی پدرم درباره درس گذشته سئوال می‌کردند و منبر می‌رفتند من هم زمانی که تعطیلی مدارس بود همراه خود می‌بردند و در راه از این منزل به آن منزل، از این منبر به آن منبر از من سئوال می‌کردند که این جمله را تجزیه کن، این جمله را ترکیب کن، سئوالات مختلفی می‌کردند تا به مجلس بعدی می‌رسیدیم؛ خودشان ادبیاتشان خیلی خوب بود.

بعد خدمت مرحوم آیت‌الله شیخ، آیت‌الله مجتهدی دو مرتبه شروع کردیم مقداری از جامع‌المقدمات را خدمت ایشان خواندن در مسجد حاج سید عزیز الله و سیوطی را هم شروع کردیم، آقای مجتهدی در کنار گنبد آن مسجد دو حجره گرفته بودند؛ بالا دو حجره در اختیار ایشان بود که یک پله باریک پلکانی تا پشت‌بام بود؛ بالا می‌رفتیم.

کسانی که آنجا درس می‌خواندند الان چند نفر هستند، آیت‌الله سید محسن خرازی و آیت‌الله رضا استادی، این‌ها همانجا بودند، تعداد دیگری از آقایان که شاید در حوزه معروف نباشند اما آن زمان هم درس بودند، آقای ناطق نوری به آنجا آمدند، آقای سید محمود سجادی بودند، آقای شیخ مهدی غفاری بودند، پدر شهید، شیخ محمد حسین نعمتی بودند؛ تعدادی هم بودند که بعداً به کارهای دیگری رفتند، مانند آقای مرتضی آخوندی که الان دارالکتب اسلامی را دارند پسر مرحوم آخوندی؛ مقداری از تحصیلات من هم خدمت مرحوم علامه حسینی تهرانی بوده است که بیشتر خط مشی تحصیلی بنده را ایشان تنظیم فرمودند.

در قم من درس بزرگانی بودم؛ اسم نمی‌آورم که به چه کسانی درس گفته‌ام، طلبه‌ها به من درس می‌گفتند؛ اما مقداری از مغنی اللبیب را خدمت آقای استادی خواندم، ایشان یک سال زودتر از ما خوانده بودند، همان درس را طلبه‌ها به هم می‌گفتند؛ در درس آیت‌الله نوری همدانی که سطح درس می‌گفتند استفاده کردم؛ آیت‌الله سبحانی مکاسب درس می‌گفتند به خواهش ما درس را شروع کردند، مقداری مکاسب محرمه را خواندم و بعد به نجف رفتم.

در نجف درس مرحوم میرزا جواد تبریزی بودیم، ایشان سطح تدریس می‌کردند، درس آیت‌الله شیخ حسن صافی، بعد هم درس خارج را خدمتشان ادامه دادیم؛ درس آیت‌الله خوئی می‌رفتم، درس مرحوم امام می‌رفتم؛ این‌ها نبضه و مقداری از اساتیدی هستند که حق استادی گردن ما دارند و معترف هستیم.

رسا_ نحوه آشنایی حضرتعالی با امام خمینی(ره) چطور بود؟

حجت الاسلام و المسلمین معین شیرازی_ زندگی مرحوم امام(ره) به چند مرحله تقسیم می شود؛ یک مرحله زمانی که در قم تدریس می‌کردند و شاگردانی را در این زمان تربیت کردند که همه ذخیره‌های حوزه هستند، استوانه‌های حوزه هستند؛ این برای زمانی است که تدریس می‌کردند؛ مرحله دوم زندگی ایشان بعد از ارتحال مرحوم آیت‌الله بروجردی شروع شد؛ مرحوم آیت‌الله بروجردی موقعی که از دنیا رفتند علمای برجسته آن زمان که زمینه مرجعیتشان بیش از دیگر افراد بود؛ بعضی‌ها بودند که از نظر علمی زمینه کافی و وافی داشتند اما زمینه اجتماعی، مرجعیت چهار نفر بودند؛ مرحوم امام و مرحوم آیت‌الله گلپایگانی و مرحوم آیت‌الله شریعتمداری و مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی بودند.

این بزرگواران برای اداره حوزه برنامه‌ریزی کردند که تقسیم کار کنند؛ شهریه‌ای که مرحوم آیت‌الله بروجردی می‌دادند به دو قسمت تقسیم شد، نصفش را مرحوم آیت‌الله گلپایگانی به عهده گرفتند و نصف آن را هم مرحوم آیت‌الله شریعتمداری بر عهده داشتند.

آن زمان نان هم در حوزه‌های علمیه می‌دادند، نان را مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی عهده‌دار شدند؛ آقای خمینی فرمودند که من درسم را ادامه می‌دهم.

آن زمان هر کسی که قدم پیش می‌گذاشت و متقبل بخشی از این کار می‌شد زمینه مرجعیتش قطعی و حتمی بود و مرحوم امام این زمینه را به روی خود بستند و از این زمینه کناره گرفتند و گفتند که من درسم را ادامه می‌دهم

یک کتابی هست که استحضار دارید، عروة الوثقی مرحوم یزدی است؛ سید محمد کاظم یزدی کتاب عروة الوثقی را که نوشتند بعد از آن تاریخ، بعد از نوشتن این کتاب علما به این حاشیه می‌زدند و حاشیه به این کتاب یعنی مرجعیت؛ همین کتاب فروشی آخوندی ظاهراً می‌خواست این کتاب را چاپ کند، از آقایان مراجع کمک خواست که هر مرجعی که حاشیه‌اش را در این کتاب می‌نویسد به چاپ این کتاب کمک کند؛ خیلی‌ها این کار را کردند؛ مرحوم امام این کار را انجام ندادند و وجهی پرداخت نکردند و خیلی برای ما و خیلی‌ها تعجب آور بود؛ امام(ره) خیلی خودشان را برای ریاست و مرجعیت مطرح نمی‌کردند و کناره می‌گرفتند و این امر بسیار مشهود بود.

من داستانی بگویم از پسر خودم؛ پسری دارم به نام سید محمد معین شیرازی که ایشان جانباز 70 درصد است؛ طلبه بود، بعد از گرفتن دیپلمش و در زمانی که انقلاب فرهنگی بود و دانشگاه‌ها تعطیل شد و این‌ها؛ ایشان عضو رسمی سپاه شد؛ بعد با یکی از دوستان خانوادگی‌مان که در نجف خیلی با هم صمیمی بودیم او را به مدرسه‌ای دعوت کرد که آموزش نظامی به طلبه‌ها بدهد؛ به آن مدرسه رفت؛ گفت حالا که اینجا می‌آیی درس هم بخوان؛ همین شروع طلبگی‌اش شد؛ در عرض سه سال و خورده‌ای جامع‌المقدمات، سیوطی خواند، الفیه را حفظ کرد، ابن عقیل را هم مطالعه کرد و شروحی که بر سیوطی کرد، شرح نظام را هم مطالعه کرد؛

بعد از اینکه جانباز شد گفت که من نمی‌توانم با عمامه روی ویلچیر بنشینم، عمامه را برداشت و الان ویلچری است.

یک بار رهبر معظم انقلاب به منزلمان آمدند یک عیادتی از محمد کردند، خیلی اصرار داشتند که برود به قم ادامه دهد؛ یک بار دیگر خدمتشان رسیدم از من پرسیدند، دو سوال کردند که اول چند سال از ارتحال والدتان گذشته است؟ یکی دیگر هم گفتند که آقازاده به قم رفتند؟ گفتم که آقا شما بعد از چند سال یادتان است؟ ماشاء‌الله ایشان حافظه قوی دارند.

در نجف اشرف محمد تقریباً دوازده سالش بود، از مدرسه آمد، ماه رمضان بود، روزه می‌گرفت؛ در گرمای تابستان نجف آمد و گفت پدر من خیلی تشنه‌ام هست؛ تکلیفم را روشن کنید که من بالغ شده‌ام یا نه؟ گفتم که چرا از من می‌پرسی؟ این مرجع تقلیدت برو و بپرس، می‌خواستم که روی او باز شود که خودش سئوال کند؛ گفتم بپرس، گفت خجالت می‌کشم، گفتم بنویس، نامه‌ای را خدمت امام نوشت که من پسری دوازده ساله هستم، چنین و چنان، توصیف خودش را کرد و اینکه آیا من بالغ شده‌ام یا نه؟

موقعی که خدمت امام رفت، امام از نماز ظهر برگشته بودند در منزل؛ رفت و آمد خانوادگی بود، خانم و عروسشان منزل ما رفت آمد داشتند، خانواده می‌رفتند؛ از سابق از ایران ارتباط خانوادگی بود و در نجف بیشتر بود

رفت و در زد، آمد تعریف کرد؛ گفتم چه بود؟ امام با یک عرق‌چین و پیراهن و شلوار سفید در را برایش باز کرده بودند؛ گفته بود که من مسأله دارم؛ جواب مسأله‌اش و خط امام هم هست؛ الان دارم؛ که فرمودند که تو هنوز بالغ نشده‌ای؛ آمد و روزه‌اش را افطار کرد؛ این نامه را نگه داشتم که این سندی است که یک مقایسه‌ای بین عالم مسلمان و مرجع تقلید شیعیان و پاپ با آن همه دم و دستگاه و تشکیلاتی که دارد و کسی به او دسترسی ندارد، اما مرجع تقلید شیعیان با یک پسر دوازده ساله که در می‌زند جواب می‌دهد و این پسر بر می‌گردد.

مرحوم امام؛ خیلی به جوانان و نوجوانان اهمیت می‌دادند؛ پسر کوچکترم سید علی که از محمد کوچکتر است او هم با امام داستان دارد که در یک رفت آمدی که خانوادگی به آنجا رفته بودند؛ او به حاج حسن آقا شباهت داشت؛ یک سال بود که امام ایشان را ندیده بودند به حسن آقا هم علاقه داشتند؛ خانم مرحوم امام به علی می‌گویند که برو اصول دینت را به حاج آقا بگو؛ او می‌رود می‌ایستد و جوری بلد بود که بگویند علی جان اصول الدین چندتا است؟ بگوید که پنج‌تا؛ بگویند اول؟ بگوید؛ دوم؟ بگوید؛ اما گفته بودند که برو آنجا بگو، رفته بود و ایستاده بود و گفته بود که آقا اصول الدین پنج تا است؛ اول تا آخر را خودش گفته بود؛ امام هم مطالعه می‌کردند؛ این را می‌بینند که شبیه نوه‌شان هست، بلند می‌شوند و یک گز برمی‌دارند و به ایشان می دهند و مطالعه‌شان را می‌کنند، پسرم آمده بود و می‌گفت که امام به من گز دادند.

رسا_ نحوه حضور شما در عراق و خدماتی که شما در این کشور در ایام تبعید امام داشتید را بفرمایید.

حجت الاسلام معین شیرازی_ من از زمان نوجوانی، طفولیت، نوجوانی، جوانی، سفرهای مکرری به عراق داشتم به گونه‌ای که می‌توان گفت کشور دوم من است؛ من خودم عربی صحبت می‌کنم، در نجف تدریس می‌کردم؛ درس به زبان عربی تدریس می‌کردم، به زبان عربی درس می‌دادم؛ همه سطح را می‌گفتیم تا کفایه همه را تدریس می‌کردیم.

بنده چهارده سال در عراق بودم، یک سال در مدرسه بروجردی حجره داشتم، که در همان سال آیت‌الله بروجردی از دنیا رفتند، من نجف بودم و تشییع جنازه؛ یک جنازه صوری و تمثیلی درست کردند و طلبه‌ها تشییع جنازه کردند؛ من اول سال 57، اواخر بهار 57 نزدیک تابستان به تهران آمدم، خانواده برگشتند و سال بعد به تهران آمدند و زمانی که امام تبعید شدند؛ یعنی از ایران به ترکیه و از ترکیه به عراق، ما نجف بودیم؛ در استقبال از امام برای کاظمین و بعد به سامرا رفتیم و همراه امام از سامره به بغداد برگشتیم و از بغداد به مصیب آمدیم که اهالی کربلا به مصیب برای استقبال آمده بودند؛ که امام وارد کربلا شدند و ما به نجف رفتیم؛ یک هفته امام در کربلا ماندند و بعد به نجف آمدند که طلبه‌ها استقبال شایانی داشتند.

جایی هست که الان می‌گویند خان الحماد آن موقع می‌گفتند بین خان النص، یعنی منزلگاه نیمه‌راه بین نجف و کربلا در آنجا طلبه‌ها برای استقبال آمدند و امام به نجف وارد شدند که تمام این مدت را من در نجف بودم.

رسا_از حاج آقا مصطفی خمینی چه خاطراتی دارید؟

حجت الاسلام معین شیرازی_ ما در قم که بودیم منزلمان نزدیک منزل امام بود؛ حاج آقا مصطفی دوست عموی من بود؛ خانواده مرحوم امام با پدر خانم من مرحوم آیت الله لاله‌زاری رفت و آمد و تردد دوستی و ارتباطاتی داشتند.

تیم و گروه خاصی بودند که با هم خیلی صمیمی و رفیق بودند و جلسات خاصی داشتند، دوستانشان همه از برجسته‌ها؛ گاهی وقت‌ها من در آن جلسات خاص بودم و البته جزو آن‌ها نبودم و شأن من دون این حرف‌ها بود اما محبت داشتند و من را هم در آن جلسه راه می دادند.

یادم هست که یک دفعه حمام رفته بودیم آمدم که پول بدم گفتند که حساب شده است؛ حاج آقا مصطفی محبت کرده بودند پول حمام مرا هم داده بودند؛ گاهی راجع به مراجع تقلید، اسم نمی‌آورم که ایشان نسبت به برخی از مراجع اشکال و اعتراض داشت؛ من دفاع می‌کردم که از مراجع هستند، چنین و چنان؛ ایشان می‌گفت که حرفی که من می‌زنم حمل به صحتش این است.

یادم هست که امام بعد از فوت مرحوم حاج آقا مصطفی درس تعطیل شد، به خاطر مراسم فاتحه و تشییع جنازه و این‌ها؛ اولین روزی که بعد از مدتی درس شروع شد، من جلوی امام نشسته بودم؛ نزدیک‌ترین فاصله تا منبر، مقابل، ستونی بود که تکیه دادم و نشسته بودم؛ بعد از بسم الله الرحمن الرحیم که درس را شروع کردند، امام رسمشان این بود که همه جا را نگاه می‌کردند؛ یادم نمی‌رود، آدم متأثر می‌شود، تا امام چشمشان افتاد به آن قسمتی که همیشه حاج آقا مصطفی می‌نشست، جای خالی را دید، یک تکانی خودشان را دادند و دیگر تا آخر صحبت آنجا را نگاه نکردند؛ البته صحبت‌هایشان را کردند و یادی از حاج آقا مصطفی کردند و فرمودند که مرگ او از نعمت‌های خفیه الهی بود؛ اما دیگر آنجا را نگاه نکردند.

در ارتحال مرحوم حاج آقا مصطفی مرحوم امام گفتند که ایشان از امیدهای آینده اسلام بود، صحبت‌هایشان هست، اما با تمام علاقه هم پدر فرزندی، هم علاقه‌های دیگری که بود امام یک قطره اشک نریختند، فقط شیخ عبدالحسین خراسانی، منبری نجف، شخص فاضلی بود منبری با سواد و فاضل که خوب هم منبر می‌رفت، ایشان را آوردند که شروع کند که روضه‌ای بخواند، تا شروع کرد؛ من باز آنجا در صحن خانه امام نشسته بودم و نزدیک امام بودم؛ تا شروع کرد روضه حضرت علی اکبر را خواندن امام دستمال در آوردند و گریه مفصلی کردند، اما برای حاج آقا مصطفی و اگر هم گریه کرده باشند بین خودشان و خدا، اما در ظاهر بین مردم هیچ کس اشک امام را در وفات حاج آقا مصطفی ندید؛ به رغم علاقه شدید و ارتباط شدیدی که با هم داشتند.

ارتباط امام و حاج آقا مصطفی غیر از پدر و فرزندی بود؛ شوخی‌های علمی حاج آقا مصطفی در کلاس درس می‌کرد، گاهی وقت‌ها سئوالاتی می‌کرد و امام پاسخ‌هایی می‌دادند، امام پاسخ‌های بین استاد و شاگرد هست که یک دفعه حاج آقا مصطفی یک اشکالی پای درس کرد که امام جواب دادند؛ باز دو مرتبه پیگیر اشکالش بود، امام فرمودند که آن موقع‌ها که شما هنوز نجف نیامده بودی بهتر مطالب را دریافت می‌کردی و می‌فهمیدی حاج آقا مصطفی گفت حاج آقا جواب نقضی ندهید جواب حلی بدهید؛ همه طلبه‌ها خندیدند؛ این معنایش به طور ضمنی و به تضمن این است که شما هم همینطور؛ جواب را گفت.

رسا_ در مورد کتاب پاسخ به شبهات ولایت فقیه ایشان، چه نظریاتی داشتند و تفکرات ایشان چه بوده است؟

حجت الاسلام و المسلمین معین شیرازی_ مرحوم حاج آقا مصطفی تابع و پیرو امام بود، اما نه به عنوان اینکه پدرش هست و نه به عنوان اینکه استادش هست، بلکه با تتبع و تحقیق شخصی خود، با اعتقاد علمی خودش، لذا در خیلی از جاها در زمینه‌های مسائل علمی پای درس امام حرف برای زدن داشت و حرف می‌زد؛ اما ایشان کاملاً در همه زمینه‌ها و مسائل سیاسی، نظرشان موافق با نظر امام بود؛ با تتبع و تحقیق شخصی، که ممکن است دلایل متعددی هم داشته باشد، نسبت به دلایل امام؛ چون مجتهد و صاحب نظر بود و این مسأله برای مجتهدین و صاحب‌نظران طبیعی است که برای دلایل طرف مقابل حرف برای زدن داشته باشند./1325//300/خ

خبرنگار: خواجه الدین

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
لادن
Iran, Islamic Republic of
۲۱ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۶
لطفا درباره حجاب و لزوم مراقبت بیشتر آداب و سنن اسلامی توسط نزدیکان علما و الگوها متذکر شوید.
5
2
سید محسن عطایی فر
Iran, Islamic Republic of
۲۱ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۱
مصاحبه های خاطرات علما از درس خواندن در حوزه نجف را از ایشان بیشتر کار کنین.
0
0