چرا "استعمارشناسی"
به گزارش خبرگزاری رسا، یکی از نکات ضروری و مهم برای تاریخ پژوهان و تاریخ نگاران معاصر ایران، شناخت عمیق و جامع از «استعمار» و «عوامل استعمار» است؛ زیرا حضور و سلطهی غرب در این مرز و بوم برخلاف هندوستان همواره در هالهای از سایه روشن، قرار داشته است. در هندوستان استعمار انگلیس سلطه علنی داشت، اما در ایران به دلیل روح سلحشوری، مبارزه، فرهنگ غنی اسلامی و حساسیت مرجعیت و روحانیت در دخالت و سلطه اجنبی، نتوانستند به صورت علنی ایران را مستعمره کنند. به خاطر همین ویژگیها استعمارگران کوشیدند تا «نفوذ» خود را از طریق دو کودتای خیانت بار سوم اسفند 1299 و 28 مرداد 1332 گسترش دهند. در کودتای نخست ابتدا رضاخان قزاق را بر این مرز و بوم مسلط کردند و در کودتای دوم که بعد از جنگ جهانی دوم ایران در اشغال سه قدرت متجاوز شوروی، انگلیس و آمریکا بود، زمینه برای نفوذ آمریکاییها فراهم شد؛ چرا که انگلستان در جنگ جهانی دوم دچار خسارت و مشکلات گستردهای شده و توان حفظ مستعمراتش به روش قدیم را از دست داده بود. با شروع مبارزات ضد استعماری ملّت ایران برای ملّی کردن صنعت نفت و قطع دست انگلستان، بار دیگر موقعیت مناسب برای کودتا علیه ملت و نهضت فراهم شد.
انگلستان که از اواسط دوران قاجار، با جذب و بکارگیری عناصر «خائن» و «مزدور»، توانسته بود در راستای سلطهگری و حفظ اقتدار خود در منطقه حرکت کند، از برخی خاندانها مانند خاندان شوکت الملک در شرق ایران، خاندان قوام الملک در فارس، خاندان فرمانفرمائیان در مرکز، خاندان ذوالفقاریها در زنجان، خاندان رشیدیان در تهران … استفاده میکرد. انگلستان همچنین از برخی رجال فاقد شخصیت و منش مانند: سید ضیاء الدین طباطبائی، سید حسن نقی زاده، حسینقلی خان نواب و … بهره میبرد. انگلستان علاوه بر خاندانها و افراد فوق از تشکیلات: بهائیت، اسماعیلیه آقاخانیه، انجمن اخوت، لژهای ماسونی، جامع آدمیت، لژ بیداری و احزابی چون حزب دمکرات تقیزاده در عصر مشروطیت، حزب اراده ملی به رهبری سید ضیاء، حزب عدالت به رهبری علی دشتی در دهه 1320 و احزاب ملیون و مردم در دهه 1330 و… استفاده میکرد. ملّت ما با نفرت از تجاوزات انگلیس در بوشهر، دشتستان، برازجان، خوزستان، گیلان، آذربایجان و قحط و غارتی که در جریان 2 جنگ جهانی بر ملت ایران تحمیل شده بود، سرانجام در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید و با شعار «نه شرقی- نه غربی» بر حاکمیت و سلطه غرب در کشور نقطه پایان نهاد.
اگرچه غرب «جنگ فرهنگی» و «تهاجم فرهنگی» خود را از همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی آغاز و از عوامل خائن و وابستهی خود برای ایجاد انحراف استفاده کرد، ولی با هوشیاری ملت و رهبری نتوانست به اهدافش برسد. سیستم اطلاعاتی اینتلجنت سرویس پس از عدم موفقیت در رسیدن به اهدافش، به منظور جریانسازی و ایجاد جنگ روانی به جذب افراد غرب زده اقدام کرده و افراد معاند را تحت عنوان «مورخ»، «محقق»، «سندشناس» و «روزنامهنگار» در اختیار گرفته است.
امروزه پنج جریان تاریخ نگاری فعال در کشور وجود دارد که عبارتند از:
1- تاریخ نگاری چپ مارکسیستی با نگرش ماتریالیستی: این جریان ابتدا تحت تأثیر مراکز شرق شناسی و ایران شناسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود، اما بعدها با فروپاشی شوروی، تفکر و خط مشی مارکسیستی و گاهی سوسیالیستی یا سوسیال دموکراسی غربی را که در حقیقت همان ماتریالیسم است در خارج و داخل نشر داد. این جریان در حال حاضر متمایل به اروپا و امریکا بوده و چپ نوین را تشکیل میدهند، که در خدمت دانشگاهها و مراکز علمی و ایران شناسی میباشند.
2- جریان ناسیونالیستی - پان ایرانیستی: این جریان که از عصر مشروطه و به احتمال زیاد تحت آموزههای جواسیس انگلیس و خصوصاً سر جان ملکم شکل گرفت، از همان آغاز به دنبال تغییر در مسیر تاریخنگاری ایران بود. بعدها کسانی چون: پرویز خانلری، ابراهیم پورداوود، احمد کسروی، شجاع الدین شفا و… از مبلغین آن بودند. در شکل سیاسی: حزب پان ایرانیسم در دوره حکومت رضاشاه و محمدرضا پهلوی با جشنهای 2500 ساله به اوج خود رسید. بقایای این تفکر هم اکنون در داخل و خارج کشور فعال بوده و به دنبال استفاده از اصل ناسیونالیسم برای اختلاف افکنی در میان قومیتها میباشد.
3- ناسیونالیسم ملی یا ملّیون با نگرش ایدئولوژی ملی: این جریان چه در شکل سیاسی آن که در قالب حزب ایران خود را نشان داد و چه در شکل فرهنگی آن که تلفیقی از ناسیونالیسم، دموکراسی و سوسیالیسم است، اصل را بر ایرانیت و جدایی دین از سیاست قرار داده است. این جریان در طول هفتاد سال فعالیت خود به دنبال حاکمیت ملت؛ منهای فرهنگ، ایدئولوژی و اعتقادات اسلامی بوده است. این جریان میکوشد یک ایران منهای اسلام و منطبق با دموکراسی غرب، خصوصاً آمریکا ارائه دهد. ایده آل این جریان در سطح بینالمللی آمریکا بوده و میکوشد، از طریق تاریخ نگاری این تفکر را گسترش دهند. این جریان گاهی چهرههای فاقد مقبولیت و مشروعیت را به عنوان نماد ارائه میدهند. بخشی از اسناد لانه جاسوسی پیرامون ارتباطات این جریان با محافل آمریکایی میباشد.
4- تاریخ نگاری غربی: این جریان که از مراکز شرق شناسی و ایران شناسی کشورهای غربی خصوصاً انگلیس و آمریکا نشأت گرفته است، اگرچه به ظاهر سعی دارد عناوینی چون: بیطرفی علمی و تحقیقاتی بودن را مطرح کند، اما به خاطر ماهیت استعماری و زادگاه اولیه آن در امور خارجه انگلیس، سرویس اطلاعاتی به تعیین خط مشی آن میپردازند.
کارنامه شرق شناسی انگلیس در طی سیصد سال گذشته مملو از خیانت، تحریف و وارونه نشان دادن حقایق به منظور تغییر هویت اسلامی ایران و دیگر کشورهای اسلامی بوده است. فعال شدن مراکز و رسانههای انگلسی و آمریکایی و تلاش آنها برای تحریف تاریخ، تلاشی است برای اینکه مسیر تاریخ نگاری را در جهت اهداف ضد انسانی، ضد علمی و ضد اسلامی خود ادامه دهند. در سالهای اخیر با بیان اینکه «بدون اسناد آمریکا - انگلیس و اروپا» نمیتوان تاریخ ایران را نگاشت، حرکت استعماری سابق را ادامه داده و با ایجاد شبهه در تاریخ نگاری مستقل، به دنبال اهداف خود بودهاند. امروزه با فعالشدن ایادی غرب با مدیریت سرویسهای جاسوسی در حوزهی تاریخ نگاری و تاریخ پژوهی، با ادعای اسناد آزاد شده از سوی سرویسهای جاسوسی سیا و اینتلجنت سرویس مواجه هستیم. با بررسی و تحلیل محتوای این اسناد میتوان به «شیطنت» مروجان و منادیان آن پی برد. آنها در برابر پرسشهای مورخان و محققان در مورد اینکه چرا انگلستان اسناد وابستگی رجال عصر مشروطه، دوران رضاخان، دوران محمدرضا، یا اسناد فراماسونها و لژهای ماسونی و جریانسازیها و … را منتشر نمیکند، همواره سکوت میکنند. آنها با طرح «توهم توطئه» و «نگاه افراطی» از پاسخ دادن به این پرسش خودداری کرده و با سکوت از کنار جنایتهای آنها در ایران میگذرند.
خوشبختانه با انتشار آرشیوهای اسنادی ساواک، نخست وزیری، وزارت امور خارجه، دربار و … بخش قابل توجهی از جنایت و خیانت «استعمار» و «استبداد» و عوامل وابسته به آنها افشا شده است. انتشار اسناد تقیزاده، برادران رشیدیان، مسعودیها، و دیگر رجال سیاسی و نظامی عصر پهلوی به وسیله مرکز بررسی اسناد تاریخی، ابعاد دخالت استعمارگران و ماهیت مدافعان غرب در ایران را آشکارتر میکند.
5- تاریخ نگاری انقلاب اسلامی:
ویژگیهای خاص تاریخ نگاری اسلامی (1358-1392) در طی سی و چهار سال گذشته را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد:
1- معنویت الهی و دینی و تأکید بر مبانی قرآنی و اسلامی. در این نگرش، تاریخ هدفمند بوده و تاریخ نگار مانند معلم، بیدارکننده نسلهای متوالی میباشد.
2- مستقل از استعمار و استبداد است. تاریخ نگاری انقلاب اسلامی نه تحت تأثیر مراکز شرقشناسی، آمریکا، انگلیس، فرانسه و… است و نه امثال سرجان ملکم ، ادوارد براون، جیمز بیل، استمپل و گراهام فولر سرمشق و الگوی آن میباشد.
3- ضد استبداد و ضد استعمار بودن، فرهنگ اسلامی هم ضد خودخواهی و خودپسندی است و هم ضد اجنبی و عوامل آن. در این نگرش اشکال مختلف استعمار شناسایی و جریانهای متأثر از آن نیز افشاء میشود.
4- از مکاتب و جریاناتی مانند؛ مارکسیسم، لیبرالیسم و کابیتالیسم مستقل است. این جریان تاریخ نگاری براساس اقتدار ملی، وحدت ملی و با تکیه بر فرهنگ ملی حرکت میکند.
5- رعایت عدالت، انصاف و تقوای در تجزیه و تحلیل تاریخ. این نگرش مبتنی بر مبانی اسلامی و آموزههای قرآنی و سیره و سنن اهل بیت (ع) و روش مورخان اسلامی میباشد.
6- دست یابی به آرشیوهای اسنادی که در حقیقت میراث و ثروت سرشار مملکت میباشد. از آنجایی که این اسناد برای اهداف اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی و فرهنگی تهیه شدهاند، از اصالت زیادی برخوردار میباشند.
7- حضور نسل مبارز، آگاه، شجاع و با فضیلت انقلابی که از سه دهه قبل از انقلاب با استبداد و عوامل استعمار مبارزه کردهاند. این افراد علاوه بر شناخت ماهیت عوامل استعماری، از رهگذر تاریخ شفاهی بخش عمدهای از آن را به جامعه منتقل میکنند.
8- مبانی اسلامی که توسط رهبر و پیشگامان انقلاب به جامعه ارائه میشود. این اصول باعث میشود که پژوهشگران در برابر «اجنبی» و «عوامل» آن همواره هشیار باشند. /۸۴۱/د۱۰۲/س
منبع: مرکز اسناد تاریخی