هر جا ملیت را محور قرار دادیم ناکام ماندیم
آیا تکیه بر ملیت میتواند رهنمون نهضت ملت ایران در نیل به اهداف گام دوم انقلاب اسلامی باشد؟ پاسخ به این سؤال محل مناقشه بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان شده است.
به گزارش خبرگزاری رسا، آیا تکیه بر ملیت میتواند رهنمون نهضت ملت ایران در نیل به اهداف گام دوم انقلاب اسلامی باشد؟ پاسخ به این سؤال محل مناقشه بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان شده است. گروهی معتقدند آینده ایران تنها در پرتو تأکید و توجه بر منافع ملی، ملت ایران و مرزهای جغرافیایی ایران تضمین شده خواهد بود و ایران است که میتواند عامل وحدت و یکپارچگی ملت فارغ از هر مذهب و آیینی شود.
در مقابل عدهای دیگر بر این باورند هر چند ملیت مهم است، اما با توجه به بسترهای تاریخی – اجتماعی ایران، آنچه میتواند نهضت مردم ایران را به آرمانهای خود نزدیک سازد و حتی منافع ملی را در درازمدت ارضا نماید، تأکید بر اسلام، امت مسلمان و جغرافیای جهان اسلام است. این مناقشه دنبالههای بسیاری داشته که تا به همین امروز میتوان آنها را در مجادلات انتخابات اسفندماه مشاهده کرد. آنچه رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم به تصویر کشیدهاند «ایران بزرگ اسلامی» است.
قاعدتاً این ایران که میخواهد تمدن نوین اسلامی را به ارمغان بیاورد نمیتواند بر اساس نظریات گروه اول خشت خود را قالب زند، همانطور که نمیتواند نسبت به منافع ملی و ملیت ایرانی بیتفاوت باشد، لذا نیاز است در این میان نسبت ملیت و اسلامیت را در گفتمان انقلاب اسلامی مشخص سازیم. سخنرانی که در ادامه از نظر میگذرد بخشی از فرمایشات شهید مظلوم آیتالله بهشتی در تیرماه ۱۳۶۰ است. ایشان در این سخنرانی نشان میدهد هرگاه در قیامهای ملت ایران، ملیت محور قرار گرفته است جز ناکامی و سرخوردگی عایدی برای مردم نداشته و تنها نهضت امام خمینی (ره) است که توانسته با محور قرار دادن اسلام و دغدغههای اسلامی پیروزی بر استعمار و نیل به استقلال را برای مردم ممکن سازد.
شهید بهشتی خاطرنشان میسازد حتی در قیامهایی، چون نهضت ملی شدن صنعت نفت این اسلام بود که توانست مردم را به صحنه بکشاند و نهضت آنجا شکست خورد که پرچم اسلام پایین و پرچم ملیت بالا رفت. این سخنرانی که در جمع مردم نجفآباد ایراد شده شامل نکاتی مختص آن زمان بود که هر چند خواندن آنها مفید، اما حاشیه بر متن بود فلذا حذف گردید.
ما در سرزمین ایران، نهضتها داشتهایم. حداقل از نهضت تنباکو به این طرف کشور ما شاهد قیامها و نهضتها بوده است، گاهی در سراسر کشور، گاهی در بخشی از کشور، این نهضتها معمولاً با دو محور سر و کار داشته است، با دو طرز فکر و با دو نوع انگیزه، یکی محور اسلام و مذهب که همواره محور اعلی و اقوی و پرتوانتر بوده و دیگری محور ملیت و وطن که کم و بیش در نهضتها حضور داشته و به خصوص در نهضت ملی شدن نفت به عنوان یک محور نیرومند به راستی منشأ اثر بوده است. من مطلب را از همین نهضت ملی نفت به این طرف دنبال میکنم. در سال ۲۹ من یک طلبه جوان بودم (در تهران) که سال آخر دانشگاه را هم میگذراندم.
ما در سرزمین ایران، نهضتها داشتهایم. حداقل از نهضت تنباکو به این طرف کشور ما شاهد قیامها و نهضتها بوده است، گاهی در سراسر کشور، گاهی در بخشی از کشور، این نهضتها معمولاً با دو محور سر و کار داشته است، با دو طرز فکر و با دو نوع انگیزه، یکی محور اسلام و مذهب که همواره محور اعلی و اقوی و پرتوانتر بوده و دیگری محور ملیت و وطن که کم و بیش در نهضتها حضور داشته و به خصوص در نهضت ملی شدن نفت به عنوان یک محور نیرومند به راستی منشأ اثر بوده است. من مطلب را از همین نهضت ملی نفت به این طرف دنبال میکنم. در سال ۲۹ من یک طلبه جوان بودم (در تهران) که سال آخر دانشگاه را هم میگذراندم.
آن سال را تهران بودم. سالهای ۲۹، ۳۰ سالهایی بود پرهیجان برای جوانهایی که علاقه داشتند به این مسائل و به این آرمانها. تهران در آن موقع جاذبه خاصی داشت. من یک روحانی جوان بودم که در دانشگاه نیز بودم. در نتیجه از دو سو با جریانهایی که رخ میداد رابطه و پیوند روحی داشتم. حضور روحانیت در آن نهضت، در بسیج نیروها و در ترساندن دشمنها به راستی نقش اول را داشت. علاوه بر این مرحوم آیتاللهالعظمی آقای سیدحاج محمدتقی خوانساری (رضواناللهعلیه) هم در حد یکی از مراجع دوم قم (چون مرجع اول آیتاللهالعظمی بروجردی بودند) در مبارزه حضور داشتند و وارد شده بودند، اما نه در نقش کارگردانی. کارگردانی از ناحیه روحانیت در دست مرحوم آیتالله کاشانی در تهران بود. ما به اعتبار طلاب جوانی که به این مسائل علاقه داشتیم و عشق میورزیدیم، حضور در صحنهها برایمان مطلوب بود و به اعتبار ارتباط با دانشجویان در دانشگاه و به اعتبار دوستانی که داشتیم و آنها همه با ما همفکر و هم آرمان بودند.
آن موقعها در تظاهرات و در اجتماعاتی که در تهران بود میرفتیم، مثل حالا که افراد میروند ما میرفتیم به عنوان شرکتکننده و مسائل را از نزدیک میدیدیم. دقیقاً وقتی مسئله انقلاب و نهضت از مرحوم آیتالله کاشانی و عدهای از روحانیون و جناحی از متدینان، این طرف میآمد، دیگر مسئله، مسئله نفت بود و مسئله ملیت بود.
خوب یادم هست سخنرانهایی که دانشگاهی بودند، از اساتید یا شبه آنها یا از چهرههای آن مبارزه بودند. در میدان بهارستان بالکنی بود در ضلع شمال غربی که آنجا محل سخنرانها بود و سخنرانی میکردند. هر چه گوش تیز میکردی که ببینی آیا دین، اسلام و قرآن هم محور است؟ میدیدی از این حرفها خبری نیست. آنجا محور نفت، ملیت، ایران و وطن بود. این طرف میآمدی در روحانیت، محور مذهب و پاسداری از قرآن و تعالیم اسلام بود هرچند صحبت نفت و ملیت نیز بود. عملاً صحبتها و شعارهای پیرامون ملیت بیشتر و فراوانتر بود و خوب این تلاشها به ثمر رسید و با این مبارزات، مرحوم دکتر مصدق نخستوزیر شد. این مبارزه در مرحله نفت، به پیروزی رسید، در مرحله استقلال چطور؟ در مرحله مذهب و اسلام چطور؟ هر دو علامت سؤال دارد و دومی علامت سؤال بزرگتر.
شکست حکومت ملی دکتر مصدق
با روی کار آمدن دکتر مصدق دیگر مبارزات خیابانی و شبهخیابانی مطرح نبود. صحنه مبارزات دوجانبه بود؛ یکی روی پرده در پارلمان، روزنامهها و مجلس و دیگری پشت پرده در خیلی جاها به خصوص در ارتش و نیروهای انتظامی و برخی از مراکز حساس سیاسی که مبارزه بود بین شاه و مصدق و بین دو قدرت نهانی نیمه آشکار بیگانه در عرصه سیاست ایران. تا اینکه تیرماه سال ۳۱ فرا رسید. در آن هنگام من بر حسب معمول که ماههای تیر و مرداد را به اصفهان میآمدم، اصفهان بودم وقتی قوامالسلطنه آن اردوی معروف خودش را خواند و من شنیدم، بیاختیار از خانه آمدم بیرون. برای من آن حالت خیلی جالب است که اصلاً نمیدانستم به کدام سو میروم؟ میدانستم که نباید در خانه باشم، باید بیرون بیایم. آمدم بیرون سراغ گرفتیم، آقا حرکتی؟ تلاشی؟ مرکزیتی؟ آمدیم طبق سنت قدیم به سمت تلگرافخانه در دروازه دولت، دیدیم که آنجا اجتماعی هست. رفتم به داخل تلگرافخانه دیدم چند نفری آنجا بودند، در آنجا یک برنامه سخنرانی بود که من بر عهده گرفتم.
مسئله کانال سوئز و نفت در خاورمیانه مطرح بود. اینها را برای برشوراندن مردم تحلیل کردم و ستاد اعتصاب تشکیل شد. در یکی از این بالاخانههای روبهروی تلگرافخانه که حالا خرابش کردهاند، هشت نفری عضو این ستاد شدند و کارها به راه افتاد تا روز ۲۹ تیر. در آن روز روحانیت در صحنه حضور پیدا کرد، مرحوم حاج شیخ محمدرضای جرقویها یک عالم تنومند ثمینی بود (که در عین حال روشنفکر هم بود) ایشان از مدرسه صدر (که در آن مدرسه، مدرس بود) با طلاب و عدهای از اهل علم حرکت کردند آمدند به میدان اعتصاب و در همان زد و خوردها ایشان افتاد ضربه خورد، پس روحانیت در صحنه حضور داشت. حضور فعال، حضور بسیجکننده نیروهای مردمی، خیلی گروههای دیگر هم حضور داشتند، اما آنچه به دنبال این قیام خونین به دست میآمد بازگشت دکتر مصدق به عنوان یک حکومت ملی بود، بنابراین باز محور چه بود؟ ملیت. با قیام ۲۹ و ۳۰ تیر در شهرهای مختلف ایران دکتر مصدق بار دیگر نخستوزیر شد.
در این نوبت میبینیم که حتی همین روحانیت مبارز آرام آرام از صحنه کنار میرود و تداوم آثار قیام خونین ۲۹ و ۳۰ تیر در شکل یک حکومت ملی جلوه میکند. چون پیوند میان ایمان الهی و مقاومت مردم آرام آرام ضعیف میشود، حدود یک سال و یک ماه بعد در مرداد ۳۲ میبینید که مقاومت مردم در برابر توطئه امریکا و عمال دست نشاندهاش در ایران به حداقل میرسد. چرا؟ چون انقلاب مردم، از محور غلط بوده است و آنها که با انگیزه دینی و شور دینی در صحنه میآمدند، دیگر انگیزهای برای حضور در صحنههای خون و شهادت نمیدیدند.
شکست نهضت مقاومت ملی
به هر حال کودتای ننگین ۲۸ مرداد علیه ملت صورت گرفت. حکومت جبار شاه با ستم پیشگی، خفقان، ظلم و ستم هرچه بیشتر پایههای خودش را مستحکم میکرد. در مقابل مقاومتهایی که از جانب مردم در برابر این حکومت جبار انجام میگرفت باز چند قسم بود. مشهورترین آنها مقاومت (نهضت مقاومت ملی) است که باز محورش معیارهای ملیت است. به همین دلیل میبینیم در نهضت مقاومت ملی، روحانیت به صورت یک توانای کل و مردم به صورت یک مجموعه بیکران حضور ندارند.
گروههایی مبارز و مصمم حضور دارند که ما حضور آنها را ارج مینهیم، اما روحانیت به عنوان یک کل عظیم و پر قدرت و توده مردم به عنوان یک نیروی لایزال، اینها حضور ندارند، لذا نهضتهای مقاومت تلاش میکنند، اما به جایی نمیرسند. در سال ۳۹ و ۴۰ بار دیگر استاد ازل که از پشت پرده به طوطی صفتان روی پرده تلقین میکرد، گفت: کمی شلش کنید؛ و وقتی دریچه اطمینان را باز کردند، باز حرکتها بر محور ملیت آمد. یک گروه از مسلمانها هم که یک تشکیلات سیاسی جدید به وجود آورده بودند که مذهب در آن حضور بیشتر داشت آنها هم نه گروهشان نام اسلامی داشت و نه اساسنامه و مرامنامهشان نشاندهنده یک گروه مکتبی بود و این گروه هم باز ملی بود، اما با حضور بیشتر مذهب.
نقطه عطف تاریخ انقلابهای ایران
و بعد سال ۴۱ فرا میرسد که نقطه عطفی تاریخی در انقلابهای ملت ایران است. در سال ۴۱ پرچمدار مبارزه، یک استاد بزرگ حوزه است که تنها خیل شاگردان برجستهاش در حوزه و سراسر ایران، نیرویی عظیم تشکیل میدادند. بزرگترین، جوانترین، شادابترین و پربارترین حوزه درسی فقه در قم در آن سالها متعلق بود به استاد بزرگمان آیتالله خمینی. پرچمدار مبارزه یک استاد و یک مرجع تقلید است. کانون فرماندهی و ستاد، شهر و حوزه علمیه قم است. همرزمان دیگر مراجع تقلید و روحانیون بلاد و طلاب حوزهاند.
شعار مبارزه، شعار اسلام است و آنچه به وسیله حکومت وقت از دست میرود و آنچه در معرض خطر قرار گرفته، اسلام و روحانیت است و ملت با روحانیت به پاخاسته تا از اسلام حراست کند. البته مسائل دیگر هم مطرح میشود، اما به تبع. پس چه شد؟ پس از نزدیک به صد سال از تاریخ انقلابهای ایران، چیز تازهای رخ داده است و انقلاب ملت، یکپارچه اسلامی، دینی و قرآنی شد.... از این پس روحانیت و توده مردم بر محور اسلام در معرکه حضور دارند. گروههای ملی هم هستند و جبهه ملی بار دیگر تجدید حیات میکند و دست به کار میشود. نهضت آزادی هم همینطور، اما درخشیدنشان خیلی محدود است. تنها عاملی که میتواند تودههای میلیونی را به خیابانها بکشاند چه عاملی است؟ همانا اسلام.
همه از خانههایشان بیرون آمدند، حساب این است تا اعلامیههای روحانیت مبارز منتشر نمیشد اجتماعات میلیونی به وجود نمیآمد. اولین راهپیمایی پرشکوه را یک روحانی جوان شجاع از خودگذشته این برادر آقای هادی غفاری به دنبال نماز عید به وجود آورد. وقتی نماز تمام شد، مقابل جمعیت افتاد، شعار داد، با انگیزه مذهب و اشباع شده از روح مذهب حرکت میکنند، میدان حضور دین است و حضور دین با حضور روحانیت و علمای متعهد همراه است و مردم در پی اینها بیمحابا حاضر و در حرکت.
تنها مذهب میتواند مردم را به حرکت در بیاورد
یادم میآید اولین راهپیمایی بعد از راهپیمایی عید فطر در روز چهارم شوال ۱۶ شهریور در حالی صورت گرفت که هیچ یک از افراد صاحبنظر باورشان نمیشد. محاسبههای قبلی این بود که روز عید فطر حدود ۲۰۰ هزار نفر راهپیمایی کردند. افرادی که نفس جامعه را در دست خودشان میدانستند نگران بودند که آیا در روز ۱۶ شهریور نیز به همان اندازه جمعیت میآید که لااقل شکوه و عظمت آن شکسته نشود؟ تجربه نشان داد آنجا که عامل نیرومند مذهب به کار افتد محاسبهها از کار میافتد. چقدر آن روز جمعیت آمد؟ بیش از یک میلیون نفر در دومین راهپیمایی پرشکوه شرکت کردند. انقلاب شده بود؛ انقلاب چی؟ انقلاب اسلامی.
گروههای ملیگرا خبر دادند که، چون شما آقایان [روحانیون]اهل اداره تشکیلات نیستید و مردم هم که تشکیلاتی ندارند پس بگذارید کار تنظیم و مدیریت برنامه راهپیمایی به دست ما تشکیلاتیها باشد. پاسخ جوانها این بود که به این آقایان بگویید که به عنوان بخشی از مردم تشریف بیاورید. ما با همه بیتشکیلاتی و با همه نداشتن سابقه تشکیلات عرضه یک به راه انداختن راهپیمایی را داریم و شما غصه این موضوع را نخورید.
راهپیماییهای پرشکوه یکی پس از دیگری و یکی از دیگری پرشکوهتر و پرجمعیتتر ادامه یافت تا نوکر استعمار فرارکرد و پیروزی به قطعیت نزدیک شد. در عین حال یک مهره از جناحهای ملی [شاپور بختیار]که گویی برای این روز آماده شده بود، به میدان آمد و مدعی شد من میتوانم مملکت را اداره کنم و همه به من بسپارند.
انقلاب شده است، ملت به پاخاسته است، شاه هم دیگر برگشتنی نیست، اما من به جای او هستم. اینجا نوبت امت و امام و نوبت قهرمانان روحانی بود و نوبت ملت با آن وجدان بیدار آسمانیاش بود، لذا همه ایستادند و گفتند تو هم چیزی نیستی، باید به دنبال او بروی و او را به دنبالش فرستادند و انقلاب پیروز شد و رهبر انقلاب با آن شور و شکوهی که نمیدانم در تاریخ ایران هرگز سابقه داشته است یا نه به وطن بازگشت. امام آمد و امت، امام را پس از ۱۵ سال دوری و مهجوری در میان خود یافت. امام تعیینکننده همه چیز شد به اعتبار اینکه فقیه است، ولی است و به اعتبار اینکه ملت بارها در راهپیماییها و قطعنامهها گفتند که آنچه امام بگوید ما همه آن را میگوییم و آنچه او برای سعادت ما بخواهد، ما همه همان را میخواهیم. چه کسی میتوانست به اندازه این شخصیت والای اسلامی این مقدار اعتماد و اطمینان ملت را به خود جلب کند؟
وطن در پرتو خورشید فروزان اسلام مطرح است
ملیت برای ما محترم است. وطن برای ما محترم است، اما نه به عنوان مبدأ و نه به عنوان اصل مسئله. آنچه برای ما به عنوان اصل و ارزش نخستین و مبدأ و سرچشمه ارزشهای دیگر مطرح است، اسلام است، اسلام است، اسلام. درست در پرتو همین اسلام است که اصفهانی، مشهدی، اراکی، بلوچ، بندرعباسی، گیلانی، ترکمن، مازندرانی، آذربایجانی، کردستانی، عرب، خوزستانی و همه میتوانند با هم احساس برادری قلبی کنند. وحدت ملی ما، وحدت قومی ما، وحدت جمعیتی ما، براساس چنین معیار و محوری وحدتی محکمتر، عزیزتر و پراثرتر است. ما ملیت داریم، اما ملیتی بر پایه اسلام.
یک سانتیمتر از ایران زمین را اجازه نخواهیم داد دست هیچ بیگانهای بیفتد، اما به عنوان بخشی از سرزمین اسلام که برای پاسداریاش این پاسداران عزیز جانباز مجاهد این ستارههای درخشان در آسمان و انقلاب اسلامی ایران ببینید چطور جان بر کف با آموزشی کم با تجهیزات کمتر، اما با عشق به شهید شدن میروند به همه صحنهها و میدانهای خطرناک. این معجزه ایمان است، این معجزه اسلام است، این معجزه اعتقاد به خداست، اعتقاد به وحی است، اعتقاد به معاد است، اعتقاد به عمل صالح است، بنابراین وطن برای ما مطرح است، سرزمین برای ما مطرح است، اما در پرتو خورشید فروزان مذهب و اسلام. اینکه ما از ملیگرایی انتقاد میکنیم، میدانید معنایش چه میشود؟ خلاصه معنایش این است که یک ارزش دست دوم را بخواهند جانشین ارزش دست اول کنند این مخالفت ماست خیلی منطقی و روشن.
نه اینکه برای ما ملیت بیارزش است، وطن بیارزش است، نه ارزش درجه دوم است. اختلاف ما با کسانی که میخواهند انقلاب بر محور ملیت قرار بگیرد همین است. ما میگوییم محور اسلام و آنها روبناست، آنها میگویند محور ملیت است و اسلام به عنوان دین اکثریت مردم ایران محترم است. این خیلی با هم فرق دارد.
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظرات