۲۴ آبان ۱۳۸۸ - ۲۱:۵۹
کد خبر: ۶۸۲۲۹

بررسی اجمالی کتاب تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب

خبرگزاری رسا ـ چاپ اول کتاب تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب (عربی) اثر علامه محقق شیخ محمد قمی‌مشهدی و تحقیق حسین درگاهی از سوی انتشارات شمس‌الضحی و دلیل‌ما منتشر و روانه بازار نشر شد.
کتاب تفسير کنزالدقائق و بحرالغرائب

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از ایبنا، این اثر، چهارمین جلد از مجموعه تفسیری کنزالدقائق و بحرالغرائب است که به تفسیر و تبیین سوره‌های مبارکه مائده و انعام اختصاص دارد.

درباره محتویات سوره مائده در کتب تفسیری آمده است: این سوره از سوره‏هاى مدنى است و 120 آیه دارد و گفته‏اند پس از سوره فتح نازل شده و طبق روایتى، تمام این سوره در حجةالوداع و بین مکه و مدینه نازل شده است. همچنین این سوره، محتوى یک سلسله از معارف و عقائد اسلامى و یک سلسله از احکام و وظائف دینى است.

در قسمت اول این سوره، به مساله ولایت و رهبرى بعد از پیامبر(ص) و مساله تثلیث مسیحیان و قسمت‌هائى از مسائل مربوط به قیامت و رستاخیز و بازخواست از انبیاء در مورد امت‌هایشان اشاره شده است و در قسمت دوم، مساله وفاى به پیمان‌ها ، عدالت اجتماعى ، شهادت به عدل و تحریم قتل نفس (و به تناسب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابیل به وسیله قابیل) و همچنین توضیح قسمت‌هائى از غذاهاى حلال و حرام و قسمتى از احکام وضو و تیمم آمده است . و نامگذارى آن به سوره مائده به خاطر این است که داستان نزول مائده براى یاران مسیح(ع) در آیه 114 این سوره ذکر شده است.

اما درباره سوره انعام نیز باید اشاره کرد که از این سوره، به عنوان سوره مبارزه با انواع شرک و بت پرستى، یاد شده است. گفته مى‏شود این سوره، 69 سوره‏اى است که در مکه بر پیامبر(ص‏) نازل شد، ولى در چند آیه از آن، گفت‌وگویی است که بعضى معتقدند این چند آیه در مدینه نازل شده است، آیت‌‌الله مکارم شیرازی در تفسیر گرانقدر نمونه می‌فرمایند:  از روایاتى که از طریق اهل‌بیت(ع) به ما رسیده استفاده مى‏شود که یکى از امتیازات این سوره آن است که تمام آیاتش یک‌جا نازل شده است و بنابراین همه آن مکى خواهد بود.

هدف اساسى این سوره، همانند سایر سوره‏هاى مکى، دعوت به اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد است، ولى بیش از همه روى مساله یگانه‏پرستى و مبارزه با شرک و بت پرستى دور مى‏زند، به طورى که در قسمت مهمى از آیات این سوره، روى سخن به مشرکان و بت پرستان است، و به همین مناسبت گاهى رشته بحث به اعمال و کردار و بدعت‌هاى مشرکان مى‏کشد.

در هر صورت تدبر و اندیشه در آیات این سوره که آمیخته با استدلالات زنده و روشنى است، روح توحید و خدا پرستى را در انسان زنده کرده، و پایه‏هاى شرک را ویران مى‏سازد ، و شاید به خاطر همین بهم پیوستگى معنوى و اولویت مساله توحید بر سایر مسائل بوده که همه آیات آن یک‌جا نازل شده است. و نیز به خاطر همین موضوع است که در روایاتى که درباره فضیلت این سوره نازل شده، کرارا مى‏خوانیم سوره انعام را هفتاد هزار فرشته، به هنگام نزول بدرقه کردند، و کسى که آن را بخواند(و در پرتو آن روح و جانش از سرچشمه توحید سیراب شود) تمام آن فرشتگان براى او آمرزش مى‏طلبند!.

دقت در آیات این سوره مى‏تواند روح نفاق و پراکندگى را از میان مسلمانان برچیند، گوش‌ها را شنوا، و چشم‌ها را بینا و دل‌ها را دانا سازد. ولى عجیب این است که بعضى از این سوره، تنها به خواندن الفاظ آن قناعت مى‏کنند، و جلسات عریض و طویلى براى ختم انعام و حل مشکلات شخصى و خصوصى خود با تشریفات ویژه‏اى تشکیل مى‏دهند که بنام جلسات ختم انعام نامیده مى‏شود، مسلما اگر در این جلسات به محتواى سوره دقت شود، نه تنها مشکلات شخصى، مشکلات عمومى مسلمانان نیز حل خواهد شد، اما افسوس که بسیارى از مردم به قرآن به عنوان یک سلسله اوراد که داراى خواص مرموز و ناشناخته است مى‏نگرند و جز به خواندن الفاظ آن نمى‏اندیشند، در حالى که قرآن سراسر درس است و مکتب، برنامه است و بیدارى، رسالت است و آگاهى.

در آیات 84 تا 87 سوره انعام می‌خوانیم: و اسحاق و یعقوب را به او(ابراهیم) بخشیدیم و هر کدام را هدایت کردیم و نوح را (نیز) قبلا هدایت نمودیم و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را (هدایت کردیم) و این‌چنین نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم(84). و (همچنین) زکریا و یحیى و عیسى و الیاس هر کدام از صالحان بودند(85). و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط، هر یک را بر جهانیان برترى دادیم(86). و از پدران آنها و فرزندان آنها و برادران آنها افرادى را برگزیدیم و هدایت به راه راست نمودیم(87). در این آیات به قسمتى از مواهبى که خداوند به ابراهیم(ع) داده است اشاره شده، و آن موهبت فرزندان صالح و نسل لایق و برومند است که یکى از بزرگترین مواهب الهى محسوب مى‏شود.

نخست مى‏گوید: ما به ابراهیم(ع)، اسحاق و یعقوب(فرزند اسحاق) را بخشیدیم(و وهبنا له اسحاق و یعقوب). در اینکه ضمیر من ذریته(از دودمان او) به چه کسى بر مى‏گردد؟ به ابراهیم(ع) یا نوح(ع)؟ در میان مفسران گفت‌وگوى زیادى است، ولى غالب مفسران آن را به ابراهیم(ع) باز گردانیده‏اند و ظاهرا نباید تردید داشت که مرجع ضمیر ابراهیم(ع) است، زیرا بحث آیه درباره مواهب خدا نسبت به ابراهیم(ع) مى‏باشد؛ نه درباره نوح پیغمبر(ع)، به علاوه از روایات متعددى این موضوع نیز استفاده مى‏شود.

تنها مطلبى که سبب شده بعضى از مفسران ضمیر را به نوح(ع) بازگردانند، ذکر نام یونس(ع) و لوط(ع) در آیات بعد است، زیرا مشهور در تواریخ آن است که یونس(ع) از فرزندان ابراهیم(ع) نبوده، و لوط(ع) هم برادرزاده یا خواهرزاده ابراهیم(ع) است. ولى در مورد یونس(ع)، مورخان اتفاق نظر ندارند، بعضى او را از دودمان ابراهیم(ع) دانسته‏اند و بعضى او را از پیامبران بنى اسرائیل شمرده‏اند. به علاوه مورخان معمولا نسب را از طرف پدر حفظ مى‏کنند، چه مانعى دارد که یونس(ع) همانند عیسى(ع) که نامش را نیز در آیات فوق مى‏خوانیم از طرف مادر، به ابراهیم منتهى شده باشد؟ … .

در اینجا چند موضوع قابل توجه و بررسی است که از میان آنها به یک موضوع -‌که در اعتقاد و فرهنگ شیعی، دارای اهمیت ویژه‌ای است- اشاره می‌شود.

فرزندان پیامبر(ص): در آیات فوق، عیسى از فرزندان ابراهیم (و به احتمالى از فرزندان نوح) شمرده شده، با این که مى‏دانیم تنها از طرف مادر به آنها مربوط مى‏شود، و این دلیل بر آن است که سلسله نسب از طرف پدر و مادر به طور یکسان پیش مى‏رود و به همین دلیل نوه‏هاى پسرى و دخترى هر دو ذریه و فرزندزاده انسان محسوب مى‏شوند. روى همین جهت امامان اهل‌بیت(ع) که همه از طرف دختر به پیامبر(ص) مى‏رسند، ابناء رسول‌الله(فرزندان پیغمبر) خوانده مى‏شوند. اگر چه در دوران جاهلیت که براى زن هیچگونه اهمیتى قائل نبودند، تنها نسب را از طرف پدر مى‏دانستند، ولى اسلام قلم بطلان بر این فکر جاهلى کشیده اما متاسفانه بعضى از نویسندگانى که علاقه درستى به ائمه اهل‌بیت(ع) نداشتند؛ کوشش مى‏کردند این موضوع را انکار کنند و از گفتن ابن رسول‌الله(ص) به آنها خوددارى نمایند و سنن جاهلى را زنده کنند.

این موضوع در زمان خود ائمه(ع) نیز مطرح بوده است و آنها با همین آیه که دلیل دندان شکنى محسوب مى‏شود به آنها پاسخ مى‏گفتند. از جمله در کافى و در تفسیر عیاشى از امام صادق(ع‏) روایت شده که فرمود: «خداوند متعال در قرآن مجید، نسب عیسى(ع) را که از طرف مادر به ابراهیم(ع) منتهى مى‏شود، به عنوان ذریه(فرزندزاده) بیان کرده؛ آنگاه آیه و من ذریته داود و سلیمان را تا آخر و آیه بعد را هم تا لفظ عیسى تلاوت کرد.

در تفسیر عیاشى از «ابوالاسود» نیز روایت شده که مى‏گوید: روزى حجاج کسى را به نزد یحیى‌بن معمر که از علاقه‌مندان خاندان پیامبر(ص‏) بود فرستاد که من شنیدم تو حسن و حسین را فرزندان رسول خدا(ص) مى‏دانى و در این باره به آیات قرآن استدلال مى‏کنى، در حالى که من قرآن را از اول تا به آخر خواندم و به چنین آیه‏اى برنخوردم!. یحیى‌بن معمر در پاسخ او گفت: آیا در سوره انعام به این آیه برخورده‏اى که مى‏گوید: و من ذریته داود و سلیمان ... و یحیى و عیسى؟ گفت آرى خوانده‏ام؛ گفت: مگر نه این‌است که در این آیات، عیسى(ع) ذریه ابراهیم(ع) شمرده شده، با این‌که از طرف پدر به او نمى‏رسید.

در عیون اخبارالرضا(ع) در ضمن یک حدیث طولانى در زمینه گفت‌وگوى امام موسى‌بن جعفر(ع) با هارون‌الرشید و موسى‌بن مهدى، چنین نقل مى‏کند که هارون به امام کاظم(ع‏) گفت: چگونه شما مى‏گوئید ما ذریه پیامبریم در حالى که پیامبر(ص)، پسرى نداشت و نسل از طریق پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستید؟ امام در پاسخ از او خواست که از این سؤال خود صرفنظر کند، ولى هارون اصرار کرد و گفت به هیچوجه صرفنظر نمى‏کنم، زیرا شما معتقدید به اینکه همه چیز در قرآن مجید است و باید از قرآن آیه‏اى در این باره بیاورید، امام(ع) فرمود: اعوذ بالله من‌الشیطان‌الرجیم، بسم الله الرحمن‌الرحیم و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین، و زکریا و یحیى و عیسى؛ سپس سؤال کرد: اى هارون! پدر عیسى که بود؟ هارون گفت: عیسى پدر نداشت، امام(ع) فرمود: بنابراین اگر او ملحق به ذریه پیامبران است از طریق مادرش مریم مى‏باشد، ما نیز ملحق به ذریه رسول خدا(ص) از طریق مادرمان فاطمه(س) هستیم.

جالب توجه این‌که بعضى از متعصبین اهل تسنن نیز این موضوع را در تفسیر خود ذیل همین آیه آورده‏اند، از جمله فخر رازى در تفسیر کبیر خود مى‏گوید : این آیه دلالت دارد بر اینکه حسن و حسین از ذریه پیامبرند زیرا خداوند عیسى را از ذریه ابراهیم شمرده است با اینکه تنها از طریق مادر به او مربوط مى‏شود.

نویسنده المنار که در تعصب در بعضى از مباحث خاص مذهبى دست کمى از فخر رازى ندارد، بعد از نقل کلام فخر رازى مى‏گوید: در این باب حدیثى از ابوبکر در صحیح بخارى از پیامبر(ص) نقل شده است که به امام حسن(ع) اشاره کرد و گفت: ان ابنى هذا سید؛ این پسرم آقا است (یعنى کلمه پسرم را بر امام حسن(ع) اطلاق کرد) در حالى که در نزد عرب (جاهلى) لفظ ابن بر دخترزاده اطلاق نمى‏شد ... سپس اضافه مى‏کند: به همین جهت مردم اولاد فاطمه(س‏) را اولاد رسول(ص) و عترت و اهل‌بیت او مى‏دانستند.

شک نیست که فرزندزاده‏ها از طرف دختر و پسر هر دو فرزند انسان محسوب مى‏شوند و هیچگونه تفاوتى در این زمینه نیست، و این موضوع از مختصات پیغمبر(ص) ما نمى‏باشد و مخالفت با این مساله سرچشمه‏اى جز تعصب و یا افکار جاهلى ندارد، و لذا در تمام احکام اسلامى از قبیل ازدواج و ارث و مانند آن هیچگونه تفاوتى میان این دو نیست، تنها استثنائى که به موضوع خورده؛ مساله خمس است که روى عنوان سیادت است و به جهت خاصى که در کتاب خمس در فقه آمده این موضوع استثناء شده است. گرچه بسیاری از علمای شیعه، نظیر سیدمرتضی علم‌الهدی، علامه شیخ یوسف بحرانی(صاحب‌ کتاب الحدائق‌الناضرة فی احکام‌العترة‌الطاهرة) و جمعى از علماء که صاحب حدائق نقل مى‏کند، مى‏گویند: بین فرزندان حضرت فاطمه‏ زهراء(س) چه از طرف مادر به پیغمبر اکرم(ص) و حضرت على و حضرت فاطمه(علیهماالسلام) برسند و یا از طرف پدر، فرقى نخواهد بود. و این مساله، از نظر آیات قرآنی، احادیث و روایات صحیحه، زیارات مأثوره، احکام و قوانینى که در اسلام آمده و همچنین از طریق علم جدید و تحقیقات در علم ژنتیک و جنین‏شناسى اثبات می‌شود که دخترزادگان سادات از فرزندان پیغمبر(ص) هستند و در این خصوص؛ استثناء هم نیستند، لذا مشمول عمومات وجوب اعطاى خمس نیز می‌شوند.

صاحب کتاب انوار زهراء(س)» درباره موضوع فوق می‌نویسد: سید‌المحققین سیدحسین‌بن الحسن‌الحسینى که از جمله‏ مروجین مذهب به حق ائمه‏ اثنى عشر(علیهم‏السلام) است در رساله‏ سیادت‌الاشراف؛ 10 طریق بر خلاف مدعاى فوق (یعنى کسى که از طرف مادر به بنى‏هاشم مى‏رسد خمس به او تعلق نمى‏گیرد) ایراد نموده که یکى از آنها این است؛ او مى‏گوید: راه دوم این است که هاشمى کسى است که پدر اعلایش حضرت هاشم باشد. پدر مادر نیز پدر است براى اینکه معنى ابوّت در او تحقق دارد به خاطر آنکه پدر اعلا به پدر پدرى و به پدر مادرى تقسیم مى‏شود. زیرا بدیهى است که آدم(ع) پدر عیسى(ع) و پیغمبر اسلام(ص) پدر امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هستند، لذا هیچ مانعى براى آنکه پدر مادر، پدر حقیقى براى فرزند باشد وجود ندارد جز آنکه واسطه مادر است و حال آنکه مادر مانع نیست، بلکه مادر در تولد فرزند نقش بیشترى دارد. زیرا فرزند در رحم مادر خلق مى‏شود و همچنین در رحم او تغذیه و نمو مى‏کند. حتى گاهى ممکن است فرزند از مادر بدون داشتن پدر متولد شود و عکس آن ممکن نیست و مؤید مطلب ما آن چیزى است که عالم ربانى، میثم بحرانى در شرح کلام امیرالمؤمنین(ع) نقل مى‏کند که فرمود: نبوده باشید مانند کسى که بر پسر مادرش بدون هیچ فضیلتى تکبر مى‏کند. در اینجا آن حضرت فرموده پسر مادرش و نگفته پسر پدرش، زیرا فرزند حق مادر است. و اما از پدر جز نطفه‏اى که در رحم مادر ریخته چیز دیگرى نبوده که آن را فرزند نمى‏گویند، بلکه اگر رحم مادر نباشد آن یک موجود مادى بى‏فایده است. از همین رو است که مى‏گویند فرزند حلال‌زاده به دائى شباهت دارد و در روایت صحیحه‏اى از رسول اکرم(ص) است که شیر، طبع کودک را بعد از تولد و جدا شدن از بدن مادر تغییر مى‏دهد. پس چگونه ممکن است که قبل از تولد و قبل از متصل بودن به بدن مادر بى‏تأثیر باشد.

در اینجا ملاحظه مى‏شود با این‌که علامه‏ جلیل سیدمحمد اشرف، متوجه سهم اولیه‏ مادر به مقتضاى زمانش نبوده؛ یعنى هنوز نمى‏دانسته است که از نظر سرمایه‏گذارى اولیه هم مادر سهمى به نام «اوول» دارد و به هیچ وجه پدر از مادر حتى در همان نطفه‏ بى‏جان اولیه سهمش بیشتر نبوده است، در عین حال مادر را به خاطر پرورشى که فرزند را در رحم داده و بعد از آن شیر مى‏دهد، کاملا سهیم مى‏داند و معتقد است که باید همان‌گونه که از خمس به سیدى که از طرف پدر سید است، مى‏دهند همچنین باید به سیدى که از طرف مادر سید است، از آن مال بدهند.

مفسر کتاب کنزالدقائق و بحرالغرائب، شیخ محمدبن محمدرضا قمی مشهدی است که دانشمندی جامع‏نگر، ادیبی کوشا، فقیهی پارسا، محدثی مورد اعتماد و از همه مهمتر یکی از برجسته‏ترین مفسران دنیای تشیع در اوایل قرن دوازدهم بوده است. او که در یکی از بهترین دوران شکوفایی تشیع یعنی عصر صفویه زندگی می‏کرد، با بزرگترین دانشمندان، محدثان، فقیهان و فیلسوفان سده یازده و دوازده همنشین بود که برخی از آنان عبارت‌اند از: ملا محمد‌محسن فیض کاشانی(1091 قمری)، علامه محمدباقر مجلسی(1111 قمری)، علامه محقق ملا محمدباقر سبزواری، صاحب ذخیرة‌المعاد فی شرح‌الارشاد(1091 قمری)، شیخ محمدبن حسن حر عاملی، صاحب وسایل‌الشیعه(1104 قمری) و ملاخلیل‌بن غازی قزوینی، نویسنده شرح عده‏الاصول والصافی فی شرح‌الکافی(1089).

میرزا محمدقمی بر اثر معاشرت با این بزرگان و سایر دانشمندان برجسته معاصرِ خویش، به مقامات عالیه علمی و معنوی و کمالات روحانی نایل آمد. از تاریخ تولد، وفات، اساتید و شاگردان وی اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ اما از گفته‏ها و نوشته‏های برخی از رجال‏شناسان معتبر و متبحر و مورد اطمینان همانند محدث نوری در الفیض‏القدسی، محقق خوانساری در روضات‏الجنات و محدث قمی در فوائدالرضویه و سیدمحسن امین در «اعیان‏الشیعه»، برمی‏آید که این شخصیت قرآنی از علامه مجلسی و فیض کاشانی بیشترین بهره‏ها را از خرمن فضل و دانش آن بزرگان برده و در سال 1107 به افتخار اخذ اجازه از علامه مجلسی نایل آمده است.

مفسر قمی در خطه عالم‏پرور خراسان و در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود و بعد از تحصیلات ابتدایی به کسب علوم و دانش‏های رایج و معارف الهی پرداخت. این عالم بزرگ بر اثر تلاش و کوشش فراوان توانست آثار متعدد و پر ارجی را تالیف کند، که این آثار به نوبه خود، زینت‏بخش محافل علمی و مذهبی و چراغی فروزان برای دانش دوستان و معرفت‏جویان شد. در میان تالیفات پرارج وی، تفسیر بی‏نظیر کنزالدقائق منزلت ویژه‏ای دارد.

این تفسیر محصول سال‏ها تلاش و مطالعه مرحوم میرزا محمد قمی در آثار قرآنی به جای مانده از گذشتگان و مجموعه‏ای از بهترین نظریات برگزیده و زیباترین آثار دانشمندان و مفسران قبل از وی است.
 
به گزارش ایبنا، علامه مجلسی در تقریظ خود بر این تفسیر می‏نویسد: خداوند جزای خیر دهد به عالم شایسته، دانشمند کامل، پژوهشگر ژرف‏نگر، جانشین زبردست گذشتگان، شخصیتی که دقیق‏ترین معانی علمی را با فکر تیزبین خود به دست می‏آورد و گوهرهای حقیقت را با رأی صائب خود استخراج می‏کند، عالم مطلع، نیک اقبال و تربیت یافته مکتب اهل‌بیت(ع)، مولانا میرزا محمد مولف این تفسیر. ان‏شاءاللّه پیوسته تحت تاییدات پروردگار توانا موفق باشد. او این تفسیر را زیبا، متقن، با کمال دقت، پرفایده و بجا نوشته و آیات بینات قرآن را با روایات ائمه طاهرین(ع) تفسیر نموده است. نکته‏های ناب معانی را از پوسته لفظ جدا نموده و سنت و کتاب را با هم تلفیق کرده است. او تمام تلاش خود را در تفسیر خویش به کار گرفته و آنچه از اخبار و احادیث لازم بوده استخراج نموده است. او همچنین معانی لطیف و رازهای ناگفته را به تفسیر خویش افزوده و تفسیر خود را پربار و پسندیده‏تر کرده است. خداوند او را از برکات ایمانش بهره‏مند گرداند و اهل ایمان را از تفسیر وی بهره‏ور سازد و به او بهترین جزای نیکوکاران را عطا فرماید و با ائمه طاهرین -صلوات اللّه علیهم اجمعین‌- محشور بگرداند.

آقا جمال خوانساری، زبده‏ ترین استاد مجامع علمی شیعه در عصر صفوی و صاحب تالیفات گرانسنگ علمی و تحقیقی، در مورد میرزا محمد قمی و تفسیر وی می‏نویسد: اما بعد، خداوند متعال با فضل کامل خویش به جناب مولا، دانشمند عارف، فاضل هوشیار، جامع فضایل اخلاقی، دانای به علوم و حکمت‏های بشری، عالم به اسرار وحیانی و معارف قرآنی... مولانا میرزا محمد -که خداوند در هر زمینه‏ای یاور او باشد‌- همچنان که خداوند به او توفیق تالیف چنین تفسیر ارزشمندی را عنایت کرده است. وی در تالیف و گردآوری تفسیر خویش از معتبرترین تفاسیر و مشهورترین کتاب‏های حدیث بهره برده است. این تفسیر همانند نامش گنجینه نکات دقیق و دریای گوهرهای نایاب و ارزشمند است. هر خواننده‏ای که با دید حقیقت‏بین به آن نظری بیفکند، با صدف‏های پر از مرواریدِ حقیقت مواجه خواهد شد. خداوند دانش‏پژوهان و مشتاقان معارف قرآنی را از ثمرات و معارف آن بهره‏مند گرداند. و این تفسیر گرانسنگ را برای مولف فاضلش ذخیره آخرت قرار دهد.

علامه شیخ آقابزرگ طهرانی، کتاب‌شناس مشهور اسلامی، در مورد تفسیر کنزالدقائق چنین می‏گوید: «این تفسیر همچون تفسیر نورالثقلین در پرتو معارف اهل‌بیت(ع) آیات قرآن را تفسیر کرده است؛ اما از جهات متعددی بر نورالثقلین برتری دارد؛ از جمله این که: اسناد روایات را بیان می‏کند؛ ارتباط آیات دیگر را با آیه مورد تفسیر روشن می‏نماید؛ نکات ادبی و اِعراب آیات مورد توجه قرار گرفته است؛ توضیح آیات را به طور مختصر و با شرح مزجی برآورده است و سپس به نقل روایات در مورد آن می‏پردازد؛ گاهی نکاتی را برخلاف نورالثقلین مطرح می‏نماید.

علاوه بر امتیازاتی که علامه تهرانی فرموده است، در این تفسیر مزایای دیگری نیز مشاهده می‏شود؛ مثل: مباحث صرفی و نحوی، نقل و نقد اقوال دیگران، شناخت لغات، ارتباط الفاظ و آیات، توضیح الفاظ و مفردات روایات و احادیث وارده در ذیل آیات، و بهره‏گیری از اشعار برترین شعرای عرب همچون نابغه و کمیت بن زید اسدی.

مفسر قمی در تفسیر خویش، احادیث قرآنی را از تفسیر فرات‌بن ابراهیم، تفسیر قمی، عیاشی و تبیان شیخ طوسی نقل می‏کند. در مباحث تفسیری از مجمع‏البیان، تفسیر امام حسن عسکری(ع) ، تفسیر ابن مسعود و ابن عباس، کشاف، برهان، بیضاوی، الدرالمنثور، علی‌بن ابراهیم و دیگران بهره می‏گیرد.

میرزا محمد قمی در آغاز تفسیر خویش، هدف از تالیف این اثر ارزشمند را چنین بیان می‏کند: «من در گذشته، تعلیقاتی بر تفسیر مشهور علامه زمخشری نگاشته بودم و آن را با دقت و حوصله مطالعه و بررسی نمودم. سپس حواشی علامه زبردست، شیخ بهاءالدین عاملی را مطالعه نموده و در مورد مطالب آن اندیشیدم. آن‌گاه به نظرم آمد که تفسیری را که حاوی اسرار ناشناخته قرآن و در بردارنده نکات جدید و بکر در مورد تاویل آیات آن باشد، در پرتو احادیث و روایات و گفتارهای قرآنیِ ائمه اطهار‌(ع) تالیف نمایم.»

این تفسیر علاوه بر چاپ‏های قدیمی، که در 4 مجلد بزرگ بود، اخیرا در 17 جلد و با تحقیقات آقای حسین درگاهی منتشر و به جامعه قرآنی عرضه شده است. ترجمه این تفسیر در زمان مفسر انجام شده است و بخش‏هایی از آن در کتابخانه آیةاللّه مرعشی‌نجفی و قسمتی دیگر در کتابخانه آستان قدس موجود است. در یک کلام می‏توان گفت این تفسیر چکیده مهمترین تفاسیر امامیه و عصاره اندیشه‏های قرآنی تا عصر مفسر قمی است. کنزالدقائق سرشار از عبارت‏های زیبای انوارالتنزیل بیضاوی، جمع‏بندی و نظم و ترتیب مجمع‏البیان طبرسی، نکات جذاب و دلنشین کشاف زمخشری و حاشیه‏های شیخ بهایی و سایرین است که مولف، با تجزیه و تحلیل آنها، بهترین نظرات را برگزیده و سپس اندیشه‏های بدیع خویش را بر آنها افزوده، در نتیجه تفسیری نفیس، جامع و جالب توجه پدید آورده است. به همین جهت در طول سه قرن گذشته تفسیر کنزالدقائق مورد توجه قرآن ‏پژوهان بوده است.

همچنان که از ملاحظه تالیفات مفسر قمی برمی‏آید، وی به علوم مختلف عصر خویش احاطه داشته و در مورد هر موضوعی رساله‏ای جداگانه نگاشته است. او بر موضوعاتی چون: علوم بلاغت، سیره و تاریخ، علوم قرآنی و تفسیر ، کلام، فلسفه، علم حدیث، صرف و نحو، فقه، دعا، زیارت، شعر و ادبیات احاطه داشته و آرائی را ابراز نموده است.

علامه محقق شیخ محمد قمی‌مشهدی (صاحب تفسیر حاضر) در نگاه دیگر علمای اسلامی این‌گونه تعریف شده است:
محدث قمی: «این عالم جلیل از شاگردان علامه مجلسی(ره) است و علامه مذکور، ثنای بلیغی از او و از تفسیر او نموده است و او را اجازه داده است.»
میرزا حسین نوری، صاحب مستدرک‌الوسائل: «تفسیر کنزالدقائق از بهترین، جامع‏ترین و کامل‏ترین تفاسیر است و از تفسیر صافی و نورالثقلین مفیدتر می‏باشد.»
میرزا محمدباقر خوانساری: «او دانشمندی فاضل و عالمی عامل، ادیبی جامع‏نگر، محدثی فقیه و مفسری مطلع و مورد اطمینان می‏باشد. او از چهره‏های والامقام در عصر علامه مجلسی، محقق سبزواری و ملامحسن فیض کاشانی است.»
شیخ حر عاملی، صاحب وسائل‏الشیعه: «مولانا محمدبن رضا قمی از فضلای هم عصر ما است. او شرح منظومه‏ای در علم معانی و بیان دارد که در صد بیت تنظیم شده و به نام نجاح‏المطالب موسوم گردیده است.»

این مفسر گرانقدر در موارد متعددی از تفسیر خویش به دفاع از مقام ولایت پرداخته و آیاتی را که در مورد علی(ع) نازل شده، به نحو شایسته‏ای توضیح داده و شأن نزول آن را مستدل و محکم و در پرتو روایات اهل‌بیت(ع) مطرح کرده است. به عنوان نمونه او در ذیل آیه 55 سوره مائده که به آیه «ولایت» معروف است، می‏نویسد: «امام باقر(ع) در مورد آیه(انما ولیکم‌اللّه و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون‌الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون) می‏فرماید: عده‏ای از یهودیان که در میان آنان چهره‏های شاخصی مانند عبداللّه‌بن سلام، اسیدبن ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا وجود داشتند و به تازگی مسلمان شده بودند، آن روز برای تقویت ایمان و پرسش سوالاتی، به محضر پیامبر آمده بودند. آنان به رسول اکرم (ص) گفتند: ای پیامبر خدا! حضرت موسی(ع) برای خودش یوشع‌بن نون(ع) را وصی قرار داد، وصی شما کیست؟ ولی و سرپرست ما مسلمانان بعد از تو چه کسی خواهد بود؟ در این هنگام بود که آیه ولایت بر پیامبر نازل گردید. بعد از نزول وحی، رسول خدا به حاضرین فرمود: برخیزید! آنان بلند شدند و به همراه پیامبر به مسجد رفتند. همزمان با ورود پیامبر اکرم، سائلی از مسجد خارج می‏شد. پیامبر به سائل فرمود: ای سائل! آیا کسی به تو چیزی عطا کرد؟ گفت: بلی، این انگشتر را به من دادند. فرمود: آن را چه کسی به تو داد؟ او در حالی که به علی(ع) که در حال نماز بود اشاره می‏کرد، گفت: آن مردی که در حال نماز است، این انگشتر را به من بخشیده است. پیامبر دوباره پرسید: او در چه حالی آن را به تو داد؟ سائل گفت: او در حال نماز و موقع رکوع، آن را به من عطا کرد. در این موقع صدای پیامبر به تکبیر بلند شد و جمعیت حاضر در مسجد با پیامبر همصدا شدند.
بعد پیامبر به مردم فرمود: علی‌بن ابی‏طالب بعد از من، ولی و سرپرست شما است. آنان گفتند: ما راضی و خشنود هستیم که خداوند پروردگار ماست و اسلام دین ما و محمد(ص) پیامبر ما و علی‌بن ابی‌طالب(ع) رهبر و امام ما است. در این هنگام آیه بعد نازل شد که: (و من یتول اللّه و رسوله والذین امنوا فان حزب‌الله هم‌الغالبون) و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند(پیروزند؛ زیرا) حزب خدا پیروز و برتر است.

این کاوشگر معارف عالیه قرآن در نیمه اول قرن دوازدهم و در حدود سال 1125 قمری دار فانی را وداع گفت و به لقاءاللّه پیوست.

چاپ اول کتاب «تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب (جلد چهارم)» (عربی) در شمارگان 1000 نسخه، 493 صفحه و بهای دوره 17 جلدی 1110000 ریال راهی بازار نشر شد. /د103

ارسال نظرات