شاه از خرداد ۵۷ به فکر فرار افتاد
محمدرضا پهلوی در 26 دی ماه 1357 از کشور فرار کرد. اما او که سابقه فرار در دوران کودتای 28 مرداد سال 1332 را داشت، مجدداً از تابستان 57 به فکر فرار افتاده بود.
پرویز ثابتی مدیرکل امنیت داخلی ساواک در خاطرات خود میگوید: اولین بار در خرداد ۱۳۵۷ موقعی که پیشنهاد دستگیری ۱۵۰۰ نفر را داده بودیم (و شاه با بازداشت ۳۰۰ نفر موافقت کرده بود) در ملاقاتی که در ایــن رابطه با فردوست داشتم، از ایشان شنیدم که: «اگر مردم این قدر ناسپاس باشند، ممکن است بگذارند و بروند»، گفتم: «کجا بروند؟ چطور چنین امری ممکن است؟» در پاسخ گفت: «ایشان چه اندازه میتوانند این ناسپاسیها را تحمل کنند؟ میگذارند از مملکت میروند، این یک واقعیت است.» او قبلا این مطلب را به یکی از همکارنم نیز گفته بود که برای من تازگی نداشت.
بار دوم در مرداد ۱۳۵۷ که هنوز آموزگار، نخست وزیر بود، جلسهای در نخست وزیری با شرکت قرهباغی (فرمانده ژاندارمری)، صمدیان پور (رییس شهربانی)، سرلشکر مولوی (رییس پلیس تهران) و من تشکیل شده بود تا راجع به پرداخت پاداش به عناصر پلیس، که مدتی بود با متظاهرین در خیابانها درگیر بودند، تصمیم گیری شود. در این جلسه، این بار آموزگار گفت: «اگر مردم به این اندازه قدر ناشناس، باشند اعلیحضرت ممکن است رها کنند و بروند.»
من پس از خروج از جلسه نزد هویدا رفتم و ماجرا را گفتم و افزودم: «موقعی که نخست وزیر مملکت، جلوی نظامیها چنین حرفی را بزند، آنها شلوارشان را خراب خواهند کرد و من نمیفهمم این حرفها چگونه از دهان فردوست و آموزگار خارج میشود؟»، هویدا اشارهای به عکس شاه که پشت سر او بود کرد و گفت: «اگر اینها از خود او چنین حرفی را نشنیده باشند جرئت نمیکنند که چنین گهی را بخورند!»
بار سوم امکان کنارهگیری شاه، به وسیله مهناز افخمی از قول والاحضرت اشرف نقل شد. در شهریور ماه در منزل یکی از دوستان میهمان بودیم. مهناز افخمی که از دیدار والاحضرت اشرف برگشته بود عنوان کرد که والاحضرت به او گفته است که: «با ناسپاسی مردم اعلیحضرت ممکن است از مملکت بروند.»