از ملاقات با امام در نوفللوشاتو تا ۷ ماه زندگی با انقلابیون در ایران
حالا درست ۴۴ سال است با مردم ایران، همخاطره است. ۱۰ روز فراموشنشدنی که ماه بهمن را برای ایرانیان از یازده ماه دیگر سال متمایز کرده، برای او هم در آن سوی دنیا، رنگ و بوی دیگری دارد. برای «میشل سِتبون»، عکاس جویای نام فرانسوی، روزهای منتهی به ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷(مصادف با فوریه ۱۹۷۹ میلادی)، به منزله نقطه عطف زندگی حرفهایاش و سکوی پرتاب او در حرفه عکاسی بود چون عکسهای اغلب منحصربفردی که میشل از متن و حاشیه آن اتفاق بزرگ گرفت، در ابتدای جوانی نام او را در زمره عکاسان شناختهشده جهان قرار داد. شمّ بالای خبری او باعث شد خیلی زود به اصالت مبارزات انقلابی مردم ایران پی ببرد و تصمیم بگیرد برای عکاسی از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آنها به ایران بیاید. و آنقدر از به ثمر نشستن اعتراضات مردم علیه رژیم پهلوی اطمینان داشت که عزمش را جزم کرد لحظهای از آن اتفاقات را از دست ندهد. نتیجه ۷ ماه زندگی میشل جوان با تجمعات ضد حکومتی مردم ایران، او را صاحب اولینها و بهیادماندنیترینها در عرصه عکسهای انقلاب اسلامی ایران کرد.
از عکاس ۲۶ ساله بهمن ۵۷ و پیشکسوت ۷۱ ساله امروز، سه مجموعه ناب از عکسهای انقلاب اسلامی ایران منتشر شده است؛ کتاب «ایران، انفجار» در فرانسه و دو کتاب «۷۹» و «روزهای انقلاب» در ایران. البته در سال ۱۳۹۴ هم، فیلم مستندی با عنوان «موسیو ستبون و روزهایی که گذشت» با حضور او در ایران تولید شد. روزی که میشل ستبون به دعوت انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس و به بهانه رونمایی مجموعه عکسهایش در قالب کتاب «روزهای انقلاب» به ایران آمد، فرصت همصحبتی با او را پیدا کردیم. حالا اولین دهه فجر قرن جدید، فرصت خوبی است برای بازخوانی آن گفتوگو و روایتهای ستبون از پشت صحنه آن عکسهای خاطرهانگیز و به ویژه دیدارش با امام خمینی در نوفللوشاتو...
به جای جشن تولد شاه، از تظاهرات خیابانی مردم عکاسی کردم
روزی که میشل ستبون به آژانس خبری «سیپا» اعلام کرد علاقهمند است برای عکاسی از تحولات ایران به این کشور سفر کند، همکاران باسابقهاش به او خندیدند. ماجرا این بود که تازه سال ۱۳۵۷ شمسی شروع شده بود و مدت زیادی از علنی شدن مبارزات انقلابی مردم ایران علیه رژیم پهلوی نمیگذشت و هیچکس هم فکرش را نمیکرد اعتراضات به ظاهر ساده مردم به رهبری یک روحانی بیادعا علیه ژاندارم منطقه! به نتیجه برسد. اما در مقابل خنده و تعجب عکاسان شناختهشده فرانسوی که معتقد بودند در ایران خبری نیست، میشل جوان اصرار داشت چمدانهایش را برای سفر به ایران ببندد. همان حس درونی و شمّ خبری باعث شد او راهی ایران شود و ۷ ماه از عمرش را به پوشش تصویری تجمعات اعتراضی انقلابیون ایران اختصاص دهد.
اما چرا؟ دلیل آنهمه اصرار برای ماندن در کنار مردم معترض چه بود؟ میشل ستبون ۴۰ سال بعد از آن روزها، اینطور به این سئوال جواب داد: «من مطمئن بودم مبارزات مردم ایران به نتیجه میرسد. به همین دلیل حاضر نبودم هیچ کدام از اجتماعات مردم را از دست بدهم. تا آنجا که وقتی گروه عکاسان خارجی داشتند خودشان را برای عکاسی از مراسم تولد شاه ایران آماده میکردند، من دقیقاً در روز مراسم یعنی ۴ آبان، به جای عکاسی از جشن تولد شاه در کاخ شاهنشاهی، به کرمان رفتم تا تظاهرات خیابانی مردم را ثبت کنم. دوستانم بر من خرده گرفتند که: این چه کاری است؟ میدانی چه مراسم مهمی را داری از دست میدهی؟ جواب من به آنها، یک جمله بود. گفتم: من مطمئنم این انقلاب به نتیجه میرسد»...
گذر زمان هم نشان داد کسی که آینده تحولات ایران را به درستی پیشبینی کرده بود، همین عکاس جوان داستان ما بود. با فرا رسیدن سال نو میلادی در دی ماه ۵۷، بسیاری از عکاسان خارجی از ایران رفتند. آنها معتقد بودند محال است این شاه از جایش تکان بخورد و مردم پیروز شوند. اما میشل باز هم با اطمینان در ایران ماند و درست ۲ روز بعد از رفتن عکاسان، محمدرضا پهلوی در ۲۶ دی ماه از ایران فرار کرد و میشل موفق شد تصاویر شادی مردم ایران از این اتفاق را ثبت کند.
گاردیها فکر کردند انقلابی هستم، حسابی کتکم زدند!
میشل آنقدر با جمع انقلابیون همراه بود و برای عکاسی در این خیابان و آن خیابان به تجمعات سرک میکشید که بارها از طرف گاردیها با مردم ایران اشتباه گرفته شد و از ضرب و شتم و دستگیری و بازداشت هم، بینصیب نماند! آقای عکاس با لبخند از آن اتفاقات یاد میکرد و میگفت: «در تجمعات، نزدیک مردم بودم. تا جایی که یکی از روزها یکی از تظاهرکنندگان کنار من گلوله خورد و کشته شد. در آن چند ماه حضور در کنار مردم، ۲ بار دستگیر شدم و کتک هم خوردم. برای اینکه رهایم کنند، میگفتم: من، عکاس فرانسوی هستم. ماموران میپرسیدند: پس بین تظاهرکنندگان چه میکنی؟ توضیحات بیفایده بود چون باور نمیکردند.
آن روزها خیلی جوان بودم و با آن سبیلها و تهچهره شبیه ایرانیها، هیچکس باور نمیکرد خارجی باشم. آن روز وقتی به ماموران گفتم من خبرنگار عکاس فرانسوی هستم، فکر کردند دارم مسخرهشان میکنم. به همین دلیل بیشتر کتکم زدند... درست است آن روزها حضور در صحنه درگیریها خطرناک بود اما تظاهرکنندگان خودشان از من حفاظت میکردند؛ آنها مرا بین خودشان پنهان میکردند تا آسیبی به دوربین و عکسهایم نرسد. برای مردم خیلی مهم بود که تصاویر انقلابشان ثبت و به دنیا منعکس شود.»
از نگاه ما فرانسویها، شما حق داشتید انقلاب کنید
اما در تمام آن تعقیب و گریزها همراه انقلابیون در خیابانهای تهران و دیگر شهرها، هیچوقت برای آن عکاس فرانسوی جاهطلب این سئوال پیش نیامد که علت اعتراضات مردم چیست و چه انگیزهای باعث قیام و انقلابشان شده؟ این را از میشل پیشکسوت پرسیدیم و او انگار که بخواهد از یک موضوع عادی قابل پیشبینی صحبت کند، در جوابمان گفت: «نیازی نبود بپرسم! از نگاه من و به طور کلی از نظر ما فرانسویها، مردم ایران باید علیه حکومت سلطنتی انقلاب میکردند. ما فرانسویها کاملاً اشراف داشتیم در ایران چه اتفاقی در شرف وقوع است. ما حتی احساس نزدیکی هم به مردم ایران داشتیم و طرفدار مردم ایران بودیم. انقلاب علیه سلطنت و رژیم سلطنتی، چیزی نبود که آن را درک نکنیم. کاملاً میفهمیدیم. تنها چیزی که متفاوت بود، وجهه مذهبی این انقلاب بود که آن هم برایمان موضوع عجیبی نبود. اینکه فرهنگ ایران، اسلامی است را همه میدانستند.»
«زیر درخت سیب»، شمایل لطیف یک رهبر بزرگ
«زیر درخت سیب»، عنوان یکی از معروفترین عکسهای میشل ستبون از انقلاب ۵۷ است؛ عکسی که یادآور اقامت کوتاه اما مؤثر امام خمینی در نوفللوشاتوست. عکاس باتجربه فرانسوی، ثبت اولین تصاویر از امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو را یکی از افتخاراتش میدانست و ماجرای حضورش در محل اقامت امام در این روستای سرسبز فرانسه به عنوان اولین عکاس را اینطور برایمان روایت کرد: «زمانی که ایران بودم، متوجه شدم امام وارد فرانسه شدهاند. ایشان بعد از اقامت چند روزه در منطقهای به نام «کشان» در حومه پاریس، به نوفللوشاتو رفتند. من هم بلافاصله به فرانسه رفتم و خودم را به نوفللوشاتو رساندم و اولین تصاویر حضور امام در فرانسه را ثبت کردم که یکی از آنها همان عکس معروف «زیر درخت سیب» است.
اوایل ورود امام به نوفللوشاتو، اطراف امام بسیار خلوت بود و کمتر مراجعهکننده داشتند. تعداد افرادی که روز اول حضور امام آنجا بودند، کمتر از ۱۰ نفر بودند. بعد از خواندن اولین نماز که من آن را عکاسی کردم، امام همه را دعوت به نشستن در محوطه باغ کردند تا با هم صحبت کنند. همان جا بود که من عکس معروف امام زیر درخت سیب را ثبت کردم.»
با بنی صدر دوست شدم، قبل از همه عکاسان به نوفللوشاتو رسیدم
«اما شاید بپرسید چطور قبل از همه عکاسان از اقامت امام در فرانسه و نوفللوشاتو باخبر شدم. بعضی عکاسان منتظر میشدند اتفاقات از طریق رابطان خبری به آنها اطلاع داده شود، اما ازآنجاکه من مدتها قبل روی موضوع ایران متمرکز شده بودم، دیگر نزدیکان امام مرا میشناختند. اینطور بود که هر اتفاقی میافتاد، بلافاصله خبرم میکردند. به طور مشخص، رابط من، بنی صدر بود و او اتفاقات مرتبط با امام را به من خبر میداد. با همین امتیاز، من اولین نفری بودم که به نوفللوشاتو رفتم و موفق شدم از امام در محل اقامتشان در این روستا عکاسی کنم.»
شیوه کپی عکسهای امام را به بازاریان تهران یاد دادم!
میشل با یک سوغاتی ویژه از فرانسه و آن روستای زیبا که قلب انقلاب را در خود جا داده بود، به ایران برگشت و به کانون توجه عاشقان امام تبدیل شد: «من خیلی سریع به ایران برگشتم و به همین دلیل، اولین عکاسی بودم که موفق شدم عکسهای امام از نوفللوشاتو را به ایران برسانم. و این همان چیزی بود که مردم ایران با همه وجود منتظرش بودند. از همه مشتاقتر، بازاریان تهران بودند که با اشتیاق اعلام میکردند خریدار آن عکسها هستند. جواب من اما به همه آنها، نه بود. درواقع، مالکیت آن عکسها در اختیار مجله بود و من فقط یک عکاس بودم و اجازه واگذاری آنها را نداشتم. اما بالاخره راهی پیدا کردم که انقلابیون به خواستهشان برسند. به آنها یاد دادم یکی از عکسهایم از امام را که روی جلد یکی از مجلهها منتشر شده بود، کپی کنند و از آن برای برنامههایشان استفاده کنند. با این ترفند، هم به لحاظ قانونی برای من مشکلی ایجاد نمیشد و هم عکس جدید امام به دست مردم میرسید.»
دیدار با یک مرد کاریزماتیک در باغ نوفللوشاتو
ثبت اولین عکسها از امام خمینی در نوفللوشاتو به جای خود اما بزرگترین اتفاق برای عکاس جوان داستان ما در زادگاهش، ملاقات با مردی بود که با قیامش توانسته بود چشم همه دنیا را متوجه تحولات ایران کند. بعد از ۴ دهه، آن دیدار همچنان در ذهن میشل ستبون، بزرگ و باعظمت مانده بود. وقتی از ماوقع آن دیدار خاص پرسیدیم، سری به حیرت تکان داد و گفت: «یکی از روزهایی که در نوفللوشاتو عکاسی میکردم، امام مرا دیدند و با من صحبت کردند. ایشان در حالی که خیلی جدی بودند، با من با لبخند صحبت میکردند. البته ایشان همه کسانی را که آنجا بودند به طور دقیق نمیشناخت. این بنی صدر بود که ما را معرفی میکرد و میگفت: این روزنامهنگار یا عکاس است.
من اوایل که وارد عرصه عکاسی از انقلاب ایران شدم، امام خمینی را چندان نمیشناختم ولی بعد که بیشتر درباره ایشان اطلاعات کسب کردم، متوجه شدم شخصیت بزرگی است که یک فکر بزرگ دارد و با آن فکر این جریان انقلاب را پیش میبرد. آن روز و در آن دیدار هم متوجه شدم یک شخصیت کاریزماتیک دارد که مردم ایران و خیلیها احترام زیادی برایش قائلند و تمام مردم به حرفش گوش میکنند. برای ما هم که عکاس و روزنامهنگار بودیم، یک شخصیت جهانی بود چون توانسته بود ایران را به لرزه درآورد و از یک خانه کوچک در نوفل لوشاتو ایران را به حرکت درآورد.»
امام گفتند: برو از ایران عکاسی کن
اما برای میشل ستبون، مهمترین بخش صحبتهای رهبر انقلاب ایران، یک جمله بود که بعد از همه این سالها هنوز هم برایش الهامبخش است: «من رفته بودم از امام در نوفللوشاتو عکاسی کنم اما امام به من گفتند: برو از ایران عکاسی کن.»
به اشاره امام، میشل به ایران برگشت و تا روز پیروزی انقلاب اسلامی در کنار مردم ماند و با هنر عکاسیاش، آن حماسه باشکوه را به زیبایی ثبت و ماندگار کرد. او اما مقارن بازگشت امام به وطن، دوباره خودش را به نوفللوشاتو رساند و این بار به همراه رهبر قیام مردم به ایران برگشت: «این بار هم بنی صدر به من اطلاع داد امام قرار است به ایران برگردد. اینطور بود که به سرعت به فرانسه رفتم و چند روز بعد با هواپیمای امام به ایران وارد شدم. در تمام دقایق اولیه ورود به ایران، یکی از نگرانیهایم این بود که چطور میتوانم به عنوان نفر اول از هواپیما خارج شوم و از ورود امام به خاک ایران عکس بگیرم. اما هرطور بود خودم را به باند فرودگاه رساندم و از این صحنه به یاد ماندنی عکاسی کردم.»
این عکس، سمبل جهانی از انقلاب ایران است
اما برای مردی که صاحب یکی از ارزشمندترین مجموعههای عکس انقلاب اسلامی سال ۵۷ است، عکسی وجود دارد که جایگاه خاصی در قلبش داشته باشد؟ پاسخ میشل ستبون، مثبت بود: «همه عکسهایم از انقلاب ایران مثل بچههایم برایم عزیز هستند چون هرکدام برایم بیانگر یک واقعه و یک تجربه است. اما از آن میان، یکی را بیشتر از بقیه دوست دارم؛ عکسی که امام را در حلقه یارانش نشان میدهد و دستهای مردم به سوی او بالا آمده است. این عکس، برای تمام مذهبیها اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی، سمبل این انقلاب است. یعنی این عکس میتواند یک سمبل جهانی باشد از انقلاب ایران؛ رهبر و دستهایی که به تمنا به سویش دراز شدهاند. این برای من خیلی سمبلیک است. منشأ حس این عکس هم، مردمی هستند که اطراف امام حلقه زدهاند و همین، این عکس را بسیار ویژه میکند. این عکس در مدرسه علوی گرفته شده است. به جز خیابانها، آنچه در این مدرسه کوچک میگذشت، سرنوشت انقلاب را رقم میزد.»